میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

از هر دری سخنی 2

1- چرا ما حال خواندن نداریم!؟ البته نه اینکه الزامی باشد که هر مطلب , نوشته, کتاب و...بلندی را بخوانیم. نه! ولی حکایت ما حکایت مخاطبان اون طوطی شاعر مسلک "شهر قصه" (قابل توجه دهه چهل و پنجاهی ها) است که وقتی خواست قصیده بلندش را بخواند (در یک هزار و خورده ای بیت!!) با اعتراض اهالی شهر قصه روبرو شد که به حق و طبیعی هم بود, اما وقتی تعداد ابیات کم کم پایین اومد و به یک بیت رسید باز هم مخالف داشت!!

2- واقعاً ما همه مون (بله همه!) برای خودمان یک حیطه ولایت با اختیارات مافوق همه چیز قائلیم. حالا در قلمرو مسائل شخصی کاری ندارم ولی وقتی پای دیگران هم وسط باشه...آره تلخه ولی حواسمون به پشت ویترین هم باشه.

3- آقای دانشجو! پسر خوب! آینده ساز! وقتی سوار مترو می شوی و خلوت است لطفاً پایت را آن هم با کفش روی صندلی مقابلت نگذار!! (فکر نکنم چرایش نیاز به توضیح داشته باشد) (مترو تهران کرج منظورمه که این کار امکان پذیره!)

4- عباس عبدی یک بار حرف جالبی زد, می گفت هر موقع ما (ما به عنوان شهروند) توانستیم به صورت یک جمع (کوچک یا بزرگ – حالا اسمش هر چه باشه مثلاً یک نهاد مدنی) جلوی چسباندن آگهی های تخلیه چاه و لوله بازکنی را روی در و دیوار خانه مان بگیریم می توانیم امیدوار باشیم که نهادهای مدنی پا می گیرند و... (البته خیلی قریب به مضمون بود و مال اوایل پس از دوم خرداد بود!) خوب در هنوز داره بر روی همون پاشنه می چرخه و ما از رفع امور پیش پا افتاده هم عاجزیم اما هندوانه های گنده همیشه جذاب تره و البته سنگ های بزرگ.

5- رویای ما از زندگی ایده آل چیه؟ به نظرم بی شباهت به روایاتی که در مورد بهشت گفته می شود نیست! دراز بکشیم و همه چیز حاضر و آماده و همه غرایز ارضاء!!! در یک کلمه: اولترا ... گشادی!! (ببخشید از عدم رعایت عفت کلام جور دیگه نمی شد مفهوم را رسوند)

پ ن 1: مطلب بعدی 1984 اورول خواهد بود (80 صفحه اش باقی مانده است احتمال دارد یک شعر هم بیاید وسط تا همراهان هم برسند)

پ ن 2: کتاب بعدی مطابق نتایج آرا سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین خواهد بود.

پ ن 3: برای کتاب بعدی از میان گزینه های زیر رای بدهید (موارد مطابق قرعه کشی کامپیوتری از میان کتاب های کتابخانه شخصی ام انتخاب شده اند)

الف) موعظه شیطان    نجیب محفوظ 

ب) وجدان زنوو            ایتالو اسوو

ج) کفش های شیطان را نپوش   احمد غلامی

د) عروس فریبکار     مارگارت اتوود

ه) آیا آدم مصنوعی‌ها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟     فیلیپ ک. دیک

نظرات 16 + ارسال نظر
نعیمه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ http://n1350.wordpress.com/

در مورد کتاب بعدی هیچ نظری ندارم
شرمنده.

سلام

دشمنتان شرمنده

فرزانه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام بر یگانه میله بدون پرچم وبلاگستان
1- دلیلی که یافت می نشود برای خواندن است . صاف نگاه می کنند تو چشم آدم و می گویند می خونی که چی بشه ؟ پولت را حروم نکن .
خواندن برای فهمیدن است . بکار فهم می آید بکار لذتی می آید که از فهم ناشی می شود .
خوب وقتی همه چیز را قبل از ما برای ما فهمیده اند و الان هم کسانی بجای ما می فهمند فهم را لازم نداریم .

مثلاً به دانشجو کتاب معرفی می کنند جزوه می خواهد جزوه می دهند نمونه سوال می خواهد...

2-مایه خجالته

3-دارم به واکنش های احتمالی آینده ساز ! فکر می کنم

4- عباس عبدی الان کجاست ؟

5-

6- نبود ؟ از انتخاب کتاب سلین خوشحالم
رای من برای انتخابات آینده موعظه شیطان نجیب محفوظه

سلام فرزانه عزیز
1- چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید - گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
3- من که جرات نمی کنم به این آینده سازان چیزی بگم حرمت موی سفید هم مال قدیما بود
4- فکر کنم هنوز تبخیر نشده باشه!!

ممنون

ندا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

فکر می کنم بی حالی ما به کم جذابی کتابها هم مربوط میشه.
همین امروز از صبح نشستم تا یک کتاب ۳۰۰ صفحه ای را بخوونم. و اصلا خسته هم نشدم. البته چشمام اذیت شد

کتاب هم هر چی می خوای بنویس. نقدهای تو همیشه دل نشینه حتی اگر کتابش جالب نباشه

سلام
کتاب های جذاب زیاده یعنی برای هر سلیقه ای بالاخره در بازار کتاب چیزی پیدا می شود اما درصد بالایی از مردم ما (درصد خیلی بالا!!) اصلاً کتاب نمی خوانند...حالا کتاب هیچ ! وقت می گیره !! حاضر نیستند یک مقاله بخونند! حالا مقاله هیچ!! یه مطلب کوتاه! و همین جور به همون یه بیت می رسیم! بعضی مواقع می مونم بعضیها واسه چی سواد دار شدند!
ممنون ...البته من نقد نمی نویسم, مطلب و برداشت و یادداشت می نویسم

برزین یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://naiestan1.blogsky.com

سلام پروفسور
شبت به خیر
همه اینها در یک راستا هستند :
1: دانشجویی که در مترو پایش را روی صندلی مقابل قرار می دهد .
2 : صاحبان تخلیه چاه فاضلاب که در و دیوار ملت را با آگاهی هایشان بد منظره می کنند .
3 : موتورسوازی که در پیاده رو موتورش را گاز می دهد و به عابران تشر می زند که چرا نمی روید کنار !
4 : نویسنده محترم وبلاگ میله بدون پرچم که در پاسخ به خواسته تعدادی از خوانندگانش که خواهان نقد کتاب "خرمگس" بودند می گوید : بیلاخ ! و 5 تا کتاب دیگر در معرض رای گیری قرار می دهد و توجه نمی کند که این کتاب در رای گیری قبلی دوم شده است .
البته ببخشید ها میله جان . وبلاگ متعلق به شماست و به قول معروف چاردیواری اختیاری

سلام برزین جان
ما کجا و بی توجهی به خواست خوانندگانمان کجا!!! دور باد ...
اوایل که سیستم انتخاب کتاب بعدی را راه انداختم کتابی که دوم شده بود را در انتخابات بعدی می گذاشتم ولی با پیشنهاد یکی دو تا از دوستان روال را تغییر دادم تا دامنه انتخاب گشاد بشود! البته این وحی منزل نیست و من اگر حس کنم که همراهان (کسانی که سعی می کنند همزمان با هم کتاب را بخوانیم) به هر نحوی زیاد می شوند به همان طریق عمل می کنم و از تغییرات استقبال می کنم.
ممنون

درخت ابدی یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ق.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
۱. ظاهرا ما لذت بردن هم دیگه داره یادمون می‌ره. یه خونه‌تکونی زمستونی لازمه.
۴. به شدت درسته این نقل قول و جمله‌ی آخرت. زندگی جمعی ما معمولا کار رو به جایی می‌رسونه که چاره‌ای غیر از جدا کردن خرج شخصی نیست. همون ماجرای مدیریت جهانی و عاجز بودن از رتق و فتق موارد جزئی و البته مهم‌تر که به خود افراد حاضر مربوطه نه اونایی که حضور ندارن.
۵. حرف طلایی یه روان‌کاو اینه: کوشش برای آرامش.
پ.ن ۳: موعظه‌ی شیطان.
کتاب سلین رو باید امانت بگیرم و امیدوارم به مطلبت برسم.

سلام
ممنون رفیق... خونه تکونی, بازنگری و هرچه که اسمش را بگذاریم غنیمته و اون حکایت معروف سنایی یادم اومد که رفت مسجد بالای منبر و جماعت پر کرده بودند اونجارو و جا نبود و... سنایی هم منتظر بود جمعیت آروم بشه تا صحبت را شروع کنه... پیرمردی از میون جمعیت خطاب به حاضرین فریاد زد به خاطر خدا بلند شوید و یک قدم جلوتر بروید, سنایی هم از اون بالا گفت که همه حرفی که می خواستم بزنم این پیرمرد گفت و خدافظ شما و خلاص.
حالا حکایت ماست که باید به خاطر خودمون هم که شده یک قدم جلو برویم!
من برای اینکه هم شما و هم نیکادل و احیاناً دوستان دیگر برسند یه آنتراکتی به خودم می دهم و وقتم را می گذارم روی چشمان بازمانده در گور...پس نگران نباش می رسی
ممنون

فتح باغ یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام حسین آقای عزیز
می دونی چیه ؟ بعضی وقتها بعضی ها وقتی ببینند طرف مقابلشون یه جوری با خودش مشغوله حالا حتی داره مطالعه می کنه زیاد خوششان نمی آید.

و اما در موردرعایت آداب اجتماعی در موردجوانان امروزی، که فکر می کنم بهتره بی خیالش بشیم. شعارشون اینه که «برو بابا راحت باش!» . اصلا دنیاشون یه مدل دیگه ست.
در مورد رائ گیری کتابها من چون تازه واردم فقط نگاه می کنم و می خونم مطالب رو.


روز برفی بسیار خوبی داشته باشید.

سلام
جای دور نمی روم! مادرم که خیلی عزیزه برام وقتی کتاب دستمه همیشه غصه چشمای منو می خوره! حالا اینو برای شوخی گفتم ولی با نظرت موافقم, همینجوره متاسفانه.
نمی دونم شاید ... اما با بی خیالی هم دردی دوا نمیشه!
شما هم کم کم باید بیایید داخل گود و همراه بشوید برای کتاب خواندن

نیکادل یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
از هر دری سخنی یک هم داشتی؟
1. ای بی خیر ز لذت شرب مدام ما ...دلیل نخوانده ماها یه چیزیه توی همین مایه ها. چشم انداز نداریم، معرفی کتاب خوب نداریم و تنها چیزی که داریم همونه که فرزانه گفته .
2. سخته اما لازمه.
3. خانه از پای بست ویران است، میله در بند نقش ایوان است اینو از روی بدجنسی گفتم. این جوون از کی باید یاد بگیره؟ از بزرگترای بی سواد وبعضاً بو گندوش؟
4.مدینه گفتی و کردی کبابم
5.رویایی وجود نداره، من بی رویا، من بی خاطره از هیچ می آییم و به سوی هیچ میرویم . کمی خونسردی و کمی آگاهی از عدم امکان بهبود تحمل ادم رو کمی بیشتر میکنه.
من عروس فریبکار رو نمی خونم
موعظه شیطان مال کدوم انتشاراته؟
من 1984 رو صفحه 60ام

سلام
منظورم این بود : http://hosseinkarlos.blogsky.com/1389/06/16/post-47/
1- شما که خوب می خوانید!!! یه تنه دارید سرانه کتابخوانی را بالا می برید و همراه فابریک کتابخوانی این وبلاگید
3- کارهای دیگرش رو نگفتم تازه
4-
5- بعضی ها رویاهاشون همونه که گفتم و نتیجتاً ...
اتفاقاً من هم الان آمادگی عروس فریبکار رو ندارم! قطوره !! موعظه شیطان رو در لینکش ببین نشر شادگانه در شهر کتاب هم هست 200 ص هم یشتر نیست حدوداً الان دم دستم نیست خونه است.
نگران نباش ما یه همراه فابریک داریم تا من تموم کنم و مطلبش رو آماده کنم و یه شعر هم این وسط بگذارم شما هم تمام کردی 1984 را... منتظر می مونم

لیلی یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

اه من هم تنبل خرفت شدم تو کتاب خوندن. یه کتاب خریدم از امبرتو اکو به اسم بائودولینو ولی همونجوری چپوندم تو کتابخونه و همش دارم رو کتابی که ترجمه می کنم وقت میذارم. خیلی بده دلم میخواد کتاب بخونم...

سلام
اولاً که شما کارتان هم از جنس کتاب خواندنه پس نه تنبل شدید و نه چیز دیگر... چند تا کار راکه نمیشه همزمان انجام داد (آهان البته این برای آقایون مصداق داره! خانوما می تونن )
حالا به عنوان آنتراکت وسط کار یه لبی هم تر کنید و دمی به خمره بزنید اشکالی نداره ای بد نیست فقط کتاب ما رو به موقع امضا کنید

محمدرضا یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
خواندن پست های شخصی برایم معمولا لذت بخش است!
در مورد یک حسین (کیمیا!) یک پست خوب نوشته بود. بخش نطراتش یک کنفرانس و سمپوزیوم عالی در این باره بود!
در مورد بخش دوم که... موافقم!
سه و چهار را حرفی ندارم کامنت اقای برزین خیلی باحال بود!
و در مورد 5 هم ارجاع می دهم به نظر سنجی ِخودم. صلح رفاه آرامش. حالا کالیبرش دستمان نیس بستگی به آدمش دارد!
کتاب نجیب محفوظ را پیشنهاد می کنم

سلام
خوب از این به بعد هر هفته حتماً یک پست شخصی می گذارم.
بله اونجا رو خوب یادمه
ایشون کلاً به ما لطف دارند ولی چند روز تشریف نداشتند این ناهماهنگی به وجود اومد!!! خود ایشون اساساً پیشنهاد دادند که به این رویه اخیر عمل کنم و اسنادش هم موجود است!!!
در مورد کالیبر هم کلاً منظورم این بود که کار برای ما ارزش محسوب نمیشه ...
ممنون از رای

جیران دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

من دارم... من همیشه حال خوندن دارم..
کلا مگه میشه نخوند... باور کن من روزی اگه حداقل دو ساعت نخونم شب نمی کنم..
نمی دونم چطور خیلیا می تونن.. من بهترین چیزی که از صبح تا شب برای خودم دارم کتاب خوندنه.. و ناخودآگاه می کنم.. وقت غذا.. تو تاکس.. تو کافه.. تو خونه.. تو دستشویی!.. و تو هر لحظه ای که بتونم... و ناب ترین حسه...

سلام
خوشحالم
توی همه این مکان ها کتاب خوندم الا دستشویی! البته ایام نوجوانی و جوانی و امتحانات چرا ! گاهی با جزوه رفتم توی دستشویی

حسین.ر دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ http://entegham.persianblog.ir

ادبیات/شعر /و موسیقی خوب / به نظر من تمام لذت های دنیا در این هاست/

به مطلب تازهمن سری بزن و چیزی بنویس

سلام
البته ولی در چیزهای دیگه هم هست
مثلاً یک بار چند سال پیش رفته بودم ولایت و مادربزرگم تا منو دید گفت خدا تورو رسونده الان وقت آبمونه و داییت هم نیومده! بیا این بیل بدو برو!! من هم رفتم دو سه ساعت آبیاری کردم نمی دونی چه لذتی داره
جدی میگم... وقتی تموم شد همه بدنم خیس عرق بود (این که می گم همه واقعاً همه رو می گم) برگشتم نیم ساعت چرت زدم وقتی بلند شدم انگار تازه متولد شده بودم از بس سرحال بودم
یادش به خیر

نفیسه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ

1. حال خواندن که هیچ حال شنیدن هم ندارند. این همه کتاب ادیو (البته اینجا ببخشید پام رو کردم در کفش مبارک شما) به جای این آهنگهای صد من یه قاز حداقل کتاب گوش بدن. گوشش که خسته نمیشه. شاکیم ها...
2. موافقیم
3. بله خواهش می کنم
4. سوال فرزانه
5.همان رویا
در مورد کتاب 1984 خوشحالیم
در مورد کتاب بعدی هم نخواندیم هیچ کدام را متاسفانه الان شرمنده ام خیلی زیاد

سلام
1- حسابی زدی توی کار کتاب صوتی ها
4- گفتم که فکر کنم هنوز تبخیر نشده! (با توجه به 1984)
شرمندگی نداره به یه کدوم رای بده و بعد هرکدوم رای آورد را بخر یا امانت بگیر و همراه شو...هیچوقت دیر نیست

نسیم دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://virtualpage.blogfa.com

سلام
هیچ چیزی سختتر از کتاب خوندن نیست!

من الان ۷و۸ تا کتاب دارم تا نصفه خوندمُ چیزی دوبرابر اینها هم نخوندمُ دارن خاک میخورن...
از سر اتفاقم دستم نرسیده یا نخریدم کلی گشتم دنبالشون...
اما این روزها انقدر با این مونولوگها اخت شدم که دیگه نگاه کردن به کتاب برام سخته...

سلام دوست عزیز
گر چه سخت است ولیکن بر شیرین دارد!
نیاز به یک برنامه ریزی و یک اراده داره
من هم حدود 100 تا کتاب نخونده دارم
ولی هیچ وقت تعدادشون من رو دلسرد نمی کنه بیشتر علاقمند می کنه که با سرعت و دقت بیشتری بخونم چون خیلی کتابای دیگه در قفسه کتابفروشی ها منتظرم هستند!!
کافیه که همراه بشوید

ناشناس سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ

سلام
من همیشه نوشته ها ی شمارو تحسین می کنم اما فکر می کنم وقتی شما دارید بر روی کتاب هایی که می خونید نقد می نویسید پس دارید یک کار فرهنگی می کنید و به غنی شدن ادبیات ما کمک می کنید پس لطفا کلمات و جملات رکیک استفاده نکنید تا حداقل در این محیط ما شبیه مردم عادی کوچه و خیابان نباشیم
متشکرم

سلام دوست ناشناس آشنا
ممنون از اظهار نظرتان و اظهار لطفتان

البته من تلاش می کنم که از الفاظ رکیک استفاده نکنم و عموماً رعایت کرده ام اما این جمله سلین هم قابل توجه است:
ادبیات از بیان همه بدی های نهاد بشر طفره رفته است و نویسندگان مصرانه در کار آن بوده اند که انسان را خیلی بهتر از آنی که هست بنمایانند... همه ما آزاد تر می شدیم اگر همه حقیقت درباره بدسگالی آدم ها بالاخره گفته می شد.
باز هم تشکر

نوشینه چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ http://nargess777.blogfa.com

از جامعه ای که توش پارتی و خوش خدمتی موثرتر از سواده چه انتظاری داری ؟

سلام
بله متاسفانه
انتظار دارم بدون خشونت کارش رو بکنه این جامعه

رضا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

اولترا کون گشادی را خوب اومدی بیشتر مشکلات ما خلاصه می شه تو همین

سلام
البته نمی خواستم لفظ رکیک بیارم ولی آوردم و ...
حالا که همه دیگه تقریباً خوندند تبدیلش می کنم به سه نقطه!!
ولی واقعاً این معضل بزرگیه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد