پس از اتمام جنگ داخلی اسپانیا و یکسره شدن کار گروههای چپگرا و جمهوریخواهان، بخشی از آنهایی که زنده ماندند به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن دادند و با توجه به طولانی شدن حاکمیت فرانکو، خیلی از آنها دور از وطن پیر و فراموش شدند و نهایتاٌ از دنیا رفتند. برخی از آنها قهرمانانی محبوب در نگاه طرفدارانشان بودند اما زندگی در تبعید و روزمرگی و بیعملی و قطع ارتباط مؤثر و عوامل دیگر، سکهی آنها را از رونق انداخت. قهرمانِ خوب از نگاه عامه کسی است که جلوی جوخه اعدام یا زیر شکنجه، لبخند بر لب خواستههای مردم را فریاد بزند و خود را فدا کند! قهرمانِ خوب قهرمان مرده است.
******
این داستان از لحاظ زمانی حدوداً دو دهه پس از پایان جنگ داخلی جریان دارد. «پابلو داگلاس» پسر نوجوان یکی از مبارزین قدیمی است که به تازگی دستگیر و زیر شکنجهی عوامل پلیس شهر پامپلونا به سرکردگی «وینیولاس» کشته شده است. در صحنه آغازین داستان پابلو به کمک یکی از بستگانش از مرز فرانسه عبور میکند تا خود را به خانه عمویش در شهر «پاو» رسانده و با آنها زندگی کند. آرزوی قلبی او دیدار با یکی از انقلابیون مشهور به نام «مانول آرتیگز» است که در ذهن این نوجوان جایگاه رفیعی دارد؛ تقریباً همان جایگاهی که بیست سال قبل از آن، در میان طیف وسیعتری داشته است. علاوه بر این آرتیگز در نگاه او کسی است که میتواند انتقام خون پدرش را از وینیولاس بگیرد. خروج پابلو از اسپانیا با بستری شدن مادر آرتیگز در بیمارستان همزمان میشود. وینیولاس در نظر دارد از فرصت استفاده کرده و این عنصر سابقهدار را به داخل خاک اسپانیا بکشاند. مادر که از این دام باخبر شده علیرغم ضدیت با مذهب و مذهبیون، برای نجات فرزندش به یکی از کشیشهای فعال در بیمارستان به نام «فرانسیسکو» متوسل میشود و...
داستان در یک بازهی زمانی محدود چند روزه جریان دارد و از دیدگاه چهار شخصیت اصلی داستان (پابلو، مانول، وینیولاس و پدر فرانسیسکو) در قامت راویان اولشخص، روایت میشود. با توجه به سوابق نویسنده که عمدتاً در زمینه فیلمنامهنویسی است، کتاب خیلی تصویری و سینمایی از کار درآمده است. اگر فرصت لازم را هنگام خواندن داشتم حتماً یکنفس تا انتهای آن میرفتم؛ این یعنی داستان روان و پرکشش است. فیلمی که بر اساس کتاب ساخته شده به مراتب از خود اثر معروفتر است: «اسب کهر را بنگر» به کارگردانی فرد زینمان با بازی گریگوری پک، آنتونی کوئین و عمر شریف. فیلم را یکی دو روز پس از خواندن کتاب دیدم. فیلم خوبی بود اما کتاب به مراتب قویتر بود. در ادامه مطلب بیشتر در مورد کتاب خواهم نوشت.
******
امریک پرسبرگر (1988-1902) فیلمنامهنویس و کارگردان مجار-بریتانیایی است که دو رمان در کارنامه خود دارد. این رمان در سال 1961 منتشر شده و در سال 1964 بر اساس آن فیلم ساخته شده است. پرسبرگر در راه خلق این کتابِ تریلر گونه، نیمنگاهی به زندگی و مرگ یکی از انقلابیون اسپانیایی معروف به «اِل کوئیکو» داشته است.
............
مشخصات کتاب من: ترجمه آرش گنجی، نشر چشمه، چاپ دوم بهار 1393، شمارگان 1200نسخه، 213 صفحه.
............
پ ن 1: نمره من به داستان 3.9 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.46)
پ ن 2: ترجمه به نظرم خوب بود و در متن هم فقط تعداد انگشتشماری غلط تایپی وجود داشت که جای تشکر دارد. فقط در هنگام نوشتن این مطلب با «مانول» مشکل پیدا کردم... به «مانوئل» عادت داریم و گمان هم میکنم مانوئل گزینه بهتری است. این را نوشتم که بگویم در ادامه مطلب اگر «مانوئل» دیدید تعجب نکنید.
پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو است. پس از آن به سراغ کتاب «مارش رادتسکی» اثر یوزف روت خواهم رفت.
ادامه مطلب ...