میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

سیمین دانشور

 

... زن, کمی فکر کن. وقتی خیلی نرم شدی همه ترا خم می کنند... 

این جمله را که از کتاب سووشون همینجوری انتخاب کردم می توانست شروعی باشد برای مطلبی در مورد روز زن و... اما خب ظاهراً باید برای مرگ نویسنده اش استفاده کنم. 

...زری از همه چیز دلش بهم خورده بود. حتی از مرگ , مرگی که نه طواف , نه نماز میت و نه تشییع جنازه داشت. اندیشید روی سنگ مزارش هم چیزی نخواهم نوشت... گریه نکن خواهرم. در خانه ات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی! 

سووشون به 17 زبان ترجمه شد و این افتخار کمی برای ایران نبود. 

یادش گرامی...

نظرات 21 + ارسال نظر
ivy جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://ivy.persianblog.ir

روحش شاد..

سلام دوست عزیز
یادش گرامی

آهو جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

کودک چشم من از قصه ی تو میخوابد...باز هم قصه بگو...
سلام
سووشون قدیمی ترین کتاب کتابخونه ی ماست.اولین رمانی که در نوجوونی خوندم و چقدر فصل آخرشو دوست داشتم...خاطرش سبز.ممنونم میله

سلام
به همچنین در کتابخانه کوچک خانه پدری ما...
یادشان گرامی
نویسنده تا زمانی که کتابهایش خوانده می شود زنده است...
وبلاگ نویس هم همینطور

ملودی جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ http://www.khodnevisnameh.blogfa.com

از دیشب که این خبر رو شنیدم حس خیلی بدی دارم... چقدر باید بگذره تا مادر زمان ، چنین فرزندی رو دوباره به دنیا بیاره... اینم جدایی ما از سیمین

سلام
متاسفانه...
البته به دنیا می آیند...اما خب با این وضعیت کتابخوانی باز هم متاسفانه چندان رشد نمی کنند...
جدایی رو خوب اومدید

hazhir جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ http://zoo5000.blogfa.com/

روحش شاد.

سلام
یادش گرامی

محمد رضا ابراهیمی جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

درختها سراغت را از باد و
یادت را از سحر
می گیرند.
روحش شاد

سلام
البته اگر جنگل ها بیابان نشده باشند...

ص.ش جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

خدایش بیامرزد.
اورا در کتابهای دبیرستان شناختم .سو و شونش بی نظیرست.

حالا میروی در ویکی پیدیا سیمسن دانشور را جستجو می کنی تاریخ مرگش را نوشته اند ار دیروز:(
هرچند اینها که نمی میرند.!!!خرم اند نغمه هاشان در نوشته هاشان.....
REST IN PEACE

سلام
یادش گرامی
خوش به حالتان ! کتابهای دبیرستان شما از لحاظ ادبیات معاصر غنی تر بود ...
خوشم آمد از سرعت عمل شان...خیلی سریع اعمال کردند
دقیقاً...
oh!...her rest is her books and she rested in resting place when her books is a restive in our library
oh oh i am sheering at nesfe shabi

سفینه ی غزل جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام
دیشب که بعد از بدو بدو های بی هدف دم عید، سری به نت زدم و این خبر رو خوندم، سرم داغ شد.
یعنی دوباره روزی دانشور دیگری در این سرزمین ظهور خواهد کرد؟ در روزگار قحطی کلام و قلم و آزادگی...
درختی خواهد رویید...
یادش ماندگار

سلام
یادش گرامی...
فکر کنم باید روضه شب عید پارسالم رو به روز کنم و دوباره بنویسم...
من کلاً سعی می کنم خوشبین باشم... دردش کمتره...اما اگر وضع کتابخوانی اینگونه باشد احتمالش پایین است... پس سهم خودمان را در این زایش ها جدی بگیریم...

دایناسور جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
روحش شاد
به جلال مژده بدید که سیمین خانم اومد
چه دیدنی است این وصال

سلام
یادش گرامی

فرواک جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
متاسفانه از دیروز درگیر بودم شدید و یک ساعت پیش خبر دار شدم. خیلی خیلی متاثر شدم. خیلی دوستش داشتم. خیلی...

سلام

درخت ابدی شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
چه قطعه‌ی خوبی بود. "سووشون" گل سرسبد کارهاشه.
غروب سیمین...
روانش شاد.

سلام

یادش گرامی

رها از چارچوب ها شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ق.ظ http://peango.persianblog.ir

سلام
سیمین پس از یک دوره بیماری در سن نودسالگی در منزلش از دنیا رفت متولد هشتم اردیبهشت‌ماه سال 1300 در شیراز بود. و در سال 1328، دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گرفت.
یک سال بعد با جلال آل ‌احمد ازدواج کرد و در سال 1331 برای مطالعه در رشته «زیبایی‌شناسی» در دانشگاه استنفورد، به آمریکا سفر کرد و دو سال بعد به ایران بازگشت.
از جمله تالیف‌ها و ترجمه‌های دانشور عبارتند از: «آتش خاموش» (‌1327)، «سرباز شکلاتی» برنارد شاو (1328)، «باغ آلبالو» و «دشمنان» از آنتوان چخوف (1331)،‌ «بئاتریس» از شنیتسلر و «رمز موفق زیستن» از دیل کارنگی (1332)، «کمدی انسانی» ویلیام سارویان و «داغ ننگ» از ناتانیل هارتون (1334)، «شهری چون بهشت» (1340)، «سووشون» (1348)، «بنال وطن» از آلن پیتون (1351)، «به کی سلام کنم؟» (1359)، «غروب جلال» (1360)، «ماه عسل آفتابی» (داستان‌های ملل مختلف) (1362)، «جزیره سرگردانی» (1372)، «شناخت و تحسین هنر» (مجموعه مقالات) (1375)، «از پرنده‌های مهاجر بپرس» (1376) و «ساربان سرگردان» (1380). در ضمن مراسم تشییع پیکر سیمین دانشور روز یکشنبه (21 اسفندماه ساعت 10 صبح از مقابل تالار رودکی برگزار می‌شود.
یادش گرامی باد

سلام
یادش گرامی
مطلب را تکمیل نمودید
ممنون

آنا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

با کتابهاش زندگی کردم از ۱۸ تا ۲۵ سالگی
جلد سوم تریلوژی سرگردانی هم که گم شده این از مرگ سیمین برام دردناک تر بود .
جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان را دوست داشتم و کوه سرگردان که دیگر نخواهیم خواندش

سلام
این گم شدن کتاب هم از اون داستانها بود ها...که فقط توی اینجا محتمله وقوعش...
یادش گرامی

ققنوس خیس شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

زن ، کمی فکر کن ...
مرگ هم قسمتی از زندگی است ... به امید آنکه مردان و زنان ِ دیگری از جنس ِ اندیشه و فکر در این سرزمین ظهور کنند ...

سلام
اولش کم اما بعدش زیاد...
اگه زندگی پربار باشه مرگ یه خورده کمرنگ میشه...

منیره شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام
چقدر از ایرانی ها می دونستن که این بانوی کم نظیر زنده است ؟ کجا زندگی میکنه ؟ و چه میکنه ؟
کارهای خصوصیش که به خودش ربط داره
منظورم حال و هواییه که احیانن خودش دوست داشت کسان بیشتری ازش با خبر باشن .
دبیرستانی بودم سووشون رو خوندم .
ممنون از شما و نیکادل .

سلام
من سوالات دیگری را می پرسم:
چقدر از ایرانی ها می دونند که ایشون مرده!
چقدر از ایرانی ها می دونند که ایشون کی بوده!
چقدر از ایرانی ها می دونند کتاب را می شود خواند!!!
چقدر از ایرانی ها می توانند سه نویسنده ایرانی را نام ببرند...
خاخور چه انتظاراتی داری از ملت همیشه در صحنه...بذار چرتمون رو بزنیم

سوفیا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ http://allethiayehich.blogfa.com

سلام
غیر از سووشون گمانم چیز دیگری ازش نخوانده بودم اما مهم به گمان تعداد اثر خوانده شده نیست مهم تاثیری است که گذاشته و گمانم گذاشته.

سلام

آنتی ابسورد شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ http://anti-absord.blogfa.com

سلام میله جان
فقط جای تسلیت داره برای دوستداران ادب و فرهنگ.یکی از در دانه های ادبیات غنی مان درگذشت.ضایعه ای که قطعا قابل جبران نیست برای ادبیات مان...
*قطعاتی که انتخاب کردی کاملا بجا بود.

سلام
یادش گرامی...
ممنون

قصه گو یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

عجب کتابی بود.
دبیرستانی بودم که خوندمش اما هنوز که هنوزه بعضی از جملاتش تو ذهنم حک شده (تازه من حافظه مزخرفی دارم)
روحش شاد.

سلام
منم توی همون سن و سال خوندم...باید از برادر بزرگه بابت خرید این کتاب ممنون باشم...
یادش گرامی

آنتی ابسورد یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام حسین جان
۱-توی اگزیستانسیالیسم در دو حالت میشه به یک آگاهی از وجود و هستی-با-خود رسید که این هستی فارغ از هستی اشیای متعین از برهان های علی(علت و معلول) هستش.یکی از دو راه بحران زده گی و راه دیگه تجربه ی مشترک در میان کسانی میتونه باشه که دارای معتقدات یکسان هستن و میتونن همو همراه باشن.به هر حال همونطور که میشه در فلسفه ی هایدگر مسافرت رو توصیه کرد به نظرم میشه این تجربه ی مشترک رو توی نماز جمعه به عنوان مثال توصیه کرد به خصوص وقتی همه محو گوش سپردن به خطبه های امام میشن!!!
۲-تهوع هم که خودت میدونی به نظر فرانسویهایی مثل سارتر و کامو یا به نظر کیرکگور دانمارکی همزاد انسان هست و همیشه در قالب نومیدی و یاس و یخیدگی(!) در وجود انسان بروز داره.اینها رو میدونی یک دنیا حرف هست که باید بیش از اینها مطالعه کنیم...
۳-در مورد پیشنهاد مطالعه ی کتاب هم ممنونم ازت یقین بدون توی لیستم میذارم در اولین فرصت که بخونم بهت اطلاع میدم.مثل ؛قول؛
۴-از اینکه مینویسی لذت میبرم.چون واقعا وبلاگ مفید و بدردبخور خیلی کمه.گاهی وقتا واسه آپدیت شدن وبلاگهایی که لینکشون کردم کلی انتظار می کشم.باید همراه داشته باشم بالاخره،اگرچه به قول برتولت برشت:نخست باید آداب همراهی دانست.(از نمایشنامه ی آنکه گفت آری و آنکه گفت نه)

سلام برادر
1- منو یه بار بردند نماز جمعه موقع سربازی که همون جایی که پیاده مون کردند جیم شدیم! البته بعداً پشیمون شدیم چون دقیقاً همون نماز جمعه ای بود که به نوری و مهاجرانی حمله شد!!! به هر حال فرصت خودشناسی ای بود که از کف رفت و من همون آدم بی خود باقی ماندم
2- بله باید بیش از این مطالعه کرد...به خصوص من که یه کم می لنگم در این زمینه ها...
3- اون کتاب فوق العاده است حیف که کمیابه...
4- ممنون... اینجا بدون همراهانش بی معناست

فرزانه یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
در تکمیل سوالاتی که از منیره جان پرسیده اید می شود گفت چقدر از ایرانی ها اصلاً ککشان گزیده از مرگ او ...

اینجا جو و جوزدگی و در صحنه بودن ! حتی پای کوه پایه های دماوند هم که شده مشتری زیاد دارد الان تمام وبلاگها از اسمش پر است همه روی استتوس فیس بوکشان چیزی درباره اش نوشته اند یا گذاشته اند

با این همه آخ و اوخ چقدر از زنان ایرانی مثل او هستند داستان نوشتن را نمی گویم ها ...فکر کردن و اندیشیدن به غیر ظواهر را می گویم ...
همیشه وقتی خبر نوشته شدن داستان کوه سرگردان را می شنیدم و سن و سال سیمین یادم می اومد دلم می لرزید که نکند ...اما بدتر شد داستان قبل از رفتنش گم شد !!! این معنیش این است که با کمی لعاب تازه به اسم دیگری منتشر خواهد شد ؟؟؟

سلام
...
...
...
...
متاسفانه همین گونه است
کتاب رو البته به این سادگی ها نمی شود...تقش در می آید...مگر این که خیلی درش دست ببرند تا نثرش گویای هویت نویسنده اش نباشد...

بی مرز دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود بروحش ...
شخصیتِ مستقلی داشتــــ

سلام
یادش گرامی

ماهور دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:01 ب.ظ

با سلام
چه کتاب خوبی رو دوباره خوندم. همه اکثرا این کتابو تو نوجوونیاشون خوندن، به نظر من وقتی پدر یا مادر شدن دوباره بخوننش.
و دوم اینکه گاهی فکر میکنم بعضی ارزشها تو وجود زن که قرار میگیره تبدیل به ضد ارزش میشه و گاهی بعضی از ضعفها ارزش .
جایی از کتاب زری تردید داره که انجام دادن کاری که ازش خواستند شجاعت میخواد یا انجام ندادنش.
برای همینه که همیشه دوست داشتم یوسف باشم تا زری پدر باشم تا مادر جلال باشم تا سیمین....
کتاب پر از چیزهای دوست داشتنیه مثل مکالمه آخر زری با دکتر.
و در آخر اینکه چه حیف که خیلی از کتابهای بسیار معروف تو وبلاگتون نیست.
ممنون

سلام دوست من
من هم دوست دارم دوباره بخوانمش... و از این نظر که فرصت بازخوانی خیلی از آثاری که در زمان نوجوانی و اوایل جوانی خوانده‌ام را نخواهم داشت بسیار غمگینم. حیف!
در مورد ارزش‌ها و زن انگشت روی نکته دقیقی گذاشتی...
بی‌تردید سووشون یکی از رمان‌های برتر ادبیات ماست.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد