میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تونل ارنستو ساباتو

  

داستان با این جمله آغاز می شود: کافی است بگویم که من خوآن پابلو کاستل هستم, نقاشی که ماریا ایریبارنه را کشت. تصور می کنم جریان دادرسی را همه به یاد می آورند و... . پس از آن خوان که ظاهراً در بازداشتگاه است, ماجرای آشناییش با مقتول و شرح وقایعی که منتهی به قتل می گردد را بیان می کند.

او هنرمندی منزوی و خودمحور است, بدین معنا که او کسی را قبول ندارد (مثل هولدن ناتور از همه متنفر است! این از عوارض چیست!؟) و نگاهش به همه چیز و همه کس منفی است. در نمایشگاهی , یکی از نقاشی هایش را به نمایش می گذارد ; اطمینان دارد که منتقدین همان جملات کلیشه ای همیشگی را در مورد کارش بیان می کنند ( قوی و دارای ساختاری محکم یا یک چیز وصف ناشدنی عمیقاً متفکرانه ). قسمتی از این نقاشی از نظر خودش اهمیت ویژه ای دارد ولی هیچ کدام از بازدید کنندگان به این مسئله توجهی نمی کنند (به نظر می رسد این درک نشدن یکی از دلایل انزوای فرد در جامعه و تنفر از ... می باشد). یکی از روزها زنی را می بیند که به آن قسمت خاص نقاشی خیره شده است, او تنها کسی است که ظاهراً آن را درک کرده است.

خوآن به اعتراف خودش و سیر داستان, توانایی ارتباط برقرار کردن به صورت نرمال را ندارد. لذا بدون این که صحبتی رد و بدل شود مرغ از قفس می پرد و روزهای متمادی پس از آن به خیالبافی در مورد این زن می پردازد. او امیدوار است که روزی به طور اتفاقی زن را ببیند و ... و می بیند و...

سرشت انسان

گاهی وقت ها می شود که یک نفر احساس می کند یک ابرمرد است, و فقط بعدها پی می برد که او هم پست و شریر و خیانتکاری بیش نیست.

این جمله تقریباً درونمایه داستان است. ما آدمها ملغمه ای از صفات نیک و بد را در خود داریم اما خود واقف به این موضوع نیستیم. حتی هنگامی که کار نیکی انجام می دهیم بخشی از وجودمان آلوده به غل و غش است. در ابتدای داستان راوی مثال هایی از خودپسندی و نخوت را شرح می دهد که قابل توجه هستند.

راوی در پی عشقی پرشور و همه جانبه است (یا همان عشق حقیقی) اما به نظر می رسد همین خصوصیات مانع اصلی او در این راه است: خودمحوری, حسادت, سوءظن, اضطراب و ترس از دنیا و آدمها و... او به دنبال عشق حقیقی است اما خودش نمی داند که منظورش از عشق حقیقی چیست (عشق حقیقی و پیچاندن دست! الله اکبر) و تنها الان که مشغول یادآوری گذشته است به تجزیه و تحلیل آن می پردازد.

احساس می کنم که دارم تاوانی را می پردازم, تاوان قانع نبودن به آن بخش از ماریا که مرا (موقتاً) از تنهایی نجات می داد... فوران غرور , شور و شوق افزون شونده به اینکه او فقط مال من باشد باید به من هشدار می داد که راه خطایی در پیش گرفته ام, راهی که سمت و مسیر آن را خودپسندی و نخوت تعیین می کرد.

نمادها

در قسمتی از داستان راوی در خواب خانه ای متروک را می بیند که در آن خانه به نوعی احساس عشق های دوره نوجوانی (منظور احتمالاً پاکی و معصومیت است) از نو زاده می شود. برای او این خانه رویاها همان ماریاست. به واقع رویایی بودن , با متعالی بودن همنشین است و ما همیشه در پی آنیم که غباری بر روی این تصویر ننشیند و حتی اگر هم نشسته باشد هم خود را به ندیدن می زنیم. حتی اگر بر پستی و حقارت خود واقف باشیم, باز قابل تحمل است , نسبت به اینکه رویاهایمان را آلوده و حقیر ببینیم.

موضوع فوق که به نظرم در مورد راوی صراحت دارد اما می توان کور بودن شوهر! را هم بدینگونه تاویل کرد. ما عموماً خواهان دیدن حقایق نیستیم.

مورد دیگر هم نام رمان است که نمادی از تنهایی راوی است:

... شاید فقط یک تونل وجود داشت, تاریک و خلوت: تونل من, تونلی که من کودکی, جوانی و همه عمرم را گذرانده بودم. و در یکی از قسمتهای شفاف دیوار سنگی من این دختر را دیده بودم و ساده اندیشانه باور کرده بودم که در تونلی موازی تونل من حرکت می کند, درحالی که در واقع او متعلق به جهان پهناور, جهان نامحدود کسانی بود که در تونل زندگی نمی کردند ...

جملات قابل تامل

عبارت "روزگار خوش گذشته" به آن معنی نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ می دادند ,فقط معنی اش این است که – خوشبختانه - مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد برده اند.

*

بعضی وقت ها احساس می کنم که هیچ چیز معنی ندارد. در سیاره ای که میلیون ها سال است با شتاب به سوی فراموشی میرود، ما در میان غم زاده شده ایم، بزرگ می شویم، تلاش و تقلا می کنیم، بیمار می شویم، رنج می بریم، سبب رنج دیگران می شویم، گریه و مویه می کنیم، می میریم، دیگران هم می میرند, و موجودات دیگری به دنیا می آیند تا این کمدی بی معنی را از سر گیرند.

*

این کتاب که در اون لیست نیست! را آقای مصطفی مفیدی ترجمه و انتشارات نیلوفر منتشر نموده است. (کتاب من: چاپ دوم سال 1387 با تیراژ سرراست و چشمگیر 1650 نسخه در 174 صفحه و به قیمت 3000 تومان)

پ ن1: مطلب بعدی مربوط به کتاب خوشه های نگون بختی اثر طاهر بن جلون است.

پ ن2: در حال خواندن کتاب "آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی را می بینند" هستم که در ژانر علمی تخیلی است که در اون لیست هم هست! و تا حالاش که خوب بوده ...

پ ن3: رای گیری پست قبل تا یکی دو روز دیگر ادامه دارد ... بشتابید! نتایج تا الان:

خسرو شیرین کش :NiiiiZ , سفینه غزل, درخت ابدی, آنا , فرزانه, پژمان

درخت انجیر معابد: فانی, فرواک, نیکادل, پروانه, لیلی, رضا

خانه ادریسیها: آنا, نعیمه, حسین(هلاچین)

من او: عاتکه , نفیسه

من گنجشک نیستم: لیلی

پ ن4: چون ارنستو ساباتو که اتفاقاً همین اواخر از دنیا رفتند (و سال 2007 هم کاندیدای نوبل بود), از اهالی آرژانتین بودند و چون داستان کوتاهی از ایشان ندیدم , به جاش یک داستان کوتاه باحال از یک نویسنده مکزیکی! به نام خوان خوسه آرئولا دیدم که آن را به صورت صوتی در وبلاگ خواهم گذاشت!

پ ن 5: نمره کتاب از دیدگاه من 4.3 از 5 می‌باشد. (در سایت گودریدز 4.04)

نظرات 42 + ارسال نظر
فرواک چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.farvak.persianblog.ir

سلام.
خسته نباشید از این رای‌گیری. راستی رای خودتان یادتان رفته.
این کتاب رو یک‌ضرب خوندمش. یه جورایی میخکوبم کرده بود. من که خیلی پسندیدمش. پر بود از تناقضی که راوی در نظرهاش داشت. یک‌جورهایی دمدمی مزاج بودن در حالات و روحیاتش بود و به قول روان‌شناسان کاستل یک آدمی با شخصیت دوقطبی بود.
من کلا در خیلی موارد با شخصیت کاستل همذات پنداری عجیبی حس می‌کردم مخصوصا اون جمله‌ای که می‌گفت مغزش دائم در حال محاسبه‌س. .
در کل بگم که رمان عالی‌ای بود. ممنون.

سلام
رای خودم را نباید اعلام می کردم به سبک ولی!
یادم نرفته موقع محاسبه حساب می کنم
..........
فکر می کنم تجزیه تحلیل زیاد آدم رو از زندگی میاندازد!
رمان خوبی بود بله...
ای وای دیدی! می خواستم یک تیکه طنز در باب پیچاندن دست بنویسم خیلی خشن بود
خوشحالم که خوشتان آمد...

فرواک چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ب.ظ

ولی؟ کدوم ولی؟ آهان...
ویرایش کنید و دربار‌ه ش بنویسید. نکته‌پرداز خوبی هستید...
آره دیگه آخرش می‌شه مثل کاستل...

سلام
اومدم بنویسم هم وقت نیست هم دیگه زیاد لطفی نداره ... اشاره ای کردم اما خوب حالا تا فردا... ممنون

فاطمه پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://30youngwoman.blogsky.com/

من حاضر غایب هستم .. این روزا فقط خواننده ام .. شرمنده

سلام
اختیار دارید دوست عزیز...ممنون
فقط رای دادن یادتان نرود

لیلی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com/

آخی من گنجشک نیستم چه تک افتاده... میام بعدا میخونم این پست رو و اینکه واقعا تیراژ چشمگیری داشته خدا نصیب من نکنه زبونم لال

سلام
اشکالی نداره از مستور کم خوانده نشده است اینجا!
تیراژ وحشتناکیه , خدا نصیب "گرگ بیابان" نکنه
برای شما دو تا رای قایل شدم (یکیش مال سروش بود!)

آنا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

من برام شخصیت ؛ماریا؛ خیلی جالب بود...از همون موقعی که تو نمایشگاه درباره نقاشی نظر میده...رابطه اش با معشوقش......با بقیه.....این غیر قابل پیش بینی بودنش و خیلی خوب نویسنده این ابهام رو بهش دامن زده.....
زودتر از من پست تونل رو گذاشتی میله جان

سلام
می دونی, یه لحظاتی حس می کردم نکنه این شخصیت ماریا اصلاً وجود خارجی نداره! و زاییده تخیلات راوی هستش! ... شاید به خاطر این که نه سنش معلومه و نه چیز چندان دندان گیری در موردش به دستمان می رسد... می تونست نمادی از خوشبختی و حقیقت هم باشد آخه معمولاً از این چیزا هم بخش کوچکیش به آدم می رسه و... دیگه اینا رو ننوشتم ولی بهش فکر کردم
برای شما هم دو تا رای قایل شدم تا کفه ترازوی عدالت برقرار شود!
منتظر پست شما هم هستم.
ممنون

monireh پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ

السلام علی المیله البدون برجمنا (عربی تایب میکند این موبایل ما) امده بودیم قصه شبی بشنویم که نشد
شما یک تبلیغات بازرکانی هم تا اماده شدن داستان صوتی بکذارید بد نیستا برادر! دست تان طلا صداتان بی بلا
این دوستان کم صفحه سوغاتی های بسیار نکویی هستند تونل رفت در لیست سفارشات مرسی داداش

السلام علی ام النازنین
چرا نشد؟!
ممنون
حتماً
دستشان درد نکند
رای نمی دهی؟؟

درخت ابدی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام بر میله.
این داستان یکی از نمونه‌های درخشان توصیف وسواس عاشقانه‌ و شخصیت سوداییه که به‌شدت منو یاد رمان کلاسیک "آدلف" بنژامن کنستان می‌ندازه.
می‌گم خانوم شدن این طاهر بن جلون هم بی‌شباهت به حکایت من نیست
آقا، "مقاومت شکننده" نیست تو بازار و نتونستم زیارتش کنم.

سلام بر درخت ابدی
دقیقاً ... یک نمونه دیگر هم فصل آخر آناکارنینا است که تشابهی با این دارد ولی این چیز بهتریه... یک تیکه هم به داستانهای روسی انداخته بود که جالب بود! حالا توی یه پست میارم...(همون اسمهای روسی رو می گم)
........................................
یعنی بگو من بعد از خوندن یه لحظه هم شک نکردم که این طاهر حتماً زن است!! آنقدر بدیهی بود که اصلاً سرچی در این زمینه نکردم تا تصویر این مرد خوشتیپ را ببینم بالاخره سوتی دادن جزء سرشت ما آدم هاست
......................................
چی کار کنیم؟ می خواید من اونو شروع کنم و چند تا پاورقی در موردش بنویسم تا برسیم به زمان مشروطه و اینا..

پیانیست پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

یکی از بخشهای مفید و موثر وبلاگ شما بخش کامنتدانی است. خیلی خوش میگذرد. با تشکر از همه دوستانی که این بخش را به این شکل علمی، فنی، طنز، ... و خلاصه جذاب و متنوع فراهم می آورند...

سلام
این البته از صدقه سر دوستانیست که به این بخش لطف دارند
ممنون

ققنوس خیس پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ق.ظ

سلام / نیکی و بدی هر دو در نهاد بشر وجود دارد ... هر کس به دنبال به جز این باشد و به جز این بگوید چرند گفته !!
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
دیگه آقامون ختم کلام رو گفته دیگه ! این از این.
/////////////////
هولدن دوست دارم (گل)
/////////////////

سلام برادر
این هم استدلالیست قاطعانه و آقایانه
باید کتاب در فضیلت عدم قطعیت را بخوانیم
هولدن دوستان جهان متحد شوید!

NiiiiiZ پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://taktaazi.blogfa.com

روابط علت و معلولی در پ ن 4 شما بیداد می کنه!!
گاهی وقت ها می شود که یک نفر احساس می کند یک ابرمرد است, و فقط بعدها پی می برد که او هم پست و شریر و خیانتکاری بیش نیست.
به نظرم این نویسنده هم بدجوری آدم یه بارگی ای بوده!

سلام
یعنی یه چیزی بین لالیگا و برهان علیت کتاب معارف دبیرستان
.....
نویسنده اش آدم شریفی بوده... زندگینامه اش را بخوان... دیر شناختمش وگرنه تشییع جنازه اش حتماً می رفتم یه سر بوئنس آیرس و از اون طرف هم یه سری به ریودوژانیرو می زدم (همین 50 روز پیش از دنیا رفت در سن 99 سالگی)

آنا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

میله جان نشد دیگه
اگه مقاومت شکننده نیست تو بازار پس اون دو تای دیگه رو به رای بذار...قراره کسایی که خواستن بخونن بخونن

سلام
می دونی آخه یه مقدار از مقدمه و فصل اولش را خواندم ببینم چی جوریاست ...الان کنجکاو شدم طرف خیلی زحمت کشیده و فکر می کنم اثر قابل توجهی باشه بد نیست که ...
از طرف دیگه هم با یک دستگاه تحلیلی جامعه شناختی کار کرده که اونم کار کمیابیه...
با این حال اون رو می گذارم برای اوقات فراغت خودم
کتابهای دیگه : تاریخ ایران مدرن از آبراهامیان و ایران بین دو انقلاب از آبراهامیان و مشروطه ایرانی از ماشالله آجودانی بود.
حالا تا زمان انتخاب یکی از این سه کتاب من سعی می کنم یک گزارشی از کتاب مقاومت شکننده (از مقطع صفویه تا اواسط قاجار بدهم)...
فصل بندی این چهار کتاب رو هم بررسی می کنم و اگر بتوان تقسیم بندی درستی کرد یکی را می گذاریم مبنا که همه با هم می خونیم و از دیگران هم در صورت لزوم استفاده می کنیم... (چه پروژه ای شد اگه به مرحله عمل برسه به نظرم خیلی خوب میشه) حالا باز نظر دوستان هم محترمه ... و بنا به نظر جمع حرکت می کنیم.

NiiiiiZ پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://taktaazi.blogfa.com

خوندم لینک زندگی نامه شو، حیف تا آدم میاد به خودش بجنبه همه می میرن!
اما من نمی دونم چه رازی در پس پردۀ عمر طولانی این اهالی آمریکای جنوبی وجود داره.
اگه این جور باشه بدم نمیاد برم و همون حوالی زندگی کنم!

نمی خاین تو وبلاگتون تور راه بندازین برای بازدید از آدمهای زنده؟

سلام
واقعاً چه رازیه؟؟ باید رفت و از نزدیک دید
دوستان همش وعده می دهند و وعید... بعد به مسئولان خرده می گیرند که وعده می دهند و وعید !!
چرا اتفاقاً چهار تا از دوستان جمع شدیم همدیگر رو دیدیم

ققنوس خیس پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ

من به شخصه دست بوس هایزنبرگ هم هستم ... اما به نظرم حرف چرند هم وجود دارد ! مطمئنن وجود دارد !!
و این نقض کننده ی عدم قطعیت نیست ...
بیچاره هایزنبرگ !!

سلام
آهان! این البته یه سوزن به خودم بود که در نوشته هایم کلمات قطعاً و حتماً و امثالهم که همگی هم عربی تشریف دارند زیاد به کار می برم

فانی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

سلام.احوالتون چطوره؟
با توجه به اینکه من این روزها وقت نمی کنم هم به کارهام برسم و هم زندگی کنم ، نه رسیدم پست جدید شما رو بخونم و نه رسیدم داستان صوتی رو گوش بدم و نه رسیدم دندونام رو مسواک بزنم.اما گفتم بیام خدمتتون بگم که فایل رو صحیح و سالم دانلود کردم و دوباره مرسی و یک سوال!
شما گوینده رادیو هستید؟یا شبح اپرای پاریس؟کدومش؟!

سلام
ممنون ... هنوز دردم شروع نشده چه فایده زایمانمان را هم باور نمی کنی
پس کارها رو گذاشتی کنار و داری زندگی می کنی... خوبه دیگه... سوغاتی ها رو گرفتی و خلاصه جنوب رو به شمال می دوزید...
خواهش می کنم
آدم شبحم باشه لااقل شبح اپرای پاریس باشه
حتماً باید یکی از این دو تا باشم؟!
از اون اول می دونستم اشتباهی اینجا هستم

پروانه پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ http://janshifteyegolshifte.blogfa.com/

سلام..مفید بود..مثل همیشه.منظور از لیست چیست؟لیستی که خودتون تهیه کردید یا لیست برترین کتابها؟نویسندگان اسپانیولی زبان..بسیار قوی کار کردند..فرقی نداره مکزیکی هستند یا آرژانتینی..یا حتی اهل خود اسپانیا..منتها انقدر ادبیات فرانسه و روسیه قوی بود گم شدیم در ادبیاتهایشان.و از ادبیات فارسی هم جا ماندیم.

سلام
منظورم همان لیست 1001 کتاب است که این کتاب در آن حضور ندارد.
...
البته در اینجا هم کارای خوبی ارائه می شود ... به امید روزهای پربارتر
بعضی مواقع این آمرکای لاتینی ها آدم را شگفت زده می کنند...
ممنون

سوفیا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام
ممنون که سر زدید
راجع به کتاب فعلا نمی تونم اظهارنظر کنم اما بعدا دوباره کتاب می خونم

سلام

نیکادل پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

سلام بر میله بدون پرچم
کتاب را خواندم و با عرض پوزش فراوان می خوام کمی صراحت لهجه به خرج بدم و عرض کنم گرچه روند داستان رو ساده و شفاف شرح دادید و طبق معمول صدمه ای به اصل داستان نزدید. اما در کل نکات نگفته مهمی راجع به کتاب باقی موند. من هنوزم اینترنت ندارم و الانم به طرز وقیحانه ای وسط یه مهمونی نشستم پای اینترنت. اما سعی می کنم در یه فرصتی برگردم و نکاتی رو ذکر کنم.اما کاملاْ درست حدس زده بودم که چه بخش هایی رو انتخاب می کنید و از این بابت از یه احساس کیفورانه مطلوبی سرشار شدیمراستی چرا در پاسخ دوستمون اعلام نکردید که تور رزیل ما مدتهاست در دستور کار است؟

سلام بر نیکادل
چرا پوزش بزن و بریز پایین ,اگر تحمل نقد در محیط مجازی را نداشته باشم که باید بروم ...بروم... بروم... همون پی کارم.
اصلاْ همراه داشتن برای همین خوب است که نکات نگفته مشخص شود و من هم دو تا چیز دیگه یاد بگیرم و اینا...
منتظرم که برگردید
نکات دیگری که می شد مطرح کرد فردگرایی مفرط و تاثیرات جامعه مدرن بر انسانها بود (انسانیت زدایی یا همون dheumanization) و یکی هم معنای عشق حقیقی بود که راوی در زندان به آن پی می برد و... چیز دیگری به ذهنم نرسید!
تور برزیل در رویاهایمان است تور شاه عبدالعظیم را بچسبیم!

نیکادل پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

راستی دوتا سوال:
۱. کتاب تاریخی چی شد؟ مث اینکه بعضی میله ها و درختا دارن یه چیزایی می خونن و بعضی افلاطونیا بازی نیستن
۲. کتابای اریجینال سلینحر رو می خوام. از کجا باید بگیرم؟ راستی من اون مجموعه داستان کوتاهی رو که صوتی ژست قبل جزش بود رو خوندم. اسمش نمی دونم چی بود. کلمه غمگین توش بود. توی اسم کتاب . به نظر فرانی و زویی خیلی خوب ترجمه شده بود.

سلام مجدد
1- اونو ذیل کامنت آنا شرح دادم... ببین و نظرتو بگو... نظر حسین آقا این پایین در باب مقاومت شکننده را هم ببین...
2 - بذار فکر کنم ... منظورت به زبان اصلیه دیگه... دوباره که برگشتی اگه جوابی داشتم بهت می دم.... راستی یک جایی رو دیدم که جاز تونی موریسون را 2 تا داشت!

monireh پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

سلام
تاحالا صداتون رو روی دور کند شنیدین ؟ ما شنیدیم
تا رسیدن لبتابم باید صبر کنم با موبایل نمیشه.


خدا مرکم بده من دیکه هیج وقت رای نمیدم حسین اقا اصرار نکنین فریب نمی خورم ولی خب هر کدوم رو شما بخونی اینجا بنویسی من بفهمم رای به خریدش می فرمایم یعنی یک دونه بیشتر رای ندارم که اونم از سر راه نیاوردم که رای یکی. امر یکی.

سلام
آه!! باید چیز افتضاحی باشه!
............................................
احساسی عمل نکن... شرایط مناسب محیا شد باید رای داد... یکی از جاهایی که فعلاً شرایط رای دادن مناسبه همین اینجاست اینجا رو بی خیال بشوید ممکن است اتفاقی که در انتخابات شورای شهر دوم افتاد مجدد تکرار بشود... ای وای من
اون یکی همه ما رو یکی یکی سرویس نموده اند

لیلی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com/

و خیلی وقت ها هم ادبیات ژاپن حیرت اوره ... لطفا از قلم نندازید ای غرب زده ها

سلام
شما با سیاست نگاه به شرق دارید حرکت می کنید
به فکر افتادم رای گیری ها از این به بعد منطقه ای باشه و همه گزینه ها همگن باشند...

NiiiiiZ جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ http://taktaazi.blogfa.com

شما و پژمان و ققنوس خیس و درخت ابدی؟
بید مجنون نبود؟
حالا نمی دونم چه اصراری دارم جمع مردونه باشه!

ههیییی جووونی
مام قدیما با رفقا می زدیم بیرون

اصلن در اعتراض به این حرکتتون یه قرار راه میندازم و فانی و پیانیست و فرواک و نادی و هر آن کس دیگر که به ذهنم برسه رو خبر می کنم.
باشد که دیگران پند گیرند!

دقت داشتین بریدم و دوختم و ....!!

سلام
سه تا از چهار تا رو درست حدس زدی
نه ایشون نبودند...سعادت نداشتیم...
ببینم می تونی این دو تا شوید موی باقی مونده ما رو به باد بدهی یا نه
......................
بسیار کار نیکویی می کنید... به سبک بعضی ها یک صندلی خالی هم برای من کنار بگذارید

لیلی جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com/

آقا من یک خاطره از رهبر معظم انقلاب تعریف می کنم که به تازگی در مترو خوندم در باب رای و رای دادن
در روز انتخابات امام رای خود را قبل از تجمع عکاسان و فیلمبرداران خارجی در صندوق انداختند و بسیاری از عکاسان خارجی نتوانستند از این صحنه ی بسی لذت بخش عکس بگیرند بنابراین از آقا درخواست کردند یک بار دیگر رایی در صندوق بیاندازند تا بتوانند این صحنه ی خاطره انگیز و جاودانه ی تاریخی را عکس بگیرند و آقا در جواب فرمودند: حق من همان یک رای بود که در صندوق انداختم

و من بعد از اینکه اینو در واگنی که مخصوص آقایون بود خوندم و از اونجایی که تنها خانم حاضر در جمع بودم و همه ی نگاهها خیره شده بود به من این شکلی شدم و همه فکر کردند دیوونه ام وقتی همین مطلب رو خوندند بقیه هم این شکلی شدند
خواستم فقط بگم آقا من دو تا رای انداختم توی صندوقتون حواستون باشه

سلام
بسیار عالی و دقیق بود و تامل برانگیز...

بله مشاهده گردید و گفتم که یک رای مربوط به خواهرزاده شما آقا سروش بود
با این خاطره یه دونه رای دیگه جا دارید

محمد رضا ابراهیمی جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
دنیای آدمهای خاص دنیایه خاصیه. تعجب نداره که خودش رو داخل تونلی می بینه که جماعتی بسیار زیاد بیرون اون زندگی می کنن. آدمهای خاص به خاطر خاص بودنشون نیست که رفتارهاشون به نظر ماها عجیب و غریبه به خاطر اینه که ما تو دنیای اونا نیستم و الفبای نگاهشون به زندگی با الفبای ما متفاوته (خودم رو می گم جمع نمی بندم. شما که ۱۰۰٪ از آدمهای خاصید) پس نتیجه این خاص بودن چشیدن زهر تنهایی و تهتمه. ای نوش جان!!!!!

سلام
من!!!؟ به خاطر رفتارهای عجیب غریبم
توی تونل من که کلی بر و بچ دارند وول می خورند البته باز هم احساس تنهایی می کنیم

فرانک شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://bestbooks.blogfa.com

سلام
به نظرم شروع کتاب خیلی غافلگیرانه و زیباست
حالا خود کتاب را پسندیدی؟
وای این لیستای آخرتون را که می خونم همه اش حس افسردگی دارم که ا چه قدر کتاب خوب هست که هنوز نخوندم

سلام
من از کتاب خوشم آمد و پسندیدم
ای بابا از هر 10 تا کتابی که شما می خوانید من یکیش را خوانده ام! فکر کنم باید خودکشی کنم کار از افسردگی گذشته!

حسین(گیلانی) شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام
کتاب خوبی بود. مخصوصا تحلیلش از ما آدم ها. خو داستان خیلی برای من جالب نبود. اما نگاهش به خصلت های شنیع انسان واقعا ستودنی بود تو جمله هایی مثل :وقتی مشهور باشی فروتنی برایت آسان است؛ و ...
اما بعضی نکات مبهم داشت. مثلا من نفهمیدم کاستل هانتر رو از کجا می شناخت؟
کتابی که من خوندم چاپ اول (۸۶). من فکر می کنم تو مکالمه تلفنی صفحه ۵۶-۵۵ ترتیبش دچار مشکله. نمی دونم ایراد از نویسندهس یا مترجم یا...ممکنه شما هم یه نگاه دوباره بندازید من رو از گمراهی دربیارید؟
---------------
در مورد مقاومت شکننده هم قبلا گفته بودم که آدینه بوک داره برای دوستا تهرانی که تهیه ش راحته. بقیه هم متونن پستی بخرند.

سلام
مخصوصاً در همان صفحات ابتدایی که بحث خودپسندی و غرور را می کند خیلی جالب است...
این قضیه برای من هم سوال بود که بالاخره اونو از قبل می شناخت یا نه؟! چون بحث زنبارگی اونو در ذهنش یادآوری کرد ولی صحنه روبرو شدنش نشانی از آشنایی نداشت... حالا دوباره نگاه می کنم ببینم چی بود دقیقاً (تلفن را هم می بینم... الان کتاب خانه است و من سر کار هستم!) چشم...
..................................
دوستان تاریخ خوان توجه کنند. البته یک بررسی کنند ببینند کتاب خوبی است یا نه؟ در گوگل و...
......................................
بعداْ نوشت: دیدم...! یه کم اشکال دارد...گفتم گفت را اگر در نظر بگیریم دچار اشکال توالی می شویم...به نظرم دو تا از جملات پشت سر هم مال پابلوست... فکر کنم سوتی از نویسنده نیست و از این طرفه!! ولی خوب منظور نویسنده می رسد

پیانیست شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

اولا یه لایک به خاطره لیلی خانوم ...
بعدم ما رفتیم ور دست نییییز... دلتون آب. قرار مون خونه ما... به صرف شربت بهار نارنج و باقی اطعمه و اشربه... بلیط ساری گیرتون نیومد، بلیط قطار هست کرایه شم میشه 1400 تومن ناقابل. یادگار رضاخان فقید. آدرس کامل بدم خدمت دوستان؟

سلام
ما که دلمون به صورت استمراری آب هست
ممنون
آدرس را داریم همون آدرس قبلیست دیگر؟ ساری پلاک 20

نیکادل شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ق.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

سلام
نتیجه آرا چه شد؟
من که درخت انجیر معابد را ابتیاع کرده و شروع کردم
راستی گمونم یه پست راجع به تونل بذارم

سلام
خوب همینجا اعلام می کنم که هر دو کتاب انتخاب شدند که پشت سر هم خوانده خواهد شد
حالا اول کدوم بعد کدوم: فرقی نداره اما:
1- خسرو شیرین کش
2- درخت انجیر معابد
................................
بنویسید حتماً...منتظرم
اما اینجا هم کامنتت را بگذار حالا بعد یا قبل پست فرقی ندارد...
ممنون

آنا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ق.ظ

چه عجب نیکا بالاخره سر و کله اش پیدا شده
حیفه پرونده تونل بسته بشه
خوبه همه کسایی که خوندن در باره اش بنویسن

سلام
نیکا خیلی غیبتش زیاد شده باید جریمش کنیم
خیلی عالیه
هرکس نوشت من زیر مطلب خودم لینک براش می گذارم و...
...........
در مورد تاریخ نظرت چیه ؟در مورد چیزی که نوشتم ذیل کامنتتان...

فرزانه شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام بر همه گذرندگان تونل

گویا گذشتن از تونل بقدری نیکوست و خوش می گذرد که دوستان چند باره می آیند و دوباره می گذرند .

به نظرم با شبحی ضعیف شده از هولدن در این کتاب روبرو می شویم که با ما همان کند که ...


سلام
باید بخوانید چون اینجوری نمی توان قضاوت کرد...
وجهی از هولدن که همان تنفر از دیگران است در کاستل موجود است اما خوب یک نوجوان زیاد حرف می زند و یک فرد جوان میانسال! کمتر حرف می زند اما زیادتر تجزیه تحلیل ذهنی می کند و...
حالا باید منتظر مطالب دوستان دیگر بود به خصوص این که همه خانم هستند

آنا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

۱. با جریمه نیکا موافقم
۲. من که همون ؛ ایران بین دو انقلاب ؛ آبراهیمیان رو می گم باشه تا نظر بقیه چی باشه
۳. با فصل بندی هم موافقم

سلام
1- جریمه اش اینه که "در جستجوی زمان از دست رفته" پروست را به صورت کتاب گویا (صوتی) بخواند و آپلود کند...
...
2و3 - در پست بعدی

منیره شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام
صوت داوودی هم روی دور کند همین میشه ما به صوت دلنشین شما ارادت داریم برار جان بهتر بود مرد مردونه میکفتم نمی تونم به کتابی که نمشناسم و شرایط خریدش رو ندارم رای بدم بعد شما می تونی بکی pas اینجا che میکنی ؟

احساسی ؟ اکه امروز ٢١ خرداد٨٨ باشه با علم به همه ی این بلایا فردا باز رای میدم. اما دیکه ٨٨ نیست به کی و chi باید رای داد اشتباه مردم در انتخابات شورای شهر اکر نبود از همون موقع ٢٢ خرداد ٨٨ شروع نمیشد ؟ دوباره شرکت کنیم بقیه سناریو هاشون رو اجرا میکنن. وقتی وجدان و حیا و ابرو نباشه دیکه صندوق رای به che کار اید ؟ صد البته که سحر در راه است حالا در راه قم و کاشان یا راه شیری ، الله اعلم !!!
خوبه که من با اعمال شاقه کامنت می gزارم. و g رنه ch قدر می خواستم بنویسم بازم الله اعلم.
کم کم دارم مشکل تایp عربی رو هم حل میکنم .

سلام
البته دلایل شما هم قابل تامل است ... اما بعضی مواقع هم هست که آدم دلش می خواد مثلاً از فلان نویسنده هم چیزی خوانده بشود و ...
نه من همچین چیزی نمی تونم بگم ...
.....................................................
الان که با این وضعیت خیالمان راحت است و به نظر انتخابی وجود ندارد... فکر کنم تنها انتخاباتی که انتخابات است همین جا باشد!!!
ما توی دوستان وبلاگیمون سحر نداریم!؟؟
واقعاً با اعمال شاقه می نویسی ها
ممنون

مهدی نادری نژاد شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
مکتوب شما مانند گذشته خواندنی بود.
و مثل همیشه حاشیه جذاب تر از متن بود

سلام
کلاً در حاشیه ایم
ممنون

نادی شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

درخت انجیر معابد

سلام
ممنون از رای
داشتیم در صندوق رو می بستیما!

سفینه ی غزل یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام
پست های شما درحکم کلاس درس و کامنتدونی تون زنگ تفریح های وبلاگستانی هاست... البته توی زنگ تفریحتون هم کلی چیز میشه یاد گرفت. مثل همیشه عالی بود .
تونل منویاد فیلمی انداخت که نه اسمشو می دونم نه بازیگراشو می شناسم

سلام
زنگ تفریح را هستم خودم هم یاد می گیرم از دوستان...
جمله آخر یاد اون تقلید صداهه افتادم که می گفت یک بیت شعر در فلان کتاب هست که بیداد می کنه! مصرع اولش در کتاب پاک شده و مصرع دومش هم یادم رفته
ممنون از لطفتان

پیانیست یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

دقت کردید وبلاگتون منزل امید ماست؟ مخصوصا کامنتدونیش.
آدرس مون عوض شده ساری پلاک نوزده!! از قطار که پیاده شدین بپیچین دست چپ.

سلام
این وبلاگ و کامنتدونیش در درجه اول منزل امید خودمه...

ای بابا چه زود به زود خونه عوض می کنید... اونوقت می گید چرا هیچکس نمیاد!

حسین (گیلانی) یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام دوباره.
ممنون از پاسخ. اون گفتگو قابل فهم هست ولی می خواستم ببینم درست متوجه شدم یا نه.
------------------------------------------
در مورد تاریخ هم تکرار می کنم که خودم هنوز مقاومت شکننده رو ندارم. ایران بین دو انقلاب و ؛ظهور و سقوط سلطنت پهلوی(۲جلد)؛ و چند تا کتاب دیگه مثل خواب آشفته نفت موحد و ۲۷۵ روز بازرگان بهنود و ... رو دارم.
به هرحال منتظر نظر کارشناسی دوستان و البته شما هستم تا ببینم از کجا باید شروع کنم.

متشکرم

سلام
درست اشاره کردید... کمی کلاً از نظر ترجمه به خصوص در آن قسمت دچار اشکال است... حالا باقی جاها رو با توجه به این که مترجم به سراغ نویسنده ای رفته که تا حالا کسی سراغش نرفته تلاشش قابل تقدیر است.
...................................
در مورد تاریخ هم در پست بعدی مفصل تر بحث می کنیم.
ممنون حسین جان

مهرداد یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام
بعد از خوندن قمارباز تقریبا به این یقین رسیدم که حتما کتاب های جه بسا بهتر از خیلی کتاب های حاضر در این لیست 1001 هم وجود دارد.
بعد از دیدن مطلب قهرمانان و گور ها که البته بخش های نزدیک شدن بهش رو فقط خوندمو جذب ارنستو شدم.
و این بار تصمیم گرفتم برای انتخاب اول از نویسنده جدید از کسی غیر خودم کمک بگیرم و تصمیم گرفتم به گفته شما سراغ تونل برم و رفتم ولذت بردم.
کتاب گیرا و جذابی بود و در عرض دو روز تمومش کردم و انگار احساس میکنم گاهی گرفتار احوالات کاستل هستم .
این کتابها خیلی خوبنا باعث درمانهای روان میشه
.اونم اونایی که یه عمری مخفی بوده و خودمون هم نمیدونیم
بهمون یاد میده که قبل از اینکه دنبال عشق حقیقی یا اون ایده ال بگردیم باید, اون رو بشناسیم وبدونیم جی میخوایم تا به سرنوشت خوان دجار نشیم.
خلا صهدرس زنگی میداد اینکتاب بااین حجمش
از اون کم حجم هاییست که تامدتها در خاطر خواهد ماند مثل آ بر وی ز دست رفته کاترینابلوم.
ممنون رفیق

سلام
یقین شما در رابطه با آن لیست تقریبن بیراه نیست... آن لیست بر اساس سلایق خاصی شکل گرفته است و بالاخره سهمیه بندیهایی و تجربیاتی پشت آن است که موجب می شود گاهی کتابی در آن باشد که موجب تعجب من یا شما گردد و یا کتابی در آن نباشد که نبودنش موجب تعجب ما شوند.
من منتها به آن لیست به عنوان یک مشاور نگاه می کنم.
..............
نکته خوبی را اشاره کردی و من دوباره هوس کردم این کتاب را بخوانم. از آن کتابهایی است که می طلبد دوباره خوانده شود. بدون شک.
سر طناب را خوب گرفتی (یعنی سرنخ تم داستان را ...)
ممنون که در آرشیو نظر می گذاری. این برای من مغتنم است و حس خوبی به من می دهد.

آرش جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 06:01 ب.ظ

سلام
کار شما بی نظیره. بسیاری از نوشته هاتون رو خوندم چند ماهی هست که دنبال میکنم نوشته هاتون رو که البته دنبال کردن در بعد زمانیِ دیگه ای ست. به این معنا که در مداری خود محور میان پست ها می چرخم و بارم رو بیشتر میکنم. وانگهی من کاری جز خوندن و نوشتن ندارم تقریبا روزی نه تا سینزده ساعت از روی برنامه میخونم هرچند دیر شروع کردم اما از خودم راضی ام ولی با این اوصاف در برابر بزرگی کار شما به رعشه توام با حسد! می افتم و احترام زیادی براتون قائلم. سلامت باشید و رها

سلام
روزی نه تا سیزده ساعت رشک‌برانگیز است... در صورت تداوم خیلی زود ما باید پای منبر شما بنشینیم و فیض ببریم.
بدون شک.
ممنون از لطف شما
من و دوستان دیگر را در یافته‌های خود شریک کنید لطفاً

آنابیس چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 01:55 ق.ظ

درود بر شما
تونل من رو کمی یاد کتاب بیگانه ی کامو انداخت.شاید به خاطر شخصیت های غیر معمول در هر دو داستان.
کتاب نثر روانی داشت و من از توصیف و تجزیه ی دقیق شخصیت کاستل خیلی خوشم اومد.ولی به اون صورت نتونستم با اون بخش عشق آتشین و پر حسادتش به ماریا همذات پنداری کنم.
از طرفی گریزش از جامعه و انتقاداتش از گروه های مختلف رو درک میکردم ولی اینکه دچار همچین رابطه ی مازوخیستی با یک زن بشه رو نه.و همینطور شخصیت ماریا هم خیلی خوب توصیف نشده بود.اینکه چرا با این همه مرد رابطه داره یا اینکه چرا این رابطه ی اسفبار رو با کاستل ادامه میده.
در کل کتاب عجیبی بود.جایی که در مورد تونل های موازی صحبت میکنه هم خیلی من رو به فکر فرو برد.
مرسی از متن خوبتون.باعث شد اهداف داستان برام روشن تر بشه.

سلام
تقریباً اکثر خوانندگان این کتاب بعد از خواندن ذهن‌شان به سمت بیگانه خواهد چرخید که هم دلیل شکلی دارد و هم شخصیتی و هم مضمونی...
با اینکه هفت سال از زمان خواندن این کتاب گذشته است هنوز هم مزه‌اش زیر زبانم هست.
فکر کنم نوع رویکرد وسواس‌گونه شخصیت اصلی داستان به موضوع عشق مانع همذات‌پنداری است که امری طبیعی است.
در مورد ماریا و دلیل روابطش ... به نظرم وقتش شده که دوباره کتاب را بخوانم... اما نکته این است که روایت از زبان کاستل بیان می‌شود و طبعاً نباید انتظار داشته باشیم که همه ابعاد موضوعات دخیل در واقعه کاملاً روشن باشد. اگر نویسنده چنین کاری می‌کرد به نظرم دچار خطای فاحشی می‌شد. راوی به بخشی از حقایق دسترسی دارد و همچنین ذهن خاصی هم دارد لذا طبعاً ما نمی‌توانیم از خلال روایت او به کنه شخصیت ماریا پی ببریم. قاعدتاً باید برای ما در هاله‌ای از ابهام باشد که همینطور هم هست.
ممنون از شما دوست کتابخوانم

مهرداد سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 08:47 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام برادر
خودمونیم این قافله عمر براستی عجب می گذرد؟
کامنت خودمو پای این کتاب خوندم و دیدم 4 سال گذشته یخ زدم اصلاً.
من دوباره خوندمش، بین خودمون باشه با این خوانش احساس کردم انگار اصلا نخونده بودمش. تو قصد نداری بخونیش؟
اینجا قول های بازخوانی زیاد دادی، قراره به کدومش عمل کنی، بهم بگو تا اگه تو مود منم بود با هم بریم سراغش

سلام مهرداد جان
دوباره خوانی واقعاً کار خوبی است... من الان برای اینکه بدقول نشوم همان موقعی که کتاب را می‌خوانم آن را دو بار می‌خوانم چون واقعاً معلوم نیست بعداً چه رخ می دهد... مثل الان که سرم از شلوغی در حال خلوت شدن است!!

مصطفی پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام
ضمن تشکر از نقدتان، لطفا آدرس دقیق سایت تان را برایم ایمیل نمایید.با تشکر

سلام
ضمن تشکر از شما بابت توجهتان...
آدرس را درست آمده‌اید.
متوجه منظورتان نشدم.

مارسی چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:04 ق.ظ

خب با ۱۰ سال اختلاف با شما این کتاب رو خوندم.
ای کاش بیشتر و بیشتر توضیح میدادی.من آخرش گیج شدم و متن شما کمکی به من نکرد.کلی کامنت خوندم ولی باز هم کمک نشد بهم.
آخرین کتابی که رو من تاثیر داشت کتاب خوشه های نگون رختی بود که پارسال خوندم.اتفاقن آخر همین پست نوشتی مطلب بعدی در مورد خوشه های نگون بختی هست
تو یکی از کامنتا یکی از دوستان گفت نویسنده (طاهر)زن شده و اصلا نکته ی جالب این هست که یه مراکشی مرد از زبون یه دختر الجزایری صحبت کرده.خیلی خوبه اون کتاب.مثل این میمونه که شما بیای از زبون یه دختر تاجیک مطلب بنویسی.سخته واقهن
این رو هم میخوام بگم قبل خوشه های نگون بتتی کتابی که خیلی روم تاثیر گذاشته بود تورگنیف خوانی بود
تونل رو حتمن از فردا دوباره خونی میکنم.حتمن یه نقد دیگه هم باید بخونم ازش

سلام
یادم هست که بخصوص در مورد تونل کم کاری کردم و دوستان هم تذکر دادند. راستش شرایط اون روزهای من مساعد نبود. البته یکی دو تا از دوستان آن زمان مطالب خوبی در مورد تونل نوشتند که حتما آنها را هم بخوان.
آنها کمک خواهند کرد.
ساباتو هم آدم عجیبی بود. عجیب و عظیم.
بعد از دوباره خوانی حتمن نقطه نظرات خودت را اینجا بنویس که به کار آیندگان بیاید.
ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد