سال های آخر دهه بیست میلادی در آمریکا , سال هایی است که با بحران اقتصادی شناخته می شود. "توم جاد" جوانی است که در نزاعی جمعی و در حالت مستی مرتکب قتل شده است و حالا بعد از چهار سال حبس , از زندان آزاد شده است و در حال بازگشت به خانه است. اما شرایط در این مدت تغییر کرده است. کشاورزان به دلیل چند خشکسالی پشت سر هم مجبور به گرفتن وام از بانک ها شده و قادر به بازپرداخت اقساط نبوده اند. لذا بانک ها اقدام به تملک زمین ها می کنند. همزمان بانک ها و شرکت های زراعی به وجود آمده , به دلیل ورود تراکتور(تکنولوژی) دیگر نیازی به این کشاورزان نداشتند. خانواده "جاد" نیز مانند کشاورزان دیگر زمین خود را از دست داده و بیکار شده اند. در این زمان در تمام این مناطق اعلامیه ها و آگهی های جذب نیروی کار به تعداد زیاد و حقوق مناسب جهت کار در کالیفرنیا پخش می شود. کشاورزان همه وسایل خود را می فروشند و با پول آن کامیون می خرند و به سوی غرب حرکت می کنند. خانواده جاد (پدر و مادر, پدربزرگ و مادربزرگ و عمو, سه پسر جوان, دختر جوان و باردار خانواده و شوهرش, پسر و دختر نوجوان خانواده, به همراه کشیش سابق (کیزی) که از کشیشی دست شسته است) نیز با رویای زندگی بهتر در کالیفرنیا;سرزمین خانه های سفید و درختان پرتقال و انگورهای آنچنانی و ...; روانه این سفر طولانی می شوند...
روی زمین ها , خانه ها متروک ماند و بر اثر آن زمین ها رها شد. فقط پناهگاه های تراکتور با شیروانی های موجدار , براق و درخشان در این دشت زندگی می کردند. این زندگی فلز , بنزین و روغن بود که بر خیش های پولادین می درخشید.
شرح بی عدالتی ها و محکومیت آن
فرض کنید کارفرمایی به ده نفر کارگر نیاز دارد و تعداد متقاضیان نیز به همین میزان یا کمتر باشد, نتیجه این می شود که در تعیین مزد, کارگران دست بالا را خواهند داشت. اما فرض کنید که برای همین تعداد فرصت شغلی صد نفر یا هزار نفر متقاضی باشند و متقاضیان و خانواده هایشان همگی گرسنه باشند! نتیجه این خواهد شد که کارفرمایان هر چه بخواهند می توانند مزد را پایین بیاورند و کارگران مجبورند برای سیر کردن شکم هر کاری را بکنند. اما این سیکل تا کجا می تواند ادامه داشته باشد؟
شرکت ها و بانک ها ندانسته گور خود را می کندند. باغ ها از میوه لبریز بود و جاده از گرسنگان. انبارها لبریز از محصول بود و فرزندان بی چیزان به استخوان سستی مبتلا می شدند و کورک همه جای بدنشان را فرا می گرفت. شرکت های بزرگ نمی دانستند رشته ای که گرسنگی را از خشم جدا می کند خیلی نازک است. به جای افزودن به مزدها پولشان را در راه تهیه نارنجک های گازدار , هفت تیر, استخدام محافظ , تهیه لیست سیاه و دست آموز کردن گروه های جیره خوار به کار می بردند.
روی جاده های بزرگ مردم مانند مورچه , در جستجوی کار و نان, سرگردان بودند. و خشم بارور می شد.
عمق فاجعه را در جایی از داستان می بینیم که زمینداران بزرگ برای پایین نیامدن قیمت محصول, در حالی که مردم گرسنه اند, اقدام به پاشیدن نفت روی پرتقال ها و خشکاندن درخت های انگور , سوزاندن ذرت و قهوه در کوره و ریختن سیب زمینی در رودخانه می کنند و علاوه بر آن نگهبانان مسلح در کنار رودخانه می گذارند تا کسی نتواند از آنها استفاده کند.
با توجه به گرسنه بودن این کارگران , کارفرمایان همیشه در هراس از شورش آنها هستند, برچسب "سرخ ها" را مثل شمشیر داموکلس بالای سر کارگران نگه می دارند و همراه با پلیس با آنها بد رفتاری می کنند و اردوگاه های آنها را تخریب می کنند و به آتش می کشند ; چرا که جمع شدن کارگران در کنار هم می تواند منشاء شورش باشد. در کل برخورد آنها با کارگران به زعم نویسنده انسانی نیست:
کسی که یک جفت اسب دارد و آنها را به گاو آهن یا خیش یا به غلتک کشاورزی می بندد, هرگز به خاطرش نمی گذرد آنها را رها کند و بگذارد گرسنگی بخورند, چون دیگر کاری برای آنها نیست. ولی این ها اسب هستن , ما آدم هستیم.
راه حل مقابله چیست؟
تصور کنید که متقاضیان کار دارای همبستگی و تشکل باشند. در این صورت واضح است که می توانند در مقابل زورگویی مقاومت کنند و با هماهنگی و اعتصاب و روش های مدنی جلوی کاهش مزد را بگیرند. می توانند به صورت دسته جمعی محل اسکان خود را سر و سامان بدهند (که یک نمونه از این کار را در اردوگاه دولتی می بینیم). کمک کردن به دیگران آغاز تحول از من به ما است. اما موانع شکل گیری این همبستگی با توجه به داستان چیست؟ می توان از دل داستان فاکتورهایی نظیر: عدم آگاهی , شدت فقر , ترس , برچسب های اجتماعی , برخی برداشت های دینی و... استخراج کرد. اما در مباحث جدید از اصطلاحی متاخر برای تحلیل این تیپ مسایل استفاده می کنند:سرمایه اجتماعی.
سرمایه اجتماعی ویژگی هایی از یک جامعه یا گروه اجتماعی است که ظرفیت سازماندهی جمعی و داوطلبانه برای حل مشکلات یا مسائل عمومی را افزایش می دهد. از جمله می توان از معیار رابطه متقابل , رفتار غیر خودخواهانه , اعتماد و هنجارهایی که کنش جمعی را تسهیل می کند نام برد. (در باب سرمایه اجتماعی که البته مبحث به نسبت جدیدی است درصورت نیاز, به صورت پاورقی! مطالبی در آینده خواهم نوشت) طبیعی است در جایی که سرمایه اجتماعی بالا باشد امکان عمل جمعی و سازماندهی بالاتر است. به عنوان مثال روز هوای پاک را در نظر بگیرید ; در این روز فرق بین جامعه برخوردار از این سرمایه و جوامع دیگر مشخص می شود , در یکی اکثریت مردم با دوچرخه بیرون می آیند و در دیگری تفاوتی با روزهای قبل مشاهده نمی شود. در چنین موقعیتی هر فرد انتظار رعایت موضوع توسط دیگران را دارد و چون هوای پاک منفعتی همگانی است که هر کسی می تواند بدون توجه به این که آیا برای تهیه آن کمکی نموده است یا خیر, به دست آورد, لذا هیچ کس خودش را به زحمت نمی اندازد! و از این دست مثال ها تو جیب همه ما هست.
پیام امید به خواننده وبلاگ!
جان اشتین بک در سال 1939 این کتاب را نوشت و موفق به کسب جایزه پولیتزر گردید و مورد ستایش قرار گرفت. همزمان در چندین ایالت و در حرکتی خودجوش! کشاورزان آمریکایی اقدام به سوزاندن این کتاب در محافل عمومی کردند. مستمسک آنها برای این کار (و تجدید آن در سال های بعد) ارایه تصویری خلاف واقع از کشاورزان و توصیف آنها به عنوان یک گروه وحشی گرسنه، حمله به بنیادهای مذهبی چون کلیسا، پرده دری و وقاحت در توصیف صحنه های زننده , بوده است.
با نوشتن پاراگراف بالا خواستم بگویم که نا امید نباید بود ... جوامع مدرن , مدرن به دنیا نیامدند, مدرن شدند! حالا به جای کلمه مدرن هر کلمه ای دوست دارید بگذارید (اخلاقی, با سرمایه اجتماعی بالا, توسعه یافته , کارآمد و امثالهم!).
***
کشیش (سابق): من استعداد راهنمایی مردم را دارم, اما به کجا راهنماییشون کنم, نمی دونم.
جاد گفت: یکریز مردمو دایره وار بگردونین. تو نهر آب فروشون کنین. بهشون بگین اگه با شما هم عقیده نباشن به آتش جهنم می سوزن. چه اصراری دارین که به جایی راهنماییشون کنین؟ همین که راهنماییشون می کنین کافیه.
.
عیسی پرستان,جلوی چادرهای خود نشسته و با چهره های خشمگین و تحقیرآمیز , دیده وری می کردند. حرف نمی زدند, در کمین گناه بودند, سیمای آنها نشان می داد که تا چه حد این کارهای زشت را محکوم می کنند. (منظور از کار زشت موسیقی و رقص است!)
***
این کتاب که در لیست 1001 کتاب حضور دارد تا کنون 4 بار ترجمه و دو بار تلخیص شده است:
شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی انتشارات امیرکبیر چاپ اول 1328
احمد طاهرکیش نشر زرین 1362
عبدالحسین شریفیان انتشارات بزرگمهر 1368
محمدصادق شریعتی نشر گویش نو 1386
تلخیص روزنامه همشهری 1387 در 40 صفحه
ترجمه و تلخیص مصطفی جمشیدی انتشارات امیرکبیر 1388 در 124 صفحه
کتابی که من خواندم ترجمه مسکوب و انتشارات امیرکبیر (چاپ هشتم 1361 در 520 صفحه با تیراژ 16500 عدد = داریم پسرفت می کنیم؟!)
فیلمی هم به کارگردانی جان فورد و با بازی هنری فوندا در سال 1940 بر اساس این رمان ساخته شده است.
.............
پ ن 1: نمره کتاب 4 از 5 میباشد (در سایت گودریدز 3.9 از 5)
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند!
روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد; عشق ورزید; مورد بی مهری قرار گرفت; و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید.
این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش میکردیم; گرچه چکیده زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد.
این دو پاراگراف اول کتاب است! و از این به بعد داستان با جزئیاتش با نثری ساده و روان و بی تکلف بیان می شود. آلبینوس تحت تاثیر غرایز سرکوب شده اش دوست دارد که رابطه ای هیجانی و پر شور را تجربه کند. با دختر جوانی که نصف او سن دارد آشنا می شود. پس از مدتی سر و کله فردی که دختر با او رابطه ای پرشور و هیجانی داشته پیدا می شود و این مثلث احساسی (به علت انفعال محض همسر آلبینوس این مثلث به مربع تبدیل نمی شود) شکل می گیرد. ناباکوف با بیانی طنزآلود (بیشتر طنز موقعیت) این روایت را به پایان تراژیکش راه می برد.
توصیه های ناباکوف به خوانندگان!:
1- رفتن در رویاهای بی پروا که همه چیز در آن مجاز است خطرناکتر از رفتن به سرزمینهای بی پروایی است که در آن همه چیز مجاز است.
2- هندوانه هایی که برمی دارید متناسب با توانایی هایتان باشد.
3- خربزه هایی که می خورید متناسب با میزان توانایی شما در تحمل لرز آن باشد.
4- سعی کنید اساساٌ تصمیمات تند احساسی نگیرید چون , چه آن را انجام دهید و چه آن را انجام ندهید در هر دو صورت بازنده اید.
5- اگر دروغگو و ترسو هستید , ابله نباشید و اگر ترسو و ابله هستید دروغگو نباشید و اگر دروغگو و ابله هستید ترسو نباشید, خلاصه مثل آلبینوس هر سه تا رو با هم نباشید.
6- اگر همسر یک مرد پولدار ساده و زودباور هستید , حواستان را جمع کنید تا افسارش به دست غرایز سرکوب شده اش نیفتد. اگر نمی توانید حواستان را جمع کنید لااقل نامه هایش را باز نکنید.
7- اگر همسر یک مرد پولدار باهوش هستید , توکل کنید.
8- پولداری زیاد هم خوب نیست چون ناخودآگاه آدم های فرصت طلب به شما سر خواهند زد. در صورتیکه ناخودآگاه پولدار شدید و یا گریزی از پولدار شدن نبود حتماٌ ابتدا تست هوش بدهید و در صورتیکه در دسته کم هوشان جای گرفتید در اولین فرصت با یک زن باهوش ازدواج کنید.
9- هیچ گاه فکر نکنید به عمق اندوه و رنج بشری رسیده اید چون همیشه این امکان هست که کسی پیدا شود و شما را با موقعیتهای عمیق تری آشنا سازد.
10- سعی کنید عکس العملتان متناسب با خطای طرف مقابل باشد و قبل از هرگونه عملی کمی فکر کنید و احساساتی تصمیم نگیرید.
11- واقعاٌ اگر می خواهید طرف برگردد همه پل های پشت سرش را خراب نکنید. راه های ساده تری برای مسدود کردن مسیر وجود دارد چرا انفجار؟
12- باور کنید پیش روانکاو رفتن عیبی ندارد.
13- وقتی طرفتان مجردی به تایلند می رود پس از یک هفته باز می گردد, مطمئن باشید.
14- کلاٌ این روزها بصیرت مد است , با بصیرت باشید.
کتاب خنده در تاریکی اثر نویسنده روسی الاصل آمریکایی ولادیمیر ناباکوف (خالق رمان لولیتا) توسط امید نیکفرجام ترجمه و انتشارات مروارید آن را منتشر نموده است. (کتاب من چاپ چهارم 1385 در 250 صفحه به قیمت 3200 تومان)
از این نویسنده رمان پنین در لیست 1001 کتاب قرار گرفته است.
پ ن 1: مطلب بعدی مربوط به کتاب مزرعه حیوانات اثر جورج اورول می باشد.
پ ن 2: کتابی که الان شروع به خواندن آن می کنم مطابق آراء کافه پیانو اثر فرهاد جعفری می باشد.
پ ن 3: با اجازه دوستان کتاب قطور چشم های بازمانده در گور اثر میگل آنخل آستوریاس را برای مطالعه در خانه انتخاب کرده ام.
پ ن 4: کتاب بعدی را از میان این گزینه ها انتخاب نمایید:
الف) روانکاو ماشادو دآسیس ب) همسایه ها احمد محمود (دوباره خوانی) ج) 1984 جورج اورول د) دختر پرتقالی یوستین گوردر ه) جاز تونی موریسون
پ ن 5: نمره کتاب در سایت گودریدز 3.9 و طبق سیستم نمره دهی خودم 3.8 از 5 میباشد.
باغ وحش شیشه ای حکایت مشکلات و سرخوردگی های خانواده وینگفیلد در جامعه شهری- صنعتی آمریکا است. مادر (آماندا) و دو فرزندش تام و لورا که در شهر سنت لوئیس زندگی می کنند. پدر خانواده سالها قبل با رویای سفر به سرزمین های ناشناخته از صحنه خارج شده است و غیر از قاب عکسی روی دیوار چیزی از او برجا نمانده است. تام در یک کارخانه کفش سازی کار می کند و حقوق بخور و نمیری دریافت می کند و البته از کارش رضایت ندارد:
تام: انسان به طور غریزی یک عاشق است, یک شکارچی, یک جنگجو و هیچکدام این غرایز , در کارخانه ها ارضا نمی شوند.
تام برای رهایی از سرخوردگی های خود به سینما و مشروب پناه می برد و البته در فکر راهی است که پدر سالها قبل رفته است.
اما لورا ; لورا به علت نقص جسمانی, لنگی مختصری در راه رفتن دارد و به همین خاطر دچار انزوا و سرخوردگی است. او هیچ دوستی ندارد , منزوی و خجالتی است. تنها دلخوشی او کلکسیونی است که از حیوانات شیشه ای دارد.
آماندا نیز بدون مشکل نیست; او نیز سرخورده از غیبت همسر زندگی خود را وقف فرزندانش کرده است و اکنون نیز گرفتار مشکلات آنهاست. مکانیزم دفاعی او نیز سیر در خاطرات گذشته و ایام جوانی با شکوه خود است.
آماندا از تام می خواهد که برای بهبود وضعیت لورا, یکی از همکاران مجرد خود را برای شام دعوت کند تا از این طریق بتواند همدمی (و شاید هم همسری) برای دخترش دست و پا کند تا او از انزوا خارج شود. اینگونه می شود که جیم اوکانر وارد صحنه می شود....
جیم: ... بعلاوه اینکه همه مشکلات دارند, این فقط خاص تو نیست تنها فرقش در این است که دیگران سعی می کنندبر مشکلاتشان غلبه کنند. تو فکر می کنی تنها کسی هستی که مشکل داری و این باعث می شود احساس ناکامی کنی. اما وقتی به اطرافت نگاه کنی مردم زیادی را خواهی دید که به اندازه تو احساس ناکامی می کنند.
تنسی ویلیامز (۱۹۱۱ - ۱۹۸۳) نویسنده مشهور آمریکایی و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر در ادبیات آمریکا محسوب میشود. از آثار مشهور وی میتوان به نمایشنامههایی همچون اتوبوسی به نام هوس, گربه روی شیروانی داغ ، باغ وحش شیشه ای , شب ایگوانا و خالکوبی رز اشاره کرد. نمایشنامه «گربه روی شیروانی داغ» در سال ۱۹۵۵ برنده جایزه پولیتزر شد. (منبع ویکی پدیا)
این نمایشنامه هفت پرده ای ,حداقل دو ترجمه دارد: حمید سمندریان (نشر قطره , 104 صفحه , 1388 به قیمت 2000 تومان) مرجان بخت مینو (انتشارات مینو , 112 صفحه , چاپ اول 1381 به قیمت 650 تومان).
پی نوشت: کماکان مشغول طبل حلبی گونترگراس هستم و در هنگام رفت و آمد به ترتیب شازده کوچولو ی اگزوپری و پس از آن معرکه لویی فردینان سلین را خواهم خواند.
خیلی بعداً نوشت: ظاهراً این صفحه من خیلی زیاد خواننده دارد! از همین جا به همه دانشجویان عزیز سلام می کنم و از این که این پست شاید نتواند به دردشان بخورد عذر خواهی می کنم اگر فرصتی پیش آمد دوباره می خوانم و با دقت بیشتری این پست را دوباره نویسی می کنم. (17مرداد 90)
..................
پ ن 3: نمره من به کتاب 3.7 از 5 میباشد.
داستانهای این مجموعه به استثنای یکی از آنها از میان دو مجموعهی بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی سال 2005 و داستانهای برنده جایزه اُهنری سال 2006 انتخاب شدهاند. داستان "یک بار در زندگی" نیز از مجله نیویورکر (مه 2006) انتخاب شده است. نویسندگان اکثراٌ برای من جدید و ناآشنا هستند اما قبل از هر داستان بیوگرافی کوتاهی از نویسنده آورده شده است که مفید است.
آفت این گونه گردآوری ها این است که معمولاٌ بعضی از داستانها در مجموعه ای دیگر و توسط مترجمی دیگر نیز ترجمه می شود! و بدین ترتیب در حوزه ترجمه هم بهره وری مانند حوزه های دیگر می شود. خوب , همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید دیگر... این مجموعه 3 داستان مشترک با کتاب « نقشه هایت را بسوزان» که توسط خانم مژده دقیقی گرداوری و ترجمه شده , دارد.
پسران پیر, دختران پیر ادوارد پی جونز
داستان مردی که به جرم قتل به زندان می رود و ماجراهای زندان و پس از زندان 7 ساله و برخورد با دوست دختر قدیمی ... (خوب)
دومین مرد را که کشت دستگیرش کردند. پلیس هیچ وقت قتل اول را به او نسبت نداد. بنابراین مقدر شد که قربانی توی قبرش بخوابد و هیچ کس رسماٌ تاوان آن چه را بر سر او آمده بود ندهد... تا حدی می شد گفت که انگار بر اساس دفاتر پلیس, سیزر یک نفر را آزادانه کشته و قسر در رفته است.
چهار میزان اول ناتانیل بلوز
والدین یک پسر 14 ساله می خواهند برای یک ماه مسافرت بروند, یک پیرزن را استخدام می کنند تا در غیبت آنها از پسر و خانه مراقبت کند و ... (متوسط)
دختر خاله ها جویس کارول اوتس
یکی از بازماندگان هولوکاست زندگینامه خود را چاپ می کند و با توجه به نظرات جنجالی آن پرفروش می شود و این استاد دانشگاه (فریدا) معروف می شود. ربه کا با خواندن این زندگینامه متوجه می شود که فریدا دختر خاله ایست که در زمان جنگ جهانی دوم قرار بود به نزد آنها بیاید و او فکر می کرد که کشته شده است لذا به فریدا نامه می نویسد... این داستان نامه هایی است که بین این دو رد و بدل می شود.... (خوب)
اشتیاق آلیس مونرو
گریس پیرزنی است که به شهر زمان جوانی خود مراجعه و خاطراتش را مرور می کند. دختری که در آستانه ازدواج با دوست پسر محجوبش تصمیمی عجیب می گیرد... (خوب)
در واقع مردها – یا به عبارتی مردم , همه مردم – تصور می کردند دخترها باید یک چنین صفاتی داشته باشند: خوشگل, عزیز دردانه, ننر, خودخواه و تهی مغز. یک دختر می بایست دارای یک چنین خصوصیتی می بود تا عاشقش می شدند, آخر سر هم این دختر خودش مادر می شد و با سوز و گداز زندگیش را وقف بچه هایش می کرد. او گرچه دیگر خودخواه نبود اما هم چنان تهی مغز باقی می ماند. تا آخر عمرش.
تمرین های ساده برای دانش اموزان تازه کار آلیکس اوهلین
پسری که در 8 سالگی برای آموزش پیانو نزد زنی می رود در حالیکه به دلیل فقر در خانه پیانویی برای تمرین ندارد و او با کشیدن کلیدهای پیانو روی کاغذ تمرین می کند و.... (متوسط)
هیچ دوستی نداشت. بیشتر اوقات ساکت بود. انگشتش را توی بینیش می کرد و وقتی می گفتند نکن, آهسته درش می آورد و به نوک انگشتش خیره می شد. طوری که انگار هیپنوتیزمش کرده اند. بعد دستش را همینطور پاک نکرده , می کرد توی جیبش.
بوهمیایی ها جرج ساندرز
داستان از زبان پسری نقل می شود که در محله شان دو بیوه زن زندگی می کند که شوهرهایشان را در قتل عام های اروپای شرقی از دست داده اند, یکی خوش اخلاق است و دیگری بد اخلاق و قضاوتی که بچه ها دارند و... (خوب)
قاضی شیوا رام مورتی ریشی ردی
دو دوست مسن هندی که در آمریکا زندگی می کنند و هر هفته با هم قراری دارند و پیاده روی و ناهاری... در روز کریسمس که رستوران همیشگی تعطیل است به ساندویچیی مکزیکی می روند و تصادفاٌ یکی از آنها که قاضی بازنشسته است غذای اشتباهی که شامل گوشت گاو است دریافت می کند....(متوسط)
نامه هایی در برف ملانی ری تان
نامه ها یا واگویه هایی است که یک زن سی و چند ساله خطاب به افراد مختلف بیان می کند و از این طریق سرگذشت غم بار خود را تعریف می کند... (خوب)
اوه لیدیا! خیلی ازت ممنونم که عاشق سبزیجاتی, همین دنبال لوبیا های سبز و تازه گشتنت بود که به من فرصت داد بتونم دستمو ببرم تو کیف کوچولوت و فقط چیزی رو که بهش احتیاج داشتم پیدا کنم و بردارم. تو ایستاده بودی تو صف صندوق , تا متوجه بشی چیزی گم کردی , من شصت کیلومتر دور شده بودم, به سمت غرب.
یک بار در زندگی جومپا لاهیری
دو خانواده هندی مهاجر در آمریکا... یک خانواده به هند باز می گردد و حالا بعد از چند سال مجدداٌ به آمریکا برمی گردند و تا زمان خرید خانه, در خانه خانواده دیگر مستقر می شوند...(خوب)
مادرم می گفت آن قدر که بمبئی آن ها را آمریکایی کرده کمبریج نکرده...
این کتاب توسط خانم آذر عالی پور گردآوری و ترجمه شده است و انتشارات مروارید آن را به زیور طبع آراسته است (280 صفحه با تیراژ 1650 نسخه در سال 1387 با قیمت 4300 تومان).
پی نوشت: خیلی وقت است مستور نخوانده ایم!! روی ماه خداوند را ببوس مهمان پست بعدی خواهد بود.
پ ن 2: نمره کتاب 3.1 از 5 میباشد.
زندگی افسانه ای است که از زبان دیوانه ای نقل شود, آکنده از خشم و هیاهو که هیچ معنایی ندارد. (مکبث ویلیام شکسپیر)
داستان,حکایت زوال یک خانواده جنوبی در آمریکای ابتدای قرن بیستم است. خانواده ای که بیشتر در گذشته زندگی می کند. خانواده ای که شامل پدر (جیسون کامپسن) مادر (کاولین باسکومپ) سه پسر به نامهای کونتین , جیسون , بنجامین و یک دختر به نام کدی و دایی آنها به نام موری و تعدادی خدمه سیاه پوست است.
کتاب چهار فصل دارد و هر فصل راوی متفاوتی دارد و البته سبک روایی هم متفاوت است. فصل اول از زبان بنجامین (بنجی) بیان می شود. بنجی عقب مانده ذهنی است (البته به نظر من که او یک بیمار اوتیسمی است که این را با توجه به تجربه خودم می گویم وگرنه تخصص آکادمیک در این خصوص ندارم ولی با توجه به متن به نظرم اوتیست آمد – به کتاب ماجرای عجیب سگی در شب که معرفی کردم مراجعه شود البته این نوع حاد است). این فصل خفن ترین قسمت داستان است بدین سبب که تشخیص زمان اتفاقات و ... این فصل خواننده را مستاصل می کند. عنوان فصل هفتم آوریل 1928 است و کل اتفاقات این روز از زبان بنجی روایت می شود(روز تولد 33 سالگی اوست) اما بنجی در خود مانده است در گذشته مانده است هر چیزی برای او تداعی گذشته و البته بخش خاصی از گذشته را می نماید. این است که روایت او مدام تغییر زمان می دهد و خواننده گیج می شود. فرض کنید من و شما با هم در حال قدم زدن هستیم, من با دیدن مکان ها یا شنیدن برخی کلمات در ذهنم خاطره ای زنده می شود و آن را مرور می کنم و شما و دیگران هم گاهی دیالوگی را برقرار می کنید. حالا اگر من چیزهای که در ذهن و بیرون در جریان است را پشت سر هم (با توجه به توالی بروز آن در ذهنم و بدون توجه به تقدم تاخر زمانی وقوع در بیرون) روی کاغذ بیاورم چه می شود؟ فصل اول می شود! تازه با یک راوی آنورمال!
کدی گفت: بگذار بگه من که باکم نیست. ورش موری را کول کن از تپه ببرش بالا.
ورش چمبک زد و من سوار کولش شدم.
لاستر گفت: به امید دیدار تا امشب موقع نمایش. بیا اینجا. باید اون ربع دلاریو بجوریم.
کونتین گفت: اگر یواش بریم تا برسیم آنجا هوا تاریک میشه.
خط اول و دوم مربوط به 5 سالگی بنجی است (بنجامین وقتی به دنیا آمد اسم موری روی آن گذاشته شد که همنام دایی اش است ولی وقتی مشخص شد که مشکل روانی دارد به خواسته مادر اسمش را عوض کردند) و خط سوم مربوط به 33 سالگی اوست و خط چهارم برگشت به همان 5 سالگی است.
چند سال قبل که این کتاب را برای بار اول دستم گرفتم وسط همین فصل ناک اوت شدم! گیج شده بودم که چی به چیه و یا به عنوان مثال نفهمیدم این کونتین پسر است یا دختر!! البته این بار عزمم را جزم کردم تا انتها بروم و از فصل یک و دو گذر کردم و در فصل سوم فهمیدم که دو تا کونتین داریم!! یکی پسر بزرگ خانواده است و دیگری دختر کدی است! لذا بعد از تمام کردن داستان دوباره فصل اول و دوم را خواندم که به مراتب از بار اول راحت تر بود.
عجالتاٌ در این فصل متوجه می شویم که بنجی نا آرام با چند چیز آرام می شود که در رتبه نخست خواهرش کدی قرار دارد (آتش و دمپایی ها و گل نرگس و مزرعه اش هم هستند). حضور او موجب آرامشش است و هنگامی که کدی به مدرسه می رود او در پشت دروازه منتظر است تا برگردد و این عادت را سالها بعد از خروج کدی از خانواده انجام می دهد و گویا در پی اشتباهی که نسبت به تشخیص یک دختر بچه انجام می دهد او را اخته می کنند. متوجه می شویم که پدر توجه ویژه ای به کدی و کونتین و بنجی دارد و مادر همیشه متمارض, توجه ویژه ای به جیسون (برادر وسطی که در بچگی هم بدجنس است) و برادر خودش موری دارد. متوجه می شویم که در تاریخ عنوان فصل, پدر مرده است, کونتین (پسر) مرده است , کدی از خانواده خارج شده است و کسی حق ندارد اسم او را ببرد و ...
فصل دوم , دوم ژوئن 1910 و راوی آن کونتین پسر بزرگ خانواده است. او را به هاروارد فرستاده اند تا درس بخواند. پول این کار را از فروش قسمتی از مزرعه که متعلق به بنجی است پرداخت کرده اند. نوع روایت مشابه فصل قبل است مضاف بر اینکه ذهن کونتین از ذهن بنجی پیچیده تر است و در این فصل وسط جمله تغییر زمان داریم! ولی خوب شما کمی نوع روایت دستتان آمده است! البته زمانهای مورد اشاره بیشتر به دو سه سال منتهی به تاریخ فصل می باشد.کونتین به کدی علاقه ویژه ای دارد و از طرفی کدی بعد از بلوغ روابط خلاف عرفی با پسران دارد و این کونتین را به واسطه همان علاقه ویژه عذاب می دهد. کدی در یکی از همین ارتباطات دچار مشکل بارداری ناخواسته می شود و کونتین در یادآوری گفتگویی که با کدی دارد سعی دارد این را از زبان کدی بشنود که آن فرد خلاف خواسته کدی به او تجاوز کرده است و این را نمی شنود. می خواهد طرف را بکشد زورش نمی رسد... مادر پس از اطلاع از بارداری دختر, او را به شهر دیگری می برد و یک شوهر دم دستی (یا مصلحتی به قول مترجم که البته به نظرم جور نمی آمد و به وقایع بعدی آن نمی خورد) برایش تور می کند. کونتین با این قضیه هم مخالف است تا حدی که حاضر است تجاوز به کدی را به عهده بگیرد و با کدی و بنجی از خانه فرار کند. همین سرخوردگی ها و نومیدی ها وقایع روز مذکور را رقم می زند.
فصل سوم ششم آوریل 1928 و راوی آن جیسون برادر دیگر است. این فصل روایت ساده ای دارد. شما گردنه ها را رد کرده اید و مناظر اطراف و اکناف داستان برایتان پدیدار می شود. حدود 15 سال است که جیسون عهده دار امور خانواده شده است. کدی بعد از ازدواج ناموفقش حق بازگشت به خانه و حتی حق دیدن دخترش را ندارد. پول می فرستد اما توسط جیسون بالا کشیده می شود. این جیسون آدم حرص در آوری است, خیلی کثافت است. حاضر است بلیط ربع دلاری را به آتش بیاندازد ولی آن را به خدمتکار سیاهپوست ندهد.
فصل چهارم هشتم آوریل 1928 و راوی آن دانای کل است و این فصل هم ساده است و خبری از جریان سیال ذهن نیست. آسوده باشید داستان را به پایان برده اید حالا فقط لازم است که برگردید و فصل اول و دوم را دوباره بخوانید تا پازل تکمیل شود...
گویا هنگامی که فالکنر برنده جایزه نوبل شد ضمیمه ای بر این داستان نوشت که کمی توضیحات جهت فهم بهتر داستان در آن فصل ارائه شده است. البته کتابی که من خواندم (نیلوفر چاپ 1384) فاقد این فصل است و به جای آن در انتها چند مقاله تفسیری دارد که یکی از آنها مقاله زمان در نظر فاکنر از ژان پل سارتر با ترجمه ابوالحسن نجفی است که جالب توجه است:
http://www.dibache.com/text.asp?id=347&cat=38
این کتاب دو ترجمه دارد: آقای بهمن شعله ور در سال های دور و آقای صالح حسینی در سال های نزدیک... من ترجمه آقای حسینی را خواندم و به نظرم باز هم نیاز به بازنگری دارد به عنوان مثال:
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچ چیز نمی تواند یاریش کند _ نه مذهب, نه غرور, نه هیچ چیز دیگر _ بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد. (متن کتاب ص 95)
فقط پس از آن که فهمیدی که هیچچیز نمیتواند کمکت کند ـ نه مذهب، نه غرور، نه هیچچیز دیگر ـ وقتی این را فهمیدی آنوقت به هیچ کمکی نیاز نداری. (از مقاله سارتر با ترجمه نجفی ص 387)
خوب به نظر من که این دو جمله خیلی خیلی خیلی با هم مغایرت دارد و ...
فالکنر در خطابه خود هنگام دریافت جایزه نوبل می گوید:
... نویسنده جوان امروزی مسائل دل آدمی را از یاد برده است, دل در کار کشمکش با خود: که مایه نوشته خوب است و بس, چه تنها همین است که ارزش نوشتن دارد و رنج و عرق ریزی روح برازنده آن است... خواستم بگویم که نویسنده مطمئناٌ رنج و عرقریزی زیادی در هنگام خلق این داستان کشیده است و خواننده در هنگام خواندن آن بیشتر! (مگر اینکه به تورقی بسنده نماید).
این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند موجود است. من این کتاب را به کسانی که تعداد زیادی کتاب نخوانده در قفسه های کتابخانه شان دارند توصیه نمی کنم. به کسانی که به پازل های بالای 1000 تکه علاقه ای ندارند توصیه نمی شود.
...........................
پ ن: نمره کتاب 3.9 از 5 میباشد.