میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

قصری در پیرنه یاستین گوردر

 

مردی میانسال را تصور کنید که برای شرکت در سمیناری به منطقه ای در نروژ می رود که سی سال قبل در آنجا اتفاقاتی برایش افتاده است که منجر به جدایی او از معشوقش شده است. دقیقاً در همان هتل مستقر می شود و شب را به صبح می رساند و طبیعتاً به عشق قدیمی خود می اندیشد. صبح وقتی بعد از صرف صبحانه از رستوران هتل بیرون می آید ناگهان با او روبرو می شود! (په نه په!! با این یارو تروریست نروژی که الان داره محاکمه میشه روبرو میشود!). مرد این دیدار را یک دیدار اتفاقی می داند و زن معتقد است نیرویی خاص نظیر نیروی ذهنی مرد یا تله پاتی عامل این دیدار بوده است. زن و مرد چند ساعتی را با هم سپری می کنند و قرار می گذارند که از طریق ایمیل با هم ارتباط داشته باشند. گفتگوی مجازی این دو (که حالا هر کدام پس از جدایی برای خود خانواده ای تشکیل داده اند) از همین موضوع اتفاقی بودن دیدار آغاز می شود و به روح گرایی و فراروانشناسی و چگونگی به وجود آمدن حیات و تکامل و... می رسد و البته کم کم در کنار آن به وقایعی که در سی سال گذشته منجر به جدایی آنها از یکدیگر شد, می پردازند...

گوردر آن قدر باهوش هست که خود قضاوت مستقیمی در مورد موضوع اصلی کتاب (اعتقاد داشتن یا نداشتن به پدیده های ماورای طبیعی) انجام ندهد. او در پی آن است که از این طریق تلنگری به خواننده بزند تا در مورد این قضایا فکر کند.

پدیده های ماورای طبیعی

آیا خرد و علم به تنهایی جوابگوی رمز و راز زندگی انسانهاست, یا نیروهای پنهان هم در این میان نقش دارند؟

سولرون (زن) از عقاید حال حاضر استین (مرد) می پرسد و او از لحظه ای پس از انفجار بزرگ می گوید و نحوه شکل گیری حیات و تکامل آن را شرح می دهد تا می رسد به جایی که صراحتاً می گوید به چیزی تحت عنوان پدیده های ماورای طبیعت اعتقادی ندارد و آنها را صرفاً زاییده تصورات و توهمات انسانی می داند و سه دلیل عمده برای ظهور چنین افکاری (اعتقاد به ارواح و نیاکان و خدایان و نیروهای شیطانی و فرشته ها و دیوها و...در همه جوامع و فرهنگها) بیان می کند:

انسان سرشار از تخیل است

نیاز درونی ما به جستجوی علل پنهانی موضوعاتی که دسترسی به آن چندان هم ساده و آشکار نیست

دلتنگی ذاتی ما برای یافتن یک زندگی کاملاً جدید, یعنی زندگی پس از مرگ

در همین راستا مرد به رواج سحر و جادو در مناطق آفریقایی, آسیایی و آمریکای لاتین و تبعات آن (به محاق رفتن انسانیت) اشاره می کند و پس از آن اذعان می دارد که خرافات در کشورهای صنعتی هم شکوفایی خاصی داشته. اکثر مردم اروپا و آمریکا گفته اند که به ارواح, تسخیر شدن توسط ارواح خبیث, امکان ارتباط با مرده ها و نیز به پدیده های "متمدنانه تر" مثل غیب بینی , تله پاتی و علم غیب اعتقاد دارند.

یا مثلاً این آمار که مخصوص کشور خود نویسنده است:

تا همین چند وقت پیش گفته می شد که 38% از نروژی ها معتقدند که امکان گفتگوی انسان با فرشته ها وجود دارد.

هنگامی که ما در مورد مشخص بودن سرنوشت از قبل صحبت می کنیم به طور خودکار این امکان برای کسانی پدید می آید تا ادعای پیشگویی آینده را داشته باشند و این تجارتی را پدید می آورد که به گفته استین گردش پولی آن با تجارت سکس برابری می کند! و از بین بردن آن ساده نیست. در جایی از کتاب استین از جایزه ای صحبت می کند که یک شعبده باز آمریکایی (جیمز رندی) آن را پایه گذاری کرد. رندی مبلغی را به عنوان جایزه (1000دلار) برای شخص یا اشخاصی در نظر گرفت که بتوانند یک عمل فوق طبیعی را در شرایط کنترل شده , انجام بدهند. مبلغ مشخص شده توسط او ظرف مدت کوتاهی و با پیوستن نفرات دیگر به او , به یک میلیون دلار  رسید. اما جالب توجه آنکه این جایزه تاکنون دست نخورده باقی مانده است!

البته نه رندی و نه هیچکس دیگر قادر به از بین بردن این تجارت نیست, چون جهان همواره در حال تغییر و تکامل است حتی در زمینه کلاهبرداری.

زندگی کن و بگذار زندگی کنند

سولرون در بخشی از مکاتبات اشاره می کند که نمی شود اعتقادات مردم را نادیده گرفت و همین جمله تیتر شده را به کار می برد که شاید خیلی از ما هم آن را در اینگونه موارد به کار می بریم. در مقابل استین ضمن تایید آن می گوید که مشکل در جایی است که عده ای خود را مورد لطف و توجه نیروهای ماورای طبیعی می دانند و اینجا جایی است که باید اعتراض کرد چرا که:

از این موضوع به عنوان عاملی مهم در سرکوب مردم و رفتارهای غیر انسانی نیز استفاده شده است. می دانیم که مذهب می تواند موجب الهام آدم ها و رفتارهای شاد و رضایت آمیز , از خود گذشتگی و نیکوکاری شود. ولی تاریخ و عناوین روزنامه ها نشان می دهند که چگونه رفتارهای مذهبی می تواند خیلی ساده مورد سوء استفاده قرار گیرد. قساوتهایی که در طول تاریخ به اسم خدایان, قبیله ها و نیاکان بر انسانها رواداشته شده بسیار است.

محیط زیست

سمیناری که استین می خواست در آن سخنرانی کند مرتبط با موضوع محیط زیست و گرم شدن کره زمین و این قضایاست و لذا طبیعی است که در بخشی از مکاتبات در این زمینه بالای منبر برود و مخ معشوق قدیمی را در فرغون قرار دهد. اما نکته جالب برای من نحوه اتصال این موضوع به مطالب دو بخش بالایی است. در بسیاری از مذاهب , زندگی بر روی کره زمین یک زندگی موقتی نامگذاری شده است و مقصد نهایی در جای دیگری است که اهمیت آن طبیعتاً بسیار فراتر از زندگی زمینی است:

آدمها با این تصور زندگی می کنند که شاید در نهایت چندان مهم نباشد که برای کره زمین و زندگی فیزیکی مان بر روی این کره خاکی دل بسوزانیم. چون حکم خداوند برای نجات مومنان , بدون در نظر گرفتن شرایط کره زمین , از قبل صادر شده... و حتی گروهی از مومنان در کمال آرامش منتظر اختلال و از بین رفتن نظم و روند طبیعی کره زمین هستند.... ولی همه چیز به اینجا ختم نمی شود. مبلغان و مجتهدانی وجود دارند که درصدد ایجاد درگیریهای بین المللی اند تا بازگشت عیسی را تسریع کنند.

و در ادامه ضمن اشاره به این مسیحیان و نفوذشان بر کاخ سفید و... دغدغه بزرگ خود را اینگونه بیان می کند که:

شاید این کره خاکی تنها چیزی باشد که داریم.

***

این کتاب از جدیدترین کتابهای یوستین گوردر نویسنده نروژی است(2008) که آقای مهرداد بازیاری آن را از زبان نروژی در سال 1388 ترجمه نموده است. عکس روی جلد هم اثری است با همین نام از نقاش سورئالیست بلژیکی رنه مگریت (اینجا و اینجا) که با فضای داستان هماهنگی خوبی دارد.

پ ن 1: مشخصات کتاب من; انتشارات هرمس ، چاپ اول 1389،تیراژ 3000 نسخه ، 210 صفحه، 3500 تومان

پ ن 2: در حال خواندن کتاب رهایی از جوزف کنراد هستم که چندان آن را قابل پیشنهاد ندیدم. در موردش خواهم نوشت.

جملات جالب:

ترجیح می دهم در دستان یک زن زنده باشم تا بین ده روح روی پشت بام (نقل از کتاب ارواح کریستیانیا)

.

دلتنگی بین دو نفر در یک تخت , عجیب تر و سخت تر از دلتنگی بین دو نفر در دو قاره مختلف است. 

.

آن روزها معمولاً برای دستشویی رفتن به هتلهای بین راه سر می زدیم. امروزه سر زدن به هتل بیشتر برای وصل شدن به اینترنت است. 

.

یک بار داستانی در مورد زوجی شنیدم که قرار بود از هم جدا شوند. هر دو بر سر جدایی شان توافق داشتند. جوانمردانه کتابهایشان را تقسیم کردند , اما خیلی زود دریافتندکتابی را که یکی از آنها می خواهد آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتابهای دیگر شدیدتر شد. بعد دیدند که در مورد کتابهای دیگر هم همین طورند و یکدفعه متوجه شدند آن قدر نقطه مشترک دارند که جدایی شان دشوار و دردناک است.امروز هنوز با هم زندگی می کنند و به جدایی از هم به عنوان حادثه ای دردناک وغیر ضروری می نگرند.

نظرات 28 + ارسال نظر
ملودی دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.khodnevisnameh.blogfa.com

واقعا ممنون که اینطور با تفصیل در مورد کتابها توضیح میدید... رفت توی لیست خرید کتاب ... از حالا دارم چمدونی که قراره مجددا با کتاب پر بشه و همراهم به اینجا بیاد رو پر میکنم.

سلام
مواظب اضافه بار و اینا باشید
خوشبختانه این کتاب از لحاظ وزنی زیاد سنگین نیست...
امیدوارم که مورد پسند واقع شود.
ممنون

رها از چارچوب ها دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ب.ظ http://peango.persianblog.ir

سلام بر میله بدون پرچم
عجب داستانی
چقدر ماها اینترنتی و مجازی و غیره و ذلک شدیم
برای ما مشتریان دنیای مجازی کتابی با این سوژه داستانی قابل درک تر از خیلی های دیگه است.
2 تا جمله هم خیلی جالب بود:
یکی شاید این کره خاکی تنها چیزی باشد که داریم و دیگری دلتنگی بین دو نفر در یک تخت , عجیب تر و سخت تر از دلتنگی بین دو نفر در دو قاره مختلف است
این دوتا جمله خیلی چسبید
.
به هرحال داشتن یه راز کوچولو و بی خطر توی زندگی خیلی جذاب و هیجان انگیزه علی الخصوص اگر بعد 30 سال از مختومه شدن دوباره پرونده اش به جریان بیفته
حالا ما عجالتاً از 30سال پیش پرونده به درد بخوری نداریم ولی باید دید آینده آبستن چه حوادثی است .
بازهم ممنون
مثل اغلب اوقات عالی بود

سلام بر شما
حالا تازه اولاشه... ماها بیشتر مجازی خواهیم شد در آینده...
و مطمئناً در آینده داستانهای مجازی تر بیشتری نگاشته خواهد شد...
همین تک جمله مربوط به کره زمین و حواشی مرتبط با آن در داستان به نظر خودم برای مقبولیت کتاب وزنه قابل توجهی است...
...........................
یعنی اون پستونک های سی سال پیش به این زودی فراموش شد حقا که تار و پود آدمها با بی وفایی بافته شده است
ممنون از حسن نظرتان

حضرت خضر دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:08 ب.ظ http://hazratekhezr4.blogfa.com

من دنیای سوفی و فال راز ورق رو خوندم
این رو هم حتما میگیرم

سلام

فقط یک نکته را به تجربه گوشزد می کنم: بهتر است از هر نویسنده ای در یک بازه زمانی (مثلاً یک سال) فقط یک کتاب را بخوانیم... من این کار را می کنم و لذا نه نثر نویسنده و نه برخی افکارش برایم تکراری نمی شود ...

قصه گو دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:19 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

اول پست رو که خوندم گفتم اه کتابی در مورد ماوراءالطبیعه. راستش این ماوراءالطبیعه از اون مطالبیه که هیچ ازش خوشم نمیاد.
اما وقتی جملات جالب رو خوندم و اقعن جذب شدم.
خدایا بده فرصتی به من که بتونم این همه کتاب رو بخونم.

سلام
امیدوارم همگی حوصله و فرصت مناسب نصیبمان شود... و البته مادیات را هم فراموش نکنیم ... همه با هم نصیب بشود که خلاصه آره
من هم حقیقتاً موضوع مورد علاقه ام نیست آن مسایل ولی به هر حال چند نکته قابل تامل در کتاب دیدم که اشاره کردم و فارغ از مطالب مهم غیر داستانی , گره انتهایی داستان هم برایم جالب بود (کلاً پایان بندی گوردر را دوست دارم...)
و یک نکته دیگر هم این که واقعاً هوس زندگی در نروژ به سرم زد من که با توجه به داستان و توضیحات مترجم در پاورقی ها آن را کشور زیبایی تصویر کردم... همچنین فرهنگ...حالا منهای این یارو تروریسته که به ما وجود خطر را در همه جا گوشزد می کند...

ص.ش دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

جالب یود.
در برنامه خرداد ماه من گنجانده شده است این کتاب.
در حال حاضر دجار سردرد های مزمن شده ام که امانمان را بریده و به هیچ صراطی مستقیم نیمشود . توانش را ندارم که صراط را مستقیم کنم برایش بلکم بشود.

پ .ن شاید نتوانم هر روز سری بزنم وبلاگتان. پبشاپیش عذر مینهیم . امید به عفو دوست ..

سلام
حالا که در برنامه قرار گرفته باید بگویم که در خواندنش کمی صبور باشید... من علیرغم حجم کمش آن را در طول 10 روز خواندم... شما هم با صبر بخوانید...
امیدوارم که هرچه زودتر کسالت رفع شود
من تقریباً هفته ای 2 بار به روز می شوم پس خیالتان از این بابت راحت باشد... هر سه چهار روز یک بار

نِد نیک دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:48 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

جملات ابی واقعا جالب بود. این تکه ادامه مطلب را خیلی دوست داشتم.
ترجیح جالبی بود.
کتاب جذابیه. وصل شدن به اینترنت هم اعتیاد دنیای امروز هست

سلام
خوشحالم که برایتان جالب بوده است... امیدوارم به فکر آن داستان زوج کتابخوان در همان ادامه مطلب باشید ...این نشان می دهد که کتابخوانی چه اثر مهمی در استجکام بنیان خانواده دارد

مدادسیاه دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ب.ظ

درود بر میله بدون پرچم
میله جان به نظرم مقدمه قصری در پیرنه نیاز به بازخوانی دارد. برای مثال پیش از آنکه به " دقیقا در همان هتل" اشاره شود ، صحبتی از هتل نشده است.
در پایان مقدمه هم احتمالا منظور قضاوتی انجام "ندهد" بوده که در تایپ "ن" آن از قلم افتاده است.

سلام بر مداد گرامی
ممنون که با دقت می خوانید... مورد اول صحیح است و من قبلش صحبتی از هتل نکرده ام و اگر می کردم صحیح تر بود اما همین عبارت هم به نوعی به خواننده می رساند که مکان همان مکانی است که سی سال قبل در آن اتفاقاتی افتاده... فکر می کنم یه جورایی اینگونه نوشتن مهر وبلاگی بودن را با خودش دارد...
در خصوص مورد دوم هم به نظرم هر دو فعل صحیح است...یک بار دیگر بخوانید... نه؟

مرد مرده دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.dead-notes.com/

سلام میله جان !
از این نویسنده دل خوشی ندارم ... یادمه دنیای سوفی رو بعد از تعریف دوستان گرفتم و به نظرم خیلی کتاب سطحی ای اومد بیشتر مناسب قشر سنی نوجوان بود تا بزرگسال ها ... البته این یکی رو با تعاریف شما به نظر می رسه بشه تا حدی تحمل کرد ... فقط امیدوارم از دنیای سوفی بهتر باشه !!!

سلام برادر
در حقیقت دنیای سوفی برای همان طیف نوجوانان و جوانان نوشته شده است... البته چون بعضی از ماها یه کم تاخیر داریم برای ما هم جالبه... من خودم 2 سال پیش خوندم!
اگر یک داستان عاشقانه مخلوط با با مسائل علمی-عقیدتی را دوست می دارید این کتاب را توصیه می کنم.

امیر سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ق.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلامون علیکوم.
1) بیش از اینکه نقد علم و عقاید (معمولا دینی و خرافی و غیبی) را انجام داده باشد بنوعی محترمانه به عقاید مردم حمله برده! هرچند با توجه به عنوان و عکس روی جلد قطعا باید همین محتوا بوده باشد اما آیا در جایی نقد عقل گرایی را هم درین کتاب میبینیم ؟
2) آیا کل داستان ، دیالوگهای این دو نفره ؟ یعنی تصویرپردازی و ازین حرفا کم داره؟
3) اگه جذاب باشه واسه منه مبتدی ، حاضرم براش وقت بذارم. اما بعد از "ناتور دشت" یا "گلهایی به یاد آلجرنون" . میشه بگین ازین دو کدومشو بخونم بهتره ؟؟
.....
وازم با زحمتای ما !!!
عالی مثل همیشه بــــــــــــوس مجازی

سلام برادر
1و2- تمام داستان دیالوگ مجازی این دو شخصیته (البته منهای یک مورد خاص که در موردش چیزیی نمی گم) ... یک طرف همین آقاست که تقریباً دیدگاهش رو مشخص کردم و طرف دوم که دیدگاهی متفاوت نسبت به توانایی علم و خرد در تبیین تمام مسایل دارد... پس دیدگاه های طرف مقابل هم هست (من فقط رندی کردم و آنها را نگذاشتم!!! اما راستیتش دلایل اون برای من دلیل محسوب نشد و در صورت بیانش بیشتر بر ابهامات افزوده می شد و غیره و ذلک...)
البته تیتر ماورای طبیعت را با همان سوالی که زن مطرح می کند و اعتقادی که دارد شروع کردم....
چیزی که هست این موضوع با یه کتاب و دو کتاب و صد کتاب و صد قرن هم حل نمی شود...اساساً یک قضیه بدون ته هستش که بیشتر بستگی به پیش فرض های ذهنی ما آدمها دارد....
در مورد فضاسازی هم چون دیالوگ به صورت ایمیل است اتفاقاً تصویرسازیهای دقیق و قشنگی دارد (و چون یک دغدغه مهم برای نویسنده محیط زیست است لذا در این زمینه یعنی مصور کردن مکانها از طریق همین دو شخصیت قشنگ کار کرده...به همین دلیل من بالاتر اشاره کردم که نروژ را کشور زیبایی دیدم)
نمی دانم چرا حس می کنم اتفاقاً طرح روی جلد عکس آن چیزی را که در ذهن شماست مد نظر دارد.
3- هر دوشون رو بخون هم ناتوردشت و هم آلجرنون
مخلصیم

حسین(گیلانی) سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام
نمی دونم چرا بعد از خوندن ؛دنیای سوفی؛ که البته خیلی خوب بود- دیگه رغبتی به خوندن بقیه کارای گوردر ندارم. احساس می کنم نمی ارزه وقت بذارم واسش ! حتی ؛زندگی کوتاه است؛ رو شروع کردم ولی تموم نشد.
نظر شما چیه؟

سلام
والللللا چی بگم!
من خودم بدم نمیاد سالی یه بار به گوردر سر بزنم...
زندگی کوتاه است را هم خیلی دوست داشتم
وقت گذاشتن بستگی دارد به این که آدم چه اولویت های مهمتری در دستش باشد... و اولویت های آدما با هم متفاوت است و سلایقشان هم نیز...
ممنون

هیچکس سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://waveofocean.blogfa.com

معمولا کتابهای این نویسنده رو نمی تونم ازشون بگذرم.حالا به خصوص با توصیفی که کردین دیگه برام جذابتر هم هست.مرسی.
راستش من فکر میکنم اگر این اعتقادات اضافی باشند روزی از اجتماع حذف خواهند شد و بشر شاید نه همانقدر که از مذهب اما تا حد زیادی هم از مکاتب غیر دینی و غیرمذهبی چوب خورده است.
تکامل بشر زمان می برد.

سلام
اگر چنین نسبت به این نویسنده سمپاتی دارید خواندن این عاشقانه همراه با مسایل علمی-عقیدتی را توصیه می کنم.
....
دوست دارم در مورد برخی چیزها اینگونه فکر کنم... آرامشی به آدم می دهد...اما ته دلم می گه که برخی چیزها حتا اگه اضافه و غلط هم باشند حذف نمی شوند... حذفشان بستگی به جایگاهشان دارد!
در اون قضیه هم البته حق با شماست، کم ضربه نخورده است ...باضافه اینکه برخی مکاتب غیر مذهبی خودشان به نوعی یه پا مذهب هستند و بالعکس...

ساحل سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ http://lizard0077.blogfa.com/

نمایشگاه کتاب امسال را با آرامش خواهم آمد، چون دوستان خوبی دارم که کتاب‌های عزیزی را به قشنگی معرفی می کنند.

ممنون بابت این توصیه ی فرهنگی... :)

و ...
ادام‌ی مطلب را دوست داشتم؛ خیلی ... مخصوصن آخرین بخش آن را .

سلام
ممنون دوست عزیز
امیدوارم که بخوانید و لذت ببرید...
آخرین بخش را هم من خیلی دوست داشتم...امیدوارم که همه با کتاب محشور شوند

نسیم سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ب.ظ http://delgapp.blogfa.com

سلام.
کتاب رو دوست داشتم. عکس روی جلد رو دوست داشتم. جملات جالب انتخابی رو هم دوست داشتم. حتما میگیرمش. ممنون.

سلام
امیدوارم که بخوانید و لذت ببرید و بعد از خواندن من را هم از نتیجه کار خبر کنید
این ور آب می خوانید یا اونور آب؟

مدادسیاه سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام بر میله گرامی
نمی دانم چرا به نظرم رسید منظور هوشمندانه بودن عدم اعلام موضع مستقیم توسط نویسنده است. وگرنه جمله غلط نیست.

سلام بر مداد عزیز
دقیقاً درست به نظرتان رسیده است و من هم همین مد نظرم بود... شاید با لحنی که من می خونم و می نویسم به نظرم این فعل هم درست می آید... ولی در کل منظورم همان ندهد است
فکر کنم اصلاحش کنم بهتر باشد
ممنون

درخت ابدی سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
خوش‌بختانه، گوردر خاطره‌ی خوبی از خودش گذاشته و بدم نمیاد چند سال یه بار برم سراغ کاراش.
هر سه تا دلیلش به نظرم قانع‌کننده‌س و به خاطر همین، بعیده آدم از متافیزیک دست برداره.
"زندگی کن و بگذار زندگی کنند." خداوکیلی، این جمله انسانی‌تره یا "دنیا زندان مومن است"؟
من که کلا عاشق اسکاندیناوی‌ام و از ادبیاتشون استقبال می‌کنم.
این نویسنده‌های فلسفه‌خونده‌ی معقول رو باید جدی گرفت.

سلام
این خاطره خوب هم خیلی تاثیرگذاره
بله بعید است بعید...
معلومه خب دومی الدنیا اوین المومن
اینم برای دو خط آخر
ممنون

فرزانه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
خیلی جالب است گوردر هنوز دارد می نویسد ؟
مژدگانی داردخبر کتاب تازه این نویسنده فوق العاده باهوش ...

پیشنهادعالیت در سبد خرید قرار گرفت جناب میله

سلام
هنوز چندتای دیگه جا دارد
امیدوارم که بخوانید و خوشتان بیاید
ممنون

که چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

متافیزیک رو هیچجای دلم نمی تونم جا بدم. وگرنه با این همه خابایی که هر شب می بینم باید تا حالا حتمن یه اتفاقایی می افتاد.

سلام
من این حرفو زدم بهم گفتند که متافیزیک هم همین نظر رو در مورد تو داره!

که چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ

آها می خاستم بگم از این که از اون دلتنگی دو نفر پیش هم خوشم اومد خیلی ناراحت شدم. :(

سلام
حقیقت ناراحت کننده ایست

آنتی ابسورد چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام حسین جان
فقط می تونم بگم فوق العاه بود.دست مریزاد. این کتاب رو در لیست خریدم از نمایشگاه تهران قرار دادم.ممنونتم.
باز هم میگم که فوق العاده بود.

سلام
امیدوارم بخوانید و لذت ببرید و همانگونه باشد که مد نظرتان است.
ممنون

فرزان پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ب.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود...
این ازون حرفاییه که هم زیاد از واقعیت دور نیست وهم حسابی آدمو میترسونه:
"گروهی از مومنان در کمال آرامش منتظر اختلال و از بین رفتن نظم و روند طبیعی کره زمین هستند"

سلام
البته نسل های آینده باید بیشتر بترسند... ما که رفتیم
ممنون

قوری پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.ghoori.blogsky.com

درود برشما
خوبین؟
ما ملال مند شمائیم یا احتمالا اقازاده تان
خوبند که؟
پست های تورا که می خوانم کیف می کنم
احساس می کنم برخلاف خودم بقیه حالشون خوبه
پست هایت مستدام باد

سلام
ممنون قوری عزیز...آقازاده هم دست بوس است
بالاخره همه یه کم بالا پایین دارند ... مهم اینه که تلاش کنیم بهتر بشویم و از این حرفا...
ممنون
موفق باشید

اسکندری پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ب.ظ

کتابایی که تو زمینه ی متافیزیک باشن رو خیلی دوس دارم.بلاخره شاید راهی و یا نشونه ای به سمت ماورا باشه.بعضی وقتا که تو خیابون راه میرم .فکر میکنم .ما آدمها مثل سوسک تو یه لونه ی کوچیک دور خودمون دور میزنیم و احساس میکنم از ماورا خیلی مسخره به نظر میایم .یه مقاله در مورد نظریات مولانا و ارتباطش با اتم شکافی و راز خلقت تو یه جلسه شنیده بودم که برام جالب بود ولی نشد یه نسخه داشته باشم تا سر فرصت تحلیلش کنم.عکس جلد کتاب جالبه .

سلام
من فکر می کنم شما از دیدگاه زن داستان نسبت به امور خوشتان بیاید...

ممنون
و کماکان سلام به بچه ها برسانید...
البته پست بعدی یه کم بی ادبی توش هست

سوفی... چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ

کتاب قشنگیه
فقط به نظرم کتابای گوردر زیاد کلیشه شدن و همشون در حال نامه نویسی هستن!!!! دنیای سوفی..زندگی کوتاه است...قصری در پیرنه و یه جورایی دختر پرتقال...! ولی با این حال زیبا مینویسه...درود بر روح نروژ

سلام
همینطور که گفتم اگر هر نویسنده ای را (البته تقریباً هر نویسنده ای را) به صورت سریالی و پشت سر هم بخوانیم این حال به آدم دست بدهد... حالا یا از نظر پلات داستانی یا برخی از حرف های نویسنده...
ولی خب به قول خودتان زیبایی هایی داره
درود

امیر سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام.
مطلب شما در مورد قصری در پیرنه بسیار جامع است.
من از دیدگاه خودم مطلبی نوشته ام که به این مربوط است.
راستی سعی می کنم ماهی یه بار آپ کنم

سلام
الان دارم مهیای رفتن به سفر می شوم بعد از بازگشت می خوانم مطلبتون را
ماهی یک بار که خیلی دیر به دیره لااقل بکنش دو هفته یک بار
ممنون

مری یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:22 ب.ظ

سلام
خوب بود این کتاب رو خیلی قبل تر خونده بودم
یه جمله خوب دیگه توش بود البته جمله خوب زیاد داشت اما این یکی رو همه جا انداخته بودن
قطعاً تا زمانی که همه پنجره های خانه بسته است .هیچ پرنده ای نمیتواند وارد خانه شود .فقط خودش را به شیشه پنجره می کوبد.

سلام مری
خیلی حال می ده بعد از خوندن کتاب نظر دیگرون رو هم دید
بله جمله خوب زیاد داشت...موافقم
اما این جمله ای که ذکر کردید رو یادم اومد الان و به نظرم جا داشت اشاره بکنم بهش ولی خب به قول شما جمله خوب زیاد داشت.
از این که با کامنتتان مطلب مرا تکمیل تر کردید ممنونم رفیق.

سمره پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام
نشد من یه کتابی بخونم میله بدون پرچم نخونده باشه
:)
آقامن الان عصبانی ام ها
ولی چه خوب که خوندید
:)

سلام
عصبانی نشوید بیشمار کتاب هست که من نخوانده‌ام و شما خوانده یا خواهید خواند.
ممنون رفیق

پوریا جمعه 8 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 01:32 ق.ظ

من واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم.
کدوم نویسنده به این‌سبک رمان نوشتن شبیه هستش؟
آقای بازیاری خیلی روان و خوب ترجمه می‌کنن
هرکتابی که از یوستین خوندم لذت بخش بوده

سلام
نوش جان
در مورد سوالتان تا الان از این زاویه (شباهت یابی) به نویسنده‌ها فکر نکردم و جواب دادن به این سوال برام سخت است. البته از این حیث که با لذت بردن از این سبک، خواننده به دنبال رمان‌های مشابه باشد منطقی است.
کار آقای بازیاری درست است
.........................................................
با جستجوی کتاب در گودریدز می‌توانید به لیست‌هایی که کاربران تشکیل داده اند مراجعه کنید. گاهی لیست‌های جالبی پیدا می‌شود که می‌تواند کمک کند.
Lists with This Book

سادات یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام
کتابهای این نویسنده نیاز به تفکر و تامل داره و برای قشر خاصی هم نیست.
به نظرم بعضی افراد به جای اینکه از این نویسنده و کاراش ایراد بگیرند اندکی به خود نگاه کنند.
یوستین گردر

سلام
تفکر و تامل در همه چیز واجب است... داستان و کتاب که جای خود دارد.
زندگی کن و بگذار زندگی کنند

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد