داستان با این پاراگراف آغاز میشود:
«جلال امین وقتی حساب کرد، دید همهچیز باید صبح همان روزی شروع شده باشد که ماشین او را دم خانهاش در باغ صبا خالی کرده بودند. ساعت هفت صبح بود، روز اول چار-چار، و بیرون سرما بیداد میکرد و نمور بود، چون که آسمان ابر بود، دم باریدن، و یک هفته بود همه منتظر بودند و نمیبارید. جلال امین کلید در قفل پیکان پنجاه و یک سورمهایش انداخت دید در قفل نبود. فکر کرد شاید از حواس پرت در را دیشب نبسته رفته بود. دقت کرد دید بادشکن سمت چپ را میله انداخته بودند لولاش را شکسته بودند. بادشکن هرز بود. آنوقت در داشبورد را باز کرد. از رادیوی ترانزیستور سونی و دربازکن و خودکار و جعبه آچاری که حسین، برادرش، از آلمان سوقات فرستاده بود خبر نبود. حتی نمکدان بلور را هم برده بودند. جلال پیش خود گفت واقعاً که. فکر کرد چه کاری از دستش برمیآید؟ پکر شد. دید هیچ. آن وقت ماشین را گرم کرد و طرف تعمیرگاهش راند.»
«جلال امین» مرد چهل و یک سالهای است و گاراژی در جنوب تهران دارد. داستان از زاویه سومشخص دانای محدود به ذهن این شخص روایت میشود. مکان داستان شهر تهران در نیمه اول دهه پنجاه است و روایت طی هشت روز، از ابتدای چار-چار تا پایان آن را در بر میگیرد. چار-چار به مجموع چهار روز آخر چلهی کوچک و چهار روز اول چلهی بزرگ اشاره دارد که در واقع میشود از هفتم تا چهاردهم بهمن. روز اول با سرقت وسایل داخلِ ماشینِ جلال، درست در مقابل خانهاش در باغ صبا شروع میشود. باغ صبا محلهایست که در حال حاضر در حد فاصل خیابانهای بهار، سهروردی، مطهری و شریعتی قرار دارد و در آن زمان یکی از محلات اعیاننشین محسوب میشد. آنطور که از همین چند جمله برمیآید دزدها در مقایسه با زمان حاضر چندان تفاوتی نکردهاند (به جز پیشرفت تکنولوژیک در برخی ابزارها) و از طرف دیگر چون مالباخته هم بعد از رؤیت موضوع از اینکه کاری از دستش برنمیآید پکر میشود نشان میدهد که پلیسها هم به غیر از پیشرفت در زمینه ابزارهای تکنولوژیک چندان تفاوتی نکردهاند! تنها نکته متفاوتی که در پاراگراف اول به چشم میخورد این است که ماشینهای این روزگار نیاز به گرم کردن ندارند و میتوان بلافاصله بعد از روشن کردن با آنها حرکت کرد که در این فقره هم ملت هنوز بر همان باور پیشین عمل کرده و پارکینگ را با اکسیدهای کربن پر میکنند!
حسین از آلمان بازمیگردد و با خود یک بنز دویست و هشتاد اس برای برادرش میآورد. جلال با توجه به اتفاقی که برای پیکانش افتاده، بنز را داخل گاراژ میگذارد اما همان شب دزدان به سراغ بنز هم میآیند ولی به یُمن حضور سرایدار توفیقی نمییابند. فردای آن روز تحرکات پیرامون این خودروی جدید افزایش مییابد و جلال و ما را به فکر میاندازد که کاسهای زیر نیمکاسه است. همینطور هم هست و جلال ناخواسته وارد جریاناتی میشود که...
داستان که طی پنج روز نوشته شده، در سال 1355 به صورت پاورقی در روزنامه رستاخیر جوان چاپ و پس از آن در سال 1358 به صورت کتاب منتشر شده است. طبعاً در آن شرایط ویژه که همه سودای حل مسائل گندهگنده را در سر داشتند پرداختن به این امور (خواندن رمان به طور کل و خواندن ژانر جنایی به طور اخص) کسر شأن بود. شاید شنیده باشید که تا چند سال پس از آن ایام، جدولِ کلماتِ متقاطع هم از روزنامهها حذف شده بود تا یک وقت خدای ناکرده کسی از رسالتش باز نماند. نتیجه اما نشان میدهد هر موضوعی که میتوانست لحظاتی ما را از رسالتمان جدا کند به نوعی خدمت به سرزمین مادری محسوب میشد! اما خُب چه میشود کرد... حواس کسی پرت نشد. این کتاب هم به همین دلیل چندان دیده نشد تا همین اواخر که تجدید چاپ شد.
با این مقدمات باید به صورت شفاف عرض کنم این کتاب میتواند حواس ما را به عنوان خواننده، برای لحظاتی به خود معطوف کند. قدر مسلم ابتدای داستان که اینگونه است. شروع خوبی دارد. با ریتم خوبی ادامه مییابد. نثر قابل قبولی دارد بهنحوی که بعد از نیم قرن هنوز سرپاست. نویسنده سعی کرده است طرح منسجم جذابی تدارک ببیند و بر روی آن داستانش را استوار کند. شخصیت اصلی داستان در مجموع قابل فهم از کار درآمده است و نحوهی ورودش به نبرد خیر و شر و شیوهی ادامه دادنش همان است که در آن زمانه و حتی یک دهه پس از آن عمومیت داشت. از لحاظ اجتماعی هم دریچهایست به گوشهای از زندگی گذشتگان ما، که مستقیماً از دهه پنجاه به روی ما باز میشود و از این زاویه هم دیدن گوشههایی از تهران جذابیت دارد. اینها همه از نکات مثبت داستان است اما این کتاب نتوانست من را راضی نگه دارد؛ به دلایلی که در ادامه مطلب خواهم آورد.
******
قاسم هاشمینژاد (1319-1395) نویسنده، شاعر، منتقد و مترجم از دهه چهل بخصوص در زمینه نقد ادبی فعالیت داشت و چهرهای شناختهشده و قابل احترام در این عرصه و البته عرصههای دیگر محسوب میشود.
مشخصات کتاب من: نشر هرمس، چاپ چهارم 1399، شمارگان 1000 نسخه، 180صفحه. (متن داستان حدود 150 صفحه)
............
پ ن 1: نمره من به داستان 3.2 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.47 )
پ ن 2: صحبتهای احمد غلامی و علی خدایی پیرامون اثر: اینجا
پ ن 3: مطلب دوستمان مهرداد در مورد کتاب: اینجا
پ ن 3: مطلب خانم فاطمه محمدبیگی در مورد کتاب: اینجا
پ ن 4: نشست نقد کتاب در اینجا
پ ن 5: کتاب بعدی که خواهم خواند پوست (ترس جان) از کورتزیو مالاپارته است.
ادامه مطلب ...یکی از کارآگاهان یک شرکت کارآگاهی به دعوت مدیر روزنامه شهر پرسون ویل (در تلفظ مردم محلی پویسون ویل) وارد شهر می شود. در هتلی مستقر می شود و با دعوت کننده اشتماس می گیرد و برای ساعت 10 شب در خانه او قرار می گذارد. در ساعت مقرر به محل قرار می رود و مدتی به انتظار می نشیند اما فرد مورد نظر نمی آید چرا که در چند خیابان آن طرف تر به ضرب چند گلوله به قتل رسیده است. مدیر روزنامه تنها فرزند بزرگترین سرمایه دار شهر (و به نوعی صاحب شهر) است. این سرمایه دار پیر از کارآگاه می خواهد شهر را از لوث وجود تبهکاران (گانگسترهایی که اتفاقن در سایه او رشد کرده اند و اکنون به نظر می رسد از کنترل خارج شده اند) پاک کند و بابت این ماموریت 10 هزار دلار (مبلغ در سال نگارش یعنی اواخر دهه بیست در آمریکا قابل توجه است) پرداخت می نماید. انجام این کار تحت حمایت این سیاستمدار پیر سخت نیست اما کار وقتی سخت می شود که مدت کوتاهی بعد, او از کارآگاه می خواهد که ماموریت را پایان یافته تلقی کند و از شهر خارج شود! اما کارآگاه می ماند و ادامه می دهد...
شهر سیاه
معنای "پویسون" را در دیکشنری که جستجو کنیم به معنای مسموم و زهری و فاسد برمی خوریم ؛ شهری که در واقع برازنده این تغییر نام هست! مقامات فاسد , امنیت پایین , نبود عدالت , اقتصاد بیمار , گانگسترهایی که در جوانی پول و پله زیادی به هم زده اند و نوچه های فراوانی دور و برشان می پلکند و خلاصه این که فساد از سر و کول شهر بالا می رود:
...اما وقتی تو ماموریتی مجبوری اونو به بهترین وجهی انجام بدهی و هر کی که بخواد اصول اخلاقی رو به پویزن ویل بیاره , خیلی زود می فهمد که همه اونا این جا پوسیده و قدیمی ان... (ص147)
حالا یه چیز دیگه. مبادا خودتونو گول بزنین که اینجا, تو پویزن ویل, قانون مانونی وجود داره. اینجا به جز قانونی که خودتون وضعش می کنینع هیچ چیز دیگه ای وجود نداره. (ص148)
***
در ادامه مطلب مختصری در خصوص رمان سیاه و داشیل همت و یک نکته آموزشی نوشته ام.
این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد را فرهاد منشوری ترجمه و انتشارات روزنه کار منتشر نموده است (البته ظاهرن نشر ترانه مشهد آن را تجدید چاپ نموده است).
مشخصات کتاب من: چاپ اول 1381, روزنه کار, 264 صفحه , مفت تومان!(چون با 40 درصد تخفیف نسبت به قیمت پشت جلد خریدم)
.
پ ن 1: به امید روزی که هر ایرانی یک "محمدجواد" در کنار خود داشته باشد!