میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

جفر و بحران

هفته گذشته چند انتقاد را یکی از دوستان به صورت ناشناس و خصوصی ، با استفاده ازگزینه "تماس با من" آن گوشه بالا سمت چپ، برای بنده ارسال نمود. ایشان لطف داشتند. ممنونشم. با یکی از انتقادات شدیدن موافق بودم و یکی را البته نقطه قوت وبلاگ می دانستم و در مورد سومی بی نظر بودم یعنی پنجاه پنجاه.

موضوع بحث من الان این انتقادات نیست ، دیروز با چند تن از دوستان طبق روال معمول خودمان دور هم جمع شده بودیم و گپ و گفتی بود.... از بحران اقتصادی اروپا و بحران کره شمالی و بحران سوریه گفتیم و رسیدیم به چیزی تحت عنوان بحران تماشاگران فوتبال ایران! ستاد حل بحران نبود قربان ... به هر حال این هم از محاسن جمع های ماست! البته موضوع بحث این پست آسیب شناسی جمع های اینچنینی نیست و حتا آسیب شناسی تماشاگران فوتبال... اما حالا که حرفش به میان آمد سربسته بگویم که از نظر من تماشاگران ایرانی از کودن ترین تماشاگران دنیا هستند و برای خودم دلایل و شواهدی دارم که فعلن بماند.

الغرض... حرف من اینها نیست. در جمع دوستانه ما ، بعد از تحلیل همه بحران ها ، صحبت به کتاب و کتابخوانی و نهایتن این وبلاگ رسید. یکی از انتقادات آن پیام را که خودم پنجاه پنجاه بودم را بازگو کردم (طبیعتن چون موضوع بحثم آن انتقاد نیست به خاطر طولانی شدن بیانش نمی کنم!) و نظر خودم را هم گفتم. دوستان هم نظراتشان را گفتند و نهایتن مسعود پرسید:

-          نویسنده پیام کی بود؟

قطعن این مطلب که چه فرقی می کند انتقاد کننده چه کسی باشد و باید به خود موضوع پرداخت و این حرف ها خیلی نخ نما شده است و جایش اینجا نبود لذا خیلی ساده حقیقت را گفتم که نویسنده ناشناس بود و مسعود دوباره پرسید:

-          یعنی تشخیص ندادی که نویسنده ، کدام یک از مخاطبان یا دوستانت بود؟

اگر غیب گو و رمال بودم هم نمی توانستم چنین کشفی داشته باشم حالا از هر نوع آن که در نظر بگیرید: رمال دولتی ، رمال غیر انتفاعی ، رمال ملی و... حالا که حرفش به میان آمد بگویم که از این بحث قدرت بی کران رمال غیر غیر انتفاعی و غیر ملی ، حالم به هم می خورد.انگار یه عده من را اوس کرده باشند... (دیگه مشخص است که بحث اوس و خزرج و قبایل مدینه نیست!)... این ملت که چنین چیزهایی را با دقت و حدت و شدت دنبال می کنند پاک آدم را ناامید می کنند. قرن 21 آمد و عن قریب می رود و بعضی هنوز فکر می کنند فلان فرقه ثروت و نفوذشان در دنیا را از انگشتر سلیمان کسب کرده اند و الان دنبال تابوت عهد زیر فلان جا هستند و خلاصه ایندیانا جونز نمی دانم چند را بازسازی می کنند ، آن هم با چه رگ گردن متورمی!

الغرض بحث من این قضیه رمل و اسطرلاب و رمالی هم نبود. خیلی ساده و مردمی گفتم که قادر به تشخیص نویسنده پیام نبودم. مسعود این بار گفت:

-          خاک بر سرت که مرا نشناختی!

مسعود رفیق دوران مزوزوئیک بنده است... چی می گن یک روح در دو بدن یا دو روح در یک بدن و این حرف ها! ولی خب چه عرض کنم ، تشخیص هویت آدم ها از روی نوشته هاشون شاید برای برخی امکان پذیر باشد،... اما رسمن همین جا بگم ، آقا من که برای اثبات کودنی خودم سند دارم (سندش هم این که مدت مدیدی در استادیوم های فوتبال به عنوان تماشاگر حضور داشتم) ولی حتا اگر کودن هم نبودم ، عمرن می توانستم از روی نوشته (حتا خیلی بلندتر از این پیام بلند) تشخیص بدهم که نویسنده متن چه کسی است.

دیگه از مسعود نزدیک تر که ربع قرن ، توجه کنید ربع قرن ، بحرانی نبوده در دنیا که در موردش حرف نزده باشیم. خلاص!

***

ولی انصافن هیچ کدوم از موارد بالا موضوع بحث من نبود! خواستم بگم از میان پنج گزینه زیر یکی را برای مطالعه انتخاب کنید و رای بدهید... یعنی فرض کنید می خواستید یکی از این گزینه ها را برای مطالعه انتخاب کنید، کدوم رو انتخاب می کردید؟ دقت کنید که این فقط یه فرض است و قرار نیست نویسنده این وبلاگ با شات گان دنبالتان بیافتد که حالا که رای دادی بیا بشین بخون و کامنت بده و بحث کن... نه! رای شما هیچ مسئولیتی برای شما ایجاد نمی کند. البته اگر خواندید که چه بهتر... برای حل بحران ها همیشه وقت هست یا بهتره بگم همیشه برای حل ، بحرانی هست!:

1- انتری که لوطیش مرده بود    صادق چوبک

2- ترس و لرز                       غلامحسین ساعدی

3- خانه ادریسیها                  غزاله علیزاده

4- شازده احتجاب                 هوشنگ گلشیری

5- کوزه بشکسته                  مسعود بهنود

...................

پ ن 1: الان که مطلب رو می خوام قرار بدهم در وبلاگ می بینم بحث اصلن اینها نبود ، بلکه می خواستم ادامه سفرنامه را بنویسم و اشاره کنم که تشخیص عکس مقصد اول را که در پست قبلی گذاشته ام ، جایزه دارد! همین. 

توجه: بخش نظردهی از این پس تاییدی نمی باشد. در صورتیکه تمایل به عمومی شدن نظر ندارید از گزینه تماس با من استفاده نمایید.

دعوت به مراسم خانه تکانی!

 

فکر , وقتی نوشته می شود , از خرد کنندگیش کاسته می شود , اما برخی افکار غده های سرطان اند: بیانش می کنی , می بریش , و باز بدتر از پیش رشد می کند. (ولادمیر ناباکف , دعوت به مراسم گردن زنی , ص195)

***

پ ن 1: یاد دوستی افتادم که می گفت طرف هنوز پستش رو نگذاشته چهارتا پی نوشت براش گذاشته! من که عادتم همینه ... حالا این پست که یک خط بیشتر نبود!

پ ن 2: خانه تکانی و گردن زنی زیاد از هم دور نیستند از لحاظ معنایی...

پ ن 3: با این تک جمله از کتاب , به استقبال تعطیلات می روم و پس از تعطیلات , اگر از جاده به سلامت برگشتیم که ادامه می دهیم اگر نه که هیچ.

پ ن 4: در هر دو صورت مشغول الذنبه (فراتر از ضمه) هستید اگر وقتی در هنگام تحویل سال مشغول ریست کردن کدورت های دوست و همکار و فامیل هستید... اگر مثل اکثریت چنین کاری نمی کنید که هیچ.

پ ن 5: بعد از گردن زنی در مورد جاز تونی موریسون خواهم نوشت که یه جورایی خوشم آمد , کتاب سخت خوانی بود از جهاتی, اما راضی بودم. (بعید است در بازار یافت شود)

پ ن 6: قصد دارم در تعطیلات, عروس فریبکار مارگارت اتوود را با خودم این طرف و آن طرف ببرم... تا چه پیش آید.

پ ن 7: سال نو مبارک. بدرود.

پیشنهاد کتاب (رمان)

عید نوروز نزدیک است و شاید برخی از دوستان به این فکر باشند که در تعطیلات یکی دو رمان بخوانند. من چنین فکری ندارم! و به خصوص تجربه عکس آن را دارم...بگذریم... شاید برخی از دوستان هوس گرفتن عیدی برای خود یا دیگران را داشته باشند ... لذا پیشنهادات خودم را صرفن بر اساس تجربه و احساس خودم اینجا می آورم. سال های گذشته هم این کار را کرده ام ولی امسال کمی متفاوت تر... کتاب ها را چند گروه کرده ام اگر در هر گروه دو یا سه کتاب یافتید که خوانده اید و لذت برده اید باقی کتاب های آن گروه می تواند انتخاب شما باشد... 

البته سر این گروه بندی کمی وقت گذاشتم اما چندان دلخواهم نشد! لذا قبل از انتخاب شاید بد نباشه یک سری هم به لینکی که گذاشتم بزنید...امیدوارم به کار بیاد.

کتابهای قابل توصیه که در سال 91 خوانده شد:

1-      گفتگو در کاتدرال  یوسا  اینجا و اینجا  C

2-      اگنس  پیتر اشتام  اینجا  B

3-      نوای اسرارآمیز  امانوئل اشمیت  اینجا A

4-      تریسترام شندی  لارنس استرن  اینجا و اینجا و اینجا C

5-      ژرمینال   امیل زولا  اینجاA 

6-      پوست انداختن  کارلوس فوئنتس  اینجا و اینجا و اینجا و اینجا C

7-      گل هایی به یاد آلجرنون دنیل کیز  اینجاB 

8-      میرا  فرانک کریستوفر  اینجا B

9-      دوست بازیافته  فرد اولمن  اینجا A

10-    تس  تامس هاردی اینجا و اینجا A

11-   قصری در پیرنه  یوستین گوردر  اینجا B

12-   گاوخونی  مدرس صادقی  اینجا B

13-   خاطرات روسپیان سودازده من  اینجا B

14-   کرگدن  اوژن یونسکو  اینجا B

کتابهای قابل توصیه که در سال 90 خوانده شد: 

1-      در انتظار بربرها  جی ام کوتزی  اینجا B

2-      عقاید یک دلقک    هاینریش بل   اینجا و اینجا  B

3-      شوخی   میلان کوندرا  اینجا و اینجا B

4-      مرگ در آند  ماریو بارگاس یوسا  اینجا B

5-      ناتوردشت  جی دی سالینجر اینجا B

6-      اجاق سرد آنجلا فرانک مک کورت  اینجا A

7-      مرشد و مارگریتا میخائیل بولگاکوف اینجا و اینجا  C

8-      تراژدی آمریکایی  تئودور درایزر  اینجا A

9-      آبروی از دست رفته کاترینا بلوم  هاینریش بل اینجا B

10-   تونل  ارنستو ساباتو  اینجا B

کتابهای قابل توصیه که در سال 89 خوانده شد : 

1-      سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین  اینجا و اینجا و اینجا B

2-      شوایک  یاروسلاو هاشک  اینجا A

3-      هرگز رهایم مکن کازوئو ایشی گورو  اینجا B

4-      کوری  ژوزه ساراماگو  اینجا B

5-      در غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک  اینجا B

6-      مرگ قسطی فردینان سلین  اینجا B

7-      1984  جورج اورول  اینجا و اینجا B

8-      آوریل شکسته  اسماعیل کاداره  اینجا A

9-      همنوایی شبانه ارکستر چوب ها  رضا قاسمی اینجا و اینجا C

10-   مثل آب برای شکلات لورا اسکوئیول اینجا A

11-   همه چیز فرو می پاشد  چی نوآ چی به  اینجا A

12-   زن در ریگ روان  کوبو آبه  اینجا B

13-   ماه پنهان است  جان اشتین بک  اینجا A

14-   خداحافظ گاری کوپر  رومن گاری اینجا A

15-   ماجرای عجیب سگی در شب مارک هادون  اینجا B

16-   ظلمت در نیمروز  آرتور کستلر  اینجا A

17-   دنیای سوفی  یوستین گوردر  اینجا A

18-   رگتایم اب ال دکتروف  اینجا B

19-   احتمالاً گم شده ام  سارا سالار  اینجا A

20-   پایان ابدیت  آیزاک آسیموف  اینجا A

و البته کتابهایی مثل: مزرعه حیوانات A, بازرس هاند واقعی A, قمارباز A, دل سگ B, یازده دقیقه A, بیگانه B, گتسبی بزرگ A, لیدی ال A, کبوتر B, تیمبوکتو B, سلاخ خانه شماره پنج C, زندگی کوتاه استA, قصه های از نظر سیاسی بی ضرر Aو زنگبار یا دلیل آخر Bو...!

.......................

پ ن 1: با هزار وسواس یک طرح روی جلد را برای مطلب کتاب مورد نظر انتخاب می کنی ...اما حالا که می ری سراغ صفحات مربوطه می بینی که به دلیلی که همه می دونیم چیه عکس مورد نظر دیده نمیشه! ای تو روحت خوزه آرکادیو آئورلیانو. سال نو مبارک!

باز این چه شورش است...

صبح می شود و ساربان کاروان های فرومانده خواب که از سر شب مشغول جمع و جور کردن اسباب و اثاثیه پخش و پلای خود و مهیای حرکت شدن است , بی خیال می شود و دوباره دفتر دستک خود را پهن می کند و ... روز دوباره آغاز می شود.دویدن , شتاب ... همه مشغول جلو زدن از خود می شوند.

پشت میز کار می نشینم و منتظر بالا آمدن سیستم... سیستم بالا آمده های کناری یک به یک گزارشات حاکی از افزایش را فریاد می زنند... و آماده برای هجوم! پیش فروش خودرو...خرید سکه...ارز... طول...عمق ذهنم به پهنای نشیمنگاه طعنه می زند. فراخی به این آسانی از میدان به در نمی رود , هزار توجیه برای نشستن و همراهی نکردن با این حجم سینه زن می تراشد... دم گرفته اند و شور : پراید رسید به زانتیا...مهدی بیا مهدی بیا...

در این ده ماه گذشته چه بسیار جلسات که در آن بحث های طول و دراز کرده ایم که خروجی کار ما , مشتری خواهد داشت یا نه؟ استدلال های کوتاه و بلند... ملت باز هم به ما ثابت کردند که "چه تهیدستی مرد"! اگر طاعون را هم در این شرایط عرضه کنید به طرفه العینی خواهند برد که وبا هم طلا خواهد شد...

در این ده ماه هر چه گرفته ام معادل افزایش قیمتی است که مرکوب جدید در این ده روز در پارکینگ خانه نصیبش شده است. نشیمنگاه و مرکوب به یکدیگر نگاه های معنادار می کنند! خوشحال باشم یا ناراحت؟... سیستم بالا آمده های کناری خوشحال هستند یا ناراحت... لبخند و زهرخند قابل تمایز نیست.

نوشتن در باب خلق و خوی دلالی و هجوم ملت برای خرید هرچه قیمتش بالا می رود خز شده است...به دنبال مثالی دیگر باید بود و نثری دیگر... افسرده بودن و افسرده کردن هنر نیست!

***

چندی پیش دایی بچه ها در زمان استراحت تحصیلی به وطن بازآمد , بازآمدنی! صاف رسید به زمان نزدیک شدن رونمایی باجناق بنده! تنور را گرم دید و به زیبایی هرچه تمام تر نان را چسباند و با چنان سرعت عملی این کار را کرد که خاطرات نان پختن مادربزرگ مرحومم را در ذهنم زنده کرد (خاطرات آن نانوایی ها بماند برای زمان خودش)... سنگ که نیستیم! خوشحال شدیم به غایت...فقط کمی فکرمان مشغول هزینه های این خوشحال شدن های متوالی شد... خلاصه این که در هفته گذشته نفهمیدیم که دو فیلم دیدیم با یک بلیط , یا یک فیلم با دو بلیط... فقط فهمیدیم که یک شام خوردیم با دو کادو! اگر فکر می کنید که ما به خاطر شبیه شدن "هزینه دان" مان به "قطعنامه دان" استکبار جهانی , خم به ابرو درآوردیم اشتباه می کنید...

هنوز لختی از این دو واقعه مسرت بخش نگذشته بود که زیر گوشمان زمزمه ای شنیدیم در باب ظهور باجناق بعدی!

یا باب النجات... باز این چه شورش است که در خلق عالم است!؟

مگر قرار است بعد از عید هزینه های ازدواج چند برابر شود!!؟ این هم مثالی دیگر بود و با نثری دیگر!

***

طبق ارزیابی انجام شده عروس دامادهای هفته گذشته نسبت به این هفته دو سه میلیونی سود کرده اند و اگر بخواهم به سبک معمول جامعه حساب کتاب بکنم منطقی است که زیر پای "سیخ بدون کباب" بنشینم جهت تعجیل در امر ازدواج!! (در این مثال حجتی است مر اولوالالباب را...)

و حرف آخر

در مراسم شادی معمولن موسیقی شاد می گذارند و در مراسم عزا هم ... این موسیقی ها کارکردشان صرفن کمک به شرکت کنندگان در تخلیه هیجانات مرتبط است. مثلن در عروسی ، تسهیل در خروج قر کمر و در عزا ، تسهیل در خروج اشک... هر مناسکی موسیقی خاص خودش را می طلبد و فروپاشی اجتماعی هم گرچه مناسک نیست اما فرایندی است که ترانه های خاص خودش را دارد ... گوش کنید...  

...

پ ن 1: هیجانات مرتبط را تخلیه کنید! 

پ ن 2: منتظر تریسترام شندی باشید که همین روزها در راه است! با بیش از یک قسمت...

فورواردی که گل به خودی می زند!

چه بسیار مواقعی که پیش می آید ایمیل جالبی به دستمان می رسد و پس از خواندن برای دوستانمان فوروارد می کنیم تا آنها نیز در شادی ما یا تعجب ما یا هیجان ما یا احساس غرور ما یا هزار چیز دیگر ما شریک شوند.گاهی هم بحث شراکت و این حرفا نیست بلکه با این فوروارد کردن می خواهیم بگوییم :رفیق جان هنوز از ذهن ما بیرون نرفته ای, خیلی خرابتیم به مولا, اینکه نمی بینمت و بهت زنگ نمی زنم و یا دو خط برات نمی نویسم رو به پای بود و نبود آب هندونه نگذار و به همین قناعت کن و لطف کن در گاله ذهنت رو ببند که تو همین کار را هم نمی کنی!! و امثالهم...

تا اینجای کار ظاهرن همه چیز طبق روال است. اما گاهی این ایمیل ها حاوی مطالبی است که رگ و ریشه درست و درمانی ندارند که البته این بر اکثر ما پوشیده نیست (یعنی تا اینجای مطلب حرف جدیدی نزدم و خودم هم می دونم) ولی همچنان به فوروارد کردن آن ادامه می دهیم! (و البته گاه هم نمی دانیم و در اکثر موارد اهمیتی برای صحت آن قایل نیستیم)... 

گاه می شود که یکی در این زنجیره به نفر قبل از خودش تذکر بدهد که رفیق این قضیه کذب است...که البته معمولن پیرو همان قضیه آب هندوانه جوابی نمی گیرد ولی در حالت خوشبینانه جوابی دریافت می کند که بابا انیشتین! گیر دادی ها , خودم هم می دونم اما انصافن قشنگه یا انصافن جالبه و... یا حالا چه فرقی می کنه این متن رو مارکز نوشته یا بیل گیتس یا شیرین عبادی یا شریعتی یا حسین پناهی و یا چارلی چاپلین و ...حالا چه فرقی می کنه چنین اتفاقی رخ داده باشد یا نه... حالا اگه مثلن فلان افتخار را برای پیشینیانمان فرض کنیم بهتر نیست و... و...

فکر می کنید هاله های قطور تقدس در خیلی از مذاهب و مکاتب چگونه به وجود آمده است؟  

این نقل های به ظاهر ساده را دست کم نگیرید. 

زمانی اعتقاد به موضوع ایکس یکی از دلایل خروج از فرقه ایگرگ بود و سالها بعد اعتقاد به موضوع ایکس به یکی از اصول آن فرقه تبدیل شد و آب از آب هم تکان نخورد!

***

حالا از میان گزاره های زیر فکر می کنید کدام ها حقیقت دارند (لطفن با ذکر گزینه ها):

1) شیری که یک آهوی حامله را شکار کرده است از غصه دق می کند.

2) لباس فارغ التحصیلی دانشگاه ها برگرفته از لباس ابن سینا است.

3) در یک رستوران چینی جنین انسان سرو می شود.

4) پرسپولیس در یک مسابقه رسمی شش بر صفر استقلال را شکست داده است.

5) واژگون شدن یک ساختمان چند طبقه مسکن مهر در یکی از شهرها.

6) پرنده ای به نام اسکل که محل ذخیره کردن غذای خود را فراموش می کند.

7) امیرکبیر در نامه ای عتاب آلود به ناصرالدین شاه گوشزد می کند که اداره مملکت با توصیه عمه و خاله ممکن نیست.

8) شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند سعدی بر سردر سازمان ملل حک شده است.

***

اگر پیدا کردن جواب یا جوابهای صحیح برایتان آسان نیست (البته بعد از زدن حدس در کامنتدونی) من به شما این سایت را پیشنهاد می کنم:

گمانه

............................... 

پ ن: ممنون از امید به خاطر معرفی این سایت به من.