«وقتی که برادرم جیم تقریباً سیزدهساله بود، دستش از ناحیه آرنج به سختی شکست.» داستان با این جمله آغاز میشود و راوی در ادامه بیان میکند که سالها بعد از این حادثه، گاهی در صحبت با برادرش معتقد بوده که ماجراهای خانواده یوئل به این حادثه منجر شده است اما برادرش ریشه قضیه را به وقایع دو سه سال قبل از آن ارتباط میدهد. راوی معتقد است با این سبک استدلال، ریشههای حادثه را باید در قرن نوزدهم جستجو کنند! او نهایتاً با شرح مختصری از ورود جد بزرگش به این منطقه در ایالت آلاباما و پایهگذاری سکونتگاهی که بعدها به شهر کوچکی به نام «میکمب» تبدیل شد آغاز میکند و ظرف سه چهار صفحه از لحاظ زمانی به جایی میرسد که مورد نظر برادرش بود؛ یعنی اوایل دهه 1930 و زمانی که او ششساله و برادرش دهساله است. پدر آنها «آتیکوس فینچ» که به حرفه وکالت مشغول است، شخصیتی شرافتمند و مورد اعتماد در شهر محسوب میشود که همواره او را به عنوان نماینده در انجمن ایالتی انتخاب میکنند. همسر آتیکوس خیلی زود از دنیا رفته است و او به همراه دو فرزندش و خانم سیاهپوستی که آشپز آنهاست روزگار را میگذرانند. در جایی از داستان، پدر دفاع از جوان سیاهپوستی را به عهده میگیرد که متهم به تجاوز به دختری سفیدپوست است. این شهر کوچک در حالت عادی آکنده از نشانههای تعصب و تبعیض است ولذا دور از ذهن نیست که در چنین فضایی این خانواده به دلیل تصمیم آتیکوس برای دفاع از یک متهم سیاهپوست تحت فشار افکار عمومی قرار بگیرند و...
*****
ما در مقابل پدیدههای تاریخیِ تبعیض، عموماً موضعی همدلانه با طرف مظلوم داریم. در واقع کمتر کسی پیدا میشود که با موضوعاتی نظیر آنچه که بر سیاهپوستان در آفریقای جنوبی، بر سرخپوستان و سیاهپوستان در آمریکا، یا بر یهودیان در زمان هیتلر گذشته است، مواجه شود (در قالب داستان و فیلم یا کتاب تحلیلی و گزارشی و...) و طرف ظالم را تقبیح نکند. با این حساب آیا میتوان نتیجه گرفت بشر به توفیقات بزرگی در این زمینه دست یافته است!؟ قطعاً خیر! داشتن مواضع پاستوریزه در قبال موضوعات تاریخی، هنر یا مجاهدتی نیست که بتوانیم به آن ببالیم بلکه هنر آن است که در زندگی روزمره خودمان و وقایعی که در زمان حال و دور و بر خودمان رخ میدهد موضع و رفتار معقولانه داشته باشیم. اگر افکار و رفتار خودمان را بسنجیم و انصاف و احساس هم داشته باشیم احتمالاً گاهی به حال خود گریه خواهیم کرد!
در ادامه مطلب بیشتر در مورد تعصب و تبعیض خواهم نوشت.
*****
«نلی هارپر لی» (1926-2016) در مونروویل ایالت آلاباما، از ایالات جنوبی آمریکا به دنیا آمد. پدرش وکیلی برجسته بود و خودش نیز در رشته حقوق تحصیل کرد و تا پیش از نوشتن این کتاب در یک شرکت هواپیمایی مشغول به کار بود. این کتاب به محض انتشار (در سال 1960) بسیار مورد توجه واقع شد و جایزه پولیتزر را نیز برای او به ارمغان آورد. دو سال بعد فیلمی بر اساس این رمان توسط رابرت مالیگن ساخته شد که یکی از فیلمهای محبوب تاریخ سینمای هالیوود است و گریگوری پک نیز در نقش آتیکوس موفق به دریافت جایزه اسکار شد.
«کشتن مرغ مینا» یکی از پرفروشهای تاریخ رمان است و به زبانهای متعددی ترجمه و چاپ شده و میشود. پس از موفقیتهای این اثر، کتاب دیگری از این نویسنده منتشر نشد تا اینکه یک سال قبل از مرگ، زمانی که در آسایشگاه سالمندان بستری بود، وکیلش از پیدا شدن دستنویسی از یک رمان به نام «برو و دیدبانی بگمار» خبر داد. این کتاب اواسط دهه 1950 نوشته شده و وقایعش مربوط به بیست سال بعد از وقایع کشتن مرغ میناست.
مشخصات کتاب من: ترجمه فخرالدین میررمضانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1393، 414صفحه، تیراژ 2000نسخه.
....................................
پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 است. گروه A. (نمره در گودریدز 4.27 با بیش از 4 میلیون رای! که در نوع خود یک رکورد است آن هم برای کتابی که سالها قبل از ظهور اینترنت و سایت گودریدز چاپ شده است. نمره در سایت آمازون 4.8 )
پ ن 2: در کتابخانه ملی میتوان نام دو مترجم دیگر را برای این کتاب دید اما همه چاپهایی که انتشارات مختلف از این کتاب روانه بازار کردهاند مربوط به ترجمه آقای میررمضانی است. ترجمه خوبی است اما نیاز به یک ویرایش سبک دارد.
پ ن 3: کتاب بعدی «مداد نجار» اثر مانوئل ریباس خواهد بود.
پ ن 4: مطابق جمعبندی آرای انتخابات کتابهای بعدی به ترتیب «مرحوم ماتیا پاسکال» و «صدای افتادن اشیاء» خواهد بود.
ادامه مطلب ...
کتاب بعدی که در موردش خواهم نوشت «کشتن مرغ مینا» اثر هارپر لی خواهد بود. پس از آن به سراغ «مداد نجار» اثر مانوئل ریباس نویسنده اسپانیایی خواهم رفت. برای مشارکت در انتخاب کتابهای بعدی میتوانید به یکی از گزینههای گروه 1 و یکی از گزینههای گروه2 رای بدهید. ترتیب گزینهها در هر گروه بر اساس تاریخ انتشار آن اثر است و میزان علاقه احرازکنندگان صلاحیت به آثار در شورای مربوطه در وبلاگ ، هیچگونه نقشی نداشته است! میزان توضیحات برای تمام گزینهها مساوی در نظر گرفته شده است!!
گروه 1 – ایتالیاییها
الف) مرحوم ماتیا پاسکال – لوئیجی پیراندلو
این نویسنده ایتالیایی در سال 1867 در خانوادهای مرفه در سیسیل به دنیا آمد. این استادِ سبکشناسیِ دانشگاهِ رم یکی از تأثیرگذاران عرصه نمایشنامهنویسی قرن بیستم محسوب میشود. او در سال 1934 برنده جایزه ادبی نوبل شد و در سال 1936 از دنیا رفت. رمان «مرحوم ماتیا پاسکال» در سال 1904 منتشر شده است. نمره آن در گودریدز 4.02 از مجموع 12796 رای است.
ب) گفتگو در سیسیل – الیو ویتورینی
نویسندهای از مکتب نئورئالیسم ایتالیا با نثری آهنگین؛ در سال 1908 در سیراکیوز در سیسیل در جنوب ایتالیا به دنیا آمد. در اوایل جوانی از زادگاهش خارج شد و مشاغل مختلفی از جمله کار در چاپخانه و همکاری در نشریات ادبی را تجربه کرد. او در سن 57 سالگی از دنیا رفت. مهمترین اثرش «گفتگو در سیسیل» در سال 1941 منتشر شده است. نمره آن در گودریدز 3.74 از مجموع 1494رای است.
ج) پریرا چنین میگوید – آنتونیو تابوکی
تابوکی برخلاف دو گزینه قبلی متولد شمال ایتالیاست. در 24 سپتامبر 1943. یعنی تولد ایشان نزدیک است! ایشان در پاریس با اشعار فرناندو پسوآ آشنا شد و پس از آن به ادبیات پرتقال علاقمند شد. او تا پیش از بازنشستگی استاد زبان و ادبیات پرتقالی در دانشگاه سیینای شهر فلورانس بود. «پریرا چنین میگوید» در سال 1994 منتشر شده است و نمره آن در گودریدز 4.12 از مجموع 12618 رای است.
گروه 2 – آمریکای لاتین
الف) رد گم – آلخو کارپانتیه
کارپانتیه از پدری فرانسوی و مادری روس در سوئیس به دنیا آمد (1904) و خیلی زود به همراه خانواده در کوبا مستقر شد. این نویسنده کوبایی یکی از تاثیرگذاران بر ادبیات آمریکای لاتین در دوره شکوفایی خود بود. او به غیر از نویسندگی و روزنامهنگاری در زمینه موسیقی هم دستی بر آتش داشت. «رد گم» در سال 1953 منتشر شده است و نمره آن در گودریدز 3.94 از مجموع 2325 رای است.
ب) باغ همسایه – خوزه دونوسو
در سال 1924 در شیلی به دنیا آمد. او یکی از نویسندگان مهم دوران شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین محسوب میشود. دونوسو پس از کودتای پینوشه از شیلی خارج و سالها در تبعید زندگی کرد. او پس از بازگشت به زادگاهش در سال 1981 تا زمان مرگش (1996) به فعالیت در زمینه آموزش نویسندگی اشتغال داشت. «باغ همسایه» در سال 1992 منتشر و نمره آن در گودریدز 3.72 از مجموع 359 رای است.
ج) صدای افتادن اشیاء – خوان گابریل واسکس
این نویسنده کلمبیایی در سال 1973 در بوگوتا به دنیا آمد. در سال 1996برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در رشته ادبیات آمریکای لاتین از سوربن فارغالتحصیل شد. این نویسنده و مترجم و روزنامهنگار پس از سالها اقامت در اروپا در سال 2012 به کشورش بازگشت. رمان «صدای افتادن اشیاء» در سال 2011 منتشر شد و او را به اوج شهرت و ثروت رساند. نمره آن در گودریدز 3.8 از مجموع 11968 رای است.
.........................................................
پ ن 1: یک مطلب در رابطه با بهروز کردن لیست کتابهای قابل توصیه (مطابق سنوات قبل) بدهکارم که در اولین فرصت با توجه به رمانهایی که در سال 97 خوانده شد آن لیست بهروز خواهد شد.
پ ن 2: یکی از دوستان در مورد فاکتورهای نمرهدهی در وبلاگ سوال پرسیده بود که در این مورد حتماً خواهم نوشت و از همفکری دوستان جهت بهبود آن بهره خواهم برد. خواستم به آن دوست عزیز خاطرنشان کنم که یادم هست و حتماً در این مورد خواهم نوشت.
«فریدولین» پزشک جوانی است که در کنار همسرش «آلبرتینه» و دخترشان، در وین زندگی مرفهی دارند. این زوج در شب قبل از آغاز روایت در مهمانی بالماسکهای شرکت داشتهاند و حال پس از فارغ شدن از مشغلههای روزانه، در اوایل شب، به گفتگو پیرامون وقایع شب گذشته مشغول شدهاند. برخی رخدادهایی که در زمان مهمانی بیاهمیت تلقی میشد کمکم قدرت گرفتند و به سراغ این دو آمدند! پرسش و پاسخهای متقابل درخصوص ارتباط با افراد دیگر در مهمانی، در چشم هر کدام کمی عاری از صداقت تشخیص داده شد و هر دو کوشیدند به نوعی از طرف مقابل انتقام بگیرند ولذا در بیان میزان کشش خود به شریک ناشناسشان در مهمانی و رقص، اغراق کردند تا به حسادت طرف مقابل بخندند! اما در ادامه گفتگو جدیتر دنبال شد و به بحث پیرامون تمایلات پنهان در گوشه و کنار ذهن رسید و هرکدام تلاش کردند تا با کنجکاوی، دیگری را به بیان اعترافاتی در این خصوص ترغیب کنند.
آلبرتینه به سادگی از افسری یاد کرد که او را در تعطیلات سال گذشته در دانمارک، در راهپلههای هتل دیده است و از این برخورد ساده احساس هیجانی کرده است که چهبسا اگر آن افسر پیشقدم میشد نمیتوانست در برابر وسوسهها مقاومت کند. متقابلاً فریدولین هم از روبرو شدن با دختری 15 ساله در ساحل، در همان سفر یاد میکند. در میانه این اعترافات، دکتر به بالین مریضی محتضر فراخوانده میشود. فریدولین از خانه خارج میشود درحالیکه ذهنش شدیداً درگیر اعترافی است که آلبرتینه بر زبان آورده است. این خروج سرآغاز واکنشهای خشمآلود مردی است که میخواهد به هر نحو ممکن انتقام بگیرد اما...
*****
با این مقدمه شاید خیلی از دوستان به یاد آخرین فیلم استنلی کوبریک افتاده باشند: «چشمان بازِ بسته» یا «چشمان کاملاً بسته» و... کوبریک امتیاز تبدیل این اثر به فیلم را تقریباً سه دهه قبل از ساخت آن خریداری کرده بود و چه بسا طی این سالها به آن فکر میکرده است اما نهایتاً این فیلم زمانی ساخته شد که آخرین فیلم او لقب بگیرد، و حتی عمرش به دیدن اکران آن هم قد نداد. در ادامه مطلب کمی بیشتر با این داستان چالشبرانگیز روبرو خواهیم شد.
........
مشخصات کتاب من: بازی در سپیدهدم و رؤیا، ترجمه علیاصغر حداد، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم بهار 1391، تیراژ 2200 نسخه، 212 صفحه.
پ ن 1: نمره من به این داستان 4.3 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 3.78 و در آمازون 4.3)
پ ن 2: این داستان حدوداً 88 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است.
پ ن 3: کتاب بعدی «کشتن مرغ مینا» اثر هارپر لی خواهد بود. برای کتاب پس از آن انتخابات خواهیم داشت.
ادامه مطلب ...
«ویلهلم کازدا» ستوان جوانی است که در پادگانی در شهر وین، در اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم، زندگی میکند. او سعی میکند با حسابگری در مخارج، حقوق ماهیانهاش را طوری مدیریت کند که زندگی مجردی خوشی را بگذراند که البته در چند ماه منتهی به زمان آغاز روایت چندان توفیقی در زمینه خوشگذرانی نداشته است و علت آن هم بیپولی است. در چنین حال و روزی با درخواستی نامتعارف از جانب یکی از همقطاران سابق مواجه میشود. این فرد (بوگنر) سه سال قبل در اثر بالا آوردن قرض مجبور شد از زندگی نظامی خارج شود؛ چیزی که برای یک افسر در آن دوران یک ننگ محسوب میشد. این فرد خیلی سریع به هزار گولدن پول نیاز دارد و کسب آن ظرف یکی دو روز با توجه به توضیحی که در داستان میدهد حیاتی است. فراهم کردن این مبلغ برای ویلهلم که تمام داراییاش 120 گولدن است و باید تا آخر ماه با آن سر کند، غیرممکن است اما به دوستش قول میدهد که همین دارایی را در قمار به خطر بیاندازد تا این مبلغ را جور کند.
او هر یکشنبه به منطقهای ییلاقی در حومه وین میرود و در آنجا ابتدا در خانهی یک کارخانهدار از مصاحبت بانوی زیبای خانه و دوشیزهی جوانِ خانواده کسنر بهرهمند میشود و پس از آن در کافهای به همراه جمعی از همقطاران و دوستان دیگر در بازیای شبیه به بیست و یک، مختصری قمار میکند. او همواره در این بازیها جانب احتیاط را رعایت میکند و باصطلاح میداند که چه زمانی باید از سر میز بلند شود و در برابر وسوسهها مقاومت کند. او این بار هم به خودش قول میدهد که فقط یک ربع یا نیم ساعت شانس خودش را امتحان کند و بعد...
آیا به صرف توفیق در آزمونهای گذشته میتوان اطمینان داشت که در آزمونهای آتی هم موفق باشیم!؟ آیا غلبه بر وسوسههای خُرد میتواند ما را غره کند تا با هر وسوسهی کلانی درآویزیم و پیروز شویم؟! آیا خواستههای بشری حد و مرزی دارد!؟ تصادف و بازیهای سرنوشت چه نقشی در زندگی ما دارند!؟ آیا نباید برای بالا بردن تراز زندگی ریسک کرد!؟ اینها موضوعاتی است که در حین داستان برای ویلهلم یا مای خواننده مطرح میشود. در ادامه مطلب به برخی برشها و برداشتها خواهم پرداخت.
*****
کتاب بازی در سپیدهدم و رویا حاوی دو نوولا از آرتور شنیتسلر، نویسنده و پزشک اطریشی است که در این مطلب به داستان اول میپردازم و در مطلب بعدی به سراغ داستان بعدی خواهم رفت. این داستان در سال 1926 منتشر شده است. توصیف فراز و نشیب بخشهای مرتبط با قمار در این داستان هر خوانندهای را به یاد قمارباز داستایوسکی میاندازد. البته هر گلی بوی خاص خودش را دارد ولی من این را بیشتر پسندیدم.
مشخصات کتاب من: بازی در سپیدهدم و رؤیا، ترجمه علیاصغر حداد، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم بهار 1391، تیراژ 2200 نسخه، 212 صفحه.
...........
پ ن 1: نمره من به این داستان 4.4 از 5 است. گروه B (نمره در سایت گودریدز 4.14 و در سایت آمازون 4.2)
پ ن 2: این رمان کوتاه حدود 90 صفحه است. کتاب البته مجموعاً 212 صفحه است.
ادامه مطلب ...
آرتور شنیتسلر (1862-1931) در وین در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. پدرش پزشکی یهودی و سرشناس بود و مادرش نیز دختر پزشکی یهودی بود. آرتور نیز تحصیلاتش را در همین رشته به پایان رساند. از دوران نوجوانی به ادبیات و بهویژه تئاتر علاقمند بود و خیلی زود در این عرصه دست به قلم شد. پس از مرگ پدرش در سال 1893 مطبی شخصی برای خود برقرار کرد و به مرور از فعالیتهای پزشکیاش کاست تا جایی که منحصراً همه اوقاتش را صرف نویسندگی کرد.
شنیتسلر هم مانند همشهریاش فروید به مقولههای روانی علاقمند بود و همواره در نوشتههایش تلاش میکرد با زیر ذرهبین قرار دادن درونیات شخصیتهای داستان و توصیف صادقانۀ امیال جنسی آنها، وضعیت روانیشان را بررسی و بیان کند. طبعاً این دروننگری در تعامل فرد با جامعه در داستانهایش نمود پیدا میکرد ولذا تصویری از اوضاع اجتماعی آن دوران؛ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که با افول و سقوط امپراتوری هابسبورگ همراه است، در آثار او قابل رؤیت است. اهمیت آثار او از حیث روانشناختی در این نامه که از طرف فروید برای شنیتسلر فرستاده شده است قابل درک است:
«جناب آقای دکتر [...] قصد دارم نزد شما به مطلبی اعتراف کنم، اعترافی که شما بزرگوارانه آن را پیش خود نگه میدارید و به خاطر رعایت حال من آن را با هر دوست یا بیگانهای در میان نمیگذارید. من چه بسیار از خود پرسیدهام راستی چرا در طول این همه سال سعی نکردهام به دیدار شما بیایم و با شما گفتوگو کنم؟ [...] به گمانم پاسخ این پرسش در اعترافی نهفته است که برای من به شدت جنبهی خصوصی دارد. منظورم این است که من به علت نوعی ترس از روبهرو شدن با بدل خودم از دیدن شما احتراز کردهام. البته نه این که من معمولاً به آسانی تمایل داشته باشم خود را با دیگری یکی فرض کنم یا احیاناً بخواهم تفاوت استعدادی را نادیده بگیرم که شما را از من متمایز میکند، نه. با این همه هر بار با عمیق شدن در آثار زیبای شما، به نظرم میرسد در پس ظاهر شاعرانهی آنها، آن ملزومات، علایق و استنتاجهایی را میبینم که در وجود خود سراغ داشتم. [...] تمام این چیزها مرا سرشار از حس آشنایی میکند. [...] این است که احساس میکنم که شما به گونهای شهودی – البته در اصل از طریق مکاشفهی ظریف در روحیات خود به تمام آن دانشی دست یافتهاید که من با کار طاقتفرسا روی دیگران کشف کردهام. [...] »
او در نوشتن آثارش وسواس خاصی داشت بهگونهای که چندین نوبت در زمانهای مختلف نسبت به بازنویسی آنها اقدام میکرد. با توجه به نظم و دقتی که در بایگانی دستنوشتههایش داشت اکنون مشخص است که برخی آثار او پس از گذشت سالها از نگارش اولیه و پشت سر گذاشتن چند نوبت بازنویسی منتشر شده است. شاید به همین خاطر است که در زمان مرگش آثار منتشرنشدهی زیادی از خود برجای گذاشت.
کارهایی که در زمان حیاتش منتشر شد معمولاً با اعتراض جریانها و محافل سنتگرا و ارزشمدار مواجه میشد. به عنوان مثال نمایشنامه «چرخ و فلک» در اوایل دهه سوم قرن پیش در وین و برلین روی صحنه رفت و در هر دوجا توقیف شد. از این نمایشنامهنویس و داستاننویس برجسته آلمانیزبان بیش از 20 نمایشنامه، 2 رمان و بیش از ده رمان کوتاه و تعداد زیادی داستان کوتاه و بلند برجای مانده است. او در برخی عرصهها از جمله به کار بردن تکگویی درونی و جریان سیال ذهن در ادبیات آلمانیزبان، اولین نویسنده محسوب میشود. از مهمترین آثار او میتوان به «دوشیزه الزه»، «رویا»، «مردن»، «ستوان گوستل»، «چرخ و فلک»، «کور و برادرش» اشاره کرد.
او در پاسخ به مصاحبهکنندهای که از درونمایههای مشترک آثارش پرسیده بود گفته است: «من دربارۀ عشق و مرگ مینویسم، مگر چیز دیگری غیر از اینها وجود دارد؟»
*****
پ ن 1: کتاب بعدی که در وبلاگ در مورد آن خواهم نوشت مجموعهای از دو نوول زیبای این نویسنده «بازی در سپیدهدم» و «رویا» خواهد بود. این کتاب توسط علیاصغر حداد ترجمه و انتشارات نیلوفر آن را روانه بازار کرده است. نامه فروید به شنیتسلر را از پسگفتار مترجم در همین کتاب آوردهام.
پ ن 2: به نظر میرسد بهترین زمان رفتن به مرخصی همین ایام سوت و کوری در وبلاگستان باشد. به امید روزهای بهتر و شروعی دوباره.