میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

کشتن موش در یکشمبه - امریک پرسبرگر

پس از اتمام جنگ داخلی اسپانیا و یکسره شدن کار گروه‌های چپ‌گرا و جمهوری‌خواهان، بخشی از آنهایی که زنده ماندند به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن دادند و با توجه به طولانی شدن حاکمیت فرانکو، خیلی از آنها دور از وطن پیر و فراموش شدند و نهایتاٌ از دنیا رفتند. برخی از آنها قهرمانانی محبوب در نگاه طرفدارانشان بودند اما زندگی در تبعید و روزمرگی و بی‌عملی و قطع ارتباط مؤثر و عوامل دیگر، سکه‌ی آنها را از رونق انداخت. قهرمانِ خوب از نگاه عامه کسی است که جلوی جوخه اعدام یا زیر شکنجه، لبخند بر لب خواسته‌های مردم را فریاد بزند و خود را فدا کند! قهرمانِ خوب قهرمان مرده است.  

******

این داستان از لحاظ زمانی حدوداً دو دهه پس از پایان جنگ داخلی جریان دارد. «پابلو داگلاس» پسر نوجوان یکی از مبارزین قدیمی است که به تازگی دستگیر و زیر شکنجه‌ی عوامل پلیس شهر پامپلونا به سرکردگی «وینیولاس» کشته شده است. در صحنه آغازین داستان پابلو به کمک یکی از بستگانش از مرز فرانسه عبور می‌کند تا خود را به خانه عمویش در شهر «پاو» رسانده و با آنها زندگی کند. آرزوی قلبی او دیدار با یکی از انقلابیون مشهور به نام «مانول آرتیگز» است که در ذهن این نوجوان جایگاه رفیعی دارد؛ تقریباً همان جایگاهی که بیست سال قبل از آن، در میان طیف وسیع‌تری داشته است. علاوه بر این آرتیگز در نگاه او کسی است که می‌تواند انتقام خون پدرش را از وینیولاس بگیرد. خروج پابلو از اسپانیا با بستری شدن مادر آرتیگز در بیمارستان همزمان می‌شود. وینیولاس در نظر دارد از فرصت استفاده کرده و این عنصر سابقه‌دار را به داخل خاک اسپانیا بکشاند. مادر که از این دام‌ باخبر شده علیرغم ضدیت با مذهب و مذهبیون، برای نجات فرزندش به یکی از کشیش‌های فعال در بیمارستان به نام «فرانسیسکو» متوسل می‌شود و...  

داستان در یک بازه‌ی زمانی محدود چند روزه جریان دارد و از دیدگاه چهار شخصیت اصلی داستان (پابلو، مانول، وینیولاس و پدر فرانسیسکو) در قامت راویان اول‌شخص، روایت می‌شود. با توجه به سوابق نویسنده که عمدتاً در زمینه فیلمنامه‌نویسی است، کتاب خیلی تصویری و سینمایی از کار درآمده است. اگر فرصت لازم را هنگام خواندن داشتم حتماً یک‌نفس تا انتهای آن می‌رفتم؛ این یعنی داستان روان و پرکشش است. فیلمی که بر اساس کتاب ساخته شده به مراتب از خود اثر معروف‌تر است: «اسب کهر را بنگر» به کارگردانی فرد زینمان با بازی گریگوری پک، آنتونی کوئین و عمر شریف. فیلم را یکی دو روز پس از خواندن کتاب دیدم. فیلم خوبی بود اما کتاب به مراتب قوی‌تر بود. در ادامه مطلب بیشتر در مورد کتاب خواهم نوشت.

******

امریک پرسبرگر (1988-1902) فیلمنامه‌نویس و کارگردان مجار-بریتانیایی است که دو رمان در کارنامه خود دارد. این رمان در سال 1961 منتشر شده و در سال 1964 بر اساس آن فیلم ساخته شده است. پرسبرگر در راه خلق این کتابِ تریلر گونه، نیم‌نگاهی به زندگی و مرگ یکی از انقلابیون اسپانیایی معروف به «اِل کوئیکو» داشته است.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه آرش گنجی، نشر چشمه، چاپ دوم بهار 1393، شمارگان 1200نسخه، 213 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.9 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.46)

پ ن 2: ترجمه به نظرم خوب بود و در متن هم فقط تعداد انگشت‌شماری غلط تایپی وجود داشت که جای تشکر دارد. فقط در هنگام نوشتن این مطلب با «مانول» مشکل پیدا کردم... به «مانوئل» عادت داریم و گمان هم می‌کنم مانوئل گزینه بهتری است. این را نوشتم که بگویم در ادامه مطلب اگر «مانوئل» دیدید تعجب نکنید.

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو است. پس از آن به سراغ کتاب «مارش رادتسکی» اثر یوزف روت خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

روباه - دیوید هربرت لارنس

چند وقت پیش یکی از آشنایان در مورد گربه‌ای که در انباری باغشان زایمان کرده صحبت می‌کرد و اینکه چند روز بعد روباهی به سروقت بچه‌ها آمده و.... در واقع روباه مورد نظر به حکم غریزه جان بچه‌گربه‌هایی که در محدوده او اضافه شده بودند گرفته است. من هرچه فکر کردم متوجه نشدم واقعاً آن گربه‌ها چه خطری برای قلمرو او داشتند و چه چیز از روباه کم می‌کردند و اینکه روباه پس از این عملیات چه چیزی اضافه‌تر دارد!  

******

«معمولاً، دو دختر را به نام خانوادگی‌شان می‌شناختند، بنفورد و مارچ. مزرعه را با هم گرفته بودند و قصد داشتند همه کارها را خودشان انجام دهند: یعنی، می‌خواستند مرغداری کنند، از فروش طیور اموراتشان را بگذرانند، و در کنارش ماده گاوی نگه دارند، و یک یا دو چهارپای دیگر هم پرورش بدهند. متأسفانه، اوضاع بر وفق مرادشان نشد.»

پاراگراف ابتدایی داستان مرزهای داستان را تقریباً روشن می‌کند. این دو دوست رویای خود را با خرید مزرعه عملی کرده‌اند تا روی پای خویش بایستند، بیشترِ پول خرید را بنفورد که پدرش تاجر است پرداخت کرده و در مقابل فعالیت‌های اجرایی مزرعه را مارچ که قوی‌بنیه‌تر است و دوره‌های نجاری را دیده است انجام می‌دهد. در ابتدای کار پدربزرگ بنفورد که تجاربی در این زمینه دارد همراه آنهاست اما او خیلی زود از دنیا می‌رود و دخترها خیلی زود از خیر نگهداری چهارپایان گذشته و حوزه فعالیت خود را محدود به نگهداری ماکیان می‌کنند. آنها در آغاز داستان علیرغم تمام کم‌وکاستی‌ها مشغول زندگی روزمره خود هستند. یکی از مشکلات آنها روباهی است که گاه و بیگاه به مرغداری آنها می‌زند.

این موقعیت تقریباً پایدار با ورود پسر جوانی از تعادل خارج می‌شود. «هنری» سربازی است که در ایام مرخصی به مزرعه پدربزرگش آمده و با مالکین جدیدِ آن مواجه می‌شود و سپس با تعارف دخترها، در آنجا اتراق می‌کند و...

لارنس در این داستان کوتاه تبحر خود را در نمایش دادن ترکیبی از عواطف انسانی و غرایز حیوانی در شخصیت‌های داستانش نشان می‌دهد. شخصیت‌هایی که گرفتار نوعی جبر غریزی می‌شوند. این رمان کوتاه از دیدگاه سوم‌شخص دانای کل روایت شده است و بزعم من قدرتمند آغاز و کم‌توان به پایان می‌رسد. در ادامه مطلب بیشتر در مورد آن خواهم نوشت.

******

دیوید هربرت لارنس (1885-1930) زندگی پرفراز و نشیب و البته کوتاهی داشت. پدرش یک معدنچی و مادرش معلم بود. عمدتاً با بیماری‌های ذات‌الریه و آنفولانزا و سل دست و پنجه نرم می‌کرد و سر آخر بر همین نمط خیلی زود روی در نقاب خاک نهاد. در زمان مرگ شهرت او نزد عوام بیشتر چیزی شبیه به یک نویسنده پورنوگرافی بود اما به هرحال بودند کسانی مثل ادوارد مورگان فورستر که او را در همان زمان «بزرگترین رمان‌نویس نسل ما» خطاب کردند.

پس از «زنی که گریخت» این دومین اثری است که از ایشان می‌خوانم ومتاسفانه هیچکدام جزء شاهکارهای او محسوب نمی‌شوند! در این دو اثری که من خواندم نویسنده بیشتر به پسری خجالتی می‌ماند تا آنچه که صد سال قبل به آن شهرت داشت! شاهکارهای او که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارند عبارتند از: پسران و عشاق (1913)، رنگین کمان (1915)، زنان عاشق (1920) و عاشق لیدی چاترلی (1928).

روباه در سال 1922 نوشته شده است و تا سال 2006 در این لیست هزار و یک کتابی حضور داشت اما به همراه دو اثر دیگر ایشان خارج شد تا جا برای آثار غیر انگلیسی‌زبان در این لیست اندکی باز شود.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه کاوه میرعباسی، نشر باغ نو، چاپ اول 1382، شمارگان 3300نسخه، 104 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.3 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.42 نمره در آمازون 3.7)

پ ن 2: مطلب کوتاهی درباره نویسنده: اینجا

پ ن 3: چند سال قبل مستندی در مورد زندگی این نویسنده دیدم. فکر کنم کاری بود که سی چهل سال قبل توسط شبکه بی.بی.سی در یک مجموعه مستند در مورد نویسندگان و شاعران انگلیسی ساخته شده بود. حدود بیست قسمت از آن را داشتم و دیدم. نکته جالب برایم این بود که خانه‌هایی که این بزرگان در صد، صد و پنجاه سال قبل زندگی می‌کردند همگی موجود بودند. یا به صورت موزه و یا در حال استفاده شخصی! این‌گونه هم نبود که خانه‌ی مورد نظر با خانه‌های اطراف متفاوت باشد... در این فاصله خانه‌های ما چند نوبت کوبیده و از نو ساخته شده است و باز هم دقیق که نگاه می‌کنیم کلنگی است! آن مجموعه را به علاقمندان شدیداً توصیه می‌کنم.

پ ن 4: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «کشتن موش در یکشمبه» اثر امریک پرسبرگر است. پس از آن به سراغ کتاب «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

پوست (ترسِ جان) - کورتزیو مالاپارته

این کتاب بر پایه مشاهدات نویسنده در جنگ جهانی دوم و از زاویه دید اول‌شخص، که خود مالاپارته باشد، نوشته شده است. با این وصف بد نیست ابتدا مختصری با نویسنده و زمان-مکان روایت آشنا شویم.

او در سال 1898 با نام کورت اریش سوکرت از پدری آلمانی و مادری لومباردی در ایالت توسکانی به دنیا آمد. از همان دوران نوجوانی به فعالیت‌های حزبی و اجتماعی پیوست و در دوران دانشجویی به روزنامه‌نگاری ادامه داد، در جنگ جهانی اول جنگید و به دلیل استنشاق گاز سمی از ناحیه ریه دچار آسیب شد. در سال 1921 به جنبش فاشیسم پیوست و در روزنامه‌های مختلف آن قلم زد و حتی در برخی از آنها مدیریت کرد. او نام مالاپارته را در سال 1925 برای خود انتخاب کرد (بناپارت در ایتالیایی به معنای طرفِ خیر است و مالاپارت به معنای طرفِ شر). او قلم تند و تیزی داشت و گاه مسئولین هم‌حزبی او را هم می‌آزرد اما نقطه اوج انتقادات او در کتاب «فن کودتا» و زیر سوال بردن هیتلر نمود پیدا کرد که موجب شد از حزب اخراج و پنج سالی را از 1933 تا 1938 در حبس و تبعید در جزیره لیپاری بگذراند. او پس از رهایی چندین بار دیگر دستگیر و زندانی شد. در سال 1941 به عنوان خبرنگار جنگی به جبهه روسیه رفت و گزارشاتی که از آنجا ارسال می‌کرد باعث اخراجش توسط آلمانی‌ها شد. این تجربیات دستمایه یکی از دو شاهکارش «قربانی» شد که در سال 1944 منتشر شد. پس از ورود متفقین به سیسیل به عنوان افسر رابط با ارتش آمریکا همکاری کرد و تجربیات او در این دوره در کتاب «پوست» ظهور یافته که در سال 1949 منتشر شده است. پس از جنگ جهانی دوم مدتی را در پاریس گذراند و در زمینه نمایشنامه‌نویسی فعالیت کرد. پس از بازگشت به ایتالیا روزنامه‌نگاری را با همان شور و حال سابق ادامه داد. او که زمانی یک راستگرای افراطی و یک خداناباور محسوب می‌شد به گروه‌های چپ (مثلاً حزب کمونیست) و حتی کلیسای کاتولیک نزدیک شد. مالاپارته در سال 1957 پس از سفر ناتمامی که به چین داشت بر اثر سرطان ریه درگذشت.

روایتِ نویسنده در این کتاب حد فاصل ورود متفقین به ناپل تا پایان جنگ و خروج سربازان آمریکایی از ناپل را در بر می‌گیرد. یکی از معضلات ذهنی من در حال حاضر این است که روایت نویسنده در پوست را چه بنامم!؟ رمان؟ وقایع‌نگاری هنرمندانه؟ رمان زندگینامه‌ای!؟ مقالات ادبی به هم‌پیوسته‌ی رمان‌گونه!؟ ناداستانِ ادبی-هنری؟ و.... شاید برای کسی که کتاب را خوانده باشد فرقی نداشته باشد اما برای دیگران به نظرم اهمیتِ بالایی دارد! چرا که اگر با نیت خواندن رمان وارد آن شوید ممکن است در فصل دوم یا سوم یا نهایتاً چهارم قایق‌تان به گِل بنشیند. از طرف دیگر هم نمی‌توان آن را از ذیل رمان خارج کرد چون به هرحال نمی‌توان آن را غیرداستانی خطاب کرد و از طرفی وقایع‌نگاری و مقاله هم معمولاً با چنین تخیل و ظرافت و شاعرانگی و توصیفات نقاشی‌گونه و کمی اغراق در حواشی! همراه نیستند... اگر بخواهم مورد مشابهی (آن هم فقط در برخی جهات) را که قبلاً درباره‌اش نوشته باشم به یاد بیاورم به «امید» اثر آندره مالرو (اینجا و اینجا) اشاره می‌کنم.

اهمیت اثر در این است که به‌هرحال نگاه نویسنده با اکثر روایت‌هایی که از این برهه‌ی تاریخ انجام شده است زاویه دارد و انگشت روی نکاتی می‌گذارد که معمولاً در آن روایت‌ها مغفول مانده است. در واقع اکثر راویان در طرف فاتحین جنگ بودند اما مالاپارته با اینکه همراه متفقین است اما خود را جزء مغلوبین آن به حساب می‌آورد و البته از نگاه او اساساً «بردن جنگ خجالت‌آور است». در ادامه مطلب بیشتر به کتاب خواهم پرداخت.

******

این کتاب دو نوبت به فارسی ترجمه شده است. نوبت اول در سال 1337 توسط بهمن محصص (انتشارات نیل) و نوبت دوم در سال 1396 به وسیله قلی خیاط (نشر نگاه). چنانکه مترجمِ اول در مقدمه‌اش (با تاریخ 1343) آورده است عنوان کتاب را به توصیه جلال آل احمد به «ترس جان» تغییر داده است که اگرچه انتخاب مرتبطی است، در ادامه مطلب خواهم نوشت که چرا با این تغییر موافق نیستم! ایشان در مقدمه ذکر می‌کند: «... آن را به فارسی برگرداندم تا روشنفکر و روشنفکرنمای کشور من مخصوصاً روشنفکرنما اگر عقلی داشته باشد از آن روی سکه‌ی جنگ دوم جهانی و آزاد شدن اروپا از دست اروپایی باخبر گردد و بداند اگر آلمانها مردم را کشتند، آمریکایی‌ها - پس از سزارین جنگ که وسیله‌ی «موجودات پرجیب» ماورای اطلس انجام شد – آنان را پوساندند و کشتن کسی از پوساندنش شرافتمندانه‌تر است.» به این جملات هم که تاحدودی شِمایی از کتاب را ارائه می‌کند، خواهم پرداخت.

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن محصص، نشر جامی، چاپ اول 1399، شمارگان 1200 نسخه، 376 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.2 از 5 است. گروه B ( نمره در گودریدز 4.05 نمره در آمازون 4.7)

پ ن 2: مصاحبه‌ای با مترجم دوم اثر که مفید و خواندنی است: اینجا یا اینجا

پ ن 3: ترجمه‌ای از یک مقاله کوتاه در مورد نویسنده: اینجا

پ ن 4: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «روباه» از دی. اچ. لارنس است. پس از آن به سراغ کتاب «کشتن موش در یکشمبه» اثر امریک پرسبرگر خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

فیل در تاریکی - قاسم هاشمی‌نژاد

داستان با این پاراگراف آغاز می‌شود:

«جلال امین وقتی حساب کرد، دید همه‌چیز باید صبح همان روزی شروع شده باشد که ماشین او را دم خانه‌اش در باغ صبا خالی کرده بودند. ساعت هفت صبح بود، روز اول چار-چار، و بیرون سرما بیداد می‌کرد و نمور بود، چون که آسمان ابر بود، دم باریدن، و یک هفته بود همه منتظر بودند و نمی‌بارید. جلال امین کلید در قفل پیکان پنجاه و یک سورمه‌ایش انداخت دید در قفل نبود. فکر کرد شاید از حواس پرت در را دیشب نبسته رفته بود. دقت کرد دید بادشکن سمت چپ را میله انداخته بودند لولاش را شکسته بودند. بادشکن هرز بود. آن‌وقت در داشبورد را باز کرد. از رادیوی ترانزیستور سونی و دربازکن و خودکار و جعبه آچاری که حسین، برادرش، از آلمان سوقات فرستاده بود خبر نبود. حتی نمکدان بلور را هم برده بودند. جلال پیش خود گفت واقعاً که. فکر کرد چه کاری از دستش برمی‌آید؟ پکر شد. دید هیچ. آن وقت ماشین را گرم کرد و طرف تعمیرگاهش راند.»

«جلال امین» مرد چهل و یک ساله‌ای است و گاراژی در جنوب تهران دارد. داستان از زاویه سوم‌شخص دانای محدود به ذهن این شخص روایت می‌شود. مکان داستان شهر تهران در نیمه اول دهه پنجاه است و روایت طی هشت روز، از ابتدای چار-چار تا پایان آن را در بر می‌گیرد. چار-چار به مجموع چهار روز آخر چله‌ی کوچک و چهار روز اول چله‌ی بزرگ اشاره دارد که در واقع می‌شود از هفتم تا چهاردهم بهمن. روز اول با سرقت وسایل داخلِ ماشینِ جلال، درست در مقابل خانه‌اش در باغ صبا شروع می‌شود. باغ صبا محله‌ایست که در حال حاضر در حد فاصل خیابان‌های بهار، سهروردی، مطهری و شریعتی قرار دارد و در آن زمان یکی از محلات اعیان‌نشین محسوب می‌شد. آن‌طور که از همین چند جمله برمی‌آید دزد‌ها در مقایسه با زمان حاضر چندان تفاوتی نکرده‌اند (به جز پیشرفت تکنولوژیک در برخی ابزارها) و از طرف دیگر چون مال‌باخته هم بعد از رؤیت موضوع از اینکه کاری از دستش برنمی‌آید پکر می‌شود نشان می‌دهد که پلیس‌ها هم به غیر از پیشرفت در زمینه ابزارهای تکنولوژیک چندان تفاوتی نکرده‌اند! تنها نکته متفاوتی که در پاراگراف اول به چشم می‌خورد این است که ماشین‌های این روزگار نیاز به گرم کردن ندارند و می‌توان بلافاصله بعد از روشن کردن با آنها حرکت کرد که در این فقره هم ملت هنوز بر همان باور پیشین عمل کرده و پارکینگ را با اکسیدهای کربن پر می‌کنند!

حسین از آلمان بازمی‌گردد و با خود یک بنز دویست و هشتاد اس برای برادرش می‌آورد. جلال با توجه به اتفاقی که برای پیکانش افتاده، بنز را داخل گاراژ می‌گذارد اما همان شب دزدان به سراغ بنز هم می‌آیند ولی به یُمن حضور سرایدار توفیقی نمی‌یابند. فردای آن روز تحرکات پیرامون این خودروی جدید افزایش می‌یابد و جلال و ما را به فکر می‌اندازد که کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌ است. همین‌طور هم هست و جلال ناخواسته وارد جریاناتی می‌شود که...

داستان که طی پنج روز نوشته شده، در سال 1355 به صورت پاورقی در روزنامه رستاخیر جوان چاپ و پس از آن در سال 1358 به صورت کتاب منتشر شده است. طبعاً در آن شرایط ویژه که همه سودای حل مسائل گنده‌گنده را در سر داشتند پرداختن به این امور (خواندن رمان به طور کل و خواندن ژانر جنایی به طور اخص) کسر شأن بود. شاید شنیده باشید که تا چند سال پس از آن ایام، جدولِ کلماتِ متقاطع هم از روزنامه‌ها حذف شده بود تا یک وقت خدای ناکرده کسی از رسالتش باز نماند. نتیجه اما نشان می‌دهد هر موضوعی که می‌توانست لحظاتی ما را از رسالتمان جدا کند به نوعی خدمت به سرزمین مادری محسوب می‌شد! اما خُب چه می‌شود کرد... حواس کسی پرت نشد. این کتاب هم به همین دلیل چندان دیده نشد تا همین اواخر که تجدید چاپ شد.

با این مقدمات باید به صورت شفاف عرض کنم این کتاب می‌تواند حواس ما را به عنوان خواننده، برای لحظاتی به خود معطوف کند. قدر مسلم ابتدای داستان که این‌گونه است. شروع خوبی دارد. با ریتم خوبی ادامه می‌یابد. نثر قابل قبولی دارد به‌نحوی که بعد از نیم قرن هنوز سرپاست. نویسنده سعی کرده است طرح منسجم جذابی تدارک ببیند و بر روی آن داستانش را استوار کند. شخصیت اصلی داستان در مجموع قابل فهم از کار درآمده است و نحوه‌ی ورودش به نبرد خیر و شر و شیوه‌ی ادامه دادنش همان است که در آن زمانه و حتی یک دهه پس از آن عمومیت داشت. از لحاظ اجتماعی هم دریچه‌ایست به گوشه‌ای از زندگی گذشتگان ما، که مستقیماً از دهه پنجاه به روی ما باز می‌شود و از این زاویه هم دیدن گوشه‌هایی از تهران جذابیت دارد. این‌ها همه از نکات مثبت داستان است اما این کتاب نتوانست من را راضی نگه دارد؛ به دلایلی که در ادامه مطلب خواهم آورد. 

******

قاسم هاشمی‌نژاد (1319-1395) نویسنده، شاعر، منتقد و مترجم از دهه چهل بخصوص در زمینه نقد ادبی فعالیت داشت و چهره‌ای شناخته‌شده و قابل احترام در این عرصه و البته عرصه‌های دیگر محسوب می‌شود.


مشخصات کتاب من: نشر هرمس، چاپ چهارم 1399، شمارگان 1000 نسخه، 180صفحه. (متن داستان حدود 150 صفحه)

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.2 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز  3.47 )

پ ن 2: صحبتهای احمد غلامی و علی خدایی پیرامون اثر: اینجا

پ ن 3: مطلب دوستمان مهرداد در مورد کتاب: اینجا

پ ن 3: مطلب خانم فاطمه محمدبیگی در مورد کتاب: اینجا

پ ن 4: نشست نقد کتاب در اینجا

پ ن 5: کتاب بعدی که خواهم خواند پوست (ترس جان) از کورتزیو مالاپارته است.

  ادامه مطلب ...

بتا - هاله حامدی‌فر


«واقعیت این است که تمام گروه دارویی سیناژن و 8 شرکتش، 10 کارخانه‌ی تولیدی آن در ایران و ترکیه، 50 قلم داروی بیماران خاص، 3500 نفر پرسنل و 60 درصد صادرات دارویی کشور و یک و نیم میلیارد صرفه‌جویی ارزی از ریشه‌ای به نام سینووکس بود و نطفه‌ی تمام این ایده‌ها از فروش ویال کوچکی با سری سرخ آغاز شد.»

جمله‌ی بالا از زبان خانم حامدی‌فر، مدیرعامل این گروه دارویی بیان شده است و کتاب «بتا» شرح و بیان تجربیاتی است که یک شرکت کم‌نام‌ونشان با 12 نفر پرسنل را به گروهی با مشخصات بالا تبدیل کرده است. مقایسه وضعیت ابتدایی و انتهایی شرکت (آمار فوق) طبعاً ما را مجاب می‌کند که نگاهی دقیق‌تر به این تجارب بیاندازیم بخصوص اینکه به‌صورت تاریخی، در سرزمین ما به‌ندرت دیده می‌شود که افراد موفق در حوزه‌های صنعتی و اقتصادی، تجربیات خود را روی کاغذ بیاورند. همین قضیه هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو در خود پنهان دارد و می‌تواند موضوع پژوهش‌های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی قرار بگیرد. تحقیق در مورد اینکه چرا ما به سمت پنهان کردن توفیقات و یا حتی کم کردن و عدم گسترش آن سوق داده می‌شویم هم جذاب است و هم کاربردی و البته راهگشا. در این خصوص در ادامه کمی پیش‌تر خواهم رفت ولی همین‌جا قابل تأکید است که علم به طور کلی، و صنعت به طور اخص، بدون مستندسازی و ثبت تجربیات شکل نمی‌گیرد و یا اگر جرقه و حتی شعله‌ای هم افروخته گردد با بادها و طوفان‌هایی که در منطقه‌ی ما وزیدنِ آن دور از انتظار نیست!، به خاموشی خواهد گرایید.

با این مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که نفسِ مکتوب کردن این تجربیات یک موفقیت و گامی به پیش است. لذا این کتاب فقط بیان تجربیات و خاطرات یک فرد موفق در امر صنعت دارویی نیست، این هست ولی می‌توان به فراخور حال از آن فراتر هم رفت؛ هم در حوزه اجتماعی و هم در حوزه فردی، مثلاً خواننده‌ی کتاب می‌تواند با دنبال کردن این تجربه، به اهمیت برخی پارامترها در دستیابی به موفقیت پی برده و گاه به خاطرات و تجربیات خود بیاندیشد و کلاهش را قاضی کند و یا بهتر از آن به افق پیشِ روی خود نگاه کرده و در جهت بهبود امور گامی به جلو بردارد.

نویسنده در فصل ابتدایی خیلی گذرا به دوران کودکی و تحصیل و نهایتاً فارغ‌التحصیلی در رشته داروسازی در دانشگاه تهران می‌پردازد و خیلی سریع به سراغ یکی از سرفصل‌های تإثیرگذار در زندگی حرفه‌ای خود (بزعم من) که همانا گذراندن دوره یکساله در کوبا است، می‌رود. او با اندوخته‌های این دوره، در انستیتو پاستور ایران مشغول به فعالیت می‌شود و تا رده مدیریت تضمین کیفیت پیش می‌رود. پس از آن به عنوان کارِ دوم به شرکت سیناژن که در زمینه کیت‌های آزمایشگاهی فعالیت می‌کند می‌پیوندد. پس از مهاجرت مدیرعامل این شرکت کوچک، خانم حامدی‌فر به صورت تمام‌وقت در آنجا مشغول می‌شود. همه این موارد در فصلی کوتاه و بیست صفحه‌ای بیان می‌شود تا پس از آن به سراغ موضوع اصلی کتاب که بر روی جلد نشسته است (بتا) برویم. ایشان با توجه به علایق و توانمندی‌های خود به سراغ لیست داروهای وارداتی به کشور می‌رود و گزینه‌ی اول این لیست که دارویی با محتوای «اینترفرون بتا» برای درمان ام اس است را انتخاب می‌کند. این آغاز فعالیت‌های تقریباً پنج ساله‌ایست که منتهی به تولید این دارو می‌شود و کتاب عمدتاً بیان این تجربیات است.

طبعاً ممکن است با توجه به تخصصی بودن موضوع این‌طور به نظر برسد که برای خواننده‌ای غریبه با آن، خسته‌کننده باشد اما برای من این‌گونه نبود و حتی بسیار آموزنده هم بود. گاهی برخی موانع و مشکلات برایم آشنا بود و گاهی حیرت‌انگیز! گاهی دلگیر و ناامید می‌شدم و بر بانیان وضع موجود ...عرض ارادت می‌کردم! و البته گاهی هم کورسوهایی از امید در انتهای تونلی که در آن به سر می‌بریم به چشم می‌آمد.

............

مشخصات کتاب من: هاله حامدی‌فر، انتشارات امین آتنا، چاپ پنجم 1399، شمارگان 2000 نسخه، متن (منهای عکس‌های انتهای کتاب) 210 صفحه.

............

پ ن 1: کتاب بعدی که خواهم خواند «فیل در تاریکی» اثر قاسم هاشمی‌نژاد است. پس از آن به سراغ کتاب پوست (ترس جان) از کورتزیو مالاپارته خواهم رفت.

 
ادامه مطلب ...