میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

صبحانه

داشتیم سر میز کار صبحانه می خوردیم ؛ کاری که به مدد ساعت شروع کار پادگانی مان گریزناپذیر است ؛ و لقمه های نان سنگک و پنیر و گوجه را یکی یکی بلع می نمودیم. حقیقتن هر کاری که انجام می دهیم باید حواسمان شش دانگ به همان کار باشد تا علاوه بر صحت انجام آن , مزایای جانبی اش نیز نصیبمان شود. که البته در این فقره حواسمان همه جا بود الا به برخی گوشه های نان سنگک!

حتمن دیده اید که برخی از گوشه های نان سنگک به دلیل برشته شدن , خیلی خشک و تیز هستند و چنانچه لقمه گرفته شده کمی باصطلاح بزرگتر از دهان باشد و از قضا حاوی یکی از همین گوشه های تیز باشد بر اساس قانون مورفی آن گوشه تیز به آسیب پذیرترین نقطه داخلی دهان یعنی آن قسمت از لثه که در ناحیه بالایی دندان های نیش قرار دارد فرو می رود و آن را خراش می دهد.

این خراش به خودی خود لذت های پیشین و پسین فرایند خوردن صبحانه را تحت شعاع خود قرار می دهد و حتا پس از اتمام صبحانه به واسطه اضافه کاری زبان , که خود را موظف به کشف عمق حادثه و ابعاد فاجعه می داند و مدام آن نواحی را سک می زند , این زخم تازه می ماند. بدین ترتیب قاعدتن این زخم ها می بایست همیشه تازه بمانند اما ... همه می دانیم که تازه نمی مانند و فراموش می شوند تا صبحانه ای دیگر و تجربه ای دیگر...

ما آدمها همگی گوشه های تیزی داریم... اگر خراشی می دهیم اغلب اوقات به این دلیل نیست که برای خراش دادن برنامه ریزی شده ایم کما اینکه در اکثر اوقات خورده می شویم و زخمی هم ایجاد نمی کنیم مثل نان سنگک!

.....

پ ن 1: کمی ابلهانه است اینجور مواقع بگوییم لعنت بر نان سنگک!

پ ن 2: مطلب بعدی در مورد مجموعه داستان دلتنگی های نقاش...سلینجر خواهد بود و فعلن در اوقاتی که دست می دهد مشغول خواندن وجدان زنو اثر ایتالو اسووو هستم که احتمالن در بازار به سختی یافت شود.

پ ن 3: قبل از نوشتن مطلب بعدی یک انتخابات کوچک برای کتاب بعدی خواهیم داشت.

تعطیلات 4

راستش اگر فکر می کنید من قصد دارم سفر عید نوروز گذشته را آن قدر کش بدهم که به عید سال بعد بچسبانم و از این طریق به حیات هفته ای یک پست خودم ادامه بدهم به شما حق می دهم! اما حالا برای این که شوکی به خودم و شما وارد کنم باقی سفر را که انصافن می شد حالا حالا ها ادامه اش داد یکجا می ریزم روی ...دایره؟...داریه؟...

بعد از بیان یک مقدمات خیلی ناخواسته از آشتیان سر درآوردیم و در قسمت سوم از ملایر به سمت جنوب خارج شدیم و ... این سفر داشت به کابوس تبدیل می شد چون در آشتیان یکی دو جا به در بسته خوردیم و پشت بندش در شهر کوچک سامن هم آن بساطی که در قسمت قبل اشاره کردم برپا بود و همه اینها در سفر اولی که همراه مازیار بودیم رخ داد! آیا مازیار نحس و بدمسافرت بود؟! نباید زود قضاوت کرد...

هدف خرم اباد بود و ما هم راه راست را انتخاب نمی کردیم لذا تابلوهای کنار جاده مدام از طرف استانداری همدان و استانداری لرستان , یک در میان سفر خوشی برایمان آرزو می کردند یا خوشامد می گفتند. اما بالاخره وارد خطه لرستان شدیم. یکی از متکلمین قرن چهاردهم هجری در باب لرستان گفته است که : ما رایت من لا رایت اللرستان. یعنی چه دیده است آنکه لرستان را ندیده است. من هم چیزی به این سخن حکیمانه اضافه نمی کنم الا چند تا مطلب تیتر وار کوچک:

1-      به نظرم این سخن در بازه زمانی عید تا اواخر اردیبهشت بیشترین جواب را بدهد چون تمام زمین های دیم اطراف جاده سبزند (تپه ها و غیره و ذلک) و پشت آنها قله های زاگرس زیر برف.

2-      اگر در میان همراهانتان در ماشین بچه کوچک (یک تا سه چهار سال با یک تلرانس معقول بالا و پایین تر) حضور دارد و شما و ایشان ذوق می کنید که با اشاره به بیرون بگویید: ببعیه رو ببین! بهترین انتخاب را کرده اید , چون هر موقع اراده کنید می توانید این کار را انجام دهید.

3-      کاغذی را که نکات کلیدی سفر را نوشته بودم پیدا نمی کنم! لذا نکاتی از قلم خواهد افتاد...

4-      یادم نمی آید از رانندگی در لرستان خسته شده باشم. لذت بردم. جاده خرم اباد به الشتر را دوست داشتم و سراب کهمان در حومه الشتر...

5-      در تعطیلات عید در مراکز استان نمانید...وقتتان تلف می شود...در قلعه فلک الافلاک سوزن بالا می انداختید (البته اگر دستتان آنقدر آزاد باشد که قادر به عمل انداختن سوزن باشید) مطمئنن این سوزن در حد فاصل زیر گردن تا کمی بالاتر از زانو به یک جایی از یک فردی از آحاد ایرانگردان فرو می رفت و طبیعتن فریادش هم در همهمه حاضران گم می شد.

6-      مسیر خرم اباد به آبشار بیشه طولانی اما دیدنی است.اگر در زمانی غیر از تعطیلات بروید تضمین می کنم که لذت خواهید برد.البته به خاطر طولانی بودن مسیرش در ایام تعطیلات هم ... عجب ذوقی داشته است طراح ایستگاه های قطار مسیر جنوب! شاید هم ایده های گردشگری داشته است... در هر صورت در حال حاضر فقط آبشار است. در حالی که این مکان استعداد خیلی چیزهای دیگر نظیر بانجی جامپینگ یا به قول رفیقمون جامپی بامپینگ , تله سیژ و تله کابین و امثالهم را دارد و هتل و چه و چه...

7-      در مسیر برگشت از شهرهای ازنا , دورود , الیگودرز , خمین, گلپایگان و میمه عبور کردیم تا از دو راهی مورچه خورت راه را به سمت نطنز کج کنیم.

8-      در یکی از شهرهای فوق الذکر (که اصلن به همین دلیل ردیف کردم اسامی را تا تابلو نشود!) به دیدن خانه ای رفتیم که قطعن در زمان خودش بزرگترین خانه آن شهر و اعیان نشین ترین خانه بوده است. جان می داد برای قایم موشک بازی با چهار حیاط تو در تو و کلی جا و جور... دیدنش لازم بود و من رسمن ساده زیستی را به شدت دوست دارم!

9- در ارگ گوگد (نزدیک گلپایگان) ناهار می خوریم و نگاهمان به جعبه دستمال کاغذی می افتد که روی آن با افتخار این بنای تاریخی را دومین بنای خشتی ایران معرفی کرده است. قبل از دیدن این نوشته تمام طول و عرض و ارتفاع این بنای بازسازی شده را گز کرده بودم ... کمی جای تعجب بود... یعنی این جمله کاملن آشنا بود... سال گذشته در یزد؟ میبد؟ شهرهای حاشیه کویر دیگر نظیر نائین و اردستان و ... و ....در مورد این مدال نقره کلی بحث کردیم.

10- هدف بعدی شهر نطنز است اما در دوراهی مورچه خورت هوس می کنیم قلعه تاریخی این روستا را ببینیم. اینجا محل نبرد نادرشاه و اشرف افغان است و چند قلعه هنوز اندکی سرپا هستند. مناسک ورود به قلعه را انجام می دهیم و در همان ابتدای ورود این جمله به چشممان می خورد: مقدم شما را به دومین بنای خشتی ...!! یعنی در عرض سه ساعت ما از دو بنا دیدن کردیم که هر دو ادعای دومین بودن را داشتند و هر دو هم در استان اصفهان... به نظرم باید در کنار لیگ برتر فوتبال یک لیگی هم در این زمینه برپا شود و شور و حال و شیش تایی ها و اینا.

11- قلعه مورچه خورت خیلی بزرگ است اما بازسازی نشده است...برخی هنوز در آن ساکن اند. برخی بازسازی های ناچسبی کرده اند. کل محیط بیرونی قلعه را با مازیار می رویم، از نظر مازیار چهار تا گوگد داخل آن جا می شود. دیواره های بیرونی سالمند... اگر داخل آن که تقریبن یک شهر کوچک است را به صورت اولیه اش بازسازی کنند و مثل گوگد آن را به یک هتل مجهز چندستاره با ظاهر اولیه اش تبدیل کنند به نظر من خودش به تنهایی می تواند با یکی دو فاز پارس جنوبی برابری کند. این همه ایده اقتصادی ناب در یک پست! جل الخالق!

12- در باب نطنز هم دیگر نیازی به سیاه نمودن کاغذ نیست ، همان متکلم سابق الذکر جایی گفته است که من مات و لم یعرف هذا السیتی مات میتهً جاهلیه... و سیتی مذکور در این روایت هم به اجماع مفسرین اشاره به شهر نطنز دارد و استدلالشان هم متکی به الف و لامی است که بر سر سیتی آمده است.

بیست و یکم مهر

فردا بیست و یکم مهر ماه , هم تولد سیخ بدون کباب است و هم تولد خاتمی!

پسر من از من توقع زیادی دارد و من هم از خاتمی توقع زیادی داشتم!

خاتمی نتوانتست همه انتظارات مرا برآورده کند و مطمئنن من هم نمی توانم همه انتظارات پسرم را برآورده کنم.

من برای پسرم خوب قصه می خوانم و خاتمی هم انصافن خوب سخنرانی می کرد!

معادلات ساده ایست!

سرنوشت من و خاتمی یک جورایی به هم گره خورده است! 

تکلیف یک طرف برای من مشخص است: من کماکان خاتمی را دوست دارم. می ماند آن طرف معادله...

***

پ ن 1: خاتمی در هفتاد سالگی هم جذاب است اما من در مرز چهل از چند ناحیه به پت پت افتاده ام !! 

پ ن 2: به زودی خودم را جمع و جور می کنم و ابرابلهانه به روز می شوم!

انتخاب کتابهای ماه جاری

چند روز قبل فرصتی دست داد و یک سفر کوتاه یک روزه به الموت رفتم...از هوای خنک و مناظری که برای من دیدنی بود که بگذریم و سفرنامه مربوطه و اینا...یک نکته را به عنوان پیش آگهی یا هرچیز دیگری , چون برام جالب بود اینجا می نویسم. موقعی که اون بالا ایستاده بودم و به پایین نگاه می کردم , احساسات عجیب و غریبی بهم دست داد که یکیش این بود که به حسن صباح حق دادم!! آدم واقعن وقتی از اون بالا به پایین نگاه می کنه احساس می کنه هر کاری رو می تونه انجام بده...هر کاری.

لذا به همین مناسبت! چهار گروه کتاب در انتخابات این سری قرار می دهم که از هر گروه به یک گزینه رای بدهید (در ادامه مطلب ، پاراگراف اول هر کتاب را جهت قضاوت بهتر آورده ام).

 .

پ ن 1: مطلب بعدی "آویشن قشنگ نیست" حامد اسماعیلیون خواهد بود. در حال خواندن پرنده خارزار کالین مکالو هستم...فکر کنم بیست سال قبل این کتاب رو می خوندم بهتر بود.

پ ن 2: واکنش کیهان به وزرای پیشنهادی حالت خاصی در آدم ایجاد می کند! حالتی که متشکل از ترکیبات مختلف و بعضن ناشناخته است و آدم را به سوی جر دادن سوق می دهد... حالا چی شد یاد کیهان افتادم؟! چون مدتیه به یک نفوذ صهیونیستی در نظام مشکوک شده ام: شبکه پویا!!! انشاء الللا یک روز افشایش خواهم کرد و نیمه پنهان این شبکه صهیونیستی را آشکار خواهم نمود.

ادامه مطلب ...

تعطیلات (3)

در ادامه مسیر از ملایر بیرون می آییم و در سمت جنوب به فاصله کمتر از نیم ساعت به شهر سامن می رسیم. امروز تیر گردشگری مان چند بار به سنگ خورده است. در آشتیان به هوای موزه صنایع دستی به خانه معتمد الایاله رفته ایم  که به در قفل شده برخورده ایم. یک مکان دیگر هم تابلوی ملک خصوصی خورده بود. سیخ از روی نقشه یه غار پیدا کرده بود که اگر مسافرت دو ماشینه و دسته جمعی نبود حتمن کج می کردم به اون سمت... با این اوصاف روز خوبی نبود! اما سامن و دیدن چیزی که مد نظرم بود حتمن می توانست تلافی کند.

چند سال قبل در این شهر هنگام انجام عملیات کشیدن خط فیبر نوری توسط شرکت مخابرات، به صورت کاملن اتفاقی، کاشف به عمل آمد که در زیر بخشی از شهر، یک شهر زیرزمینی وجود دارد که قدمت آن احتمالن به پیش از دوره اشکانیان برمی گردد.مجموعه ای شامل 50 فضای کوچک و بزرگ که در یک بستر گرانیتی و به صورت دستکند ایجاد شده است.

حق می دهید که دیدن این اثر تاریخی واقعن می توانست تلافی کننده شکست های آن روز ، یعنی ششم فروردین، باشد. می توانست!!

پرسان پرسان رسیدیم به محل مورد نظر و از خلوتی خیابان متعجب... پارک نمودیم و چشمانمان را به دنبال ورودی چرخاندیم به شش جهت!... دردسرتان ندهم از کسبه محل باخبر شدیم که مسئول یا مسئولین مربوطه در سفر نوروزی هستند و لذا امکان بازدید وجود ندارد!! کسبه محترم پیشنهاد دادند که در مسیر برگشت و از روز دهم به بعد که بازدید به دلیل بازگشت پیروزمندانه مسئول مربوطه امکان پذیر است، حتمن برای بازدید بیاییم!

اشتباه نکنید!... قصدم نک و نال از وضعیت مکان های گردشگری نیست، چیز دیگری مورد نظرم است. این شهر زیرزمینی در طول دوران ، کاربردهای مختلفی نظیر انجام مراسم مذهبی یا محل تدفین (در دوره اشکانی) و بعد از اسلام نیز به عنوان پناهگاه ،داشته است که این کاربری تا دوره قاجار ادامه داشته است.

در آثار متعددی اعم از کتاب و مقاله و ... به یکی از ویژگی های ما، تحت عنوان نداشتن حافظه تاریخی اشاره شده است. این که وقایع و اتفاقات و نظایر آن را فراموش می کنیم چیز جدیدی نیست اما این که یک مکان ، در این فاصله زمانی کم بالکل فراموش شود برای من چیز جدیدی بود...

***

پ ن 1: گرما ما را برده است و زدیم به خاطرات چند ماه قبل! که در انبان مان موجود بود!! توی این گرما حال می دهد که آدم بچپد درون غار کتله خور و از خنکی هوا خودش را سیراب کند...