میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آیا هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد ؟

دوست عزیزی در یکی از معرفی کتابها نظری داده است که قابل تامل است. دوست دارم که باقی عزیزان هم در این بحث مشارکت کنند لذا اینجا عین مطلب را می آورم . از این که در بحث مشارکت می کنید متشکرم.

"نکنه مزخرفات فهیمه رحیمی و هزاران اراجیف گو مثل اون که فرصت انتشار اباطیلشون رو پیدا کردند رو هم باید یه بار خوند؟؟
نه! هر کتابی ارزش یک بار خوندن رو نداره..فرصت زندگی محدوده..قرار نیست خوراک روحمون رو از هر اسنک فروشی پیدا کنیم و بگیم هر جایی ارزش یه بار آزمایش رو داره.. باید اصول خوندن رو دونست و از بهترین ها انتخاب کرد..."

و از زاویه دیگر:

سلام دوست عزیز

قطعاٌ خواندن مزخرفات با توجه به اینکه زندگی کوتاه است توصیه نمی شود وهمچنین ما عموماٌ امکان انتخاب داریم و باید سعی کنیم بهترین ها را انتخاب کنیم ... اما معمولاٌ از روی جلد نمیشه تشخیص داد که داخلش چیه... میشه؟ یا اینکه می شود از روی جلد و باز نکرده حکم به قتل و ارتداد داد؟

یک نکته قابل توجه در نظراتتون هست که چنین نویسندگانی " فرصت انتشار اباطیلشون رو پیدا کردند" یعنی نظر شما این است که نباید فرصت انتشار داشته باشند؟ آیا در این صورت گزک دست مستبدین نمی دهیم که جلوی هر کتابی را به اسم مبتذل بودن و سطحی بودن و مزخرف بودن بگیرند؟ سلایق مردم متفاوته خوراک روح من با خوراک روح مادرم متفاوته هر کدام با توجه به اطلاعاتمون و نیازمون کتاب مورد نظرمان را انتخاب می کنیم  در همه جای دنیا نویسندگان عامه پسند به قول شما اباطیل نویس هست و مشتری خاص خودشون رو هم دارند. من از فهیمه رحیمی چیزی نخوندم ولی وقتی نوجوان بودم از ر. اعتمادی و یا قاضی سعید خوندم پشیمون هم نیستم چون شاید چه بسا همان اباطیل هم به علاقه مند شدن به کتاب موثر بوده (حتی در حد اپسیلون ) اگر آن زمان کتابهای مناسب تری در دسترسم بود حتماٌ می خواندم حتی حالا هم اگر جایی گیر کنم که هیچ کتاب دلخواهی در دسترسم نباشه و زمان خالی در حد نیم ساعت هم داشته باشم مطمئنم که هر کتابی که در دسترسم باشه دستم می گیرم و اگر پسندیدم ادامه می دهم وگرنه خیر! هیچ اجباری هم نیست که کتابی را که دست گرفتیم تا انتها بخونیم به همین سادگی ... از طرف دیگر اومدیم و آفتاب از مغرب طلوع کرد و همین خانم رحیمی کتابی نوشت تو مایه های دمت گرم ! چه جوری باید بفهمیم ارزش خواندن دارد یا نه ؟ یا خودمان باید ارزیابی کنیم یا شخص مورد اعتمادمون اما با فرض اینکه تمام افراد مورد اعتمادمان به حکمی که کردیم (ارزش یک بار دیدن هم ندارد) توجه کنند لذا هیچکدام برای خواندن کتاب پیشقدم نمی شوند چون ارزش ندارد!! اصلاٌ این فرمول در مورد هر نویسنده ای صادقه بالاخره باید یا خودمان یا افراد مورد اعتمادمان با خواندن کتاب در مورد آن ارزش داوری کنیم .جمله ای که من گفتم تشویق مطالعه کتاب است به خصوص در جایی که سرانه کتابخوانی در سال به دقیقه محاسبه میشود!!!!

در کل , ما برای انتخاب خوراک روح شکی نیست که وظیفه داریم به بهترین عرضه کننده ها مراجعه کنیم ولی اگر سهواٌ گذرتان به اسنک فروشی درپیتی هم افتاد نگران نباشید به این فکر کنید که اگر به دلیل امساک از خوردن اشتهایتان را از دست بدهید چنانچه به بهترین رستورانهای صد ستاره هم به مهمانی دعوت شوید گرسنه برمی گردید.

برای شروع

خیلی قبل تر ها وقتی نوجوان دبیرستانی بودم , امکانی پیش اومد که هر هفته به مخزن کتاب کتابخانه دانشکده ادبیات دسترسی داشته باشم و چه شیرین بود...یاد به وجود آورنده اون امکان به خیر... تلخی اما وقتی پیش اومد که دوستی از من معرفی چند کتاب رو طلب کرد و در میان خاطرات شیرین خود غرق شدم و کتاب هایی که لذت وافری برده بودم را معرفی می کردم در این میان به کتاب "کجا می روی" هنریک سینکیویچ رسیدم ولی هرچه به مغزم (با فرض وجودی آن البته!) فشار آوردم هیچ چیزی از داستان به یادم نیومد که نیومد الا همون لذتی که از اون برده بودم ! صحنه دردآوری بود و این نمایش چندین بار دیگه روی صحنه اومد ...اینگونه بود که به فکر اون افتادم که نوشتن خلاصه یا معرفی گونه ای از کتاب هایی که خوندم و می خونم رو در حد یکی دو صفحه مجدداٌ شروع کنم. گفتم مجدداٌ !؟ بله 15 سال قبل هم این کار رو شروع کردم و چند کتاب از جمله "گوشه نشینان آلتونا" و "شیطان و خدا" سارتر و "پابرهنه ها" زاهاریا استانکو و"خزه" هربر لوپوریه و ....رو نوشتم  ولی خوب زیاد ادامه پیدا نکرد و سال گذشته که قضیه سینکیویچ پیش اومد و تصمیم به نوشتن گرفتم هرچی دنبال این نوشته ها گشتم که در ادامه اون مطالب موارد جدید رو اضافه کنم پیدا نشد که نشد!.... بله رسم روزگار چنین است.

 به خاطر همین تصمیم گرفتم که این مطالب رو به صورت وبلاگ دربیارم که هم مثل قبلی ها ناپدید نشه و هم دیگران هم ببینند و از نظرات دوستان هم استفاده کنیم. همین تصمیم موجب شد که یک سال این قضیه عقب بیفته!! آخه از شما چه پنهون توی این یک سال دچار بازی تراوین شده بودم !!!

البته ممکن است که در کنار این مطالب , مطالب دیگری هم نوشته شود.

در مورد اسم وبلاگ هم به اولین مطلب معرفی کتاب مراجعه شود.