میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

بیگانه آلبر کامو

 

 

مورسو کارمند جوانی است (از فرانسویان الجزایری مثل خود کامو) که مشغول امور روزمره است, مادرش که در خانه سالمندان بود از دنیا می رود و او در مراسم خاکسپاری شرکت می کند در حالیکه ظاهر غمگینی آنچنان که در اینگونه مراسم مرسوم است ندارد. پس از انجام مراسم به زندگی معمول خود باز می گردد و در اثر یک رشته تصادفات مرتکب قتل یک عرب می شود و بعد محاکمه و ...

خصوصیتی که مورسو را شایسته نام بیگانه کرده است همان همرنگ جماعت نشدن و عمدی که در این کار دارد است .او آدمی اجتماعی نیست. همانگونه که احساس می کند سخن می گوید. اهل ریا کاری نیست. حاضر نیست در این قبیل موارد یک دروغ ساده بگوید و یا حتی حرفی که شاید دروغ نباشد ولی دیگران انتظار شنیدن آن را دارند (مثلاٌ در قسمتهایی که در مورد مرگ مادر صحبت می شود مسلماٌ مورسو از مرگ مادر خوشحال نیست و نوعی ناراحتی در درونش هست ولی حاضر نیست برای خوشآمد دیگران بگوید که ناراحت است ) و... همین مسائل کافی است که او را در جامعه به چشم بیگانه ای ببینیم. جامعه نیز البته سزای این نوع رفتار را به سختی می دهد. همین که فرایند محاکمه شروع می شود ساز و کار های از پیش تعیین شده و ماشینی چنان عمل می کند که گویی از حیطه اختیار فرد خارج است و چنان عقوبت می دهد که گویی بزرگترین جنایت ها به وقوع پیوسته است. جامعه افرادی را که نمی خواهند در بازی همگانی شرکت کنند از خود می راند. به همین علت است که یکی از دلایل اصلی دادستان برای درخواست اشد مجازات همان گریه نکردن مورسو در تشییع جنازه مادرش عنوان می شود! سیستم از او می خواهد که ابراز پشیمانی کند و از مرگ رهایی یابد ولی نوع نگاه او به زندگی به گونه ای است که هیچ وقت نمی تواند از چیزی پشیمان بشود و نهایتاٌ فقط احساس دلخوری خود را بیان می کند.

من از کارم چندان پشیمان نبودم. اما آن همه جوش و خروش باعث تعجبم می شد. دلم می خواست دوستانه, تقریباٌ مهربانانه, سعی کنم برایش توضیح بدهم که من هیچ وقت نتوانسته ام از چیزی پشیمان بشوم. من همیشه به چیزی که می خواست رخ بدهد , امروز یا فردا , مشغولم. اما البته در وضعی که گذاشته بودندم ,نمی توانستم به این لحن با کسی حرف بزنم. حق نداشتم خودم را مهربان نشان بدهم, حق نداشتم حسن نیت داشته باشم.

البته باید گفت که مورسو یک آدم کاملاٌ اخلاقی نیست (چنانکه در ماجرای مرد همسایه با معشوقه اش بدون اینکه اطلاع داشته باشد حق با کیست به نفع همسایه عمل می کند و این کار را هم از روی بی تفاوتی و بی احساسی کامل می کند چیزی که من دایورتیسم می نامم یعنی دایورت کردن امور به ... نمونه بارز دیگر صحبت با ماری است در مورد عشق و ازدواج ) از طرفی ضد اخلاقی هم نیست و لذا یک آدم خاکستری است. 

مورسو در طول مدتی که در زندان است دچار یک تحول فکری می شود و معتقد می شود می توان هستی را تهی از هر معنی و هدف دانست و همچنان زندگی کرد:

نخستین بار پس از دیرگاهی به مامان اندیشیدم, به نظرم می فهمیدم چرا او در پایان زندگی نامزد گرفته بود... مامان در آن نزدیکی مرگ می بایست احساس کرده باشد که رها شده و آماده است که زندگیش را از سر بگیرد. هیچ کس, هیچ کس حق نداشت بر او بگرید. و من نیز احساس می کردم آماده ام که زندگیم را از سر بگیرم...

این کتاب را به غیر از من و شما همه ترجمه کرده اند!

