میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

جامعه کلنگی!


دکتر کاتوزیان در ذیل بررسی مشکلات توسعه سیاسی و اقتصادی ایران عنوان می‌کند که جامعه ایران برخلاف جوامع اروپایی که در تداومی درازمدت توانسته‌اند با انباشت انواع سرمایه از جمله سرمایه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به توسعه دست پیدا کنند، به دلایلی نتوانسته است به این هم‌افزایی نایل شود و «بدین‌ترتیب تاریخ آن بدل به رشته‌ای از دوره‌های کوتاه‌مدت به‌هم‌پیوسته شده است».

ایشان این کوتاه‌مدت بودن را هم علت و هم معلول فقدان ساختار در تاریخ ایران می‌داند و این فقدان ساختار را نیز نتیجه دولت استبدادی می‌داند که نماینده حکومت خودسرانه فردی و جامعه خودسر است که هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف شود به آشوب می‌گراید ولذا چرخه استبداد – هرج‌ومرج – استبداد مدام تکرار می‌شود. ایشان در توصیف این جامعه تشبیه جالبی را به کار می‌برد:

«گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاه‌مدت جامعه ایران اصطلاح «خانه کلنگی» است‌. بیشتر این‌ خانه‌ها بناهایی‌ است‌ که‌ بیش‌ از سی (یا حتی‌ بیست) سال‌ ندارد و اغلب‌ از شالوده‌ و اسکلتی‌ مناسب‌ نیز برخوردار است‌. در مواردی‌ معدود این‌ خانه‌ها ممکن‌ است‌ فرسوده‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمت‌ داشته‌ باشد، اما آن‌ چه‌ سبب محکومیت‌ آنها می‌شود و در نهایت‌ ساختمان‌ را بی‌ارزش‌ قلمداد می‌کند و فقط‌ ارزش‌ زمین‌ را به‌ حساب‌ می‌آورد، این‌ داوری‌ است‌ که‌ معماری‌ این‌ ساختمان‌ها و یا طراحی‌ داخلی‌ آنها بنابر آخرین‌ مد و پسند روز کهنه‌ شده‌ است‌. بنابراین‌ به‌ جای‌ نوسازی‌ آن‌ خانه‌ یا هر بنای‌ دیگر و افزودن‌ بر سرمایه‌ مادی‌ موجود، کل‌ آن‌ ساختمان‌ به‌ دست‌ مالک‌ یا خریدار ویران‌ می‌شود و بنایی‌ جدید بر زمین‌ آن‌ بالا می‌رود. از این‌ روست‌ که‌ صاحب‌ این‌ قلم‌ گاه‌ برای‌ توصیف‌ جامعه‌ کوتاه‌ مدت‌ ایران‌ آن‌ را «جامعه‌ کلنگی‌» نامیده‌، یعنی‌ جامعه‌ای‌ که‌ بسیاری‌ از جنبه‌های‌ آن‌ ــ سیاسی‌، اجتماعی‌، آموزشی‌ و ادبی‌ ــ پیوسته‌ در معرض‌ این‌ خطر است‌ که‌ هوی‌و‌هوس‌ کوتاه‌‌مدت‌ جامعه‌ با کلنگ‌ به‌ جانش‌ افتد.»

در واقع برای رسیدن به توسعه در حوزه‌های اقتصادی و یا نهادهای سیاسی و فرهنگی و حتی در حوزه‌های علم و فن‌آوری، علاوه بر خلاقیت‌های مقطعی و کسب و دریافت تجارب و مهارت‌ها، انباشت و نگهداری و هم‌افزایی آنها نیز ضرورت دارد.

چند ماه قبل هنگام رانندگی برحسب اتفاق کنار این بنا (عکس بالا) توقف کردم و کتیبه سردر آن توجهم را جلب کرد. از اینکه اولین کارخانه تولید لوله و اتصالات و گرانول‌های پی‌وی‌سی بعد از گذشت مدتی کوتاه به این وضع دچار شده است تعجب کردم. عکسی انداختم تا از آن برای معرفی این کتاب که حاوی ترجمه چهار مقاله از دکتر کاتوزیان است بهره ببرم:

ایران، جامعه کوتاه‌مدت – محمدعلی کاتوزیان – ترجمه عبدالله کوثری – نشر نی

******

یکی از اساتید ما که عمرش دراز باد یک‌بار خاطره‌ای از دوران تحصیلش در انگلستان تعریف کرد؛ ایشان ظاهراً مدتی به صورت متواتر به کتابخانه‌ی دانشگاه می‌رفته و کتابی قدیمی را که حدود 150 سال قبل چاپ شده بود را امانت می‌گرفته است. کتابدارِ کتابخانه که متوجه علاقه او به این کتاب می‌شود به او پیشنهاد می‌دهد که یک نسخه از کتاب را تهیه کند. استاد هم به ایشان متذکر می‌شود که یک قرن و نیم از آخرین چاپ کتاب گذشته است و چگونه می‌توان نسخه‌ای از آن را با هزینه‌ای معقول و دانشجویی یافت! کتابدارِ محترم به او پیشنهاد می‌دهد که نامه‌ای به ناشر بنویسد (تاریخ خاطره مربوط به پنج دهه قبل است و نامه‌نگاری طبعاً باب بود). استادِ ما در معذورات قرار می‌گیرد و همانجا نامه‌ای به ناشر که گویا در ایرلند بوده است می‌نویسد درحالیکه در دل احتمالاً به سادگی کتابدار می‌خندیده است. اما در کمال تعجب پس از مدتی پاسخی از ناشر دریافت می‌کند! یعنی این انتشارات دقیقاً در همان آدرس دو قرن قبل وجود و فعالیت داشت و نسل به نسل تداوم یافته بود. حالا آن خاطره را بگذاریم کنار این عکس!

........

پ ن 1: این معرفی و یادداشت کوتاه در واقع پیش‌درآمدی است بر مطلب مربوط به معرفی کتاب بعدی: سمفونی مردگان اثر عباس معروفی.  

پ ن 2: طبعاً همیشه بنای جدیدی هم نمی‌سازیم و صرفاً موجبات ویرانی بنای قبلی را فراهم می‌آوریم!

پ ن 3: از تداوم خارها گل می‌شود...


نظرات 10 + ارسال نظر
سمره شنبه 18 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 07:41 ب.ظ

سلام
چه کنیم ؟

سلام
من که سعی می‌کنم کار خودم را درست انجام بدهم و لزوم مداومت را به خودم مدام گوشزد می‌کنم تا دلسرد نشوم. فکر می‌کنم این کاریست که از دست ما برمی‌آید. این توصیه‌های حافظ هم قابل تأمل است:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
و الی آخر در همین غزل

رضوان شنبه 18 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:37 ب.ظ

اینجا هیچی دوام نداره اکثر کارخونه های قدیمی هم تعطیل میشن

سلام
متاسفانه همینطوره...
خیلی زود خسته می‌شویم!

رضوان شنبه 18 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:40 ب.ظ

البته اینو یادم رفت بگم اینجا هیچی دوام نداره به جز وبلاگ شما یکم کارخونه دارا و بقیه مشاغل از شما الگو برداری چطوری حفظ می‌کنی

وبلاگ من که تازه ده سال تداوم داشته است
البته در همین عدم تداوم وبلاگ‌ها نکات بسیار نغزی نهفته است اگر به دلایل آن فکر کنیم.
به غیر از روحیه ما در خصوص هجوم به ابزارهای نو بدون توجه به کارکردهای متفاوت این ابزارها و رها کردن ابزارهای قدیمی‌تر علیرغم کارآیی‌های آنها... و به غیر از علاقه ما برای بیشتر دیده شدن و روحیه ما در خسته و دلزده شدن و چه و چه ... یک نکته هست که بسیار قابل توجه است: ارائه کنندگان خدمات وبلاگی و نهادهای ناظر فضایی ایجاد کردند که اکثر بلاگرها احساس ترس و ناامنی کردند. ترس از نابود شدن همه نوشته‌ها و... این ترس و یا به عبارت درست‌تر این احساس ترس و ناامنی یکی از مهمترین علت‌های کوتاه‌مدت بودن در عرصه وبلاگ‌نویسی است.
در مورد کارخانه‌ها ودیگر نهادهای اقتصادی و ... نیز به نظرم همین احساس ترس و ناامنی مهمترین علت عدم تداوم آنهاست.

