مقدمه اول: کتاب قبلی بنا به برنامه، رمانی از آمریکای شمالی بود که قرعه به نام جان فانته افتاد و با توجه به ایتالیاییتبار بودن ایشان موضوعِ داستان به خانوادهای ایتالیایی در آمریکا اختصاص داشت. بعد از آن نوبت به رمانهای فرانسوی رسید و این کتاب انتخاب شد. به هیچ وجه انتظار نداشتم در اینجا هم با یک خانواده ایتالیایی روبرو شوم. ظاهراً همه راهها به جنوب ایتالیا ختم میشود! لوران گوده که فرانسوی است سفرهایی به جنوب ایتالیا انجام میدهد و مدتی در آن خطه اقامت میکند (همسر ایشان ایتالیایی است). این رمان یا بهتر بگویم ایدهی آن حاصل همین سفر است. به هر حال برای من این اتفاق جالبی بود: ایتالیا، خانواده، غذا!
مقدمه دوم: زمانِ داستان بسیار پهندامنه است و بازهای بیش از یک قرن را شامل میشود. صفحات ابتدایی در سال 1875 رخ میدهد و از شکلگیری خانواده اسکورتا آغاز و صفحات انتهایی در همین دو سه دههی گذشته جریان دارد و نسل چهارم پنجم آنها را شامل میشود. همهی این روایتها در 260 صفحه گنجانده شده است. بیسبب نیست که نویسنده به ایجاز و ایجازگویی شهرت دارد.
مقدمه سوم: وقتی به گذشته نگاه میکنیم و اتفاقات را تحلیل میکنیم نقش «تقدیر» پررنگ میشود و وقتی به آینده نگاه میکنیم نقش تصمیمات و تلاش و پشتکار خودمان پررنگ میشود. حالا این انتخاب ماست که در زندگی به کدام جهت بیشتر خیره شویم!
******
داستان با «لوچیانو ماسکالزونه» در سال 1875 آغاز میشود. او بعد از تحمل 15 سال زندان، سوار بر الاغ به سمت دهکده «مونتو پوچو» در حال حرکت است. در تمام طول مدت زندانی بودن، این امید و این تصویر را در ذهنش استوار کرده است که بعد از آزاد شدن به این دهکده برود و تحت هر شرایطی، دختری به نام فیلومنا را تصاحب کند. لوچیانو قبل از زندانی شدن دزد بیسروپایی بوده و در همان دوران عاشق فیلومنا شده و طبعاً با سابقه و شهرتی که به واسطه دزدی پیدا کرده بود هیچ امیدی به ازدواج نداشت. در همان ایام، این تصمیم را گرفته بود که دختر را به زور تصاحب کند اما از بخت بدش قبل از عملی کردن این تصمیم، به جرم دزدی و راهزنی دستگیر و روانه زندان شد. حالا پس از آزادی این تنها کاری است که دوست دارد انجام بدهد هرچند میداند که پس از آن، چند ساعتی بیشتر زنده نخواهد ماند و به دست روستاییان کشته خواهد شد.
اتفاقات همانطور که در تصاویر ذهنی لوچیانو ثبت شده بود رخ میدهد و او درحالیکه لبخندی به لب دارد و احساس خوشبختی میکند، هنگام خروج از دهکده مورد هجوم روستائیان قرار میگیرد و در زیر سنگباران آنها متوجه میشود اشتباهی رخ داده است و مطابق معمول «دست تقدیر» او را به بازی گرفته است و...
هرچه که بود، در آن روز تابستانی، درحالیکه خورشید وسط آسمان بود و گرما در اوج خود، نطفه مردی (روکو) بسته شد که بعدها خانواده اسکورتا را بنیان نهاد. داستان همانطور که در مقدمه گفتم چهار یا پنج نسل را در بر میگیرد. بیشتر حجم داستان به نوههای اسکالزونه اختصاص دارد چرا که به واقع مفهوم «خانواده اسکورتا» توسط آنها شکل گرفت.
در ادامه مطلب بیشتر به داستان و نقاط قوت و ضعف آن خواهم پرداخت.
******
لوران گوده متولد سال 1972 در پاریس است. در رشته ادبیات مدرن و مطالعات تئاتر تحصیل کرده است. اولین نمایشنامه خود را در سال 1996 با عنوان «اونیسوس خشمگین» نوشته است. دومین نمایشنامهاش «باران خاکستر» مورد توجه قرار گرفت. نمایشنامههای او در آلمان و انگلستان نیز روی صحنه رفته است. در سال 2001 نوشتن در قالب رمان را با «کریس» آغاز کرد و سال بعد با «مرگ شاه سونگور» یکی از جوایز فرعی گنکور را کسب کرد و در سال 2004 با «خورشید خانواده اسکورتا» جایزه اصلی گنکور را به دست آورد. این کتاب به زبانهای متعددی ترجمه شده است و همانطور که میشود حدس زد در ایران، چهار بار (و به روایتی 5 نوبت) ترجمه شده است که البته ظاهراً چندان اقبالی نداشته است. لوران گوده علاوه بر نمایشنامه و رمان درقالبهای دیگر نظیر داستان کوتاه، فیلمنامه، ادبیات کودک و... تجربههایی داشته است.
...................
مشخصات کتاب من: ترجمه پرویز شهدی، نشر کتاب پارسه، چاپ اول 1392، تیراژ 1100 نسخه، 261 صفحه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.03 )
پ ن 2: یک مصاحبه خواندنی با نویسنده: اینجا
پ ن 3: کتاب بعدی «آدمکش کور» اثر مارگارت اتوود خواهد بود. پس از آن به سراغ «آفتابگردانهای کور» اثر آلبرتو مندس خواهم رفت.
ادامه مطلب ...
مقدمه اول: ایتالیاییتبارها از اقلیتهای قابل توجه در آمریکا به شمار میآیند. نسل اول این مهاجران در قرن نوزدهم عمدتاً از جنوب ایتالیا و به دلیل فشارهای اقتصادی پا به دنیای جدید گذاشتند تا شانس خود را برای موفقیت در این عرصه امتحان کنند. ایتالیاییهای مهاجر علاوه بر پیشینه روستایی و برآمدن از طبقات ضعیفتر جامعه، کاتولیک هم بودند؛ کاتولیکهایی پایبند به اصول در سرزمینی رویایی که پروتستانها بنا نهاده بودند. اگرچه آمارها نشان میدهد رفتارهای قانونشکنانه در میان این گروه از متوسط جامعه فراتر نبوده اما به این خصوصیت شهرت یافتند و همه این عوامل در کنار هم باعث به وجود آمدن نوعی ایتالیاییستیزی در آن دوران شد. در آثار فانته که نویسندهای ایتالیاییتبار است این قضیه مشهود است و نشان میدهد چه زخمهایی از این مسیر بر روح و روان آنها وارد آمده است.
مقدمه دوم: یکی از ویژگیهای بارز ایتالیاییتبارها اهمیت و توجه به خانواده و پیوندهای خانوادگی است. خصوصیتی که با خود از جنوب ایتالیا به همراه آورده بودند و در سرزمین جدید آن را حفظ کردند. احتمالاً شما هم اولین تصاویری که در این زمینه به ذهنتان وارد میشود سکانسهایی از پدرخوانده باشد. روابط مبتنی بر اعتماد طبعاً در میان اعضای خانواده امکان وقوع بیشتری دارد و از منظر اجتماعی این امر مثبتی است بهشرطی که این روابط مانعی برای شکلگیری اعتماد در بیرون از مرزهای خانواده نباشد. خانواده یک محصول یا یک نهاد ساختهی دست بشر است که در طول تاریخ از لحاظ شکلی تغییرات و تطورات بسیاری داشته و در آینده نیز خواهد داشت. عشقی که میان اعضای خانواده (نوع مثبت) جریان دارد میتواند منشاء آثار نیکویی باشد و از طرف دیگر دیوارهای این نهاد میتواند پوششی برای کورههای تولید خشم و نفرت باشد (نوع منفی). اطلاق صفت «مقدس» به این نهاد که هم بشری و هم متغیر است، بیشتر به تعارفات سطحی شبیه است.
مقدمه سوم: جان فانته خدای بوکوفسکی بود و داستایوسکی خدای فانته! در این داستان نویسنده چندین بار ارادت خود را به داستایوسکی ابراز میکند: «روح بزرگی برای همیشه به زندگی من وارد شد. کتابش را در دستم گرفتم و در حالی که لرزه بر اندامم افتاده بود او از انسان و جهان حرف زد، از عشق و دانایی، درد و گناه، و من فهمیدم دیگر آن آدم سابق نخواهم شد.» کتابی که به آن اشاره شده برادران کارامازوف است و این عبارات را شخصیت اصلی داستان که از قضا یک نویسنده است بر زبان میآورد و میدانیم زندگی و تجربیات خانوادگی نویسنده شباهتهای فراوانی با این داستان دارد. به همین دلیل ارادت نویسنده به داستایوسکی را میتوان نتیجه گرفت. داستایوسکی در زمینه روابط پدر و پسران تخصص دارد و برادران کارامازوف یکی از اجراهای مهم اوست و از قضا آخرین اجرا. این موضوع مورد توجه فانته نیز هست. بدون توجه به آموزههای داستایوسکی در این کتاب، شخصیت اصلی داستان رگ و ریشه قابل درک نیست و بیشتر آدمی غیرمنطقی و متناقض و عجیب به نظر میرسد.
******
« سپتامبر پارسال، یک شب برادرم از سنالمو تلفن کرد و خبر داد مامان و بابا دوباره دارند از طلاق دم میزنند.
- این که خبر جدیدی نیست!
ماریو گفت : این دفعه قضیه جدیه.»
راوی داستان نویسندهای حدوداً پنجاه ساله به نام «هنری مولیسه» است که در جوانی توانسته است پس از تحمل سختیهای بسیار و ممارست در امر نوشتن، از خانواده خارج و به شهری دور برود. با توجه به جمیع جهات در کار خود موفق هم بوده و چندین رمان از او منتشر شده است. او روایتش را از تماس تلفنی برادرش در سال گذشته آغاز میکند که خبر از تصمیم جدی مادر و پدرش برای طلاق میدهد. او ابتدا قضیه را جدی نمیگیرد چون پدر و مادرش بیش از پنجاه سال به همین ترتیب زندگی کردهاند و همواره از این جنگ و دعواها داشتهاند و طبعاً مادری که در تمام این سالها به واسطه اعتقادات کاتولیکی، شرایط آزاردهنده را تحمل کرده است، در هفتاد و چهار سالگی از پدر هفتاد و شش ساله جدا نمیشود! این تماس تلفنی و حواشی دیگر که جذابیتهای خاص خودش را دارد در نهایت به این تصمیم منتهی میشود که راوی با هواپیما به شهر زادگاهش سفر کند. هنری که سالها قبل با دور شدن از خانواده، زندگی مستقلی در پیش گرفته، قصد دارد فقط بیست و چهار ساعت در این شهر بماند اما با ورود به فضای خانواده تحتتأثیر نیروهایی قرار میگیرد که قدرت آنها را فراموش کرده بود! لذا در مسیری قرار میگیرد که خواب آن را هم نمیدید...
در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.
******
جان فانته (1909-1983) در خانوادهای ایتالیاییتبار در ایالت کلرادو در شهر دنور به دنیا آمد. مادرش کاتولیکی معتقد بود و پدرش (نیکولا) یک استادکار بنا و سنگتراش که تقریباً تمام درآمدش را صرف مشروب و قمار میکرد. او در مدارس کاتولیکی درس خواند و در دانشگاه ثبتنام کرد اما دانشگاه را به منظور نویسنده شدن رها کرد و برای تمرکز روی نویسنده شدن به لسآنجلس رفت. تقریباً تا اینجای زندگی او در دو کتابی که تاکنون خواندهام نمود کامل پیدا کرده است. تلاشهای فانته برای نوشتن داستان کوتاه و ارسال به نشریات معتبر و تداوم و ممارست در این مسیر در داستان از غبار بپرس به خوبی نشان داده شده و البته در رگ و ریشه هم بخشی از آن بازتاب داده شده است. او در سال 1937 ازدواج کرد و اولین رمانش را در سال 1938 به چاپ رساند (تا بهار صبر کن باندینی) و سال بعد شاهکارش از غبار بپرس را منتشر کرد که با بدشانسی کامل با جنگ جهانی دوم مصادف شد و کاملتر اینکه ناشرش از بد حادثه ناشر کتاب نبرد من هیتلر هم بود و با توقف فعالیت ناشر شاهکار فانته توزیع مناسبی پیدا نکرد و... کارهای او آنچنان که باید و شاید دیده نشد درنتیجه برای امرار معاش در دهه 50 و 60 به فیلمنامهنویسی روی آورد. در سال 1955 به بیماری دیابت مبتلا شد و در این مسیر بسیار آسیب دید. در اواخر دهه هفتاد کور شد و در سال 1980 مجبور شد به قطع پاهایش رضایت دهد و نهایتاً در سال 1983 از دنیا رفت در حالیکه تا آخرین لحظات نوشتن را ادامه داد و رمان رویاهایی از بانکرهیل را روی تخت بیمارستان برای همسرش دیکته کرد.
چارلز بوکوفسکی به طور اتفاقی با یکی از آثار فانته در کتابخانه روبرو شد و به نوعی او کاشفِ دوبارهی فانته بود که چاپ مجدد آثار این نویسنده را به ناشر خودش پیشنهاد و این امر را پیگیری کرد. بوکوفسکی فانته را خدای خود نامید و او را بدشانسترین و نفرینشدهترین نویسنده آمریکایی لقب داد چرا که در زمان حیات نویسنده، قدر او دانسته نشد. هفت رمان، سه رمان کوتاه و سه مجموعه داستان ماحصل کار جان فانته است.
...................
مشخصات کتاب من: ترجمه محمدرضا شکاری، نشر اسم، چاپ اول زمستان 1397، تیراژ 1100 نسخه، 240 صفحه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.16)
پ ن 2: در راستای مقدمه دوم میتوان به تحقیقات بیست ساله «رابرت پاتنام» جامعهشناسی آمریکایی در باب علل تفاوت در زمینه توسعه اقتصادی-اجتماعی میان مناطق جنوبی و شمالی ایتالیا اشاره کرد که قبلاً در مورد آن نوشتهام. سرزمینهای جنوبی از حیث سرمایه اجتماعی مشکل داشتند و یکی از دلایل آن همین عدم امکان گسترش روابط مبتنی بر اعتماد در سطح جامعه بود.
پ ن 3: کتاب بعدی « خورشید خانواده اسکورتا » از لوران گوده خواهد بود. پس از آن به سراغ «آدمکش کور» اثر مارگارت اتوود و «آفتابگردانهای کور» اثر آلبرتو مندس خواهم رفت.
ادامه مطلب ...
این کتاب بر پایه مشاهدات نویسنده در جنگ جهانی دوم و از زاویه دید اولشخص، که خود مالاپارته باشد، نوشته شده است. با این وصف بد نیست ابتدا مختصری با نویسنده و زمان-مکان روایت آشنا شویم.
او در سال 1898 با نام کورت اریش سوکرت از پدری آلمانی و مادری لومباردی در ایالت توسکانی به دنیا آمد. از همان دوران نوجوانی به فعالیتهای حزبی و اجتماعی پیوست و در دوران دانشجویی به روزنامهنگاری ادامه داد، در جنگ جهانی اول جنگید و به دلیل استنشاق گاز سمی از ناحیه ریه دچار آسیب شد. در سال 1921 به جنبش فاشیسم پیوست و در روزنامههای مختلف آن قلم زد و حتی در برخی از آنها مدیریت کرد. او نام مالاپارته را در سال 1925 برای خود انتخاب کرد (بناپارت در ایتالیایی به معنای طرفِ خیر است و مالاپارت به معنای طرفِ شر). او قلم تند و تیزی داشت و گاه مسئولین همحزبی او را هم میآزرد اما نقطه اوج انتقادات او در کتاب «فن کودتا» و زیر سوال بردن هیتلر نمود پیدا کرد که موجب شد از حزب اخراج و پنج سالی را از 1933 تا 1938 در حبس و تبعید در جزیره لیپاری بگذراند. او پس از رهایی چندین بار دیگر دستگیر و زندانی شد. در سال 1941 به عنوان خبرنگار جنگی به جبهه روسیه رفت و گزارشاتی که از آنجا ارسال میکرد باعث اخراجش توسط آلمانیها شد. این تجربیات دستمایه یکی از دو شاهکارش «قربانی» شد که در سال 1944 منتشر شد. پس از ورود متفقین به سیسیل به عنوان افسر رابط با ارتش آمریکا همکاری کرد و تجربیات او در این دوره در کتاب «پوست» ظهور یافته که در سال 1949 منتشر شده است. پس از جنگ جهانی دوم مدتی را در پاریس گذراند و در زمینه نمایشنامهنویسی فعالیت کرد. پس از بازگشت به ایتالیا روزنامهنگاری را با همان شور و حال سابق ادامه داد. او که زمانی یک راستگرای افراطی و یک خداناباور محسوب میشد به گروههای چپ (مثلاً حزب کمونیست) و حتی کلیسای کاتولیک نزدیک شد. مالاپارته در سال 1957 پس از سفر ناتمامی که به چین داشت بر اثر سرطان ریه درگذشت.
روایتِ نویسنده در این کتاب حد فاصل ورود متفقین به ناپل تا پایان جنگ و خروج سربازان آمریکایی از ناپل را در بر میگیرد. یکی از معضلات ذهنی من در حال حاضر این است که روایت نویسنده در پوست را چه بنامم!؟ رمان؟ وقایعنگاری هنرمندانه؟ رمان زندگینامهای!؟ مقالات ادبی به همپیوستهی رمانگونه!؟ ناداستانِ ادبی-هنری؟ و.... شاید برای کسی که کتاب را خوانده باشد فرقی نداشته باشد اما برای دیگران به نظرم اهمیتِ بالایی دارد! چرا که اگر با نیت خواندن رمان وارد آن شوید ممکن است در فصل دوم یا سوم یا نهایتاً چهارم قایقتان به گِل بنشیند. از طرف دیگر هم نمیتوان آن را از ذیل رمان خارج کرد چون به هرحال نمیتوان آن را غیرداستانی خطاب کرد و از طرفی وقایعنگاری و مقاله هم معمولاً با چنین تخیل و ظرافت و شاعرانگی و توصیفات نقاشیگونه و کمی اغراق در حواشی! همراه نیستند... اگر بخواهم مورد مشابهی (آن هم فقط در برخی جهات) را که قبلاً دربارهاش نوشته باشم به یاد بیاورم به «امید» اثر آندره مالرو (اینجا و اینجا) اشاره میکنم.
اهمیت اثر در این است که بههرحال نگاه نویسنده با اکثر روایتهایی که از این برههی تاریخ انجام شده است زاویه دارد و انگشت روی نکاتی میگذارد که معمولاً در آن روایتها مغفول مانده است. در واقع اکثر راویان در طرف فاتحین جنگ بودند اما مالاپارته با اینکه همراه متفقین است اما خود را جزء مغلوبین آن به حساب میآورد و البته از نگاه او اساساً «بردن جنگ خجالتآور است». در ادامه مطلب بیشتر به کتاب خواهم پرداخت.
******
این کتاب دو نوبت به فارسی ترجمه شده است. نوبت اول در سال 1337 توسط بهمن محصص (انتشارات نیل) و نوبت دوم در سال 1396 به وسیله قلی خیاط (نشر نگاه). چنانکه مترجمِ اول در مقدمهاش (با تاریخ 1343) آورده است عنوان کتاب را به توصیه جلال آل احمد به «ترس جان» تغییر داده است که اگرچه انتخاب مرتبطی است، در ادامه مطلب خواهم نوشت که چرا با این تغییر موافق نیستم! ایشان در مقدمه ذکر میکند: «... آن را به فارسی برگرداندم تا روشنفکر و روشنفکرنمای کشور من مخصوصاً روشنفکرنما اگر عقلی داشته باشد از آن روی سکهی جنگ دوم جهانی و آزاد شدن اروپا از دست اروپایی باخبر گردد و بداند اگر آلمانها مردم را کشتند، آمریکاییها - پس از سزارین جنگ که وسیلهی «موجودات پرجیب» ماورای اطلس انجام شد – آنان را پوساندند و کشتن کسی از پوساندنش شرافتمندانهتر است.» به این جملات هم که تاحدودی شِمایی از کتاب را ارائه میکند، خواهم پرداخت.
مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن محصص، نشر جامی، چاپ اول 1399، شمارگان 1200 نسخه، 376 صفحه.
............
پ ن 1: نمره من به داستان 3.2 از 5 است. گروه B ( نمره در گودریدز 4.05 نمره در آمازون 4.7)
پ ن 2: مصاحبهای با مترجم دوم اثر که مفید و خواندنی است: اینجا یا اینجا
پ ن 3: ترجمهای از یک مقاله کوتاه در مورد نویسنده: اینجا
پ ن 4: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «روباه» از دی. اچ. لارنس است. پس از آن به سراغ کتاب «کشتن موش در یکشمبه» اثر امریک پرسبرگر خواهم رفت.
ادامه مطلب ...
کتاب بعدی که در موردش خواهم نوشت «کشتن مرغ مینا» اثر هارپر لی خواهد بود. پس از آن به سراغ «مداد نجار» اثر مانوئل ریباس نویسنده اسپانیایی خواهم رفت. برای مشارکت در انتخاب کتابهای بعدی میتوانید به یکی از گزینههای گروه 1 و یکی از گزینههای گروه2 رای بدهید. ترتیب گزینهها در هر گروه بر اساس تاریخ انتشار آن اثر است و میزان علاقه احرازکنندگان صلاحیت به آثار در شورای مربوطه در وبلاگ ، هیچگونه نقشی نداشته است! میزان توضیحات برای تمام گزینهها مساوی در نظر گرفته شده است!!
گروه 1 – ایتالیاییها
الف) مرحوم ماتیا پاسکال – لوئیجی پیراندلو
این نویسنده ایتالیایی در سال 1867 در خانوادهای مرفه در سیسیل به دنیا آمد. این استادِ سبکشناسیِ دانشگاهِ رم یکی از تأثیرگذاران عرصه نمایشنامهنویسی قرن بیستم محسوب میشود. او در سال 1934 برنده جایزه ادبی نوبل شد و در سال 1936 از دنیا رفت. رمان «مرحوم ماتیا پاسکال» در سال 1904 منتشر شده است. نمره آن در گودریدز 4.02 از مجموع 12796 رای است.
ب) گفتگو در سیسیل – الیو ویتورینی
نویسندهای از مکتب نئورئالیسم ایتالیا با نثری آهنگین؛ در سال 1908 در سیراکیوز در سیسیل در جنوب ایتالیا به دنیا آمد. در اوایل جوانی از زادگاهش خارج شد و مشاغل مختلفی از جمله کار در چاپخانه و همکاری در نشریات ادبی را تجربه کرد. او در سن 57 سالگی از دنیا رفت. مهمترین اثرش «گفتگو در سیسیل» در سال 1941 منتشر شده است. نمره آن در گودریدز 3.74 از مجموع 1494رای است.
ج) پریرا چنین میگوید – آنتونیو تابوکی
تابوکی برخلاف دو گزینه قبلی متولد شمال ایتالیاست. در 24 سپتامبر 1943. یعنی تولد ایشان نزدیک است! ایشان در پاریس با اشعار فرناندو پسوآ آشنا شد و پس از آن به ادبیات پرتقال علاقمند شد. او تا پیش از بازنشستگی استاد زبان و ادبیات پرتقالی در دانشگاه سیینای شهر فلورانس بود. «پریرا چنین میگوید» در سال 1994 منتشر شده است و نمره آن در گودریدز 4.12 از مجموع 12618 رای است.
گروه 2 – آمریکای لاتین
الف) رد گم – آلخو کارپانتیه
کارپانتیه از پدری فرانسوی و مادری روس در سوئیس به دنیا آمد (1904) و خیلی زود به همراه خانواده در کوبا مستقر شد. این نویسنده کوبایی یکی از تاثیرگذاران بر ادبیات آمریکای لاتین در دوره شکوفایی خود بود. او به غیر از نویسندگی و روزنامهنگاری در زمینه موسیقی هم دستی بر آتش داشت. «رد گم» در سال 1953 منتشر شده است و نمره آن در گودریدز 3.94 از مجموع 2325 رای است.
ب) باغ همسایه – خوزه دونوسو
در سال 1924 در شیلی به دنیا آمد. او یکی از نویسندگان مهم دوران شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین محسوب میشود. دونوسو پس از کودتای پینوشه از شیلی خارج و سالها در تبعید زندگی کرد. او پس از بازگشت به زادگاهش در سال 1981 تا زمان مرگش (1996) به فعالیت در زمینه آموزش نویسندگی اشتغال داشت. «باغ همسایه» در سال 1992 منتشر و نمره آن در گودریدز 3.72 از مجموع 359 رای است.
ج) صدای افتادن اشیاء – خوان گابریل واسکس
این نویسنده کلمبیایی در سال 1973 در بوگوتا به دنیا آمد. در سال 1996برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در رشته ادبیات آمریکای لاتین از سوربن فارغالتحصیل شد. این نویسنده و مترجم و روزنامهنگار پس از سالها اقامت در اروپا در سال 2012 به کشورش بازگشت. رمان «صدای افتادن اشیاء» در سال 2011 منتشر شد و او را به اوج شهرت و ثروت رساند. نمره آن در گودریدز 3.8 از مجموع 11968 رای است.
.........................................................
پ ن 1: یک مطلب در رابطه با بهروز کردن لیست کتابهای قابل توصیه (مطابق سنوات قبل) بدهکارم که در اولین فرصت با توجه به رمانهایی که در سال 97 خوانده شد آن لیست بهروز خواهد شد.
پ ن 2: یکی از دوستان در مورد فاکتورهای نمرهدهی در وبلاگ سوال پرسیده بود که در این مورد حتماً خواهم نوشت و از همفکری دوستان جهت بهبود آن بهره خواهم برد. خواستم به آن دوست عزیز خاطرنشان کنم که یادم هست و حتماً در این مورد خواهم نوشت.
یک خانواده انگلیسی سنتی با نام خانوادگی هریتون را تصور کنید؛ مادری مقتدر که به تمام شئونات خانواده نظارت دارد و در امر تربیت تمام منسوبین به خانواده اهتمام ویژهای دارد تا بر نمای بیرونی خانواده کوچکترین خدشهای(به قول وزیر اسبق آموزش پرورش خطشهای) وارد نشود و همه چیز طبق روال استانداردهای خانواده در انگلستان (انگلستانِ سالهای ابتدایی قرن بیستم) پیش برود. حالا فرض کنید پسر ارشد خانواده بخواهد با کسی ازدواج کند که با معیارهای مادر نمیخواند! طبعاً مادر همه تلاشش را میکند تا این وصلت سر نگیرد و پس از سر گرفتن همه تلاشش را میکند تا عضو جدید خانواده خودش را مطابق معیارها تغییر دهد. این اتفاقات همگی قبل از شروع داستان رخ داده است و حتی پسر ارشد خانواده پیش از شروع روایت روی در نقاب خاک کشیده است و پس از مرگ او، این خانواده به هر ترتیبی، موفق شده است تا عروس خانواده (لیلیا) را در خانهای در نزدیکی خود اسکان دهد تا بتواند بر تربیت او و نوهی خانواده (ایرما) نظارت کافی داشته باشد.
داستان از جایی آغاز میشود که اعضای خانواده برای بدرقه لیلیا به ایستگاه راهآهن آمدهاند. قرار است لیلیا برای سفری یکساله به ایتالیا برود. خانواده از تدارک این سفر اهداف مختلفی دارد: اول اینکه با دور کردن لیلیا از انگلستان رابطه او با مرد جوانی به نام کینگکرافت گسسته و از لکهدار شدن اسم خانوادگی جلوگیری میشود. دوم اینکه با دور شدن لیلیا، تربیت ایرما به انحصار خانواده درمیآید. سوم اینکه در این مسافرت و در همراهی با یک دوشیزهی استاندارد (مطابق معیارهای خانواده) به نام کارولین ممکن است چیزهای مفیدی یاد بگیرد و رفتارش تصحیح شود. و در آخر با دیدن ایتالیا که نه فقط تفرجگاه که به منزلهی یک دانشگاه (به عقیده فیلیپ هریتون برادرشوهر لیلیا) محسوب میشود سطح فهم و شعورش بالا برود.
این مسافرت آغاز میشود اما جریانات مطابق اهداف از پیش تعیین شده پیش نمیرود و مشکلاتی اساسی رخ میدهد که همه هریتونها را تحت تأثیر خود قرار میدهد و...
*****
ادوارد مورگان فورستر (1879-1970) نویسنده انگلیسی است که عمده شهرتش به واسطه رمان گذری به هند و کارهایش در زمینه نقد ادبی است. نخستین اثر او همین کتاب است که در سال 1905 و در سن 26 سالگی منتشر شد. از میان 6 رمان و چند مجموعه داستان کوتاه او چهار اثر در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور داشت: گذری به هند، هواردز اند، اتاقی با یک منظره و همین کتاب؛ که البته در ورژنهای اخیر این لیست، کتاب حاضر از لیست خارج شده است. از آثار معروف او در زمینه رمان و نقد ادبی کتاب «جنبههای رمان» است که مجموعهای از سخنرانیهای او پیرامون رمان در کالج ترینیتی کمبریج میباشد.
مشخصات کتاب من: ترجمه شیرین تعاونی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم 1380، تیراژ 2200 نسخه، 241 صفحه.
..................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (در سایت گودریدز 3.62 و در سایت آمازون 3.8 )
پ ن 2: کتابهای بعدی لولیتا (ناباکف) و بل آمی (گیدو مو پاسان) خواهد بود.
ادامه مطلب ...