مقدمه اول: سینگر تقریباً آخرین نویسندهی بزرگی است که به زبان «ییدیش» مینوشت. این زبان یکی از زیرشاخههای زبانهای ژرمنی محسوب میشود که قرنها زبان مادری و اصلی یهودیان مناطق اروپای مرکزی و شرقی بود. در واقع آثار او عمدتاً ابتدا در روزنامهای که در آن فعالیت داشت به چاپ میرسید. بعداً به زبان انگلیسی ترجمه شدند و البته خودش هم در فرایند ترجمه نقش ایفا میکرد.
مقدمه دوم: سینگر برنده نوبل ادبی سال 1978 است. شناخت نویسندههایی که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی شاخص بودند برای ما با تأخیر زیاد حاصل شد. شرایط آن دوران و قطعی ارتباطات و پس از آن هم تنبلی امثال منِ خواننده!
مقدمه سوم: وقتی وبلاگنویسی را شروع کردم سروش پنج ششساله بود و اسمش را به پیروی از نام ویلاگ به شوخی گذاشته بودم سیخِ بدون کباب! دو سه هفتهایست که زندگی دانشجویی را آغاز کرده است. برای یک پدر کمی هراسناک است اما از بهومیل هرابال، نویسنده نامدار چک وام میگیرم که در تنهایی پرهیاهو از هگل وام گرفته بود: تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیت راکد و متحجر است، وضع بیتحرک احتضار، و تنها چیزی که جای خوشحالی دارد وضعی است که در آن نه تنها فرد، که کل جامعه، در حال تلاشی مدام است، تلاشی که به واسطهی آن جامعه بتواند جوان شود و به اشکال زندگی جدیدی دست یابد.
******
«هرمان برودر غلتی زد و یک چشمش را گشود. در عالم خواب و بیداری نمیتوانست تشخیص دهد کجاست، در تسیوکیف، یا در اردوی آلمانیها؟ حتی لحظهای خود را مخفی در انبار کاه در لیپسک تصور کرد. این مکانها هرچند گاهی در ذهن او به هم میآمیختند. میدانست در بروکلین است اما صدای فریاد نازیها را میشنید. آنها سرنیزه را در کاه فرو میکردند تا او را خارج کنند و او خود را بیشتر و بیشتر میان کاهها پنهان میکرد...»
راوی، سومشخص معطوف به ذهن شخصیت اصلی داستان است. هرمان مردی میانسال است. یک یهودی که به نظر میرسد از مهلکه نازیها جان سالم به در برده است اما در واقع زخمهای بیشماری در روح و روان او باقی مانده است. تقریباً تمام اعضای خانوادهاش را از دست داده است. حتی یک شاهد عینی او را از نحوه کشته شدن زن و دو فرزند خردسالش باخبر کرده است. خود او سه سال را در یک کاهدانی مخفی بوده و طی این مدت طولانی آب و غذایش توسط دختری روستایی به نام یادویگا، که قبل از این وقایع خدمتکار خانه آنها بوده، تأمین میشده؛ ریسک بزرگی که میتوانست به قیمت جان یادویگا و تمام اعضای خانوادهاش و حتی روستایشان تمام شود. هرمان پس از جنگ با این دختر هموطنِ لهستانی، ازدواج کرده و به آمریکا میآید.
در آمریکا زندگی سخت و پیچیدهای را آغاز کرده است. شغلش نوشتن خطابه و مقاله برای یک خاخام ثروتمند است. در واقع یک نویسندهی پشتِ پرده است. او که ایمانش به خدا متزلزل شده است گاه مقالههایی مینویسد که از موضع یک مؤمن مذهبی نوشته شده است و گاه خطابههایی مینویسد که در آنها نوید دنیایی بهتر و فردایی روشنتر میدهد درحالیکه خودش به هیچوجه چنین اعتقاداتی ندارد. در واقع او هنوز که هنوز است خود و عقاید خود را در کاهدانی مخفی نگاه داشته و به یک زندگی مخفیانه ادامه میدهد. نه تنها خودش از ارتباط با دیگران پرهیز میکند بلکه از یادویگا هم چنین انتظاری دارد. آنطور که از پاراگراف اول و در سراسر متن برمیآید او همواره از برآمدن دوباره نازیها و گروههای مشابه در هراس است و مدام به راههای مخفی کردن خود در شرایط بحرانی فکر میکند.
او که درآمدش به سختی کفاف مخارجش را میدهد، استادِ انتخابهای نادرست است! هر کاری که میکند کلاف زندگی خود را پیچیدهتر میکند. معشوقهای به نام ماشا دارد که با انواع دروغ و دغل، فرصت بودن با او را فراهم میکند و در این میان با شروع داستان اتفاقی رخ میدهد که این زندگی دوگانه را به زندگی سهگانه تبدیل میکند و اقامتش در آمریکا در معرض خطر قرار میگیرد و باید بیش از پیش به پنهانکاری بپردازد. البته این تهدید به نوعی فرصتی برای بهبود وضعیت با خود به همراه دارد اما آیا هرمان با این پیشینه میتواند تصمیم درستی بگیرد؟!
در ادامهی مطلب به برخی نکات پیرامون کتاب خواهم پرداخت.
******
ایزاک بشویس سینگر (1904-1991) در خانوادهای یهودی در روستایی نزدیک به ورشو به دنیا آمد. او در جوانی به نوشتن داستان کوتاه و ترجمه رمانهای معروف به زبان ییدیش روی آورد و در موطنش لهستان تا حدودی شناخته شده بود. او در سال 1935 و با پیشبینی خطراتی که در پیش بود به آمریکا مهاجرت کرد. به کمک برادرش که نویسندهای معروفتر بود در روزنامه دیلی فوروارد که به زبان ییدیش منتشر میشد مشغول به کار شد. او داستانهایش و حتی رمانهایش را نیز به صورت داستان دنبالهدار در همین روزنامه به چاپ میرساند.
از رمانهای معروف این نویسنده میتوان به خانواده موسکات، جادوگر لوبلین، عمارت اربابی اشاره کرد. دشمنان ابتدا به صورت سریالی در سال 1966 در روزنامه فوروارد به چاپ رسید و سپس در سال 1972 به انگلیسی ترجمه و منتشر شد. فیلمی با همین نام به کارگردانی پل مازورسکی در سال 1989 از این داستان اقتباس شده است.
...................
مشخصات کتاب من: ترحمه احمد پوری، نشر باغ نو، چاپ اول 1393، تیراژ 2000 نسخه، 262 صفحه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4 و در سایت آمازون 4.5)
پ ن 2: اسم نویسنده در هر سه بخش این ظرفیت را دارد که در فارسی چند حالت املایی متفاوت بگیرد: ایساک و آیزاک و اسحق، باشویس و بشویس، سینگر و زینگر!
پ ن 3: برنامههای بعدی بدینترتیب خواهد بود: ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژالهکش (ادویج دانتیگا). البته یکی دو ماه قبل کتابی در حوزهی روانشناسی مسائل پولی و مالی خوانده بودم که مطلبش هم مدتهاست که آماده است.
ادامه مطلب ...
«تونی لست» مردی جوان و حدوداً سی ساله و صاحب املاکی به نام هِتُن است که فاصلهای دو سه ساعته (با قطار در مقیاس اوایل دهه 1930) تا لندن دارد. در این املاک عمارتی بزرگ قرار دارد که روزگاری صومعه بوده است و در هنگام تغییر کاربری به مسکونی توسط اجداد تونی به سبک گوتیک بازسازی شده است. تونی دوران کودکی خود را در اینجا گذرانده است و عشق و علاقه ویژهای به آن دارد و بخش بزرگی از درآمد خود را صرف نگهداری از این عمارت میکند. او به همراه همسر زیبایش «برندا» و پسرشان جان اندرو و تعدادی خدمه در این عمارت زندگی میکنند.
تونی و برندا هر دو از طبقه اشراف به حساب میآیند و هشت نه سال قبل در مهمانیهای معمول این طبقه در لندن با یکدیگر آشنا شدهاند و این آشنایی به ازدواج منتهی شده و پس از آن ساکن این مکان شدهاند. چیزی که ما در مقدمات داستان دریافت میکنیم این است که برندا چندان از زندگی در این عمارت قدیمی و دور بودن از لندن و مهمانیهای آن خرسند نیست. این اختلاف سلیقه بین زن و شوهر وجود دارد اما هیچ اقدام خاصی برای رفع آن انجام نمیشود.
شخصیت دیگر داستان که اتفاقاً روایت با او آغاز میشود «جان بیوِر» است. جوان 25 سالهای که بعد از فارغالتحصیلی از آکسفورد و مدت کوتاهی اشتغال, بیکار است و با مختصر مقرری ماهانهاش نزد مادرش زندگی میکند و معمولاً در محافل و مهمانیهای لندن به او به چشم «یک زاپاس مناسب» نگاه میشود؛ فردی که میتوان در لحظات آخر و در صورت غیبت یکی از مهمانان به عنوان جایگزین سریعاً به جمع اضافه کرد. جان بیور غیر از همیشه در دسترس بودن خصوصیت قابل ذکری ندارد: نه خوشمشرب است, نه پولدار, نه رومانتیک و... او در محافل و مهمانیهای لندن آدم محبوبی نیست.
او در ابتدای داستان قصد دارد آخر هفته را به هِتُن برود چون در باشگاه به تونی معرفی شده و تونی هم یک تعارف شاهعبدالعظیمی به او زده است. جان که یک چترباز حرفهایست و استادی ماهر همچون مادرش دارد, به سوی هِتُن حرکت کرده و در بین راه ورودش را با تلگراف خبر میدهد تا فرصت از سر باز کردن را به میزبان ندهد! جان وارد عمارت میشود و این آشنایی سرآغاز داستان است و...
هدف اصلی نویسنده نشان دادن سستیهای اخلاقی موجود در جامعه جدید بالاخص در محافل اشرافی لندن است لذا بهتر است با این دید وارد داستان شوید که در حال خواندن یک هجویه از این روابط هستید و چندان در پی باورپذیر بودن یا نبودن و روابط علت و معلولی بین اتفاقات نباشید.
******
اولین وو (1903-1966) نویسنده مهمی در ادبیات انگلستان محسوب میشود. او پس از فارغالتحصیلی از آکسفورد مدتی معلم بود و در دهه سوم زندگیش عمدتاً به عنوان خبرنگار به نقاط مختلف دنیا سفر کرد. مشتی غبار در سال 1934 منتشر شده است. مشهورترین اثر او «باری دیگر, برایدزهد» (1945) است.
مشخصات کتاب من: ترجمه ابراهیم یونسی, نشر پیام امروز, چاپ نخست 1379, تیراژ 2200 نسخه, 280 صفحه.
...............
پن1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A. (نمره در سایت گودریدز 3.9 نمره در آمازون 4.3)
ادامه مطلب ...
«فریدولین» پزشک جوانی است که در کنار همسرش «آلبرتینه» و دخترشان، در وین زندگی مرفهی دارند. این زوج در شب قبل از آغاز روایت در مهمانی بالماسکهای شرکت داشتهاند و حال پس از فارغ شدن از مشغلههای روزانه، در اوایل شب، به گفتگو پیرامون وقایع شب گذشته مشغول شدهاند. برخی رخدادهایی که در زمان مهمانی بیاهمیت تلقی میشد کمکم قدرت گرفتند و به سراغ این دو آمدند! پرسش و پاسخهای متقابل درخصوص ارتباط با افراد دیگر در مهمانی، در چشم هر کدام کمی عاری از صداقت تشخیص داده شد و هر دو کوشیدند به نوعی از طرف مقابل انتقام بگیرند ولذا در بیان میزان کشش خود به شریک ناشناسشان در مهمانی و رقص، اغراق کردند تا به حسادت طرف مقابل بخندند! اما در ادامه گفتگو جدیتر دنبال شد و به بحث پیرامون تمایلات پنهان در گوشه و کنار ذهن رسید و هرکدام تلاش کردند تا با کنجکاوی، دیگری را به بیان اعترافاتی در این خصوص ترغیب کنند.
آلبرتینه به سادگی از افسری یاد کرد که او را در تعطیلات سال گذشته در دانمارک، در راهپلههای هتل دیده است و از این برخورد ساده احساس هیجانی کرده است که چهبسا اگر آن افسر پیشقدم میشد نمیتوانست در برابر وسوسهها مقاومت کند. متقابلاً فریدولین هم از روبرو شدن با دختری 15 ساله در ساحل، در همان سفر یاد میکند. در میانه این اعترافات، دکتر به بالین مریضی محتضر فراخوانده میشود. فریدولین از خانه خارج میشود درحالیکه ذهنش شدیداً درگیر اعترافی است که آلبرتینه بر زبان آورده است. این خروج سرآغاز واکنشهای خشمآلود مردی است که میخواهد به هر نحو ممکن انتقام بگیرد اما...
*****
با این مقدمه شاید خیلی از دوستان به یاد آخرین فیلم استنلی کوبریک افتاده باشند: «چشمان بازِ بسته» یا «چشمان کاملاً بسته» و... کوبریک امتیاز تبدیل این اثر به فیلم را تقریباً سه دهه قبل از ساخت آن خریداری کرده بود و چه بسا طی این سالها به آن فکر میکرده است اما نهایتاً این فیلم زمانی ساخته شد که آخرین فیلم او لقب بگیرد، و حتی عمرش به دیدن اکران آن هم قد نداد. در ادامه مطلب کمی بیشتر با این داستان چالشبرانگیز روبرو خواهیم شد.
........
مشخصات کتاب من: بازی در سپیدهدم و رؤیا، ترجمه علیاصغر حداد، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم بهار 1391، تیراژ 2200 نسخه، 212 صفحه.
پ ن 1: نمره من به این داستان 4.3 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 3.78 و در آمازون 4.3)
پ ن 2: این داستان حدوداً 88 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است.
پ ن 3: کتاب بعدی «کشتن مرغ مینا» اثر هارپر لی خواهد بود. برای کتاب پس از آن انتخابات خواهیم داشت.
ادامه مطلب ...
«ریچل» زن جوانی است که هر روز صبح از منطقهای در حومه با قطار به لندن میآید و عصر بازمیگردد. قطار همواره در نقطهای از مسیر، خارج از ایستگاه، توقفی کوتاه دارد؛ جایی که مشرف به تعدادی خانه است. یکی از عادتهای ریچل این است که از پنجره قطار به یکی از این خانهها نگاه کند و در ذهن برای ساکنین آن داستانسرایی کند. در این خانه زوج جوانی زندگی میکنند و گاهی ریچل آنها را روی تراس در حال خوردن چای و... میبیند. از نظر ریچل زندگی آنها بسیار عاشقانه است؛ مردی مهربان و باشخصیت به نام جیسون که احتمالاً پزشکی دلسوز است و چنانچه در اقصا نقاط عالم حادثهای رخ دهد برای کمک به آسیبدیدگان احتمالی سر از پا نمیشناسد! زن نیز با نام جِس احتمالاً هنرمندی است که در صنعت مُد فعالیت دارد و... خلاصه از نظر ریچل زندگی بینقصی دارند.
دلیل این تصور رومانتیک چندان پیچیده نیست. ریچل تا همین دو سال قبل، چند پلاک آنطرفتر از این خانه، با همسر سابقش «تام» زندگی میکرد. این ازدواج بهخاطر خیانت تام به شکست انجامید و در حال حاضر، تام با همسر جدیدش «آنا» و دخترشان در همان خانه زندگی میکنند. ریچل رویاها و آرمانهای خودش را در این تخیل ذهنی زنده میکند. این کار هر روزه ریچل است تا اینکه در همان اوایل داستان با صحنهای مواجه میشود که فانتزی ذهنی او را منهدم میکند: مردی غریبه جس را در حیاط خانه به آغوش کشیده و عاشقانه میبوسد. این برای ریچل که مدتهاست گرفتار الکل است ضربه سنگینی است. چند روز بعد در حال مستی، تصمیم میگیرد به آن خانه نزدیک شود اما حادثهای عجیب رخ میدهد که او و ما را تا انتهای کتاب به دنبال خود میکشاند.
تریلر به داستانهایی گفته میشود که هیجانی در خواننده ایجاد میکند و او را از طریق قرار دادن در شرایط تعلیق دچار کنجکاوی و احساساتی نظیر ترس و دلهره و... میکند. در توصیف این کتاب اصطلاح تریلر روانشناختی زیاد به کار برده شده است که در واقع به تلاش نویسنده در نزدیک شدن به ریشههای روانی رفتارهای شخصیتهای اصلی داستان اشاره دارد. این امر در واقع حاصل انتخاب زاویه اولشخص است. این داستان از زاویه دید سه زن روایت میشود: ریچل، آنا، و مگان (همان جِس). جابجایی زاویه دید به نویسنده و خواننده کمک میکند تا به آدمهای درگیر در ماجرا از زوایای مختلف نگاه کند و به برخی ریشههای رفتاری آنها نزدیک شود.
******
پائولا هاوکینز نویسنده بریتانیایی در سال 1972 در زیمبابوه به دنیا آمد و در سن 17 سالگی به لندن رفت و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه به عنوان روزنامهنگار در نشریه تایمز مشغول به کار شد. او تا قبل از نوشتن این رمان چندین تجربه نویسندگی دیگر با نام مستعار داشت اما هیچکدام توفیقی نیافتند. دختری در قطار (2015) اما بسیار پرفروش شد و بر اساس آن فیلمی نیز به همین نام ساخته شد. این داستان مهیج و سرگرمکننده (البته بسته به نوع خوانندگانش) توانست رکوردهای فروش را جابجا کند. در پشت کتابی که من خواندم عنوان شده است که رکورد فروش هریپاتر را پشت سر گذاشته است. اینکه برخی کتابها چه دارند که در نقاط مختلف دنیا به فروش میروند موضوع جذابی برای تحقیق است اما وقتی از میان این کتابهای پرفروش، گاهی یکی دو کتاب در ایران هم پرفروش میشود موضوع جذابتری برای تحقیق است. عجالتاً به هر علتی که باشد، این پرفروش شدن جای خوشحال شدن دارد. اما وقتی در ایران کتابی پرفروش میشود پدیدهای رخ میدهد که من اسمش را میگذارم الدومینو!... یکجور ناهنجاری یا طوفان است که در اثر آزاد شدن انرژی انباشته شده ناشرین، از مرکز و شهرهای بزرگ گرفته تا قم، رخ میدهد. مثلاً همین کتاب پس از گل کردن، تاکنون توسط 17 ناشر و مترجم مختلف (که انشاءالله همگی واقعی باشند) به بازار روانه شده است.
در ادامه مطلب به برخی برداشتهای خودم اشاره خواهم کرد.
.........
مشخصات کتاب من: ترجمه خانم محبوبه موسوی، نشر میلکان، چاپ شانزدهم 1396، تیراژ 1000 نسخه، 319 صفحه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.6 از 5 است.گروهA (در سایت گودریدز 3.91 از مجموع 1738177 رای که واقعاً از لحاظ تعداد رای خیرهکننده است. در سایت آمازون 4.1 )
پ ن 2: من از ترجمهای که خواندم راضی بودم.
ادامه مطلب ...
طرفهای ظهر بود که از تو کامیونِ یونجه پرتم کردن بیرون. شب قبلش دوروبَرِ کامیونه ول گشته بودم و به محضِ این که خزیدم زیر برزنتش، خوابم بُرد. بعدِ سه هفته تو تیاجوآنا خیلی خواب لازم بودم و کماکان هم داشتم به خوابم میرسیدم که یه طرف برزنته رو -برا خاطرِ خنک شدنِ موتور- زدن کنار. یهو دیده بودن یه پایی از زیرش زده بیرون، پرتم کردن پایین. ولی یه سیگار بهم دادن؛ من هم دیگه زدم به جاده تا یه چیزی برا خوردن پیدا کنم.
این پاراگراف ابتدایی داستان است. راوی بعد از این اتفاق به یک غذاخوری کنارجادهای برمیخورد و داستانی سرِ هم میکند تا غذایی مجانی بخورد. اما در کمال تعجب علاوه بر غذا، صاحب یونانی غذاخوری به او پیشنهاد کار میدهد. "فرنک" اهل ماندن در یک مکان نیست و قصد ندارد آنجا بماند. اما بعد از دیدن "کورا" (همسر پاپاداکیس) تصمیم میگیرد که....
رمانی در ژانر جنایی با حجم کم و جذابیت زیاد، زبانی ساده و ریتمی عالی که خواننده را با خودش تا انتها خواهد برد. پرداخت خوب داستان به نوعی همهی گوشههای تیز آن را از بین برده است... بدون حشو و زواید.
طبعاً ادامه مطلب خطر لوث شدن دارد.
*****
جیمز ام. کین (1892 – 1977) به همراه نویسندگانی چون داشیل همت و ریموند چندلر آغازگر نوشتن رمان در سبک نوآر آمریکایی است. کین در بیستسالگی وارد عرصهی روزنامهنگاری شد و بعد از سالها کسب تجربه در این امر به نویسندگی روی آورد. کین با دو اثر ابتدایی خود "پستچی همیشه دوبار زنگ میزند" و "غرامت مضاعف" نام خود را جاودانه کرد. او در ادامه کار به فیلمنامهنویسی هم روی آورد. بر اساس این کتاب و دیگر رمانهای او فیلمهای موفقی نیز ساخته شده است. این کتاب در فهرست پرفروشترین کتابهای تاریخ، 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند و لیستهایی مشابه حضور دارد.
..............
پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 است ( در گودریدز 3.8)
پ ن 2: مشخصات کتاب من؛ ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه، چاپ دوم پاییز 1393، تیراژ 1500 نسخه، 140 صفحه.