مارسی یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:13 ب.ظ

http://nassaji1.com/wp-content/uploads/2014/07/Nassaji1-sar-dar.jpg
کلنگ احداث این کارخانه در سال ۱۳۰۷ به زمین خورد و در سال ۱۳۰۹ بهره برداری از ماشین آلات شروع گردید.
خب فقط میتونم بگم تقریبا ساختمون اصلی و یک کارگاه ریسندگی از شماره یک مونده و زمین های هکتاری اطراف یواش یواش طی سالها فروش رفت
این رو هم بگم ک شماره دو کلا نابود شده و شماره سه هم ویرانه ای بیش نیست
همش تقصیر این کفاره
الان دارم عروس فرنگی ( تا صفحه ی 100 خیلی جالب بود.این کفار ایتالیایی) رو میخونم و قطعن فردا تموم میشه
بعدش میرم سمت دو کتاب آخری ک معرفی کردید

سلام
بله متاسفانه از نساجی ظاهراً فقط یک تیم فوتبال باقی مانده که امید یک شهر خسته است
امیدوارم هیچوقت ناامید نشوند.
سرعت و لذت‌تان افزون باد. البته منحنی‌های سرعت و لذت با یکدیگر همنوا نیستند لذا بهتر است بگویم خواندن و لذت‌تان مستدام باد. اینجوری تداوم هم در این دعا مستتر است

مدادسیاه سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:21 ق.ظ

کاتوزیان آثار قابل تاملی در تارخ معاصر ایران دارد که «اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» یکی از عمده ترین آنهاست.
گرچه در مثل مناقشه نیست ولی بی فکری ما و پیروی مان از مد روز تنها علت تخریب خانه های کلنگی به جای نوسازی آنها نیست. از عمده ترین دلایل این مسئله تغییر ضوابط ساخت و ساز به گونه ای است که می توانیم به جای واحد های قدیمی واحدهایی جدید با زیربنایی بیشتر و گاه تا چند برابر بسازیم که این خود معلول علل دیگر از جمله رشد جمعیت است.

سلام بر مداد
بله صحیح است. منفعت مالی مستتر در این بازسازی‌ها قابل توجه است و شاید صدرنشین علت‌ها هم باشد که البته می‌تواند داخل آن «هوی‌وهوس» انتهای آن تکه‌ای که آورده‌ام بگنجد.
این سودجویی‌ها همچنین می‌تواند ریشه در ترس و احساس ناامنی نسبت به آینده و حال داشته باشد. طبعاً علت ها متعدد هستند.
ممنون

ماهور سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 07:45 ب.ظ

با سلام
تعریف آثار آقای کاتوزیان را زیاد شنیده بودم مخصوصا همین سه مقاله را حتما خواندنشان را شروع میکنم.
هرچند دایره هدف این مقاله بسیار کلی و در سطح کلان است اما برای من و دنیای کوچک تحت تاثیرم بسیار کاربردی بود
چرا که با خواندن این مطلب ناخودآگاه یاد بعضی از برنامه ریزی ها و اهداف نیمه کاره و مسیرهای نیمه رفته و حتی روابط نیمه جان افتادم و بطور مفصل آنها را مورد بررسی قرار دادم و متوجه شدم دلیل عدم موفقیت بسیاریشان همین مواردی است که ذکر شد...خلاصه سعی کردم یک سری ازین کارخانه ها را هوشمندانه تر با ایجاد تغییراتی مجددا راه اندازی کنم.
ممنون از شما و پیش درامد مفیدتان.

سلام
حتماً بخوانید. اگر این کتاب کم‌حجم را خواندید بلافاصله یک گفتگو از ایشان هم هست که در قالب کتابی به نام در جستجوی جامعه بلندمدت چاپ شده است و آن را هم می‌توانید در برنامه قرار دهید.
تداوم و انباشت سرمایه‌ها را هر روز صبح به خودمان یادآوری کنیم در کنار چند چیز دیگر
فردا مطلب بعدی را خواهم گذاشت که با این پیش‌درآمد ارتباط و اتصالاتی دارد.
ممنون

سید محسن پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:13 ق.ظ http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما--مقاله روشنگر است . ولی دو مشکل برای جامعه ما وجود دارد که کمتر به آن توجه شده---عنایت بفرمائید---اول ما بلد نبودیم و بلد نیستیم و کسی هم یادمان نداده و نخواهد داد---دوم همیشه با متر و معیار فرنگی ما را اندازه گرفته اندو این کاملا طبیعی است که در جائی کمتر از معیار هستیم و در جائی بیشتر از معیار هستیم.در آنجا که کمتر هستیم نمی توانیم خودمان را برسانیم .ولی در آنجا که زیاد هستیم فورا هزاران دست وقیچی شروع میکنند به قطع اضافات دینی-فرهنگی-اجتماعی-معماری و علمی ما.ما در یک فن عجیب هم بسیار استادیم و آن فن غیب کردن خودمان در ماجراهائی که مستقیم و غیر مستقیم به ما وابسته ومربوط است---موفق باشید

سلام بر شما
مورد اول را باید با مداومت بیاموزیم و هنوز خیلی کار داریم. گاهی ناامیدکننده به نظر می‌رسد اما چه باید کرد! یا باید فرار کنیم یا باید بیاموزیم.
مورد دوم هم جنسش از نوع جنس اول است. بزرگان این زمینه اکثراً بر بازخوانی سنت تاکید دارند و معتقدند تجدد و مدرنیته بدون بازخوانی سنت امکان‌پذیر نیست. یک‌سری مجموعه مقاله آقای عباس میلانی در این زمینه دارند که در کتاب تجدد و تجددستیزی در ایران آمده است که بسیار راهگشاست. مخصوصاً مقدمه آن کتاب.
ممنون دوست عزیز
سلامت باشید

دریا پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:30 ب.ظ http://jaiibarayeman.blogfa.com/

میله جان عالی بود عالی بود
اول از اون خاطره بگم که چقدر بهت آور بود و چقدر در گنجایش باور ما جا نمی شود که یک آدرس دو قرن عوض نشود. ما عادت داریم بعد از دو سال ادرس از همدیگه بپرسیم. یعنی کوتاه مدت هم نیستیم. کلا مدت دیگه نداریم

این کتاب عالیه و چقدر نیاز هست که هرچند یکبار بخونمش
مقالات عباس میلانی هم حتما خواهم خوند.
متشکرم از این متن دقیق و مهم که نگاشتی دوست عزیز

سلام بر دریا
واقعاً بهت‌آور بود. جالب بود که فردی که نامه را جواب داده بود خانمی بود که در آن زمان مدیر انتشارات بوده و کتاب در زمان مدیریت جدش چاپ شده بوده و خیلی از نامه استاد سورپرایز شده بود
اتفاقاً برای پایان‌نامه ارشد می‌خواستم روی موضوعی مشابه در صنعت کار کنم که در مشورت با استاد راهنما نهایتاً به سمت سرمایه اجتماعی کشیده شدم.
کمی راه بیفتم در کانال روی این قضیه بیشتر مانور خواهم داد و تکه‌هایی کوتاه از این کتابها خواهم آورد.
ممنون از لطف شما

ریحانه شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام.
اتفاق خیلی جالب این بود ک این کتاب رو اوایل سال خریدم و همین که همین هفته ی پیش فکر کنم شروع به خواندن کتاب کردم، کسی که همیشه وبلاگ شما رو دنبال می کنه، بهم گفت که این کتاب مرتبط با علاقه ی منه و بخونم که فهمیدم که شما خوندینش.
راستش یکی از دلایلی که به جامعه شناس ها علاقه دارم این هستش که همیشه چیز هایی که من شاید در ذهن داشتم و به صورت خیلی واضح و سلسله ای از مسائل و علل در ذهنم شکل ندادم رو اونها بیان می کنند و برام لذت بخشه که چطور اونها رو کنار هم میچینن.
این کتاب هم همین طور. برای مثال قسمت اولش که از نوع حکومت ها و چگونگی مقبولیت اونها بین مردم می گفت، به یاد تمامی اون سریال های بامزه ی قدیمی خارجی که دیدم افتادم، که چطور حتی وقتی میخواستند پادشاهی رو براندازی کنند حتما به دنبال فرد خوبی از سلسله ی پادشاهی می گشتند.
و همیشه به این فکر می کنم که چطور و چگونه ما از اول این طور نبودیم ؟ آیا خودمون باعثش بودیم، یا جغرافیا و محیط و یا قسمت که توی مذهب درباره اش بحث می شه؟ اون اول چی شد که ما این طور شدیم؟؟؟ و هرچی در تاریخ عقب میریم این منبع رو پیدا نمی کنیم.

سلام
بله این اتفاقات و هم‌زمانی‌ها جالب توجه‌‌اند.
جامعه‌شناس‌ها را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: گروه آکادمیسین‌ها و گروه مردم‌گراها... اسم‌گذاری شخصی است!... کارهای آکادمیسین‌ها شامل آن مواردی که شما گفتید نمی‌شود. کارهای آن گروه دوم بیشتر به کار ما مخاطبان عام می‌آید.
اینکه چگونه آن اول اول یا 1/1/1 ما اینطوری شدیم سوال جذابی است. اول باید منظورمان از اینطوری بودن کامل شفاف کنیم. مثلاً این را محور کنیم که چرا مشروعیت حاکم به منبعی فرازمینی متصل شد. برای پاسخ به آن باید این را در نظر بگیریم بین 1/1/1 تا تشکیل اولین حکومت یک گپ زمانی زیادی برقرار است و شیوه‌های زندگی و شیوه‌های نگاه به دنیا در این گپ زمانی حتماً در شکل‌گیری حکومت اولیه نقش اساسی داشته است. اگر فرض کنیم همه جای عالم در اوایل همین قضیه پابرجا بوده است باید سوال خود را بدین صورت اصلاح کنیم که چرا در برخی نقاط از سمت مشروعیت فرازمینی به مشروعیت سنتی زمینی حرکت کردند و برخی مثل ما نکردند.
محیط خیلی تاثیر دارد. در این منطقه نیمه خشک همواره نگاه‌ها به سمت آسمان بوده است!

مهرداد شنبه 2 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:33 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
مثال استاد و البته مثال خانه کلنگی واضح ترین مثالی بود که می توانست وضع ما را شرح دهد.از این بابت سپاسگزارم.
میله جان راستش را بخواهی از این کتاب زیاد شنیده بودم اما هیچکدام از شنیده ها به اندازه یادداشت تو آنقدر قدرت نداشت تا مرا در باران به کتابفروشی بکشد و کتاب به دست برگرداند.
با خواندن یادداشت و کامنت ها و همینطور پاسخ ها از فقر اطلاعاتم در این زمینه شرمسار شدم.
می روم آبی به دست و صورت بزنم تا اگر چشمانم کمی باز تر شد بازگردم.

سلام
اگر این یادداشت باعث چنین انگیزشی شده باشد جای خرسندی دارد... البته زیر بارانش اگر چه موجب سختی است ولی آن هم حس‌وحال خوبی دارد اگر محتویات کتاب مقبول طبع قرار گیرد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد