میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

طومار شیخ شرزین – بهرام بیضایی

این فیلمنامه به سرگذشت یک شخصیت خیالی به نام شرزین می‌پردازد که در دیوان‌خانه دربار یکی از سلاطین به شغل کتابت اشتغال داشته است. روایت از جایی آغاز می‌شود که به واسطه تغییر و تحولات در رأس دیوان‌خانه، عریضه‌ها و طومارها و نوشته‌های غیرضروری و قدیمی را بنا به دستور در آتش می‌سوزانند و باصطلاح خانه‌تکانی جهت استقرار صاحبدیوانِ جدید در حال انجام است. در صحنه ابتدایی، یکی از کاتبان به نام «عیدی» به آتش نزدیک می‌شود و طوماری را از کنار آتش برمی‌دارد و سپس به نزد صاحبدیوان می‌رود. این طومار در واقع عریضه‌ایست که شیخ شرزین در زمان سلطانِ ماضی برای دادخواهی و بیان آن‌چه بر او گذشته، نوشته است. عیدی از شاگردانِ شرزین بوده و به همین خاطر اصرار دارد که صاحبدیوان این طومار را ملاحظه کرده و در صورت امکان نسبت به احقاق حق استادش اقدام نماید. بدین‌ترتیب ما هم به عنوان خواننده همراه با صاحبدیوان وارد موضوع سرگذشت شیخ می‌شویم:

«بدانند نام پدرم -خدای آمرز- روزبهان دبیر بود، و سالم به سه نرسیده، قلم در دست مشق خط می‌کردم. و در هفت سالگی به تجلید و کتابت پرداختم؛ و از آنجا بود که به خواندن رسالات و کتب میل کردم، و در جبر و اصول و حکمت و موسیقی و شعر تفحص کردم. و چون پدرم -که خدایش رحمت کناد - گذشته شد و جهان را به ما گذاشت، پیشه‌ی وی پیشه کردم، و سرانجام در دارالکتاب همایونی مرا به دبیری گماشتند، تا آن زمان که رساله‌ای برنوشتم نامش «دارنامه» و در آن خرد را به درختی مانند کردم که اگر بپروریش ببالد ورنه بیخ آن خشک شود...»

مصائب شرزین از نگارش همین کتاب آغاز می‌شود چرا که علمای دربار به واسطه‌ی تجلیل خرد در این کتاب به تکفیر آن اقدام می‌کنند. شرزین در شرایط سختی گرفتار می‌شود و برای رهانیدن جان خود کتاب را به «بوعلی سینا» منتسب می‌کند اما در ادامه...

زمان روایت البته مشخص نشده است اما با توجه به قراین می‌تواند از دوره سلجوقیان به بعد باشد؛ دوره‌ای که یکی از نقاط با اهمیت در راستای تشدید خاموشی چراغ اندیشه در سرزمین ما محسوب می‌شود. داستان به‌زعم من به گوشه‌ای از فرایند این خاموشی می‌پردازد. زمانه‌ای که از سلطان و مقامات درباری تا مردم عادی هر یک به‌نحوی از به کار بردن «عقل» و همچنین مواجهه با «حقیقت» گریزانند. در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.

******

این فیلمنامه در سال 1365 نگاشته شده و نخستین بار در سال 1368 به چاپ رسیده و تاکنون به فیلم در نیامده است.  

مشخصات کتاب من: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ نهم 1400، تیراژ 3000 نسخه، 79 صفحه.

..................

پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 گروه A (نمره در گودریدز 4.2 )

پ ن 2: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: پرواز بر فراز آشیانه فاخته (کن کیسی)، دشمنان (باشویس سینگر)، ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).


 

ادامه مطلب ...

سمفونی مردگان - عباس معروفی

از کجا متوجه می‌شویم کتابی که در دست داریم یک شاهکار است!؟ احتمالاً هرکسی برای خودش پیش‌فرض‌ها و اصولی دارد که بر اساس آن وقتی با مؤلفه‌های مورد نظرش در یک داستان مواجه شد نتیجه می‌گیرد که بله این کتاب یک شاهکار است. ممکن است برای عده‌ای توصیه‌های دوستانِ بخصوص و یا شهرت عمومی دلایلی کافی برای شناسایی یک شاهکار باشد. من اما علاوه بر برخی از این موارد هرگاه مشغول خواندن داستانی می‌شوم که حقیقتاً شاهکار است دچار حالات حسی عجیبی می‌شوم! گاهی اشک در چشمانم جمع می‌شود (این ربطی به تلخی و شیرینی داستان ندارد... در مورد شوایک هم اشک در چشمانم جمع می‌شد!)، گاهی دچار اضطراب می‌شوم و کتاب را می‌بندم، و کتاب دریچه‌ای می‌شود برای ورود به دنیایی که واقعاً لابلای صفحات آن جریان دارد و خلاصه دردسرتان ندهم همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا به من علامت بدهند که در حال خواندن یک شاهکار هستم.

سمفونی مردگان را در شرایط ویژه‌ای خواندم؛ وسط یک سرماخوردگی شدید آن را شروع کردم و وسط یک درد شدید در پهلوی چپم آن را به پایان رساندم. وقتی یکی دو ساعت بعد از انتقال به اورژانس و بستری شدن، کمی آرام شدم و چیزهایی در مورد آن روی کاغذ نوشتم: اطمینان دارم اگر این کتاب ترجمه خوبی به انگلیسی شده باشد خوانندگانی در جای‌جای این دنیا آن را به عنوان یک اثر قابل توجه خواهند یافت و احساس مشابهی را تجربه خواهند کرد... اما طبعاً به تمام آنچه ما احساس می‌کنیم دست نخواهند یافت؛ حتی به مدد پانویس و توضیحات.

داستان روایتی از زوال یک خانواده است. خانواده‌ی کاسب متوسطی در اردبیل به نام جابر اورخانی که دوران اوجش مصادف است با ابتدای دهه 1320 شمسی و قبل از ورود متفقین به ایران. «پدر» حجره‌ای در بازار دارد و در زمینه تخمه و آجیل فعالیت می‌کند و اوضاع کاسبی‌اش روبراه است. او به همراه خانواده‌اش در خانه‌ای مقبول در مجاورت کارخانه پنکه‌سازی یک فرد انگلیسی به نام لُرد زندگی می‌کند. یوسف پسر بزرگ، آیدین و آیدا دوقلو، و اورهان پسر کوچک خانواده است. همه‌چیز آماده و مهیاست تا این فرزندان و حتی نسل‌های آتیِ خانواده دروازه‌های تمدن را درنوردیده و رستگار شوند اما... پس از این اما بخشی از رازهای «کلنگی» بودن و «کوتاه‌مدت» بودن جامعه‌ی ما نهفته است.در ادامه مطلب برخی نکاتی که به ذهنم رسیده است را خواهم نوشت.

*****

عباس معروفی متولد سال 1336 در تهران است. اولین رمان او سمفونی مردگان است که او را به شهرت رساند. این کتاب که صاحب چند جایزه نیز شده در طول سال‌های 1363 تا 1367 نگاشته شده است. با توجه به نوع روایت و سیالیتِ ذهنِ راویان، گاه پیچیدگی‌هایی به وجود آمده است که صحیح و سالم بیرون آمدن داستان از آن کار سختی است و باید بر خودمان ببالیم که چنین داستان کم‌نقصی در سپهر ادبیات داستانی ما خلق شده است؛ هرچند تلخی این سرنوشت شوم و سترون تهِ حلقمان می‌ماسد و اشکمان را درمی‌آورد. سپاس آقای معروفی.

..................

مشخصات کتابی که من خواندم: انتشارات ققنوس، چاپ نهم 1384، تیراژ 5500نسخه، 350 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 5 از 5 ، گروه B (نمره در سایت گودریدز 4.15 از مجموع 10921 رای، نمره در سایت آمازون 4.1)

پ ن 2: بعد از خواندن کتاب ابتدا احساس شرمندگی کردم از تأخیر خودم... اما بعد به این نتیجه رسیدم که حالاحالاها خواندن این داستان دیر نخواهد بود.

پ ن 3: می‌خواستم به جای طرح جلد کتاب از عکس پست قبل استفاده کنم که با احساس و برداشت‌های خودم از کتاب انطباق دارد.

پ ن 4: به نظرم کتاب به اندازه شایستگی‌هایش در میان غیر فارسی‌زبان‌ها خوب دیده نشده است. این قضیه علاوه بر ترجمه، ریشه در تبلیغات و چیزهای دیگر هم دارد. باضافه اینکه دیده شدن آثار ادبی به هر حال از دیده شدن فیلم بسیار سخت‌تر است. باضافه اینکه کشورهای فارسی‌زبان متاسفانه در زمینه مطالعه اوضاعشان خراب است؛ به این توجه کنید که یک نویسنده آرژانتینی به‌صورت بالقوه در تمام کشورهای اسپانیولی‌زبان خواننده دارد و دیده می‌شود.

 

ادامه مطلب ...

انتری که لوطیش مرده بود صادق چوبک

این کتاب دومین اثر صادق چوبک و مجموعه ای از سه داستان و یک نمایشنامه است که در سال 1328 به چاپ رسید. وجه مشترک این سه داستان و کارهایی که از چوبک خوانده ام چیزیست که می شود اسمش را گذاشت "توصیف تصویری"...انگار عکسی از صحنه مورد نظر با تمام جزئیاتش در ذهن نویسنده شکل گرفته است و پس از آن به "دقت" این منظره توصیف می شود. این موضوع بخصوص در داستان اول این مجموعه مشهود است تا آن حد که خواننده باران و رگبار و غرش طوفان را کاملن حس می کند. مشخصه دیگری که می توان برای داستان های کوتاه چوبک برشمرد روانی و یکدستی کار است که قطعن ریشه در ممارست و بازنویسی های متعدد دارد.

چوبک در داستانهای این مجموعه چند نما از جامعه ای که می بیند ارائه می کند و در این تصاویر به موضوعاتی نظیر جهل, خرافات, ترس, قضا و قدری بودن, باقی ماندن در نیازهای اولیه, استعمارزدگی, بهره کشی, نبود عزت نفس و... اشاره می کند.


  ادامه مطلب ...

نیم به علاوه نیم

از اسبش پیاده شد... آه بلندی کشید و زیر لب زمزمه کرد:

-  پیری هم بد دردیه... تا همین صد سال پیش که این مسیر رو می اومدم و برمی گشتم , اصلاً احساس خستگی نمی کردم اما الان... زانوهام داره زوق زوق می کنه.

وارد ستورگاه کاروانسرا شد.نگاهی به اطراف انداخت. تمام آخورها اشغال بود و اسب ها مشغول خوردن بودند. تعدادی جوان صد, صد و پنجاه ساله در یک گوشه نشسته و مشغول دود کردن ریشه بودند و توجه چندانی به تازه وارد نکردند. آه مجددی کشید و...:

- قدیما موی سپید حرمتی داشت...پهلوان که هیچ...

البته خیلی آرام زمزمه کرد! چرا که از واکنش این نوجوانان نگران بود و همین موضوع هم او را بیشتر رنج می داد. زمانه عوض شده بود. یکی از آخورها خالی شد و مهتر به سمتش آمد. اسبش را به او داد و یک سکه کف دستش گذاشت و با مهربانی گفت:

- باقی اش هم مال خودت.

مهتر نوجوان نگاهی به سکه انداخت و با خنده گفت:

- پدرجان هزینه اش یک سکه می شود دیگر باقیمانده ای ندارد!

سرش را کمی به سمت چپ متمایل کرد و خیره به چشمان مهتر نگریست در حالیکه ابروانش به سمت فرق سرش متمایل شده بود. متعجبانه گفت:   

- سی سال قبل که به این نواحی آمدم و یک شب در اینجا استراحت کردم هزینه تیمار اسبم و محل خواب و شام و صبحانه روی هم یک سکه شد. سکه همان سکه است و کاه و یونجه  همان ... سر گردنه هاماوران هم اینگونه نیست...

- سی سال قبل! کجایی عمو! الان دیگه قیمت ها تقریباً هر ده سال به ده سال بالا می رود...

با شنیدن این حرف گویی دو سنگ چخماق در ذهنش به هم خورد و جرقه ای ... مسئله ای مبهم در کنج ذهنش , انگار از تاریکی به روشنایی در آمده بود. دیگر سخنان مهتر را نمی شنید هرچند کلماتی نظیر جنگ و افراسیاب و توران و تحریم های بی اثر , به گوشش خورد, اما روشن شدن آن مسئله و یاداوری خاطره ای او را لحظه ای از زمان حال جدا کرده بود. یاد آخرین دیدارش با اوشنر* افتاده بود, زمانی که آن وزیر سابق در اویندژ روزهای آخر زندگی خود را می گذراند.

***

سربازی در دخمه را باز کرد و پهلوان با سری خمیده از درگاه اتاق داخل شد. وزیر نگون بخت در گوشه ای نشسته بود و در کنارش شمعی و کوزه ای و پیاله ای ... پیر دانا سر بلند کرد و به او خیره شد. بعد از لحظه ای لبخندی روی لبانش نقش بست. بالاخره گوش آشنایی برای خالی کردن درد دل هایش یافته بود... پهلوان را دعوت به نشستن نمود و پس از آن بدون مقدمه گفت:

- به این کوزه انگورینوف نگاه کن ... قیمت آن چه قدر است؟

پهلوان نگاهی به کوزه کرد و بینی اش را به دهانه آن نزدیک کرد ... 

- انگورینوفش که ظاهراً از سرزمین پارسه است , نه؟

حاشیه نرو ... وقت تنگ است , می خواهم جمله ای تاریخی ادا کنم...

پهلوان کوزه را با یک دست بلند نمود و با انگشت دست دیگر چند تلنگر به کوزه زد:

- گمانم کوزه اش ساخت کوزه گران چین باشد و ...

- پهلووووووووون!!

- آهان ... آره ... دو کوزه انگورینوف درجه یک روی هم می شود یک سکه یعنی هر کوزه به نیم سکه...

- جانم را بالا آوردی!... اگر یادت باشد , صد سال قبل که من وزارت کیکاووس را به عهده گرفتم قیمت دو کوزه از این نوشیدنی روی هم یک سکه بود و اکنون هم که رانده شده ام همین است...تو هنوز جوانی و سالهای زیادی پیش رویت هست...

پیرمرد آهی از سر رضایت کشید و از این که بالاخره موفق شده بود ناگفته هایش را به زبان بیاورد احساس سبکی می کرد و لبخند بر لبانش نقش بسته بود. لختی بعد پهلوان که از دژ بیرون می رفت چنین در خاطرش گذشته بود:

- راست می گفتند که پیرمرد عقلش را از دست داده است , همیشه دو نیم سکه روی هم می شود یک سکه و این ارتباطی با زمان ندارد...!

***

سرش را به چپ و راست تکان می داد و با خود حرف می زد. مهتر با حیرت به او خیره شده بود. پهلوان گوشه چشمانش را با پر شالش خشک کرد و دستش را روی شانه مهتر گذاشت:

- تو هنوز جوانی و سالهای زیادی پیش رویت هست ...

.

*اوشنر : وزیر دانشمند کیکاووس که در زمان خود به خردمندی شهره بود. او هم به سرنوشت دیگر صدر اعظمان مصلح این سرزمین دچار شد یا بهتر است بگوییم دیگران به سرنوشت او دچار شدند که او در این زمینه از سابقون بود. اندرزهایی از این پیر خردمند برجا مانده است. نظیر این جمله: از هر تاریکی، تاریکتر، نادانی است.

***

پ ن 1: مطالب بعدی به ترتیب در مورد کتابهای : گلهایی به یاد آلجرنون و قصری در پیرنه خواهد بود. اما پس از آن چه بخوانم؟ از میان گزینه های زیر به دو گزینه رای دهید تا سه کتاب بعدی برای مطالعه مشخص گردد:

1- آب بابا ارباب             گاوینو لدا

2- بل آمی                   گی دو مو پاسان

3- بهشت                    تونی موریسون

4- رهایی                     جوزف کنراد

5- رهنمودهایی برای نزول در دوزخ   دوریس لسینگ

6- غریبه ها در قطار        پاتریشیا های اسمیت 

پ ن 2: در مورد گزینه های فوق توضیحات زیر را اضافه می کنم تا با آگاهی بیشتری در انتخابات شرکت کنید:

1- گاوینو لدا همان بچه کوچکی است که در روستایی درجنوب ایتالیا به همراه پدرش زندگی می کرد و پدرش نمی گذاشت تا او به مدرسه برود... یادتان آمد؟ فیلمی بود به نام پدرسالار ساخته برادران تاویانی که در کودکی ما چندین بار از تلویزیون پخش شد. آن فیلم براساس این کتاب ساخته شده است. کتاب با ترجمه مرحوم مهدی سحابی منتشر شده است.

2- گی دو مو پاسان بیشتر به واسطه داتان کوتاه معروف است اما مشهور ترین رمانش همین بل آمی است که در لیست 1001 کتاب هم هست. داستانی در مورد فساد موجود در جامعه فرانسه در اواخر قرن 19. جوانی که به واسطه زیبایی چهره اش می خواهد پیشرفت کند...(دو بار ترجمه شده: علی اصغر سروش انتشارات امیرکبیر 1347 ، پرویز شهدی نشر مجید 1384)

3- تونی موریسون نویسنده فمینیست که اولین زن سیاه پوست آمریکایی بود که جایزه نوبل را گرفت (1993). از او 4 اثر در لیست 1001 کتاب حضور دارد اما این کتاب از آنها نیست. کتابی ظاهراً پیچیده که سرگذشت چند زن سیاهپوست  رانده شده از اجتماع را روایت می کند...(ترجمه گیسو پارسای، نشر روزگار1384)

4- جوزف کنراد!! زندگی واقعی اش به اندازه یک رمان پرماجرا داستان دارد... این نویسنده روس اوکراینی لهستانی زبان انگلیسی که مدتها در فرانسه به دنبال دریانورد شدن بود و دوران طفولیتش را در سیبری به همراه پدرش در تبعید بود و پس از مرگ پدر به نزد دایی اش در سوییس رفت و آنجا ... (ترجمه کیومرث پارسای، نشر کلبه 1380)

5- خانم لسینگ برنده نوبل سال 2007 است. انگلیسی و متولد شده در کرمانشاه. فردی دچار فراموشی شده و در بیمارستانی روانی بستری است. دو پزشک به صورت متفاوت او را تحت درمان دارند. ذهنی مشوش و پر اوهام دارد... و به قول یکی از دوستان این کتاب منازعه ای است بین عقل و جنون.(ترجمه علی اصغر بهرامی ، نشر ماهی 1388)

6- داستانی از ژانر جنایی که آلفرد هیچکاک هم بر اساس آن فیلمی به همین نام ساخته است.(ترجمه محمد حسن سجودی ، نشر فرهنگ کاوش 1381)