میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پیشنهاد بیشرمانه!

در زمینه کتاب و کتاب خوانی دو مشکل از میان مشکلات قابل توجه است:

1- اقبال کم مردم به مسئله کتابخوانی

2- تیراژ پایین کتاب و به دنبال آن سوددهی پایین فعالین این حوزه

این دو مشکل بر روی هم اثر می گذارند. وقتی اقبال به کتاب کم باشد کتابهای خوب کمتر چاپ می شود و وقتی کتاب خوب در بازار نباشد اقبال مردمی کمتر می شود. ناشرین به جای سرمایه گذاری روی کتابهای خوب دنبال سرمایه گذاری روی کتاب های بفروش می روند. اینگونه می شود که ده جور کتاب قورت دادن قورباغه و بیست بار روش جابجا کردن پنیر وارد بازار می شود البته در جای خود قابل بحث است که نه قورباغه ای قورت داده می شود و نه کسی هست که از جابجا شدن پنیرش ناراحت نشود! در حوزه رمان هم تا نویسنده ای گل می کند و اسمش در می رود ناشرین و مترجمین به قول حافظ از شش جهت هجوم می آورند و حکایت همچنان مکرر می شود...

برای توجه دادن مردم به کتاب البته مثنوی ها سروده شده, عللش کاویده شده و راه حل ها نیز چاپیده شده است! عجالتاً یکی از ریشه های کلفت قضیه در عدم احساس نیاز مردم به مطالعه است. البته علتی که بیشتر بین مردم رایج است گرانی کتاب است و در مراتب پس از آن نبود کتاب خوب یا مناسب ...

برای آشنا کردن مردم با منافع کتاب خوانی با توجه به شناختی که از جامعه بعضاً حاصل می شود شاید به ذهن برسد از باب عبارت "مفت باشه کلفت باشه" اگر وارد شویم شاید به سرمنزل مقصود اندکی نزدیک شویم. در این مسیر کتابخانه ها تاسیس شده است که برخی واقعاً قابل توجه است اما به نظرم چندان کارگر نبوده است. (علیرغم اینکه از نظر من قیمت کتاب چندان گران نیست اما وجود همین کتابخانه ها هم به نظرم علت گرانی کتاب را به بهانه تبدیل می کند... همین تعداد کم کتابخانه ها هم کفایت دارد!)...

برخی معتقدند که گروهی از تحصیل کردگان که به منافع مطالعه واقفند صرفاً به دلیل بی حالی به سراغ این امر نمی روند! و اگر لقمه را حاضر و آماده جلوی ایشان آماده کنی , می جوند! و چند بار که لقمه گرفتید مزاجشان به کار می افتد و ... لذا به نظر می رسد کتاب الکترونیکی شاید در این قضیه موثر باشد چرا که هم در دسترس است هم رایگان است و ... شاید تجربه فیلم بینان حرفه ای هم موید این راه حل باشد (فارغ از اینکه فیلم دانلود شده کماکان فیلم است اما کتاب نه! مگر این که پرینت شود که البته هزینه گزافی دارد). اما از طرف دیگر برخی مواقع این راه حل ها در کوتاه مدت باعث ضرر و زیان دست اندرکاران صنعت نشر و نویسندگان و مترجمان می شود. البته اگر مطمئن باشیم که در بلند مدت این راه جواب می دهد می توان اغماض نمود و به همین سودهای ناشی از یارانه کاغذ و ...! بسنده نمود.

و اما چند مسئله:

1- وقتی کتابی در بازار نایاب است و شما طلبه آن باشید چه می کنید؟ الف) از دوستی امانت می گیریم  ب) از کتابخانه امانت می گیریم  ج) اگر به صورت الکترونیکی موجود باشد از این طریق می خوانیم  د) از بازار سیاه با قیمت های نجومی تهیه می کنیم  ه) منتظر می شویم تجدید چاپ شود. و) آن را افست می نماییم.

2- وقتی کتابی در بازار موجود است اما قیمت گزافی دارد چه می کنید؟ الف) از دوستی امانت می گیریم  ب) از کتابخانه امانت می گیریم  ج) اگر به صورت الکترونیکی موجود باشد از این طریق می خوانیم  د) با صرفه جویی و هر جان کندنی باشد آن را می خریم  ه) در دست دوم فروشی ها شانس خود را امتحان می کنیم.

3- وقتی کتابی در بازار موجود است و قیمت آن هم برایمان اهمیتی ندارد ( توان خریدن داریم) اما به هر دلیلی مایل به خریدن نیستیم, برای خواندن آن: الف) از دوستی امانت می گیریم  ب) از کتابخانه امانت می گیریم  ج) اگر به صورت الکترونیکی موجود باشد از این طریق می خوانیم  د) کمی صبر می کنیم تا تمایلمان برای خواندن آن کتاب زایل گردد!

حالا غرض:

برخی از این جوابها و راه ها شاید به نظر غیر اخلاقی بیاید... نظر شما چیست؟ (مثل فیلم روی پرده که سی دی اش بیرون پخش می شود)...

اگر ما بخواهیم برای برخی کتاب ها (به خصوص کتاب های نایاب یا کتاب های نسبتاً گران!و...) یک سیستم امانت دهی راه بیاندازیم این کار آیا شدنی است؟ آیا اخلاقی است؟ میزان مشارکت و استقبال چگونه خواهد بود؟ پیشنهاد؟

اما در مورد کتاب خوانی در ایام عید:در تعطیلات عید چندتا کتاب بخوانیم؟ ...نه؟ نخوانیم؟ در پست بعدی در این خصوص بیشتر صحبت می کنیم. یکی دو روزه می خوام در مورد آئورا بنویسم نه فرصت می شود و نه ...البته زمین هم کج است! باور کنید! الان اواسط مرشد و مارگریتا هستم.

پ.ن: می دونم تیتر ارتباط چندانی با نوشته ندارد!

از هر دری سخنی (3)

1- واقعاً فکر نمی کردم این قدر سرم شلوغ بشود که فرصت کتاب خواندن یا وبلاگ خواندن یا ایمیل چک کردن را هم نداشته باشم ...مطلب نوشتن که دیگه هیچ! از این بابت واقعاً عذر می خواهم.

2- عشق هایی که بعد مسافت و فلاکت در راه شان سنگ می اندازد , به عشق دریانوردها می مانند , شکی نیست که این جور عشق ها عشق کامیاب است. اول این که , وقتی فرصت دیدارهای مکرر در اختیارت نیست , نمی توانی دعوا و مرافعه راه بیندازی , و این خودش برای شروع خوب است. چون زندگی چیزی نیست جز هذیانی سرتا پا دروغ , هرچه دورتر باشی و دروغ بیشتری به کار ببندی , موفق تر و راضی تری , طبیعی و منطقی این است. واقعیت قابل هضم نیست.

مثلاً حالا راحت می شود درباره عیسی مسیح داستان ها برای ما ببافند. آیا عیسی مسیح جلوی همه دست به آب می رفت؟ به گمانم اگر در ملاء عام قضای حاجت می کرد , یخش زیاد نمی گرفت. رمز کار این است : حضور مختصر , مخصوصاً در عشق. (سلین - سفر به انتهای شب)

3- راستی که با چنین جنایاتی خونین چقدر نوشته ها و اندیشه های بشر باطل و بی اساس جلوه می کند. آنجا که فرهنگ و تمدن هزاران ساله بشر نتوانسته باشد جلو این رودهای خون را بگیرد و صدها هزار کانون شکنجه را از بین ببرد پس هر چه می گویند و می کنند دروغ و بی ارزش است. تنها یکی از بیمارستان ها برای نشان دادن چهره مخوف جنگ کافی است. (اریش ماریا رمارک – در جبهه غرب خبری نیست)

4- در مورد بیماری دوست شما شاید هنوز نشود کاملاً عنوان دیوانگی را در موردش به کار برد... نه خیر! شاید فقط نوعی یقین اغراق آمیز باشد... ولی من جنون های مسری را خوب می شناسم... هیچ چیزی از این یقین اغراق آمیز خطرناک تر نیست!... مرا که می بینید, از این یقین ها که ریشه های مختلفی دارند فراوان دیده ام!... آن هایی که از عدالت حرف می زنند, به نظرم از بقیه دیوانه ها دیوانه ترند! (سلین – سفر به انتهای شب)

5- مطابق آراء کتاب بعدی مرشد و مارگریتا اثر میخائیل بولگاکوف و پس از آن عشق در سالهای وبا اثر گابریل گارسیا مارکز خوانده خواهد شد.(رای ها 7 به 7 مساوی شد!)

6- مطلب بعدی خرمگس و پس از آن آئورا خواهد بود. امیدوارم در این بی فرصتی شهید نشوند!

7- ...خوابیدن مردم غم انگیز است، پیداست که غمشان نیست که همه چیز همانطور که هست باشد یا نباشد، پیداست که از خودشان نمی پرسند چرا آنجا هستند. برایشان علی السویه است. هر حالی که باشند، می خوابند، بیفکرند، مثل سیب زمینی بی رگند، به هیچ فکر نمی کنند، چه آمریکایی باشند و چه نباشند. همیشه وجدان شان راحت است (سلین – سفر به انتهای شب)

8- زندگی کلاسی است که مبصرش ملال است، تمام مدت آنجا ایستاده که تو را زیرنظر داشته باشد. باید وانمود کنی که سرت به کاری گرم است، به هر قیمتی که هست، به کاری به شدت موردعلاقه، وگرنه سر میرسد و مخت را یک لقمه چپش میکند... (سلین – سفر به انتهای شب)

داستان کوتاه یا سناریویی در باب ...!

هروقت می خواستیم با یکی از دوستان مجرد شوخی کنیم می گفتیم: فلانی می دونید چطوری دوست داره زن بگیره؟(حالا همسر , دوست و... فرقی نداره) بقیه می گفتند چطوری؟ بعد یک سناریویی تعریف می کردیم تا حدی خنده دار!

زنگ خانه به صدا در می آید و "همکار مجرد ما" با عصبانیت و بی حوصلگی ناشی از تنبلی مفرط بلند می شود و از آیفون می پرسد کیه؟ (طرف مقابل بسته به نیازهای مختلف فرد صاحبخانه در سناریوها متفاوت بود مثلاً زمانی که ماشینش خراب بود طرف سایپا یدکی می شد, موقعی که آنتن ماهواره اش نیاز به تنظیم داشت طرف نصاب آنتن می شد و الی آخر حالا فرض کنید همان سایپا یدکی است که آمده است دم در!)

سایپا یدکی: قربان با خبر شدیم! که ماشینتان ایرادی پیدا کرده با یک سری تعمیرکار آمدیم اگر اجازه بدهید تعمیرش کنیم. اجازه می فرمایید؟

همکار ما: هووم... الان؟... باشه ...ماشین توی پارکینگه یکی از بچه ها رو بفرستید بالا کلید ماشین رو بگیره.

سایپا یدکی: خیلی ممنون مهندس! خدمت می رسیم.

بعد سایپا یدکی بالا می آید و سوییچ را تحویل می گیرد در حالیکه همکار ما روی مبل راحتی لمیده است. سوییچ را از همکار ما می گیرد و به یکی از تعمیرکاران می دهد و دستورات لازمه جهت تعمیر خودرو را صادر می نماید. بعد نگاهی به آپارتمان به هم ریخته می اندازد و ...

سایپا یدکی: مهندس! اگر اجازه بدهید آپارتمانتان را مرتب نمایم.

همکار ما (در حالیکه سرش را هم تکان نمی دهد): هووم... (و انگشتش را به نشانه تایید حرکت می دهد)

سایپا یدکی مذکور! شروع به مرتب نمودن خانه می کند و به آشپزخانه که سرشار از ظرف نشسته و ... است می رسد و آن ها را هم می شوید. سپس دوباره به هال باز می گردد .

سایپا یدکی: قربان چی میل دارید برایتان درست کنم؟ چای, قهوه, نسکافه یا چیز دیگه؟

همکار ما: (با حالتی آکنده از دلخوری و بی حوصلگی) قهوه

سایپا یدکی قهوه را آماده می کند و می آورد. ضمن خوردن قهوه...

سایپا یدکی: مهندس! من متوجه شدم که شما مجرد هستید! اگر تمایل به ازدواج یا داشتن دوست دختر دارید یک سری موارد هست که من خدمتتان معرفی کنم.

همکار ما چشمانش را به نشانه موافقت باز و بسته می کند و سایپا یدکی از کیفش یک آلبوم بیرون می آورد و در حالت نیمه ایستاده در کنار همکار ما قرار می گیرد و درحالیکه آلبوم را ورق می زند حرف می زند.

سایپا یدکی: مهندس جان این عکس که ملاحظه می فرمایید دخترخانمی 27 ساله هستند از کارشناسان شرکت ما, دریافتی ایشان بالای یک و نیم میلیون تومان است و به صورت حرفه ای هم به ورزش والیبال می پردازند. این هم گواهی های پزشکی مختلف مبنی بر سلامت روانی و جسمی ایشان هست. ملاحظه بفرمایید.

همکار ما ابروانش را به نشانه عدم موافقت بالا می اندازند! و سایپا یدکی ادامه می دهد و موارد را یکی پس از دیگری ارائه می دهد تا...(برای کوتاهی مطلب خیلی از موارد درز گرفته شد)

سایپا یدکی: ایرادی ندارد مهندس خودتان را ناراحت نکنید به هر حال سلایق متفاوت است. این مورد اکازیون است! ایشان بالقوه ملکه زیبایی سال گذشته هستند. به پنج زبان زنده دنیا مسلط هستند, قهرمان ژیمناستیک و شنای موزون کشور و هفت گانه آسیا هستند, شش دانگ صدا دارند, مسلط به تکنیک های حرکات موزون وطنی و غیر وطنی هستند حتا ایشان توانایی حرکات موزون با صدای قطره آبی که از شیر آب منزلتان می چکد را نیز دارا هستند.(چشمان همکار در حال گرد شدن است و همین موضوع سایپا یدکی را ترغیب به ارائه توضیحات بیشتر می کند) همینطور که ملاحظه می فرمایید به نظر می رسد که در هنگام خلقت ایشان حضرت باریتعالی خودشان بر کار دستگاه تراش CNC پنج محوره نظارت داشته اند و...ضمناً ایشان کل لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند را به سه زبان خوانده اند!!

نشانه هایی از رضایت بر لبان همکار ما نقش می بندد و چشمانش را به نشانه تایید دو بار باز و بسته می نماید. سایپا یدکی خوشحال می شود و با شعف ادامه می دهد...

سایپا یدکی: مهندس جان برای امر ازدواج اقدام کنم یا ... (با نگاهی به صورت همکار ما متوجه موضوع می شود!) بله پس همان دوستی ساده! کفایت می کند. خوب پس من به ایشان اطلاع می دهم که کادویی بخرد و با شما تماس بگیرد.

در این هنگام تعمیرکار سوییچ خودرو را می آورد و بعد از تحویل سوییچ سایپا یدکی و همکاران تشکر کنان خارج می شوند در حالیکه همکار ما کماکان بر روی مبل راحتی لمیده است و البته ته لبخند رضایتی نیز بر چهره دارد.

***

حالا این سناریو چه ارتباطی با شرایط روز دارد؟ توضیح اضافه ای شاید باشد اما برخی هموطنان ما همانند این همکار ما طالب رفاه اقتصادی, آرامش, آسایش, آزادی سیاسی اجتماعی, دموکراسی و ... هستند اما توقع دارند که سایپا یدکیی از راه برسد و همه چیز را ردیف کند در حالیکه نیاز نباشد ایشان هیچ تکانی(مسلماً ابتدا فکری) به خودشان بدهند و زیر بار هیچ مسئولیتی هم نروند!

بعید می دانم که دیگر کسی باور داشته باشد که سایپا یدکیی از داخل یا خارج سوار بر اسب سفید بیاید تا سفره را بیاندازد , نان را قسمت کند و پپسی را قسمت کند و آلبوم ارائه کند و از این قبیل امور ... به قول پسرخاله جانمان سایپا یدکی در گور خفته است.

به امید آنکه روزی هر کس یک سایپا یدکی باشد.

پ ن 1: مطلب مربوط به سفر به انتهای شب (پست قبل) اگر شهید شد , شد! اشکالی ندارد. به نظرم رسید این مطلب را باید بنویسم تا حداقل تذکری باشد به خودم.

***

از هر دری سخنی 2

1- چرا ما حال خواندن نداریم!؟ البته نه اینکه الزامی باشد که هر مطلب , نوشته, کتاب و...بلندی را بخوانیم. نه! ولی حکایت ما حکایت مخاطبان اون طوطی شاعر مسلک "شهر قصه" (قابل توجه دهه چهل و پنجاهی ها) است که وقتی خواست قصیده بلندش را بخواند (در یک هزار و خورده ای بیت!!) با اعتراض اهالی شهر قصه روبرو شد که به حق و طبیعی هم بود, اما وقتی تعداد ابیات کم کم پایین اومد و به یک بیت رسید باز هم مخالف داشت!!

2- واقعاً ما همه مون (بله همه!) برای خودمان یک حیطه ولایت با اختیارات مافوق همه چیز قائلیم. حالا در قلمرو مسائل شخصی کاری ندارم ولی وقتی پای دیگران هم وسط باشه...آره تلخه ولی حواسمون به پشت ویترین هم باشه.

3- آقای دانشجو! پسر خوب! آینده ساز! وقتی سوار مترو می شوی و خلوت است لطفاً پایت را آن هم با کفش روی صندلی مقابلت نگذار!! (فکر نکنم چرایش نیاز به توضیح داشته باشد) (مترو تهران کرج منظورمه که این کار امکان پذیره!)

4- عباس عبدی یک بار حرف جالبی زد, می گفت هر موقع ما (ما به عنوان شهروند) توانستیم به صورت یک جمع (کوچک یا بزرگ – حالا اسمش هر چه باشه مثلاً یک نهاد مدنی) جلوی چسباندن آگهی های تخلیه چاه و لوله بازکنی را روی در و دیوار خانه مان بگیریم می توانیم امیدوار باشیم که نهادهای مدنی پا می گیرند و... (البته خیلی قریب به مضمون بود و مال اوایل پس از دوم خرداد بود!) خوب در هنوز داره بر روی همون پاشنه می چرخه و ما از رفع امور پیش پا افتاده هم عاجزیم اما هندوانه های گنده همیشه جذاب تره و البته سنگ های بزرگ.

5- رویای ما از زندگی ایده آل چیه؟ به نظرم بی شباهت به روایاتی که در مورد بهشت گفته می شود نیست! دراز بکشیم و همه چیز حاضر و آماده و همه غرایز ارضاء!!! در یک کلمه: اولترا ... گشادی!! (ببخشید از عدم رعایت عفت کلام جور دیگه نمی شد مفهوم را رسوند)

پ ن 1: مطلب بعدی 1984 اورول خواهد بود (80 صفحه اش باقی مانده است احتمال دارد یک شعر هم بیاید وسط تا همراهان هم برسند)

پ ن 2: کتاب بعدی مطابق نتایج آرا سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین خواهد بود.

پ ن 3: برای کتاب بعدی از میان گزینه های زیر رای بدهید (موارد مطابق قرعه کشی کامپیوتری از میان کتاب های کتابخانه شخصی ام انتخاب شده اند)

الف) موعظه شیطان    نجیب محفوظ 

ب) وجدان زنوو            ایتالو اسوو

ج) کفش های شیطان را نپوش   احمد غلامی

د) عروس فریبکار     مارگارت اتوود

ه) آیا آدم مصنوعی‌ها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟     فیلیپ ک. دیک

در باب پاسخ به سوالات

لازم است که در همین ابتدا از دوستانی که در پاسخ دادن به سوالات شرکت کردند و یا شرکت می کنند و یا حتی قصد شرکت داشتند ولی بنا به دلایلی نتوانستند شرکت کنند تشکر کنم. از کمیته صیانت از آرای کامنت گذاران هم تشکر می کنم و امیدوارم در زندان بهشان خوش بگذرد و پس از آزادی کامنتهای افشاگرانه خوبی از ایشان داشته باشیم و...

اما در باب جمعبندی کامنت ها, اولین نکته جمعبندیی بود که نسبت به خودمون داشتیم! هرکس با خودش و پس از اون با نظرات دوستانمون آشنا شدیم و... اما بعد:

کتاب های ماندگار:

شازده کوچولو , 1984, خرمگس بیشترین رای را داشتند. پس از آن کتابهای زیر قابل توجه بوده اند(با سه بار تکرار): بار دیگر شهری که دوست داشتم , خداحافظ گری کوپر , کوری, صدسال تنهایی , قلعه حیوانات و در رده بعدی این کتابها با دوبار تکرار : کلیدر , عقاید یک دلقک, سمفونی مردگان , برادران کارامازوف , بادبادک باز , فضیلت های ناچیز, ناتوردشت , بوف کور, چراغ ها را من خاموش می کنم , همسایه ها , مترجم دردها , پیرمرد و دریا, راز داوینچی , همنوایی شبانه ارکستر چوبها ,دنیای سوفی, خانوم (بهنود) و پس از آن کتابهای ارزشمندی که فقط یک بار نام برده شدند که البته چیزی از ارزشهای این کتابها کم نمی شود.

سعی می کنم در کنار لیست 1001 کتاب این کتابها رو هم در برنامه قرار دهم و امیدوارم روزی (شاید در اولین سالگرد تولد وبلاگ) لیست 100 کتابی که باید قبل از نوشتن وصیتنامه خواند!! را منتشر کنیم.

.

نویسنده های محبوب :

خارجی ها : رومن گاری , کوندرا , کوئلیو , یوسا , کالوینو, سالینجر, کافکا و دوبوار

داخلی ها : هدایت, بهنود , بیضایی , نادر ابراهیمی

.

بهترین کتابی که تا الان در موردش نوشتم :

 شازده کوچولو , خداحافظ گری کوپر, رگتایم ,  یازده دقیقه و قمارباز

.

بهترین مطلب من در مورد کتابهای :

11دقیقه , قمارباز , خداحافظ گری کوپر

(البته خودم حس خاصی نسبت به برخی مطالب داشتم یعنی احساس رضایت داشتم از مطلبم یکی از اونها در قند هندوانه بود که البته کتابیست که توصیه نمی کنم! یا پس از اون محاکمه و مرگ قسطی و شوایک که کتابهای قابل توصیه ای هستند )

.

در مورد سوال 6و7 جالب بود برام این مطلب که تعداد زیادی از دوستان کششی نسبت به داستانهای جنایی پلیسی ندارند. اگر بخواهیم با دید علمی به این سوال و پاسخ ها نگاه کنیم یکی از عللی که این فاصله را ایجاد می کند به نوع تقسیم بندی کتابها بر می گردد; ما به راحتی می توانیم بگوییم که مثلاٌ رمان کلید شیشه ای اثر داشیل همت یک رمان پلیسی - جنایی است یعنی این گونه از رمان نسبت به گونه های دیگر کاملاٌ  استقلال دارد و همپوشانی خیلی کمی با سایر گونه ها دارد اما اکثریت رمانها به راحتی داخل طبقه بندی قرار نمی گیرند و گونه ها یا ژانرها همپوشانی زیادی با هم دارند و تفکیک آنها به سختی قابل انجام است....(این چیزیه که به نظر من می رسه و به خاطر احساس دینی که به این گونه از ادبیات دارم باید دفاعی می کردم!!)

.

فواصل زمانی ایده آل بین نوشته ها:

در این خصوص از روزی یک بار تا هفته ای یک بار پاسخ داشتم .

من سعی می کنم که هفته ای 2 بار مطلب در مورد کتاب داشته باشم حالا اگر توانستم در بین این مطالب کار دیگری هم بکنم می کنم.

.

در مورد کتابخوانی دوستان و ادبیات داستانی:

خوب از صفر تا خیلی زیاد داشتیم ... سعی می کنم در آینده نزدیک یکی دو مطلبی در باب اهمیت ادبیات داستانی داشته باشم!

.

ایرانی یا خارجی:

می خواستم از این طریق وزن کتابهای ایرانی و خارجی که می خوانم را کمی بسنجم . به نظر می رسد داخلی های قابل اعتنا را باید بیشتر بها بدهم که این کار را خواهم نمود.

.

برنامه آینده:

از این پس برنامه کتابخوانی را با کمک یک سیستم نظرسنجی ترکیبی به کمک دوستان تعیین خواهم نمود. به این صورت که  پنج گزینه (4 تا از آنهایی که نخوانده ام و یکی هم از آنهایی که باید دوباره بخوانم) معرفی می کنم و با توجه به رای اکثریت دوستان کتاب بعدی را انتخاب می کنیم تا با تعداد همراهان بیشتری کتاب را همزمان بخوانیم. کتابی که انتخاب شد خود به خود از لیست کنار می رود و پایینترین رای و یا کتابهای بدون رای نیز از لیست خارج می شوند و از لیست کتابهای موجود در کتابخانه خودم اسامی جدید به قید قرعه جایگزین می شوند و لیست 5 تایی بعدی ارائه می شود.

.

موضوع مهم طبقه بندی آرشیو وبلاگ:

الان یکی از مشکلات وبلاگ من موضوع بندی آن است. مقوله رمان با تعداد بالا (ظرف 6 ماه) بعدها مشکل جستجو و ... را پیش خواهد آورد. تقسیم موضوعی رمان به مثلاٌ اجتماعی ,تاریخی , حادثه ای, شخصیت, اندیشه و... با توجه به اینکه هر رمان می تواند در چند مقوله قرار بگیرد و با توجه به اینکه بلاگ اسکای قابلیت ارجاع یک مطلب به دو یا چند موضوع را ندارد , عملاٌ امکان پذیر نیست.

به نظرم رسید شاید تقسیم بندی بر اساس ملیت نویسنده راهگشا باشد. البته این نوع تقسیم بندی هم یکی دو تا عیب دارد. یکی از عیوب آن در مورد نویسندگان دو ملیتی است, مثلاٌ کازو ایشی گورو نویسنده ژاپنی (هرگز رهایم مکن و...) از 6 سالگی در انگلستان زندگی کرده است و کتاب را هم به زبان انگلیسی نوشته است و کلاٌ شخصیتش در اینجا شکل گرفته, حالا در این طبقه بندی در کجا قرار می گیرد؟ انگلیس یا ژاپن؟ در مورد آسیموف هم به همین ترتیب و الی آخر...

اگر تقسیم بندی را با توجه به ملیت انجام دهم اشکالی ندارد که باقی مقولات( داستان کوتاه و نمایشنامه) را حذف کنم و داخل همان ملیت قرار دهم؟ در این صورت مجموعه داستان هایی که از نویسندگان مختلف جمع آوری شده را چه کنم؟

به نظر می رسد مجموعه داستان و نمایشنامه و حتی مقولاتی چون پلیسی- جنایی و علمی-تخیلی را می توان جدا نمود و در کنار آن باقی را براساس ملیت تقسیم بندی نمود (اینجوری مشکل آسیموف هم حل می شود!)

خوشحال می شوم در مورد این موضوع هم با نظرات خود مرا یاری کنید. 

پ ن : کسانی که در انتخاب کتاب بعدی که در پی نوشت پست قبلی ذکر شد رای نداده اند می توانند و البته لطفاٌ شرکت نمایند , کاندیداها به شرح ذیل می باشند:

  الف) جاز  تونی موریسون ب) خنده در تاریکی  ناباکوف  ج)رهنمودهایی برای نزول دوزخ  دوریس لسینگ  د) موعظه شیطان  نجیب محفوظ