-
پیشنهاد کتاب (رمان)
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 00:02
با توجه به این که یک هفته به عید باقی مانده است و در این ایام ما فکر می کنیم وقت آزادمان زیاد می شود! و معمولاً برای پربار تر نمودن این اوقات فراغت برنامه ریزی می کنیم و محتملاً در اندیشه خواندن یکی دو رمان هم هستیم و الی آخر... و با عنایت به این که ممکن است در تدارک خریدن کتاب جهت دادن عیدی باشیم لذا بد ندیدم از میان...
-
سیمین دانشور
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 00:31
... زن, کمی فکر کن. وقتی خیلی نرم شدی همه ترا خم می کنند ... این جمله را که از کتاب سووشون همینجوری انتخاب کردم می توانست شروعی باشد برای مطلبی در مورد روز زن و... اما خب ظاهراً باید برای مرگ نویسنده اش استفاده کنم. ... زری از همه چیز دلش بهم خورده بود. حتی از مرگ , مرگی که نه طواف , نه نماز میت و نه تشییع جنازه داشت....
-
قول فردریش دورنمات
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 18:57
خواندن قول یک ضرورت است ; خود را آماده کنیم برای زندگی ای که از واقعیت ها پیروی نمی کند. پیتر هانتکه خلاصه ای از شروع داستان راوی داستان, نویسنده رمان های پلیسی است که پس از انجام یک سخنرانی در همین زمینه, با بازرسی بازنشسته روبرو می شود. بازرس انتقاداتی اساسی بر این گونه از رمان ها دارد. از نظر او واقعیت چیز دیگری...
-
حماسه
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 07:43
تقویم رومیزی را ورق می زنم... پنجشنبه 11 اسفند... جرقه ای در ذهنم...بوووومب...زیر لب زمزمه می کنم: - اوه اوه فردا 12 اسفنده! نگاه "خوان پابلو" را پشت گردنم حس می کنم. اسمم را صدا می کند. به سمت او می چرخم. - آقا تبریک می گم شوکه می شوم... این از کجا خبر دار شده ... یعنی ذهن مرا خواند؟...شاید اتفاقی یک چیزی...
-
علی آباد هم شهری است...
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 06:19
در زمان نوجوانی در شهر ما بساط مسابقات فوتبال دو بار در سال برپا بود. بچه های محله های مختلف دور هم جمع می شدند و تیمی تشکیل می دادند و در مسابقات شرکت می کردند. نمی دانم بر طبق چه حساب و کتابی یکی از بزرگان محله علی آباد , مسئول مسابقات بود و ثبت نام تیم ها و تعیین زمان بازی و داور و این قبیل امور بر عهده ایشان بود....
-
گرگ بیابان هرمان هسه
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 08:12
مرد جوانی از آشنایی خود با مردی 50 ساله به نام هاری هالر می گوید و مختصری در مورد او و اخلاق و رفتارش صحبت می نماید (هر دو مستاجر عمه این جوان بوده اند). هاری هالر خود را گرگ بیابان می خوانده است (اشاره به تنهایی و مردم گریزی و بی قراری و بی وطنی وسرگردانی و...) و معمولاً در اتاقش مشغول خواندن و نوشتن بوده است و گاهی...
-
توضیح دیرکرد مطلب جدید
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 08:20
البته کسی خصوصی و عمومی نپرسیده که پس پست جدید چی شد! و چرا چند روزه اینجا به روز نشده و اینا... ولی خب این که کسی نپرسیده که دلیل نمیشه من توضیح ندم! مگه میگذارم به این سادگی از زیر خوندن توضیحات در برید... والللا... عارضم به حضور عزیزان که در حال تایپ مطلب مربوط به گرگ بیابان در منزل بودم که مانیتور در میانه مطلب...
-
مسئولیت خطیر من
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 11:28
خوان پابلو از پشت میز بلند می شود و به سمت پنجره می رود و آن را باز می کند. گرمش شده است. یاروسلاو وارد سالن می شود و یک راست به سمت میزش که جلوی پنجره است می رود.هنوز جابجا نشده است که چشمش به پنجره نیمه باز می افتد.دستش را دراز می کند و پنجره را می بندد. یاروسلاو که مهندسی 40 ساله است کمی در ناحیه کمرش احساس درد می...
-
وداع با اسلحه ارنست همینگوی
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 17:07
فردریک هنری , جوانی آمریکایی است که قبل از شروع جنگ جهانی اول جهت تحصیل به ایتالیا رفته است و پس از شروع جنگ , داوطلبانه وارد ارتش ایتالیا شده است. او در واحد بهداری مشغول است و کارش جابجایی و نظارت بر آمبولانس ها و بیمارستان صحرایی است و طبعاً کمی با خط مقدم فاصله دارد. او در آنجا با کاترین که امدادگری داوطلب از...
-
کودکانه
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 08:49
داشتیم توی حیاط پشتی مدرسه فوتبال بازی می کردیم. بعد از اینکه دبستان جدید آماده بهره برداری شد و ما برای ادامه کلاس سوم به اینجا منتقل شدیم تازه زنگ ورزش برای ما معنا پیدا کرده بود. همه می توانستیم همزمان با هم بازی کنیم! تازه کلی فضای خالی هم باقی می ماند. مدرسه شهید صدوقی دو تا حیاط داشت ; یکی جلوی ساختمان بود که...
-
عقاید یک دلقک (قسمت دوم) هاینریش بل
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 15:27
قسمت قبل مشروعیت یک رابطه در کجاست؟ هانس ، ماری را عاشقانه دوست دارد و البته چنان که از متن بر می آید ماری نیز به همچنین (وگرنه چرا باید مسیر دربه دری و بی پولی و...را انتخاب می کرد)... اما ماری در فضایی ترس آلود به خاطر تلقین گناه آلود بودن روابطش با هانس از سوی سردمداران کاتولیک (ازدواج ثبت نشده یعنی زنا) هانس را...
-
اسم شب
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 11:28
پس نوشت: چند روزی نبودم و لازمه که توضیحی در این مورد بنویسم... *** وووم وووم وووم... وووم وووم وووم... وووم وووم وووم... این صدای زنگ یک موبایل است که در حالت سایلنس و روی یک عسلی چوبی کنار تخت خواب گذاشته شده است. خواب آلود و ناخودآگاه ، در تاریکی دستم به سمتش می رود و فکرم به هزار راه... روی صفحه اسم آبجی بزرگه نقش...
-
عقاید یک دلقک (قسمت اول) هاینریش بل
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 11:04
به اعتقاد من عصر ما تنها شایسته یک لقب و نام است: عصر فحشا. مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند . *** خلاصه ای از داستان هانس شنیر یک کمدین 27 ساله است, یک دلقک ساده و بااحساس. دلقکی که با اجرای نمایش های پانتومیم در مراسم و محافل امرار معاش می کند. او فرزند خانواده ای ثروتمند در شهر بن است ,...
-
ابدیت آمار هاینریش بل
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 10:36
ابدیت آمار هاینریش بل بد ندیدم که قبل از نوشتن مطلب مربوط به عقاید یک دلقک، یک داستان کوتاه از این نویسنده کاردرست! را به صورت صوتی اجرا کنم. البته قبلاً هم داستان "اقدام خواهد شد" را اینجا کار کرده بودم. این داستان کوتاه را در فضای مجازی خوانده بودم و متاسفانه نام مترجمش ، هنگام خواندن داستان به صورت صوتی ،...
-
چشمهایش بزرگ علوی
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 13:46
استاد ماکان , نقاش برجسته ایست که کارهایش در اروپا نیز خریدار و طرفدار دارد و به قولی بزرگترین نقاش ایران در صد ساله اخیر است (شخصیتش – منهای سنش- تقریباً برگرفته از کمال الملک است). او در سال 1317 در حالیکه سالهای آخر عمر کوتاهش را در تبعید گذرانده است از دنیا می رود. با توجه به اینکه استاد با دستگاه حاکمه میانه ای...
-
امیدوارم هفته خوبی بسازیم
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 13:22
اصطلاحات و واژه هایی که می سازیم و به کار می بریم برگرفته از ذهنیات و اندیشه های ماست. مثلاً در مورد عنوان این مطلب ، معمولاً این جور مواقع ما می گوییم: امیدوارم هفته خوبی باشه! یعنی خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه یه جوری عمل کنند که برای ما خوب باشه ، همچین بی زحمت!...از این قرار است جملاتی نظیر: سال خوبی...
-
شصت چهل
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 08:52
سر صف می ایستادیم و مراسم طولانی صبحگاه اجرا می شد. تریبون مراسم ، روی بالکن دفتر در طبقه اول مدرسه بود. دبستان "لوح زرین" یک ساختمان جنوبی بود که حیاطش پشت ساختمان بود و محصور ، دری هم نداشت. از در مدرسه که وارد می شدیم سمت چپ ، پله هایی بود که ما رو به کلاس ها در طبقات بالا می رسوند و سمت راست ، راهرویی که...
-
تراژدی آمریکایی تئودور درایزر
جمعه 16 دیماه سال 1390 10:32
این حدیث میلیونها بار در این دنیای دنی نوشته شده است و میلیونها بار دیگر هم در آینده نوشته خواهد شد. این حدیث تازگی ندارد و هیچ وقت هم کهنه نخواهد شد . در ابتدای داستان خانواده ای شش نفره که کارشان خواندن سرودهای مذهبی و تبلیغ در کنار خیابان هاست, بساط خود را مانند هر شب کنار یک خیابان پهن می کنند. دختر 15 ساله...
-
مسیح هرگز به اینجا نرسید کارلو لوی
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 15:35
این کتاب , خاطرات تبعید دو ساله کارلو لوی پزشک ،نقاش و نویسنده ایتالیایی به یک منطقه روستایی در جنوب آن کشور در دوران حکومت فاشیستی موسولینی است (به طور دقیق سالهای 1935 و 1936). در ابتدا نویسنده از قولی که به روستاییان بابت بازگشت خود به میان آنها داده است یادی می کند, عهدی که به آن وفا نکرده است اما حالا این پزشک...
-
اسکناس تانخورده
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 13:11
دو سه روز اخیر به دلیل یه سری مسابقات شطرنج کلاً تعطیل بودم ، یعنی فضای مجازی که هیچ ، در فضای واقعی هم کمرنگ بودم. نه کتابی خواندم و نه چیزی نوشتم. از طرف دیگه چون قرارم این بود که هفته ای دو بار اینجا آپ بشود لذا مجبور شدم که دوباره برم سراغ خاطرات... اسکناس تانخورده عید نوروز بود. لباس نوها را تنم کردند. بابا پشت...
-
شیشه شیرم کجاست؟
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 07:24
شیشه شیر جزء اولین اشیایی است که آدم در موردش احساس مالکیت می کنه : شیشه شیر من! بزرگ شده بودم اما شیشه شیر رو ول نمی کردم و حاضر نبودم شیر رو توی لیوان بخورم. " دیگه بزرگ شدی و نی نی کوچولو نیستی " و اینا هم حالیم نبود. اون بی وفا نبود و من هم با مرام بودم. وقتی بدن گرمش رو توی دستای کوچولوم می گرفتم احساس...
-
در انتظار بربرها ج.م.کوتزی
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 14:48
راستش را بخواهید دنیا باید دست آوازخوان ها و رقاص ها باشد! خودخوری های بیهوده , غم و غصه های بی خودی , افسوس خوردن های بی فایده! * اگر لازمه ی تمدن به گند کشیدن چیزهای به دردخور بربرها و ساختن یک مشت طفیلی باشد , باید عرض کنم , من با تمدن مخالف ام ... *** راوی داستان , پیرمردی است که در یکی از شهرهای کوچک مرزی (که...
-
نگاه خیره
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 12:44
می خوانم تو را از حنجره گذشته ای اما از راه نای یا از مسیر مری؟! ........... آذر 1390 میله *** پ ن : فردا با در انتظار بربرها در خدمتتان خواهم بود
-
شتاب ثانیه ها
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 08:51
نگاهم رو از بیرون به داخل ماشین می کشونم و می گم: - بابا اون دو تا که شبیه گنبده چیه بالای اون کوه؟ نگاهی به بیرون ماشین می کنه و می گه اونا راداره باباجون باهاش... نگاهش رو از بیرون به داخل ماشین می کشونه و می گه: - بابا اون دوتا که شبیه قارچه چیه بالای اون کوه؟ نگاهی به بیرون ماشین می کنم و می گم اونا راداره باباجون...
-
روانکاو ماشادو دآسیس
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 07:42
این کتاب که شامل داستان نسبتاً بلند روانکاو (67 صفحه) و 11 داستان کوتاه دیگر است , اثریست از نویسنده قرن نوزدهم برزیلی ژوآکیم ماریا ماشادو د آسیس که اسمش ما پیرمردها را یاد آلوسیو دآسیس ادر فوتبالیست قهار برزیلی می اندازد و همینجا تا یادم نرفته یادی هم بکنم از دکتر سوکراتس کاپیتان آن تیم دوست داشتنی که در شب تاسوعای...
-
گزارش یک آدم ربایی (۲) گابریل گارسیا مارکز
شنبه 19 آذرماه سال 1390 12:00
قسمت دوم وضعیت گروگانها طبیعی است که خواندن این کتاب به دلایلی که می دانیم جلو افتاد و یکی از اهداف , کنجکاوی در مورد شرایط نگاهداری گروگانها بود... (دستش درد نکند! البته من در وقت مقتضی چند پیشنهاد معرفی کتاب به ایشان می نمایم که خالی از لطف نیست که بلکه از این طریق , ملت هم با کتاب همنشین شود و از حالت صرفاً شعاری...
-
گزارش یک آدم ربایی (۱) گابریل گارسیا مارکز
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 13:51
قسمت اول کلمبیا کشور عجیبی است به واقع! از مافیای مواد مخدرقوی گرفته تا سریال های در پیت فارسی وان , از ترورها و آدم ربایی های متعدد و داشتن فضایی ترس آلود گرفته تا خوش باشی های آنچنانی که ایضاً در همان سریال ها مشاهده می شد. از تکنیک و موهای منحصر به فرد کاپیتان فوتبال سالهای نه چندان دورش کارلوس والدراما و همچنین...
-
پول تو جیبی
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 13:27
پول توجیبی واژه آشنایی است. البته هر کدام از ما تجارب متفاوتی از این واژه داریم. بعضی هم سن و سالهای زمان کودکی من (البته من هنوز کودکم ها گفته باشم!) این پول را روزانه و برخی هفتگی تحویل می گرفتند اما در خانه ما از تحویل گیری منظم و اینا خبری نبود و فکر کنم که اساساً چنین حقی هنوز به رسمیت شناخته نشده بود. منابع...
-
برخورد تصادفی
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 07:59
اول : تصادف و شانس در این که با چه کسانی همکلاس می شوی را نمی شود انکار کرد.اول دبیرستان بود و کلی همکلاسی های جدید که البته دوستان بالقوه ای هستند و معمولاً به فعل هم تبدیل می شوند. یکی از خصوصیات بچه ها در آن دوران این بود که برای همدیگر القابی به کار می بردند که بعضی از آنها ماندگار می شد و این هم به هوشمندانه...
-
جانورها جویس کارول اوتس
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 07:38
جیلیان زنی میانسال است که در پاریس و در موزه لوور مجسمه ای خاص و آشنا را می بیند و با دیدن آن خاطرات دوران دانشگاه درماساچوست آمریکا , در ذهنش تداعی می شود. خواننده در فصول بعد روایت این دوره از زندگی جیلیان را از زبان او (دفترچه خاطرات) می خواند. جیلیان و دوستانش همه به آندره هارو , استادی که دانشجویان بر سر کلاس و...