جلال آل احمد  (البته به همراه علی اصغر خبره زاده)

امیر جلال الدین اعلم     نشر نیلوفر

لیلی گلستان              نشر مرکز

خشایار دیهیمی           نشر ماهی

محمدرضا پارسایار        نشر هرمس

هدایت الله میرزمانی     (به نقل از سایت کتابخانه ملی)

من ترجمه آل احمد را خوانده بودم و دو سال قبل در نمایشگاه جلوی غرفه نیلوفر تصمیم گرفتم این کتاب را با ترجمه جدیدتر داشته باشم. دو بار این ترجمه را خواندم و می توانم بگویم نسبت به ترجمه تهوع و محاکمه شاهکاری انجام داده این مترجم! و این ترجمه البته با ویرایش های جدید قابل تحمل شده است البته همچنان برتریی نسبت به ترجمه آل احمد ندارد و حتی دو سه جا را مقابله کردم آل احمد بهتر بود. امیدوارم ترجمه های گلستان و دیهیمی و پارسایار بهتر باشند که با توجه به در دسترس بودن ترجمه های قبلی و همچنین با در نظر گرفتن سابقه انتشارات اینگونه به نظر می آید.

این هم یک جمله از آلبر کامو برای یادگاری:

دموکراسی چه سیاسی و چه اجتماعی باشد، نمی تواند بر یک فلسفه سیاسی بنا شود که ادعا می کند همه چیز را می داند و همه چیز را رفع و رجوع می کند.

این کتاب هم در لیست 1001 کتاب قرار دارد.

***

این هم یک لینک سودمند: اینجا 

............................

پ ن : نمره کتاب 4.1 از 5 می‌باشد.

نظرات 19 + ارسال نظر
مرمر دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام اول!

خب این کتاب قرار بود یک ماه پیش خوانده شود و نشد! حالا کلاس میذاریم بعد از اینکه اندی زبانمون خوب شد ترجمه انگیلیسی میخونیم ها بهتره؟!

اما فر میکنم خوشم بیاد شبیه خودمه اقاهه ها.. ام من بیگانه نشم ادمهای شبیه خود زیاد پیدا کردم و خوشجالم

سلام
درسته اول هستید!
خوبه اگه یادت نره ...
سلین را فراموش نکن

مرمر دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ

یادم نبود شما تاییدی هستید!یعنی وبلاگتون / فکر کردم اول شدم. امیدوارم بازم اول باشم نبود هم که سوتی دادم

یه لحظه یاد فرزانه تاییدی افتادم!

محمدرضا دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
خوندمش با ترجمه ی خبره زاده و نه آل احمد! جلال مترجم نبود. ترجمه هاش یا مال گلستان بود یا خبره زاده و دیگران...

سلام
البته مطابق مصاحبه ای که از خبره زاده در روزنامه اعتماد منتشر شد کار ترجمه را خبره زاده وقتی به زابل تبعید شده بود انجام داد و برای آل احمد فرستاد و ایشان بعد از ویرایش و تغییراتی آن را چاپ کردند.
البته برای اونها زیاد این چیزها اهمیتی نداشت. رفاقت هم رفاقت های قدیم... جلال و خبره زاده مدتی با هم همخانه بودند و مستاجر نادر نادر پور بودند!

فرزانه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
این لیست 1001 کتاب بیچاره می کنه آدمو تازه وقتی که از یک کتاب چند تا ترجمه هم باشه وقتی یکی را خوانده باشی ویرت می گیره که نگاهی هم به بقیه بیندازی
تازه بعضی از اینها را باید چند وقت یکبار دوباره بخوانی از بس که محشرند
البته اعتراف می کنم که بیگانه برای من نبوده !

این جمله نشان می دهد کامو هم دموکرات ارجینالی بوده ها...

سلام
من موافقم که ترجمه های قدیمی دوباره ترجمه بشوند و با زبان امروزی و قابل فهم چاپ بشوند ... ولی بعضی مواقع شورش رو در میارن این همه کتاب ترجمه نشده مونده ...
ویر که می گی ویره ها من الان بد جور طلبه ام یه بار ترجمه دیهیمی رو بخونم ببینم چه کار کرده.
بیگانه برای من جالبه چون با یک داستان ساده جریان ساز شده... انصافاٌ خیلی ساده است ولی هزاران برابر حجمش مطلب اساسی در موردش نوشته شده ...
سلین معتقد بود که بلاهایی که بعد از جنگ دوم سرش اومد زیر سر نویسندگان چپ از جمله کامو بوده ! سلین با دولت ویشی همکاری می کرد و کامو با جنبش مقاومت ... این بود که بعد از جنگ سلین همیشه منزوی بود و مدتی هم زندان بود و کتابهاش هم به زور چاپ می شد...

ققنوس خیس سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ق.ظ

سلام
اولین کتابی که از کامو خوندم و مجابم کرد بقیه کتاباش رو هم بخونم ! از اون کتابایی که به شدت رو من تاثیر گذاشت. شخصیت خاص و یخ آقای مورسوی داستان به شدت برام جالب بود !
کتاب با یه جمله ی کاملا یخ و بی تفاوت که از قضا حکایت از واقعه ای بسیار خاص و هولناک داره شروع می شه !
دیروز مادرم مرد !!
اعتراف می کنم که هیچ داستان دیگه ای شروعش تا این حد من رو شوکه نکرد !
و شیوه ی کشتن عرب و دلیل ساده ش و پایان خاص داستان ... همه و همه فوق العاده بودند ...
بیگانه بدون شک شاهکارترین کار کامو بود.

سلام
فقط شما که در شمال کنار دریا می رید قدم می زنید حواستون باشه که وقتی آفتاب می زنه تو چشماتون یه دفعه مرتکب قتل نشید !
در مورد شروع هم درسته به خصوص که بلافاصله می گه شایدم امروز, نمی دانم. !!! این هولناک ترش می کنه.

نعیمه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/

این کتاب رو شونصد سال پیش خوندم (تقریبا نزدیکی های عهد دقیانوس)
باید باز هم بخوانمش تا یادم بیاد.
ممنون که یادآوری کردی.

سلام
در مورد ترجمه ای که می خری دقت کن فقط...
خواهش می کنم

نعیمه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/

سوالت در مورد 206 چی بود.
اگر درباره همون چیزی بود که اون آقای به اصطلاح فیلسوف گفته خیلی خودتو ناراحت نکن.
این رو هم بزار جزو دایورتی ها.

آره در همون مورد بود ... توی پست اولی که گذاشتم مطرح کردم...
دایورتی ها که زیاد بشه کمی خطرناک میشه!

آی سودا سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ http://firstwindow.blogsky.com

از آلبر کامو خیلی خوشم میاد

سلام
یک ممنون از طرف کامو به شما

درخت ابدی سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
من ترجمه‌ی اعلم رو خوندم. خوشحالم کسی که کتاب رو بهش امانت داده بودم دیگه برش نگردوند چون حالا با خیال راحت می‌تونم ترجمه‌ی دیهیمی رو بگیرم که می‌گن بهترین ترجمه از این کتابه.
«بیگانه» و مورسو رو دوست دارم. به‌خصوص عاشق اون قسمتی هستم که کشیش رو از اتاقش می‌ندازه بیرون.
یه کتاب هم غیاثی ترجمه کرده در تفسیرش. فکر کنم اسمش «تفسیری بر بیگانه» باشه. کتاب خوبیه.
این یادگاری‌ای که از قول کامو نوشتی دل آدم رو کباب می‌کنه.

سلام
عجب راه شرافتمندانه ای پیشنهاد کردی ... این به ذهنم نرسیده بود! در اولین فرصت به یکی امانتش می دم. ممنون اساسی!!!
من لحظاتی رو که در دادگاه و بازپرسیه دوست داشتم به خصوص اولین ملاقاتش با وکیلش که طرف آخرش هنگ کرده بود از صحبت های مورسو
... و حاضرم یک بار دیگه بخونمش البته با ترجمه دیگر....
اعلم که پوست منو کنده چون تازه از خوندن تهوع فارغ شدم.

عاتکه پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ق.ظ http://leaderofutopia.blogspot.com

خوشحالم که درمورد کتابی صحبت کردید که منم خوندم...وبلاگ شما شده بود عذاب الهی برای من بیچاره که هروقت میام تاسف بخورم که چرا انقدر وقت کتابخونیم کم شده.الان خوشحالم

سلام
خوشحالم که خوشحال شدید.

ققنوس خیس پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ق.ظ

D:

خوشحالم که حواستون جمعه !

نعیمه یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ق.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/

شما ترجمه کی رو توصیه می کنید؟

سلام
سوال سختیه!! باید آدم همه را بخونه تا بتونه قضاوت کنه!
من ترجمه ای از خانم گلستان در خاطرم نیست خوانده باشم فقط دربدر دنبال کتاب اگر شبی از شبهای زمستان مسافری... کالینو با ترجمه خانم گلستان گشتم که هنوز موفق نشدم... دیهیمی که بیشتر ترجمه متون سیاسی و فلسفی کرده و در این زمینه استاده و با توجه به اینکه دستی هم در مقاله نویسی داره و... به نظرم بایستی ترجمه خوبی باشه... خصوصاٌ اینکه یک جایی از قولش خوندم که هر چیزی رو ترجمه نمی کنه و مثالی زده بود که مثلاٌ من فاکنر ترجمه نمی کنم چون می فهمم که چیزی ازش نمی فهمم! حقیقتش این حرفش خیلی حال داد چون من هم همین حس رو داشتم.
پارسایار هم باید ترجمه تهوع رو ازش ببینیم تا عیارش مشخص بشه... به زودی باید در بیاد
امیدوارم کمکی شده باشه

آنتی ابسورد یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام رفیق جان!
×برای بار دوم بعد از سال ها دارم این کتاب رو میخونم و البته با تامل بیشتر.این کتاب شاهکار کامو هست و قریب به یقین اگر عمرم به دنیا باشه شاید تا آخر عمرم دستکم ده باری بتونم بخونمش و هربار فکر می کنم متفاوت تر و بهتر از بار قبل بتونم بفهممش.توی مقدمه کتاب آل احمد،مقدمه ای از سارتر خوندم برای دوستانیکه با فلسفه ی کامو آشنا نیستن،کمک خوبیه.
××به شدت به شخصیت مورسو علاقه دارم و مثل بعضی شخصیت ها منو به شدت درگیر و با خودش همراه کرد!
بعضی شخصیت ها مثل کنت دو مونت کریستوی دوما که گرامشی میگه مرد برتر نیچه س یا روکانتن سارتر توی تهوع منو به شدت درگیر کرد.یا مثل قهرمان های کافکا...
مورسو البته شاید برام بیشتر از قهرمانان کافکا جذاب نباشه اما کمتر هم جذاب نیست...
×××مثل همیشه از معرفی و نقدت راضی و خشنود شدم حسین جان.
بدرود!

سلام رفیق شفیق
امیدوارم که سال جدید رو بهتر آغاز کنی و بهترتر به انجام برسانی
ممنون که باعث شدی یک بار دیگه مطلب خودم رو بخونم و یک تجدید خاطره ای با بیگانه بکنم
فکر کنم دفعه های بعد را اختصاص بده به ترجمه های دیگر یعنی گلستان و دیهیمی...
تقریبن از این زاویه ای که من می بینمت شباهت هم داری به این شخصیت
خیلی مخلصیم

منیر یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام
می ترسیدم این کتاب رو بخونم حال و روزمو بد کنه .گاهی بعضی کتابها رو نباید توی بعضی وقتها بخونم . مث بعضی آهنگها ...
همون سطر اول حالمو می گرفت و منو می ترسوند :
امروز مادرم مرد . شایدم دیروز . نمی دانم .
...
اما پایان خوبی داشت . علی رغم احتمال زیاد تماس تیغه نامرد گیوتین با گردن برهنه مرد !
...
اینکه تونست کشیش رو عصبی کنه ( که اصولن شغلشون آرام کردن روان آدم هاست ) و خودش به دوباره زیستن فکر کنه ( در یک قدمی مرگ ) هرچند این اتفاق درون کتاب افتاده باشه باز قشنگه .
...
آدمی که فرار از هوای گرم و خستگی و خواب آلودگی براش مهمتر از همه چیز باشه تا اونجایی که بتونه بخاطرش آدم بکشه و به جسد هم چهار تیر شلیک کنه ، و یا در تمرکز ش درون دادگاهی که به جرمش رسیدگی میشه هم اثر بذاره ، آدم جالبیه اما...
اما شوهر خوبی نمیشد !
البته که شوهر خوب بودن هدف قهرمان کامو نبود (:
...
من ترجمه لیلی گلستان رو خوندم .
این جمله تونم : این کتاب رو به غیر از من و شما همه ترجمه کردند
خوشمان آمد .
...
خوشتان باشد .

سلام
آره موافقم
شوهر خوبی نمی شد... شوهری که نتونه دروغ بگه یا اون چیزی رو که همسرش انتظار داره بگه به درد لای جرز دیوار می خوره
...
اون جمله را باید در مزرعه حیوانات جورج اورول می گفتم یا شازده کوچولو ...ولی خب به هر حال...اونجاها هم جملات خوبی گفتم در این باب (احتمالن)
...
خوش گذشت
جای دوستان خالی
ممنون

ملیکا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام!
من ترجمه ی "خبره زاده"رو خوندم.
با شخصیت "مورسو" یه جورایی احساس نزدیکی کردم.
اینکه اکثر جملاتش به تنهایی کامل بود ،خیلی قشنگ بود
واقعا" از خوندنش لذت بردم.
توضیحات شما هم که مثل همیشه عالی بود؛حظ بردم .
در مقدمه ی کتاب که به قلم "سارتر" بود به مفهوم "پوچی
وانسان پوچ"پرداخته بود که شما اشاره نکرده بودین!

سلام
ممنون که در آرشیو هم کامنت می گذارید
هم دوره ای می شود برای من و هم دستم می آید دارم رشد می کنم یا درجا می زنم...
حقیقتش من هم اون مقدمه را خوانده ام... ترجیح می دهم چیزهایی که به ذهن خودم می رسد را بیشتر بپردازم...رفیقی داشتیم که هر موقع در صحبت شعری از حافظ برایش می خواندم می گفت خب اینو که حافظ گفته خودت چی می گی!!
تفاوت پوچی از نگاه کامو و سارتر و ترجمه های نامفهوم از این کلمه هم البته مزید بر علت بود و این که خودم مسلط نشدم روی این واژه...
ممنون دوست خوبم

سمیرا پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 11:34 ب.ظ

چقدر یه آدم میتونه خودش رو با شرایط وفق بده؟
ماری: با من ازدواج میکنی؟
مورسو: اگه تو میخوای آره...

+ از کامو اولین کتابی بود که خوندم و زیادی راضی بودم، کتابایی که آدم میتونه تا این اندازه خودش رو جای شخصیت اصلی داستان بزاره و باهاش احساس نزدیکی کنه برام همیشه جذاب بوده.
+ کتاب بعدی از کامو طاعون و بخونم خوبه؟

سلام
توانایی انطباق انسانها با شرایط یک توانایی بسیار ویژه است... به همین خاطر توانسته است اینقدر دوام بیاورد! و تا کلک باقی موجودات زنده را نکند بی‌خیال نمی‌شود!
.........
برای کتاب بعدی طاعون انتخاب خوبی است. ولی اگر فاصله زمانی مناسبی بین دو کتاب بگذارید بهتر است... مثلاً یک سال.

سمیرا پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 11:36 ب.ظ

شما چقدر کتابخونین این پستتون مال سال 89 اون موقع من در جاهلیتم غرق بودم

ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است
به فکر گرفتن ماهی‌های بعدی باشید دوست من

امیر شنبه 10 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 01:28 ق.ظ

سلااام. چ وبلاگ زیرخاکی ! چقدر کتابخون بودید شما! افرین !

سلام
هنوزم مشغول هستیم

ثنا پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 07:03 ب.ظ

من خیلی از شخصیت مورسو خوشم اومد و حتی این بی تفاوتی هارو گاهی در خودم میبینم و فقط مجبورم برای قضاوت نکردن دیگران واکنش نشون بدم در واقع مورسو هم به خاطر همین بی تفاوتی ها یا بهتره بگم دروغ نگفتن و احساس واقعیشو گفتن اعدام شد
یعنی مردم نمیتونن کسی که باهاشون تفاوت داره رو بپذیرن
به قول خود نویسنده : مورسو نمیخواهد زندگی را ساده تر کند هرچه هست همان را میگوید و حاضر نیست احساسش را پنهان کند و جامعه فورا احساس تهدید میکند .
پس بیگانه داستان مردیست که بی هیچ تظاهر قهرمانانه حاضر است برای حقیقت جان دهد .
___
ممنون از سایت خوبتون

سلام دوست عزیز
باهاتون موافقم که اغلب برای جلوگیری از قضاوت دیگران در واقع برخلاف نوسان عمل میکنیم. در واقع کامو با خلق این شخصیت به ما این کاستی را نشان میدهد.
یک کتاب با عنوان مورسو از روبرو از کمال داوود نویسنده فرانسوی الجزایری ترجمه شده است . انتشارات مانیا هنر. آن هم ممکن است برایتان جذاب باشد. من نسخه قبل از چاپش را خوانده ام ولی فرصت نشده محصول نهایی را بخوانم و در موردش بنویسم.
ممنون از لطف شما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد