میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تعطیلات را چگونه گذراندم...(۱)

مقدمه

چند روز اول عید به ماراتن دید و بازدید گذشته است و تن دادن به این روال پایان ناپذیر (با توجه به کثرت واجب الدید ها) یعنی تمام شدن تعطیلات و هیچ به هیچ... در چهار روز ابتدایی ، فقط جهت دید و بازدیدها چهارصد و پنجاه کیلومتر طی نموده ایم!! و این یعنی به اندازه رفتن به اصفهان با مخلفاتش... وقتی به این عدد قابل توجه می رسم , پایان ماراتن را اعلام می کنم:

-          باباجان اون پیکت رو بیار یه استارتی بزن شاید فردا بریم مسافرت!

-          کجا می خوایم بریم؟

-          هنوز تصمیم نگرفتیم ، بالاخره یه سمتی می ریم!

این گفتگو چند بار تکرار می شودتا بالاخره پیک مذکور باز می شود و اولین سوال پرسیده می شود! فکر کردید مثل قدیماست؟ نه! بچه ها می خوانند و ما جواب می دهیم و بچه ها می نویسند! بعضی مواقع هم واقعن حق دارند.حالا وقتی به روزهای پایانی سفر رسیدم می فهمید چرا حق دارند.

-          ... امسال را چه نام نهادند؟ (این سوال اول پیک است)

-          سال حماسه ....

-          بابااااااا!! شوخی نکن (با خنده و لبخند)

-          شوخی نمی کنم (با جدیتی که به لبخند منتهی می شود)

-          نخیر فکر کردی نمی دونم که اسم سال ها اسم یه حیوونه (با لبخند حاکی از گرفتن مچ)

-          آهان! آفرین خوب مچم رو گرفتی! بنویس ایشان امسال را سال مار نام نهادند!

 همبستگی ملی

من خودم از جمله کسانی بودم که اعتقاد داشتم همبستگی ملی در میان مردم ایران ناچیز است یا حداقل رو به کاهش است و از این حرفا... ولی من اعتراف می کنم که نمی دیدم! به نشانه های ساده توجه نمی کردم...در برج عاج نشسته بودم!!

حتمن نباید زلزله آنچنانی بیاید یا معجزه ملبورن اتفاق بیافتد... همین که یکی از درب های خودرو چفت نباشد این موضوع قابل مشاهده است. همین راننده هایی که حاضرند گردنشون رو بدهند که یه وقت خدای ناکرده دو ثانیه دیرتر به مقصد نرسند ، حاضرند گردنشون رو بدهند که هرطور شده به شما حالی کنند که در مذکور بسته نشده است. چون بحث جون هموطن در میان است ، شوخی که نیست! حالا گیریم که دو مرحله ای بودن قفل تمام خودروهای موجود در بازار این بوق زدن ها و چراغ زدن ها را به کاری بیهوده تبدیل می کند ولی دوست عزیز َ به قول اون هموطن چرا صف رو به هم بزنیم!؟

حالا این هیچ... به سمت مقصد اول در حال حرکت هستم. ماشین روبرویی پشت سر هم برایم چراغ می زند... درها و هر چیز دیگری که  به ذهنم می رسد را کنترل می کنم. هیچ مشکلی نیست. لاستیک ها هم که اشکالی ندارد , احتمالات گوناگونی به ذهنم می رسد! البته امکان این که طرف از مخاطبان وبلاگ باشد و از این طریق خواسته باشد کامنت نگذاشتنش را تلافی کند خیلی ضعیف است , حتا از وجود گودزیلا یا آنجلینا روی سقف هم کمتر است... دو بار این قضیه تکرار می شود تا من کند ذهن بفهمم که این هموطنان مرا از وجود پلیس در چند پیچ جلوتر آگاه می کنند... یعنی همبستگی تا این حد!!

به راه راست که هدایت نمی شود ...هنوز معتقد است همبستگی ملی پایین است. میله کند ذهنی است ... 

*****************  

این هم نمایی از مقصد اول   

توجه: بخش نظردهی از این پس تاییدی نمی باشد. در صورتیکه تمایل به عمومی شدن نظر ندارید از گزینه تماس با من استفاده نمایید.

نظرات 18 + ارسال نظر
فرزانه چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
یاد انشاهای دبستان بعد از عید افتادم
نکنید این نوستال بازی ها را

راستی مگر نسل پیک منقرض نشده ؟

سلام
خواستم از سفرنامه و رهاورد و این چیزا فرار کنم شد این!
...
هفت تا جان دارد این پیک...این بار اختیاری بود! منتها گزینه موازی اش این بود که هر شب والدین ۵ تا سوال طرح کنند و چه و چه و چه... ما یه خورده فکریدیم دیدیم پیک باز بهتره!

رها چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ق.ظ http://fair-eng.blogsky.com

قسمت آخر عالی بود!!

سلام
کندذهن بودن میله ؟ خب شما تازه همراه شده اید برایتان جالب بود وگرنه دوستان قدیم که این موضوع برایشان تکراری است

سرونار چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

اول شدم !
بابا خلاقیت !! خیلی قشنگ نوشته بودی عزیزم

سلام

شما چشاتون خلاق می بینه! و قشنگ...
خوش باشی

امیر چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

السلام علیک یا مجاهد فی سبیل الرمان !

طنزت منو کشته میله جان. آخه مجبوری واسه حل کردن! یک پیک پیزوری چند بار با بچه مکالمه داشته باشی؟؟
در ضمن حیف که دستم به طنز نمی ره و گرنه از محتوای این کتب درسی چه ها که نمی گفتم . از چهارچوب تنگی که بر ما مقدر کرده اند چه ها که نمی نوشتم
...
از اشاره ای که به سال مار کرده ای هم کلی خنده ام گرفت
مرسی.

و علی الارواح التی حلت بفنائک

والللا ما معمولن برای هر چیزی با ارشد جانمان چند بار مکالمه می کنیم...یعنی همه اهل مکالمه شده ایم و دیالوگ!
ارشدجان ما اگر سر کلاس شما باشد شاید شما را پیر بکند اما کارکشته می شوید!
...
امیدوارم که دستت برود اگر نرفت به من بگو ببرم!
ممنون

درخت ابدی چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
زیاد ناراحت نباش. تا چند سال دیگه از این پیک‌ها راحت می‌شی.
ما که این چند روز حماسه‌دونمون پر شد از بس تکرار کردنش. خدا به دادمون برسه تا آخر سال.

سلام
فکر کنم از دست پیک که راحت بشیم اونوقت خواهیم گفت که خدا پدرش را بیامرزد! و حسرت زمان پیک را بخوریم!!
حالا با تکرارش آدم یه جورایی کنار میاد با نتایجشه که مشکل میشه کنار اومد با توجه به سابقه فکر کنم نسل مار منقرض بشه!

Roj پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:37 ق.ظ http://rojna.blogfa.com

امروز طیه عملیات وبگردی شما رو کشف کردم و عجب کشف خوبی‌ . خیلی خوب مینویسین و کلی‌ خندیدم و همه غم دنیا فرموشم شد . پیک نوروزی هم یادش بخیر. این.... ملی‌ رو هم من یکبار در جاده شمال تجربه کردم که هموطنان عزیز با بوق و نشانه‌ و چراغ همدیگرو از وجود پلیس در کمین آگاه می‌کردن ! راستی‌ سال نو شما هم مبارک

سلام
سال نو شما هم مبارک...
این عملیات بیشتر از این که برای شما فتح المبین باشد برای من بود ، بالاخره یه بخشی از وجود ما مدام در حال استطلاب کاشف است!!
سوای از اینها خوشحالم که خندیدید چرا که خنده چیز بسیار مهمی است. خیلی مهم.دانستن و توانستن آن هنر است.
خوش باشید.

دیوانگی محض من پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ

بله مامنتظر سفر نامه بعدی و قسمتهای بعدی میله هستیم و منتظر این حماسه جالب

سلام
حالا هرچه دیدیم را خواهیم نوشت...امیدوارم حوصله سر بر نشود.
ممنون

الهه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

تجربه ی این نوع همبستگی ملی رو داشتم. البته خودم متوجه منظور بوق ها نشدم. عموی گرامی بنده رو متوجه کردند و ما رستیم!
ما هم نصف عید کارت پستال درست می کردیم، نصفشو مجموعه برگ جمع می کردیم!! باز پیک میدادن بهتر بود!! تازه ساده ترین گزینه ها رو انتخاب کرده بودیما..

سلام
آخه می دونی جالبیش چی بود؟ کاش توی مطلب اشاره می کردم! یادم رفت ولی حالا که شما گفتید یادم اومد:
من اصلن نه سرعت بالایی داشتم و نه چیز دیگه! اما از اونجایی که ما اصولن همدیگرو قانون شکن می پنداریم و از اونجایی که قانون و مجری به گونه ای هستند که ما همه مجرم تشریف داریم!! لذا این هشدارها معنا می یابد...
به نظرم همون کارت پستال بهتر بود ها

مدادسیاه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
میله جان طنزت را دوست داریم، از ما دریغش مدار.

سلام
این سفره زیرزمینی ای که چاه طنز من بهش وصل است زیاد ظرفیت ندارد آب باریکه ای است...

ص.ش پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:11 ب.ظ

چرا کامنتهای اینجانب 1 لقمه ی چپ می شود ها!....
خیلی ...بود. این تلفظ پیک را جور دیگری می خواندم.. پیییییییک!! هی می گفتم وا!! خشت و خاج و دل وو... چه ربطی داره! بعد فهمیدم آآآآآآها!!!!! پیک شادی! فکر میکنی من به این سن وسال پیک نداشتم آقا داشتم!!!! 1 قطعه موسیقیایی که نصفه ضبط شده بود و میبایست خودمان بقیه اش را میزدیم!. و بقیه موارد...
چه اشناست این منظره... جاده زنجان نیست؟

سلام
کامنتها !!!!؟؟؟؟
ای روزگار داد مرا از این کامنتخواران بستان
ما از موبایل خون صبح (با زنگ موبایل بیدار میشیم) تا نود شب (زمانی از شب که برنامه فردوسی پور تمام میشه) میشینیم جلوی مونیتور به انتظار یه کامنت اونم بین راه هاپولی میشه... آخه این رسمشه؟
....
خشت شادی!
آهان چه عجب!! یکی در مورد عکس سوال کرد نه اونجا نیست
باید جایزه بگذارم برای تشخیص شهر مورد نظر؟ می گذارم.

ص.ش جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

هوممم.......
می خوام عکسو تحلیل کنم!ببینم چقدر از معماری چیزی یادم مونده.
1-دورو ورش کوهه . روستا تو دره است. پر از باغ و درخت. یعنی یه اب اونورا و چشمه! درخت ها اکثرن ششکوفه زدن .
2-یه کمی سمت جاده رو گفتن سخته.هوممم. خ.نهای ایرانی اکثرا رو به جنوبه به خاطر افتاب. پس جاده سمتش شمالی- جنوبیه
3-بافت قدیمی خونه ها از خشتو گله.. و سقف خونه ها تخته... پس نباید سمت خیلی اونجا گرم باشه و شاید 1 ناحیه سردسیر تره..
اونورا 1 گلخونه پرورشی دیده میشه.
راستش 1کمی سخته حدس زدن در موردش! چ.ن تیپ خونه ها 1 جاهایی واقعا شبیه همه!! مثه دهاتای اطراف تهرانه:)

سلام
تحلیل خوبی بود...به بعضی وجوهش فکر نکرده بودم
اما نیاز به راهنمایی داره واقعن
اینجا روستا نیست
شهر است
اما شهر بزرگی نیست
شهریست که در آن و حواشی آن باغ هایی است و البته اون جاده به روستایی منتهی می شود و...
در استان زنجان نیست
در استان تهران هم نیست.
ممنون

خزنده جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

ایرانی جماعت نیاز به یک دشمن مشترک دارد. آنوقت است که همبستگی اش می شود در حد همبستگی هافبک های بارسلونا. یعنی اینقدر.
حالا این دشمن مشترک می خواهد پلیس پشت پیچ باشد، می خواهد "مار" باشد!!

خوش به مرام فرزند شما که خودش می نویسد. من که یکمی درس دانشگاهی خواندم و دوبرابرش را برای خواهرم پیک نوشتم.

سلام
البته نه همیشه ها شاید یک قید قابل درک و یک قید بی خطر هم باید به آن دشمن مشترک باید اضافه کرد مثال:
آلودگی دشمن مشترک ماست اما همبستگی ای در مقابلش نمی بینیم... و چند مثال مشابه این... که با آن قید قابل درک مرتفع می شود چون برای اکثریت قابل درک نیست. مثل بیسوادی مثل جهل و...
بی خطر بودن هم که مثال نمی خواهد کاری که یه کم خطر داشته باشد عمرن همبستگی حول و حوش آن اتفاق بیافتد!
...........
واقعن خوش به مرامش یادم باشه یه جایزه براش بگیرم امروز

دو هفته اخیر جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:22 ب.ظ http://www.recent2weeks.blogfa.com

با درود بر شما
منتخب داستان های دو هفته اخیر. داستان برگزیده (ساحل باد اثر ابراهیم مهدی زاده ) و دیگر داستان ها

سلام
خسته نباشید. ممنون

منیر جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

سلام
همیشه به سفرنامه
یعنی اگه اجازه داشته باشیم به این نوگلان کافرآباد یک مشقی ...تمارینی ... جمله نویسی ... یک حرکت ورزشیی ... حتا ناموزون ... تکلیف کنیم!
خانه خرابمون می کنند .
یک کلمه : تعطیلاته !
تموم !
بعد ما اومدیم این دخترک رو بفرستیم دانشگاه . یعنی اگه تونستم مجابش کنم که شغل رفتگری درسته که خیلی محترمه ، حقوقش خیلی خوبه ، تازه پول خجالتم میدهند ، اما آخه مادر این همه کیلومتر نیومدیم که نارنجی بپوشی که !!!
یعنی اگه تونستم مجابش کنم ، مادرم !
وگرنه دویچلند مادر دخترمه ...
...
در ضمن ما هم رفتیم سفر . و فروریزی اروپا رو هم دیدیم . ایتالیا واقعن داره میریزه ... البته روشن است که به نسبت آلمان . مردمون مهربونش واقعن غصه دارند از این بابت ):
وگرنه ایران من با کجا قابل مقایسه است با همه ی منابع پولی ؟!! )):
...
بعله درسته آدرسی که این زیر درج شده ، آدرس منه . خوشحال میشم . (:

سلام
یک کلام تعطیلات. فکر کنم راه حل همین باشد و همه اعم از کودک و والدین و معلم خلاص می شوند.
عجب!!!! یعنی هزینه مجاب کردن آنقدر بالاست؟!!
...
ببین چه زمانی میگم اینو: کل غرب میریزه! بلند شو بیا شرق!!
ایتالیا از موقعی که سری آ جذابیتش رو از دست داد شروع کرد به فروپاشی! یعنی از موقعی که مرکز ثقل جذابیت رو برد توی کابینه
....
به به
به سلامتی

زنبور شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

خدا رو شکر که داره نسل پیک ور می افته. جوجه ما که هنوز به اون حد نرسیده. این موضوع چراغ چند بار جان منو از دست پلیس نجات داده. تازگیها در کشفهای جدیدم در رانندگی متوجه شدم وقتی راننده پشت سری سبقت ناجوری میگیره و شما یه جورایی راه میدید دو تا تک چراغ راهنما به عنوان تشکر تحویل میگیرید.

سلام
بادی لنگوئیج است دیگه
یک فرهنگ لغت لازم است تدوین شود! بدفکری هم نیست ها!! برم توی کارش

الی یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:54 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

اغلب سر انواع بوق ها ( بوغ ؟) و چراغ زدن ها بین راننده ها با شوهرم کلی می خندیم! ولی چراغ برای خبر وجود پلیس تازه بود و البته حدسش مشکل !

سلام
البته بعضی بوق ها اصن خنده دار نیست ولی خب به هر حال ...
چراغ روی اعصاب رفت تا کشف رمز شد ولی بعد از انکشاف کلی خندیدیم!

اعظم دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ب.ظ http://pinkflower73.blogfa..com

چراغ زدن و اطلاع دادن از حضور پلیس خیلی جالب بود.[نیشخند]
مقصد اول عجب جای قشنگیه...

سلام
همبستگی ملی قابل تاملی است!
فردا جواب را خواهم گذاشت

ملیکا یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام
پست آخریتون باعث شد بیام سراغ خاطره ها
خیلی جالبن !کلی خندیدم و الببته چیز یاد گرفتم
ممنون

سلام
نوش جان
به قول سلینجر اگه نخواهیم مثل راهبه ها زندگی کنیم باید بخندیم ... به همه چیز...
خوش باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد