میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

سمفونی مردگان - عباس معروفی

از کجا متوجه می‌شویم کتابی که در دست داریم یک شاهکار است!؟ احتمالاً هرکسی برای خودش پیش‌فرض‌ها و اصولی دارد که بر اساس آن وقتی با مؤلفه‌های مورد نظرش در یک داستان مواجه شد نتیجه می‌گیرد که بله این کتاب یک شاهکار است. ممکن است برای عده‌ای توصیه‌های دوستانِ بخصوص و یا شهرت عمومی دلایلی کافی برای شناسایی یک شاهکار باشد. من اما علاوه بر برخی از این موارد هرگاه مشغول خواندن داستانی می‌شوم که حقیقتاً شاهکار است دچار حالات حسی عجیبی می‌شوم! گاهی اشک در چشمانم جمع می‌شود (این ربطی به تلخی و شیرینی داستان ندارد... در مورد شوایک هم اشک در چشمانم جمع می‌شد!)، گاهی دچار اضطراب می‌شوم و کتاب را می‌بندم، و کتاب دریچه‌ای می‌شود برای ورود به دنیایی که واقعاً لابلای صفحات آن جریان دارد و خلاصه دردسرتان ندهم همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا به من علامت بدهند که در حال خواندن یک شاهکار هستم.

سمفونی مردگان را در شرایط ویژه‌ای خواندم؛ وسط یک سرماخوردگی شدید آن را شروع کردم و وسط یک درد شدید در پهلوی چپم آن را به پایان رساندم. وقتی یکی دو ساعت بعد از انتقال به اورژانس و بستری شدن، کمی آرام شدم و چیزهایی در مورد آن روی کاغذ نوشتم: اطمینان دارم اگر این کتاب ترجمه خوبی به انگلیسی شده باشد خوانندگانی در جای‌جای این دنیا آن را به عنوان یک اثر قابل توجه خواهند یافت و احساس مشابهی را تجربه خواهند کرد... اما طبعاً به تمام آنچه ما احساس می‌کنیم دست نخواهند یافت؛ حتی به مدد پانویس و توضیحات.

داستان روایتی از زوال یک خانواده است. خانواده‌ی کاسب متوسطی در اردبیل به نام جابر اورخانی که دوران اوجش مصادف است با ابتدای دهه 1320 شمسی و قبل از ورود متفقین به ایران. «پدر» حجره‌ای در بازار دارد و در زمینه تخمه و آجیل فعالیت می‌کند و اوضاع کاسبی‌اش روبراه است. او به همراه خانواده‌اش در خانه‌ای مقبول در مجاورت کارخانه پنکه‌سازی یک فرد انگلیسی به نام لُرد زندگی می‌کند. یوسف پسر بزرگ، آیدین و آیدا دوقلو، و اورهان پسر کوچک خانواده است. همه‌چیز آماده و مهیاست تا این فرزندان و حتی نسل‌های آتیِ خانواده دروازه‌های تمدن را درنوردیده و رستگار شوند اما... پس از این اما بخشی از رازهای «کلنگی» بودن و «کوتاه‌مدت» بودن جامعه‌ی ما نهفته است.در ادامه مطلب برخی نکاتی که به ذهنم رسیده است را خواهم نوشت.

*****

عباس معروفی متولد سال 1336 در تهران است. اولین رمان او سمفونی مردگان است که او را به شهرت رساند. این کتاب که صاحب چند جایزه نیز شده در طول سال‌های 1363 تا 1367 نگاشته شده است. با توجه به نوع روایت و سیالیتِ ذهنِ راویان، گاه پیچیدگی‌هایی به وجود آمده است که صحیح و سالم بیرون آمدن داستان از آن کار سختی است و باید بر خودمان ببالیم که چنین داستان کم‌نقصی در سپهر ادبیات داستانی ما خلق شده است؛ هرچند تلخی این سرنوشت شوم و سترون تهِ حلقمان می‌ماسد و اشکمان را درمی‌آورد. سپاس آقای معروفی.

..................

مشخصات کتابی که من خواندم: انتشارات ققنوس، چاپ نهم 1384، تیراژ 5500نسخه، 350 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 5 از 5 ، گروه B (نمره در سایت گودریدز 4.15 از مجموع 10921 رای، نمره در سایت آمازون 4.1)

پ ن 2: بعد از خواندن کتاب ابتدا احساس شرمندگی کردم از تأخیر خودم... اما بعد به این نتیجه رسیدم که حالاحالاها خواندن این داستان دیر نخواهد بود.

پ ن 3: می‌خواستم به جای طرح جلد کتاب از عکس پست قبل استفاده کنم که با احساس و برداشت‌های خودم از کتاب انطباق دارد.

پ ن 4: به نظرم کتاب به اندازه شایستگی‌هایش در میان غیر فارسی‌زبان‌ها خوب دیده نشده است. این قضیه علاوه بر ترجمه، ریشه در تبلیغات و چیزهای دیگر هم دارد. باضافه اینکه دیده شدن آثار ادبی به هر حال از دیده شدن فیلم بسیار سخت‌تر است. باضافه اینکه کشورهای فارسی‌زبان متاسفانه در زمینه مطالعه اوضاعشان خراب است؛ به این توجه کنید که یک نویسنده آرژانتینی به‌صورت بالقوه در تمام کشورهای اسپانیولی‌زبان خواننده دارد و دیده می‌شود.

 

ادامه مطلب ...

پدرو پارامو - خوان رولفو

«من به کومالا آمدم چون به من گفتند که پدرم، پدرو پارامو نامی، این‌جا زندگی می‌کرده. مادرم این را گفت و من قول دادم همین که از دنیا رفت به دیدنش بروم. دستش را فشار دادم تا بداند که این کار را می‌کنم، چون نفس‌های آخِر را می‌کشید و جا داشت که هر قولی به او بدهم...»

این جملات آغازین داستان است. رمانی تقریباً کوتاه که از کنار هم قرار گرفتن حدود 57 تکه (هر تکه به طور میانگین سه صفحه) شکل می‌گیرد. این تکه‌ها در کنار هم یک تصویر برای خواننده می‌سازد: تصویری از پدرو پارامو. راوی جملات بالا «خوان پرسیادو» برای یافتن پدرو به قلمروی او وارد می‌شود. تصاویر اولیه از این سرزمین برخلاف چیزهایی که از مادرش شنیده است بیشتر به گودالی سوزان در یک دشت، و شهر ارواح و مردگان شباهت دارد. این تصاویر برای منِ خواننده (البته بعد از حداقل دو بار خواندن!) یادآور برزخ است. خوان در ابتدای مسیرش با مردی قاطرچی به نام آبوندی‌یو مواجه می‌شود و برای رسیدن به کومالا با او همراه می‌شود. مردی کم‌حرف که در همان چند جمله‌ی کوتاهی که بیان می‌کند یکی دو شوک اساسی به خواننده وارد می‌کند!

روایت خوان پرسیادو یکی از صداهایی است که در شکل‌گیری تصویر نهایی به ما کمک می‌کند. این سرزمین که در آن نمی‌توان تمایز فاحشی بین مردگان و زندگان قایل شد، حاوی صداهای بسیاری است که از در و دیوار و زمین و گورهای آن بیرون می‌آید و این صداها و این تکه‌ها همانند قطعات یک پازل در کنار هم قرار می‌گیرند و تصویر نهایی را می‌سازند؛ تصویری که همانند طرح روی جلد با دقت و تمرکز و چندباره‌بینی قابل رویت است!

در چیدن پازل گاه تکه‌ای از این‌طرف و گاه تکه‌ای از طرف دیگر را در سر جای خود قرار می‌دهیم و ترتیب و توالی آن چندان اهمیتی ندارد اما معمولاً تکه‌های پشت سر هم دارای خطوط مشترکی هستند که به ما در چیدن پازل و انتخاب آنها کمک می‌کنند. نویسنده این پازل را برای ما چیده است و ما با او همراه می‌شویم تا تصویری مکزیکی از یک پدرسالارِ خشن و بی‌رحم که خودش و سرزمینش را به سمت نیستی و مرگ هدایت می‌کند، ببینیم.

******

یک مجموعه داستان کوتاه (دشت سوزان) از خوان رولفو در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. اما شاهکار او همین رمان است که پس از گذشت چهار سال از انتشار آن بیشتر از 2000 نسخه از آن به فروش نرفت. اما پس از آن مورد توجه قرار گرفت و تاثیر به‌سزایی در نویسندگان بزرگی همچون مارکز گذاشت و تحسین نویسندگانی همچون بورخس را برانگیخت. این رمان تاکنون به 30 زبان ترجمه شده است که ترجمه انگلیسی آن فقط در ایالات متحده آمریکا بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است. برای رمانی با این فرمِ خاص که خواننده می‌بایست در هنگام خواندنش عرق بریزد چنین فروشی خیره‌کننده است.

.................

پ ن 1: فصل‌ها و تکه‌ها شماره ندارد. بر اساس شمارش من (اگر خطا نکرده باشم) 57 تکه بود اما در یک سایت انگلیسی‌زبان تعداد این تکه‌ها 68 عدد بود. نگران نباشید! من یک‌چهارم این بخش‌ها را کنترل کردم و اختلاف تعداد را در ادغام و دو تا یکی شدن برخی قسمت‌ها دیدم. مثلاً بخش 67 و 68 انگلیسی معادل بخش 57، بخش 62 و 63 انگلیسی معادل بخش 53 فارسی است.

پ ن 2: مشخصات کتاب من؛ ترجمه احمد گلشیری، نشر آفرینگان، چاپ پنجم1387، شمارگان 2200 نسخه، 215 صفحه

پ ن 3: نمره من به کتاب 4.7 از 5 است و در گروه C قرار می‌گیرد ( نمره در گودریدز 4.04، نمره در آمازون 4 ).

 

ادامه مطلب ...

خانه ارواح - ایزابل آلنده


خانه ارواح اولین رمان ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی است. رمانی که چندسال پس از کودتا و در تبعید نوشته شده است و به‌نوعی در خلال روایت زندگی چند نسل از یک خانواده به بیان تغییرات اجتماعی جامعه شیلی از اوایل قرن بیستم تا یکی‌دوسال پس از کودتا (1973) می‌پردازد. این داستان دو راوی دارد. یکی جوان است و دیگری پیر، ترکیب این دو راوی که حدود 70 سال فاصله سنی دارند و هدفشان بازسازی حدود شش‌هفت دهه از زندگی خانوادگی و اجتماعی است، خوب از کار درآمده است.

*****

باراباس از دریا پیش ما آمد؛ این را کلارای کوچک با خط ظریف و زیبایش نوشت. کلارا عادت داشت مطالب مهم را یادداشت کند، و بعدها هم که لال شد تمام جزئیات را می‌نوشت، و هرگز گمان نمی‌کرد پنجاه سال بعد من برای بازسازی گذشته و غلبه بر وحشت‌های خودم از آنها استفاده کنم.

این شروع داستان است و این‌طور که از آن بر‌می‌آید، راوی جوان‌تر به استناد دست‌نوشته‌ها، می‌خواهد گذشته را برای خودش و ما بازسازی و از این رهگذر، بر ترس‌هایش غلبه کند. راوی درواقع یقه‌ی خواننده را می‌گیرد و او را به‌صورت ضربتی وارد داستان می‌کند. خواننده هنوز باراباس و کلارا و خصوصیت کلارا در زمینه نوشتن را در ذهنش جانداده، با این مواجه می‌شود که کلارا بعدها لال می‌شود! آگاهی‌دادن از اتفاقات آینده تکنیکی است که در رمان‌های پهن‌دامنه و دارای شخصیت‌های متعدد برای جذب خواننده می‌تواند مفید باشد؛ منتها در این کتاب احتمالاً یک علت دیگری هم دارد. "بدیهی" است که آینده در زمان حال و گذشته شکل می‌گیرد ولی شخصیت محوری داستان (کلارا)، این قدرت را دارد که برخی اتفاقات آینده را ببیند چنانکه گویی آینده در زمان حال وجود دارد و شخصیت‌های "لاتینی" داستان با این مسئله و مسائلی از این قبیل خیلی راحت کنار می‌آیند ولذا راوی جوان که تحت تاثیر شخصیت کلاراست و مستندات روایتش، دست‌نوشته‌های کلاراست، "منطقی" است که این‌گونه روایت کند.

*****

ایزابل آلنده در نوشتن این داستان از خاطرات خود و خاندانش بهره فراوان برده است. چنانچه قبل یا بعد از خواندن این کتاب به زندگینامه این نویسنده مراجعه کنید این موضوع مشخص‌تر خواهد شد. ایزابل نویسنده پرکار و خوش‌اقبالی است، آثار او به 35 زبان ترجمه و بیش از 60 میلیون نسخه از آن‌ها در سراسر دنیا به فروش رفته است. از این نویسنده دو کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است. این اثر دوبار به فارسی ترجمه شده است: "خانه اشباح" با ترجمه عبدالرحمن صدریه و "خانه ارواح" با ترجمه حشمت کامرانی که هر دو ترجمه در سال 1368 وارد بازار نشر شده است.

.........

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه حشمت کامرانی، نشر قطره، چاپ دوم 1377، تیراژ 2200نسخه، 656 صفحه.

پ ن 2: نمره کتاب 4.4 از 5 می‌باشد (در سایت گودریدز 4.2).

   ادامه مطلب ...

شازده احتجاب هوشنگ گلشیری

 

پاسی از شب گذشته است و شازده احتجاب روی صندلی راحتی خود نشسته است. با نگاه به عکس هایی که روی دیوار مقابلش آویزان است , خاطراتی از گذشته در ذهنش مرور می شود (پدربزرگ و پدر و مادرش و عمه هایش و البته همسر مرحومش فخرالنساء) و در عین حال رفتار و گفتار کلفتش فخری نیز در ذهنش نقش می بندد. در اخرین لحظات عمر شازده, برخی از مهمترین و تاثیرگذار ترین صحنه های زندگیش پیش چشمش می آید و از لابلای این یاداوریهای غیرخطی و پرابهام و پیچیده , خواننده به تصویری تقریبن قابل درک از داستان و شخصیت هایش دست می یابد.

قدر قدرت

منظورم از قدر قدرت , جد کبیر شازده و اجداد والاتبارش نیست! این تیتر به این خاطر انتخاب نشده است که به مضمون نقد ساختار هرمی قدرت در داستان اشاره کند. این هست و تقریبن همه و حتا خود نویسنده در مورد آن نوشته اند. منظورم این است که این کتاب , رمان قدر قدرتی است! و باز هم نه صرفن از لحاظ تکنیکی یا نوع نثر یا نوع روایت و حتا نه از این بابت که هر جمله اش با وسواس و دقت فراوان روی کاغذ آمده است...که اینها همه هست اما قدرقدرت است چرا که یقه خواننده را چنان محکم می گیرد که رهایی از آن کار ساده ای نیست. انگشت در جاهایی می کند که برای ما ناشناخته است اما اثرش محسوس است.باید در صفحه اولش می نوشتند: خطر خفت شدگی! با احتیاط وارد شوید.

یک ادعای شاذ (دور از ذهن)

فخرالنساء تاثیرگذارترین شخصیت زندگی شازده است. می خواهم به خودم جرئت بدهم و بگویم که شازده عاشق فخرالنساء است. این ادعا قطعن برای بیشتر کسانی که کتاب را خوانده اند کمی ثقیل است , می دانم که رفتار شازده در قبال همسرش بیشتر به جنایت شبیه است تا عشق ورزی! و لذا شاید بار کردن مفهوم عشق به رابطه شازده با زنش چندان منطقی نباشد. دلایل من با توجه به متن اینهاست:

-          در ابتدای داستان (ص9), شازده پیشانی اش را روی کف دستهایش می گذارد تا : ویا آن نگاه های شماتت بار پدربزرگ و مادربزرگ , پدر و مادر و عمه ها, و حتی فخرالنساء را از یاد ببرد. کلمه "حتا" نشانه جایگاه ویژه است.

-          توصیفاتی که از فخرالنساء دارد بسیار دقیق است...اعم از دهان و دندان و نحوه خندیدن و نحوه نگاه کردن و به خصوص خطوط بدن...چه کسی می تواند بخصوص "خطوط بدن" را به این شکل یاداوری کند؟

-          نحوه صحبت کردن شازده با همسرش علیرغم اینکه او همیشه طعنه های کلفت بارش می کند...

-          اصرار بر شبیه کردن فخری به همسرش و عدم قبول مرگ همسر

-          توجه ویژه شازده به دست ها و انگشتان همسر (مثلن ص15 و 50)

-          حسرت داشتن عکس های بیشتر از همسرش و آویزان کردن آن در اتاق (ص93)

-          دوستت دارم صفحه 115

-          حس و شهود خواننده!!

خوشحالم که قبول کردید و قانع شدید! حالا سوال مهم و کلیدی این است که پس حکایت رفتار شکنجه گونه شازده با زنش چیست؟ آیا صرفن بر اساس طعنه ها و کم محلی های فخرالنساء است که شازده به سمت این رفتار کشانده می شود؟ریشه این رفتار متناقض کجاست؟

باقی در ادامه مطلب

مشخصات کتاب من: انتشارات نیلوفر , چاپ چهاردهم 1384 ,تیراژ 6600 نسخه, 118 صفحه, 1800 تومان

ادامه مطلب ...

آب بابا ارباب گاوینو لدا

 

 

 

 

گاوینو, پسری که به تازگی وارد شش سالگی شده است به مدرسه می رود اما پس از مدت کوتاهی ,پدرش که دهقانی مستبد است به مدرسه می آید و او را از کلاس خارج می کند و با خودش به ییلاق می برد, جایی که زمین کشاورزی پدر و چراگاه گوسفندان آنهاست.گاوینو علیرغم سن کمش باید از گوسفندان در مقابل دزدان مراقبت کند و همچنین مواظب باشد تا گله های همسایه وارد مرتع آنها نشود تا پدر بتواند به امور کشاورزی برسد. توجیه پدر برای این کار , سختی زندگی و درآمد ناچیز آنهاست و گاوینو با این کار , مانع از مرگ خواهران و برادران کوچکترش از گرسنگی می شود. اوایل پدر او را زود به زود به خانه بر می گرداند یا زیبایی های طبیعت را به او نشان می دهد اما بعد از کمرنگ شدن این جاذبه ها ,گاوینو دچار احساس دلتنگی و ترس و تنهایی می شود و می خواهد هرطور شده به خانه بازگردد. لذا پدر به روشهای تربیتی خشن رو می آورد...

این داستان شرح خاطرات سالهای کودکی تا اوایل جوانی گاوینو و بیان رفتارهای خشن پدر و تلاش های پسر برای رهایی از این وضعیت است.

وجه تسمیه عنوان کتاب

همانگونه که از عنوان اصلی کتاب برمی آید می بایست نام کتاب چیزی شبیه به پدرسالار باشد (و فیلمی که برادران تاویانی بر اساس این کتاب ساختند با عنوان پدرسالار نمایش داده شد) اما نام کتاب بر اساس سلیقه ناشر یا مترجم و یا به دلایلی...تغییر داده شده است. اسم جدید بر اساس نقش ارباب گونه ای که پدر در خانواده دارد انتخاب شده است.در جایی از داستان می بینیم که گاوینوی خردسال برخی روزها تنها در ییلاق می ماند درحالیکه فقط یک سگ با اوست و همین سگ وقتی آمدن پدر را احساس می کند شروع به دم تکان دادن و ...می کند:

جست و خیزهای شادمانه و دست لیسیدن هایش به من می گفت که باید هر دو با هم برای آمدن بابا, ارباب و نان شادی کنیم.

برداشت هایم از داستان و حواشی آن

نویسنده ,داستان را بر اساس زندگی واقعی خود نگاشته است و می تواند به عنوان یک تک نگاری در دو موضوع مورد استفاده قرار گیرد: 1- سیستم پدرسالارانه 2- فرهنگ دهقانی

در خصوص این دو مورد در ادامه مطلب خواهم نوشت. البته این نکته قابل توجه است که در برخی موارد , نویسنده با توجه به خشم و کینه ای که نسبت به پدر دارد , گاهی زیاده روی می کند که طبیعی و قابل چشم پوشی است اما در دو سه مورد تحت تاثیر جو چپ گرایانه زمان نگارش داستان , تحلیل های به زعم من سطحی نگرانه ای ارائه می دهد (مثلاً تلاشش برای چسباندن صفت بورژوا به پدر در صفحه 156... یا این که در ص162 رفتن خانواده را به ییلاق واکنده شدن از "تاریخ"!! عنوان می کند...) که خوشبختانه تعدادشان خیلی کم است.

***

با توجه به این که نویسنده تا اوایل سنین جوانی (20 سالگی) بی سواد بوده است, نوشتن این کتاب کار بزرگی تلقی شده و می شود (دقت کنیم که گاوینو لدا در جزیره ساردنی در جنوب ایتالیا به دنیا آمده است و با توجه به تفاوت زبانی مردم آن منطقه و مدرسه نرفتن , او حتا در زمان سربازی متوجه صحبت های افسران و... نمی شده است). بخشی از موفقیت های کتاب هم ناشی از همین امر است.نیمه اول کتاب به نظر من جذابیت و رنگ و لعاب خوبی دارد اما در نیمه دوم به تدریج کمی رنگ و رو رفته می شود. ترجمه فارسی آن را مرحوم مهدی سحابی انجام داده است که ترجمه قابل قبولی است. بخش هایی از کتاب (هرچند خیلی اندک) که به روابط زناشویی روستاییان تعلق دارد به زیور "..." آراسته شده است.(البته نه به اعصاب خورد کنی پخش های مستقیم فوتبال در این شب ها!!)

.

مشخصات کتاب من: نشر مرکز , چاپ اول 1381, 2200 نسخه, 300 صفحه, 2150 تومان , ویرایش دوم (این کتاب با همین ترجمه در سال 1366 توسط انتشارات کتابسرای بابل چاپ شده است)

.

لینک صوتی دو صفحه اول داستان

ادامه مطلب ...