رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
نمیدانم از کجا این مژده به حافظ رسیده است و نمیدانم که اتفاقات پس از آن مطابق این مژده و پیشبینی پیش رفته است یا خیر! در هر حال, حافظ چنین مژدهای را داده است و میتوانیم دل خوش کنیم که همانطور که «چنان» ظاهراً رفته است, «چنین» هم برود. اما سوال اینجاست که کدام چنانها رفتهاند!؟ تا بعد دلخوش به این باشیم که چنینِ منظور (کرونا) هم برود. خودِ این موضوع مبحث درازی است و من اساساً وقتی که آن بیت حافظ را مینوشتم قصد باز کردن چنین بابی را نداشتم. فقط میخواستم سال نو را به دوستان وبلاگی تبریک بگویم! به خدا!!
پس... سال نو مبارک باشد. آرزو میکنم که این وضعیت سخت با کمترین خسارت و آسیب به دوستان و عزیزان و هموطنان و همنوعان بگذرد.
*******
در این روزها که در خانه نشستهایم و بهغایت فرصت اضافه برای همگی ما فراهم آمده است, یکی از بهانههای قدیمی ما برای نخواندن کتاب که همانا کمبود وقت بود, نقش بر آب شده است. همچنین بهانهی پُرتکرار دیگر که گرانی کتاب بود به مدد بیشمار امکانات رایگانی که در فضای مجازی برای یکدیگر فوروارد میکنیم, دود شده و به هوا رفته است. این روزها همانطور که در برابر ویروس کرونا استحکامات دفاعی چندانی نداریم, در برابر این سوال که چرا کتاب نمیخوانیم هم بیدفاع شدهایم. واقعاً «روزگار غریبی است نازنین»!
بنده خودم را عرض میکنم که در این ده روزی که در خانه هستم, نصف روزهای معمول کتاب خواندهام. از دوستان و آشنایان هم که میپرسم حال و روزشان همینطور است. چرا؟! تجربهی من در این ده سال گذشته (ایام وبلاگنویسی) به من نشان داده که هرگاه سرم شلوغ بوده است (کار و خانواده و...) بازده مطالعه و کتابخوانی من بالاتر رفته است و هرگاه سرم خلوت شده است بهعکس. این ایام هم که سرمان از خلوتی به کچلی گراییده است و همین زنگ خطری است. دیر و دور نیست که این روزها بگذرد و هیچ استفادهای نبرده باشیم. چه کنیم!؟
چاره کار در این است که سرمان را شلوغ کنیم. من امروز برای خودم برنامهای سنگین نوشتهام تا شاید بتوانم مهاری بر این زمانها بزنم. زمان مطالعهی رمان را هم همان میزانی در نظر گرفتهام که قبل از آن خود را عادت داده بودم: یک ساعت. این عادت کردن را هم دست کم نگیرید. تلاش کنید خودتان را در این زمینه شرطی کنید. ویدیوهای کوتاه و مفیدی در این راستا در دسترس هستند که یکی از آنها را میتوانید اینجا ببینید.
...........................
مطلب بعدی درخصوص کتاب «مشتی غبار» اثر اِولین وُ خواهد بود. در حال خواندن «جای خالی سلوچ» اثر ارزندهی جناب دولتآبادی هستم و پس از آن به سراغ «سور بز» یوسا و «اتحادیه ابلهان» کندی تول خواهم رفت. یاد آن حکایت معروف سعدی که در کیش آغاز میشود افتادم! اما اگر موتورم گرم شود حتماً به همه این عزیزان خواهم رسید. اگر «عقل» پای سفرِ جسمی ما را خوش بسته است, پای سفر ذهنیمان بازِ باز است.
طبق روال معمولِ مطالبی که در مورد کتاب مینویسم، ابتدا میبایست مختصری از شروع داستان بنویسم اما برای این کتاب چنین برنامهای قابل پیاده کردن نیست. چرا!؟ چون تریلرها چنین اقتضا میکنند! داستانهای پرهیجانی که در آن شخصیتهای معمولی اما دارای رمز و راز، در شرایط و موقعیتهای خاصی قرار میگیرند و اعمالی از آنها سر میزند که برای ما در حالت نرمال، کاملاً عجیب است. اما وقتی وارد داستان میشویم و در آن فضای خاص قرار میگیریم با این آدمهای معمولی همراه شده و پیش میرویم.
اگر این کتاب یک تریلر معمولی و نه چندان جذاب بود مقداری از داستان را در حدی که با آن آشنا شوید، مینوشتم اما برای این کتاب خاص ترجیح میدهم کلمهای از داستان را در اینجا ننویسم. قبلاً اینجا در مورد تریلر دختری در قطار نوشتهام، کتابی که در سرتاسر جهان و حتی کشور خودمان، خوانده شد و فروش بالایی داشت. اگر علاقمند به این ژانر باشید و آن کتاب را خوانده باشید باید بگویم که «همسر دوستداشتنی من» از لحاظ تعلیق و کشش داستانی به مراتب از دختری در قطار هیجان بیشتری را در خواننده ایجاد میکند. این کتاب سال 2019 منتشر شده و جزء پرفروشترین کتابهای سال گذشته بوده است.
یکی از دلایل توفیق نجومی دختری در قطار در فراسوی مرزها ساخت فیلم بر اساس آن بود. البته همواره این اتفاق موجب پرفروش شدن کتابها میشود. آنطور که در خبرها آمده است امتیاز ساخت فیلم بر اساس این کتاب پرفروش نیز خریداری شده است. حدس میزنم تا یکی دو سال دیگر امواج فروش این کتاب به ایران هم برسد ولذا ناشرینی که در اینگونه اوقات با سرعت دست به کار میشوند حواسشان باشد! که هست!! این کتاب همهی مولفههای پرفروش شدن را دارد. با این حساب چنانچه دوست دارید در این ایام کرونایی در خانه بنشینید و داستانی پرکشش را بخوانید این کتاب را توصیه میکنم. اینجاست که به اهمیت سرگرم شدن پی میبریم! ضمناً دو سال بعد هم میتوانید به دوستانی که در شبکههای اجتماعی این کتاب را به شما توصیه میکنند با لبخند بگویید: اووووه! اون عید کرونایی یادتان هست!؟ اون موقع خواندمش!
..........................
مشخصات کتاب من: ترجمه سحر قدیمی, نشر ثالث, چاپ اول 1398, تیراژ 770 نسخه, 499 صفحه.
..........................
پن1: نمره من به کتاب 4 از 5 است. گروه A . (نمره در سایت گودریدز 3.9 از مجموع 45450 رای, نمره در سایت آمازون 4.2)
ادامه مطلب ...
فرانسه پس از شکست در مقابل آلمان طی جنگی برقآسا و ششهفتهای و تسلیم بیقید و شرط، بر روی کاغذ به دو بخش تقسیم شد: بخش اشغالی که مستقیماً توسط نازیها اداره میشد و بخش دیگر که به دولت ویشی معروف شد. این دولت به ریاست مارشال پتن تا پایان جنگ به حیاتش ادامه داد هرچند قدرت مستقلی به آن معنا نداشت. علت نامگذاری آن هم این بود که بعد از مدتی پایتخت را از پاریس به شهر کوچک ویشی منتقل کرد. بعد از مدت کوتاهی سروکلهی قسمت سومِ فرانسه در انگلستان ظاهر شد: فرانسهی آزاد به رهبری مارشال دوگل. همزمان در داخل خاک فرانسه، گروههایی مستقل از یکدیگر شکل گرفتند که مشعل مقاومت در برابر اشغالگران و دستنشاندههای آنان را برافروختند و پس از آن در شرایطی بسیار سخت روشن نگاه داشتند. با توجه به قدرت و احاطهی گشتاپو بر امور و خشونتی که اعمال میکردند، افرادی که پای در این عرصه مینهادند، واقعاً شجاعت داشتند چون همگی میدانستند چه سرنوشتی در انتظار آنان است. بعدها با پیوستن چندین گروه عمدهی حاضر در صحنه به یکدیگر نهضت مقاومت فرانسه شکل گرفت. این داستان در مورد افرادی است که در یکی از این گروهها مشغول فعالیت هستند.
فیلیپ ژربیه از اعضای ردهبالای یکی از گروههای مقاومت است که در ابتدای روایت توسط پلیس فرانسه به یک زندان منتقل میشود. او پس از مدت کوتاهی از زندان فرار میکند و در اولین اقدام، مطابق اصول مبارزه مخفی، میبایست فرد خبرچینی که موجب لو رفتن و دستگیری او شده است، از میان برداشته شود. این فرد جوانی کم سنوسال است که پس از دستگیری زیر فشار وا داده است و پس از لو دادن ژربیه از زندان آزاد شده است. ژربیه و دو تن از افرادش به سراغ او میروند و...
کتاب در سال 1943 و در اوج فعالیتهای مقاومت فرانسه نوشته شده است. نویسنده همانگونه که خودش در پیشگفتار کتاب اشاره میکند از اتفاقات واقعی و تجربه شده که از منابع متعدد و موثقی به دست او رسیده است استفاده کرده و طبعاً وقتی قرار است در چنین فضایی آن را منتشر کند ملاحظات بسیاری را مد نظر قرار داده است که مهمترین آن، رعایت مسائل امنیتی است. او دوست دارد از همهی مواردی که به دستش رسیده است استفاده کند و در عینحال سرنخی هم به عوامل دشمن ندهد! میتوان حدس زد که چه زجری متحمل شده است. ملاحظه بعدی تشویق و تحسین و چه بسا تقدیس همه فعالیتهایی است که تحت عنوان مقاومت انجام میشود. به هرحال در میانهی جنگی عالمگیر جای نقد و تخطئه نیست لذا نگاه نویسنده به شخصیتهایش نگاهی تحسینآلود است.
در فصلی از داستان، ژربیه که زندگی کاملاً مخفیانه را سپری میکند مبادرت به نوشتن یادداشتهای روزانه میکند و ما را از اتفاقات مختلفی که اخبارش به صورت روزانه به او میرسد آگاه میکند. این فصل که طولانیترین فصل کتاب است به خاطر همان ملاحظاتی که در بالا به آن اشاره شد، بهزعم من، داستان را به لبه پرتگاه انتقال میدهد. هرچند که پایانبندی داستان تاحدودی این نقیصه را جبران و از سقوط کامل آن جلوگیری میکند.
******
ژوزف کسل (1898-1979) نویسنده روسیالاصل فرانسوی در آرژانتین به دنیا آمد. باقی عمرش هم همانند همین جمله بود و او در جاهای مختلفی از این دنیا زندگی کرد. در فرانسه تحصیل کرد و در جنگ جهانی اول داوطلبانه وارد نیروی هوایی شد. در میانهی دو جنگ جهانی جوایزی از جمله جایزه آکادمی فرانسه را برای رمان «شاهان کور» کسب کرد. در جنگ داخلی اسپانیا شرکت و در جنگ دوم به عنوان خبرنگار جنگی فعالیت کرد. پس از اشغال فرانسه مدتی مخفیانه زندگی کرد و نهایتاً به انگلستان گریخت و در نیروی هوایی ارتش فرانسه آزاد مشغول شد. سرود پارتیزانها (از اشعار مطرح آن زمان) سرودهی اوست. نزدیک به هشتاد اثر از این نویسنده برجای مانده است. بر اساس این داستان فیلمی در سال 1969 توسط ژان پیر ملویل و با حضور لینو ونتورا ساخته شده است که از قضا قبل از نوشتن این مطلب آن را هم دیدم که در ادامه مطلب به آن هم اشاره خواهم کرد.
مشخصات کتاب من: ترجمه قاسم صنعوی، نشر گلآذین، چاپ اول بهار 1382، تیراژ 3000 نسخه، 270صفحه.
..................
پن1: نمره من به کتاب 3.4 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 4.2)
پن2: کتاب بعدی همسر دوست داشتنی من اثر سامانتا داونینگ خواهد بود. پس از آن به سراغ مشتی غبار و جای خالی سلوچ خواهم رفت.
ادامه مطلب ...
گریز از توهمزدگی
اوایلِ ظهور ویروس کرونا، همانگونه که انتظار میرفت، تحلیلی مبتنی بر تئوری توطئه شکل گرفت که شیوع این ویروس زیر سرِ آمریکاییهاست که میخواهند اقتصاد چین را هدف قرار دهند! این تیپ تحلیلها علاوه بر دستِ بالا گرفتن قدرت بشر نشاندهندهی عجز از پذیرش و تحلیل واقعیتها توسط نشردهندگان آن است. اما سرعتِ گسترش ویروس، خیلی زود ضعف آن را نشان داد. در حال حاضر جایی نیست که از حضور این بیماری در امان مانده باشد و هیچ نژاد و ژنی در مقابل آن مصون نیست و بیش از پیش آشکار شد که دنیا دهکدهای کوچک است.
هنگام ورود این ویروس به ایران، از این دست توهمات، از زوایای مختلف ارائه شد: کار خودشونه! کار دشمنه! ویروس اما فارغ از این مهملات به راه خود ادامه داد و ما را با عمق ناکارآمدی این تحلیلها آشنا کرد. تحلیلهایی که بابای ما را در کل قرنی که در آستانه به پایان رساندن آن هستیم درآورده است. شاید این فرصتی باشد که به خودمان بیاییم و دریچه ذهنمان را به روی چنین نظریات دمِدستی و خانهخرابکن ببندیم.
گریز از تقدیرگرایی
ناتوانیها و ناامیدیها این خاصیت را دارد که ما را به سمت یک چاه ویل هدایت کند: تقدیرگرایی.
«آقا قسمت باشه که بگیریم، میگیریم!»
تقدیرگرایان اصولاً معتقدند که سرنوشت از قبل مشخص است و ما همان کاری را میکنیم که از پیش مقدر شده است و ما فقط کافیست به رمز و رازهای آن واقف شویم. دنبال کردن این رمز و رازها در نهایت ما را به وادی خرافات و توهمات سوق میدهد و منتهی به انفعال و خالی کردن شانه از زیر بار مسئولیتهایمان خواهد شد. تقدیرگرایی حاصل یک کشمکش ازلی ابدی بین مسئولیتپذیری و مسئولیتگریزی در عمق ذهن آدمیان است. به هر حال جایی که تقدیر سایه سنگینی دارد، اثری از تدبیر نخواهیم یافت.
اما حالا در این قضیه کرونا میتوانیم یاد بگیریم که رعایت یکسری تدابیر جزئی چقدر میتواند ما را مصون کند.
******
پن1: شاید در مورد بازی مافیا چیزهایی شنیده باشید و شاید در دورهمیها آن را بازی هم کرده باشید. در حال حاضر شبکه سلامت (ساعت 8 شب) یکسری مسابقه حرفهای از این بازی را روی آنتن میبرد. فارغ از جذابیتهای این بازی و نقشی که در بالا بردن قدرت استدلال شرکتکنندگان دارد، این بازی نشان میدهد که شهروندان فقط در سایهی اعتماد و تشکیل هستههای تیمی قادر به پیروزی در این بازی هستند. دیدن این برنامه را حتماً توصیه میکنم. بعدها شاید بیشتر از آن نوشتم.
اینروزها شرایط بهگونهایست که بیخیالترین همکاران من هم تاحدودی شاخکهایشان تیز شده است و به برخی مسائل که تا پیش از این توجهی نداشتند توجه میکنند. رعایت نکات پیشپاافتادهی بهداشتی یکی از این موارد است. باور کنید در شرایط عادی امکان نداشت که همه یاد بگیرند مثلاً دستان خود را بعد از تشخیص لزوم شستشو، چگونه بشویند! در دوران ماقبل کرونا به طنز گفته میشد ترسناکتر از کسی که بعد از خروج از دستشویی با دستان خیس دستش را به سوی شما دراز میکند کسی است که در همان شرایط با دستانی خشک دستش را به سوی شما دراز میکند. شاید درست نباشد که شرایط موجود را یک فرصت استثنایی! برای یادگیری عنوان کنیم چون به هرحال جان انسانها در میان است. اما چه میشود کرد، معمولاً در چنین تنگناهایی شاید برخی مسائل بهتر درک شود.
یکی از مواردی که یادگیری آن در این شرایط آسانتر به نظر میرسد، درک مفهوم جامعه است. جامعه فقط مجموعهای از افراد نیست که در یک محدوده جمع شدهاند و فارغ از هم زندگی میکنند بلکه جامعه، شبکهای از روابط متقابل و زنجیرهای بههمپیوسته از افراد است که به یک «توافق فکری» دست یافتهاند. در این توافق اعضا به این درک میرسند که هرگونه حرکت به سمت سطوحِ بالاتر از توسعه، رفاه، امنیت، سلامت و... ابتدا مستلزم فهم این پیوستگی است و پس از آن همکاری اجزاء این زنجیره در راستای این مفاهیم است.
سالها قبل گذر یکی از دوستان به کارخانه ولوو افتاده بود. صبح اولین روز یکی از میزبانان، ایشان را با خودروی خود به کارخانه میرساند و خودروی خود را در نقطهای دور به درِ ورودی پارک میکند. این دوست با توجه به اینکه جای خالی جهت پارک در نزدیکی درِ ورودی موجود بوده است علت را جویا میشود. میزبان به ساعت اشاره کرده و پاسخ میدهد که ما فرصت لازم برای رسیدن در زمان تعریفشده را داریم و بهتر است جاهای نزدیکتر برای همکارانی باقی بماند که «به هر علتی» دیرتر خواهند رسید تا آنها نیز بتوانند بهموقع وارد شرکت شوند. آن فردِ سوئدی به این فهم رسیده است که توفیق شرکت در گرو همکاری پرسنل با یکدیگر است.
هفته قبل یکی از همکاران با افتخار تعریف میکرد که در مغازهای با یک جعبه الکل مواجه شده و توانسته است کلِ جعبه را که ظاهراً ده دوازده شیشه الکل بوده است خریداری کند! ظاهراً ما هنوز به این درکِ استدلالی نرسیدهایم که سلامتی «من» در گرو سلامت دیگران است. شاید این شرایط فرصتی برای آموختن این موضوع باشد.
*********
پن1: در حال خواندن «همسر دوستداشتنی من» هستم که یک تریلر جذاب است. برنامهای که در پست قبل اشاره کردم برقرار است. امیدوارم همگی برقرار باشیم!