« 124 کینهجو بود.
پر از زهر کودکی شیرخواره. زنهای خانه این را میدانستند؛ همینطور بچهها. سالهای سال هرکسی به رسم خودش با این کینه کنار آمده بود؛ ولی از 1873، ست و دخترش دنور تنها قربانیان آن بودند. مادربزرگ بیبی ساگز مرده بود و پسرها، هاوارد و باگلار سیزده سالشان که شد فرار کردند. بهمحض آنکه نگاهی ساده، آینه را از هم پاشید (این برای باگلار اعلام خطر بود)؛ تا جای دو دست کوچک روی کیک افتاد (این هم برای هاوارد حکم اعلام خطر را داشت) هیچیک از دو پسر صبر نکردند تا چیزهای بیشتری ببینند: دیگ نخودی که روی کف اتاق جزغاله میشد، خطی از بیسکوییتهای خرد شدهای که نزدیک در ریخته بود. نه.»
داستان با این جملات آغاز میشود. خانه شماره 124 در حومهی شهر جایی است که زنی سی و هفت هشت ساله (ست) به همراه دختر هجده سالهاش (دنور) در آن زندگی میکنند. به دلایلی که در داستان خواهیم خواند و به گوشهای از آن در همین جملات ابتدایی اشاره شده (وجود روح کینهجوی یک کودک شیرخواره) نه تنها اهالی چندان روی خوشی به این خانه و ساکنان آن نشان نمیدهند بلکه برخی ساکنین داخل آن هم (باگلار و هاوارد) از آن گریزان شدهاند.
روایت چند سال پس از اتمام جنگهای داخلی و لغو نظام بردهداری آغاز میشود. ست در یک رستوران آشپزی میکند و به همراه دخترش فارغ از تمام همسایگان زندگی خود را میگذرانند. داستان با ورود «پُلدی» به این خانه آغاز میشود؛ مردی که سالها قبل به همراه ست و شوهرش و دیگران در یک مزرعه، برده بودند و از هجده سال قبل که ست و بچههایش اقدام به فرار کردند از آنها بیخبر بوده است. با ورود او تعادلِ پیشین به هم میخورد و رمز و رازهای فراموششدهای عیان میشود و...
بدون شک هر کدام از ما داستانها و فیلمهای متفاوتی در خصوص دوران بردهداری و تبعیض نژادی خوانده یا دیدهایم. در بیشتر آنها به جنبههای خشن و ظلم و ستمی که رنگینپوستان با آن مواجه بودند، پرداخته شده است. در واقع از یک جایی به بعد نویسندگانی که بخواهند در مورد این دوره داستان بنویسند باید زوایای جدید انتخاب و نگاهی نو در اختیار خوانندگان خود قرار دهند، اتفاقی که در این کتاب رخ داده است. اینکه در ذیل چنین نظم و نظامی، عشق (حتی عشق به فرزندان) به مقولهای خطرناک و دردسرساز تبدیل میشود و در واقع خیل کثیری از آدمیان مجبور به چشمپوشی از آن شدهاند و این ظلم بسیار بزرگی است. در مورد داستان در ادامه مطلب بیشتر خواهم نوشت و البته خوشبختانه به دلیل نامهای که دریافت کردم نیاز نبود بیشتر بنویسم.
فرصتها:
از هر نظر خواندن این کتاب فرصت است!
تهدیدها:
شروع روایت نیاز به این دارد که با تمرکز بالا خوانده شود. در غیر این صورت ممکن است عواقب این عدم تمرکز را بر سر مترجم و غیره و ذلک بکوبید که کار نادرستی است.
به دلیل برخی رفت و برگشتهای زمانی و سبک داستان اگر دو بار کتاب را بخوانید همه ابهامات برطرف شده و تجربهای به یادماندنی شکل خواهد گرفت. همانطور که قبلاً هم نوشتهام دوبارهخوانی بسیار مفید و حتی ضروری است. به قول ناباکوف اگر کسی بخواهد حس کنجکاوی خود را ارضا کند کتاب را یک بار میخواند اما خوانندهی خوب و واقعی یک دوبارهخوان است.
********
خوشبختانه اکثر آثار این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. دلبند هم این سعادت را داشته است که چهار بار ترجمه شود!
مشخصات کتاب من: ترجمه شیریندخت دقیقیان، انتشارات روشنگران و نشر چشمه، چاپ اول زمستان 1373، تیراژ 3000 نسخه، 405صفحه.
.......................
پ ن 1: نمره من به کتاب 5 از 5 است. گروه B (نمره در گودریدز 3.87 و در آمازون 4.5)
پ ن 2: کتاب بعدی «اروپاییها» اثر هنری جیمز خواهد بود.
ادامه مطلب ...
در یکی از قصههای عامیانه خودمان به نام حسنکچل، با فردی آشنا میشویم که دوست ندارد برای کار کردن از خانه خارج شود و مادرش به لطایفالحیل که خود بهتر میدانید او را به خارج از خانه هدایت میکند و...
شخصیت اصلی داستان اتحادیه ابلهان «ایگنِیشِس جی.رایلی»، جوانی است که از دانشگاه با مدرک فوقلیسانس در رشته فلسفه قرون وسطا فارغالتحصیل شده است و در زمان حالِ روایت چند سالی است که در خانه تنپروری میکند. فعالیتهای روزانهی او عبارت است از خوردن و اندیشیدن و دیدن و... عمل خوردن که در هیکل عظیمش قابل رویت است، اندیشیدن و تاملات فکری او در نوشتههای پراکنده و خطخطی کردن دفترچههای متعددی که در جایجای اتاقش پخشوپلاست نمود مییابد؛ نوشتههایی که به قول خودش قرار است یک پژوهش فوقالعاده یا یک کیفرخواست تاریخی علیه مسیری باشد که جهان در چند قرن گذشته طی کرده است. فعالیت دیگر او دیدن تلویزیون و رفتن به سینماست که از نگاه او مظاهر انحطاط و فساد جامعه هستند.
در شروع روایت، سلسله اتفاقاتی رخ میدهد که او مجبور به جستجوی کار میشود و .... ایگنیشس پیشفرضهای ذهنی مستحکمی دارد و از دریچه ذهن خود به مسائل و راهکارهای حل آن نگاه میکند. فعالیتهای جدید او در کنار فعالیتهای سابق فضایی طنزآلود ایجاد میکند که برای طیفی از خوانندگان جذاب خواهد بود. اقدامات او و شخصیتهای دیگر داستان در کنار یکدیگر کلیتی را شکل میدهد که بهترین گزینه برای معرفی آن همین عنوان کتاب است: اتحادیه ابلهان!
در ادامه مطلب در حد توان خودم به محتوای داستان خواهم پرداخت.
بخش کوتاهی از داستان را هم به صورت صوتی در اینجا آوردهام تا با نثر کتاب آشنا شوید و چنانچه تاکنون این کتاب را نخواندهاید در مورد خواندنش تصمیمگیری کنید. (اینجا)
*******
جان کندی تول (1937-1969) در نیواورلئان ایالت لوئیزیانا به دنیا آمد. در شانزده سالگی رمانی به نام «انجیل نئون» نوشت که بعدها پس از شهرت اتحادیه ابلهان منتشر شد. پس از دوران موفقیتآمیزی که در دانشگاه سپری کرد و در حین تحصیل در مقطع دکترا به خدمت سربازی رفت و اتحادیه ابلهان را در همان دوران نوشت. بعد از اتمام خدمت به دنبال چاپ این کتاب بود اما در این امر توفیقی نیافت. مشکلات روحی و شرایط زندگیِ او به سمت و سویی رفت که نهایتاً در سی و دو سالگی خودکشی کرد. سرنوشت کتاب همانطور که در پست قبلی نوشتم این شد که پس از گذشت یازده سال از مرگ نویسنده چاپ شود و بلافاصله جایزه پولیتزر را کسب کند و بسیار مورد توجه قرار گیرد.
مشخصات کتاب من: ترجمه پیمان خاکسار، نشر بهنگار، چاپ اول 1391، تیراژ 1500 نسخه، 467 صفحه.
..............................
پ ن 1: نمره من به کتاب 4.3 از 5 است.گروهB (نمره در گودریدز 3.9 نمره در آمازون4.2)
پ ن 2: ترجمه کتاب تقریباً سی سال پس از چاپ آن در آمریکا صورت پذیرفته است اما پس از ترجمه و گل کردن کتاب و بر سر زبان افتادن اسمش ظاهراً دو ترجمه دیگر از آن هم به بازار آمده است. جز این بود جای تعجب داشت!
پ ن 3: کتاب بعدی پریرا چنین میگوید اثر آنتونیو تابوکی خواهد بود.
ادامه مطلب ...
دکتر رِی اتلی، استاد دانشکده حقوق در ایالت ویرجینیا، نامهای از پدرش دریافت میکند که در آن از دو پسرش درخواست نموده که در روز یکشنبه به دیدار او بروند. قاضی روبن اتلی قاضی بازنشسته در ایالت میسیسیپی است. ری حدس میزند که موضوع درباره وصیتنامه و چنین مسائلی است. برادرش (فارست) فردی درگیر با الکل و مواد مخدر است که بارها ترک کرده و دوباره شروع کرده است اما نقطه مشترک هر دو فراری بودن از خانه و زادگاهشان است. با برادرش زمان حضور در خانه را هماهنگ میکند... او کمی زودتر از موعد به خانه میرسد اما قاضی کهنسال و بیمار، روی صندلیاش از دنیا رفته است در حالیکه وصیتنامهای در کنار اوست و در آن، ثروتش را به دو پسرش بخشیده است و ری را مجری این امر قرار داده است. ثروت او البته چیز دندانگیری نیست: یک خانه و شش هزار دلار وجه نقد در بانک. ری در همان لحظات اولیه در کمدهای اتاق کار پدرش متوجه جعبههایی مشکوک میشود و در آنها چیزی حدود سه میلیون دلار وجه نقد پیدا میکند... او با این پول که منشاء نامشخصی دارد چه باید بکند؟ پدرش که یک قاضی خوشنام بوده است این پول را از کجا آورده است؟ چرا در لیست اموالش در وصیتنامه به آنها اشارهای نکرده است؟ آیا ری باید این موضوع را به وکیل پدرش یا برادرش اطلاع بدهد؟! آیا این پول را باید جزء اموال به جا مانده از پدرش ثبت کند و بخش عمدهی آن را به عنوان مالیات از دست بدهد و علامت سوالی هم جلوی خوشنامی پدرش اضافه کند!؟ جگونه میتواند ریشه و منشاء این پول را پیدا کند؟ این پول را چگونه نگهداری کند!؟ و...
البته جواب این سوالات در برخی از نقاط کره زمین بسیار ساده است! مثلاً در ایران میتوان به سهولت این پول را در بانک گذاشت یا به ملک و سهام و امثالهم تبدیل نمود و آب از آب هم تکان نمیخورد (منشاء پنشاء کیلو چنده!!). اما در آمریکای فاسد و در حال فروپاشی، با چنین پول بادآوردهای نمیتوان کاری کرد... با خواندن این کتاب میتوان تاحدودی دردسرهای پیدا کردن چنین پولی را در آمریکا حس نمود.
*****
این اولین کتابی است که از جان گریشام، نویسنده رمانهای پرفروش حقوقی و قضایی خواندم. تلاش کاراکتر اصلی برای پیدا کردن منشاء پول برایم جالب بود. اینکه چگونه پول کلان و سیاه میتواند وبال گردن آدم بشود هم برایم جالب بود. کشش کتاب هم اگرچه به اندازهای که از آن انتظار داشتم نبود اما بهقدری بود که کتابی با این حجم را بتوان در زمانی کوتاهتر از کتابهایی با همین حجم در ژانرهای دیگر خواند. اما با همه این احوالات در انتها کمی احساسِ طلبکاری از کتاب و نویسنده و مترجم داشتم!
این کتاب در دسامبر 2002 منتشر شده است... یعنی حدوداً آذرماه 1381... به استناد سایت کتابخانه ملی در همین سال 1381 دو ترجمه از این کتاب ثبت شده است... یعنی کمتر از سه ماه... برای یک کتاب چهارصد پانصد صفحهای... اما با وجود این همه عجله و شتاب باز هم هیچکدام از دو مترجم محترم نتوانستهاند از پدیده ترجمهی همزمان مصون بمانند... یعنی کتاب و خواننده و حتا زحمات مترجم قربانی شدهاند... یعنی ناشر فرصتی ندارد که کتاب را نمونهخوانی کند و جلوی اشتباهات ساده تایپی و ویراستاری را بگیرد... کتابی که من خواندم اشتباهاتی داشت که مطمئناً با یکبار کنترل از طرف مترجم و ناشر، همهی آنها رفع میگردید و اطمینان دارم که آن کتاب دیگر نیز به همین نحو (کمی کمتر یا بیشتر) دارای اشکالات ترجمهای و ویراستاری و تایپی است.
آیا زمانی خواهد رسید که این اقشار فرهیخته قادر به فراهم آوردن سازوکاری جهت جلوگیری از هدررفت منابع گردند!؟ اگر این اقشار فرهیخته و تحصیلکرده و اهل فرهنگ، توانایی حل مشکل صنفی خودشان را نداشته باشند آیا در حوزههای دیگر میتوان امیدوار به اصلاح بود!؟ آیا در اینجا هم باید به انتظار معجزه بنشینیم!؟
.....................
پ ن 1: انتشارات علم، ترجمه فریده مهدوی دامغانی، چاپ اول 1381، 560 صفحه – انتشارات کوشش، ترجمه میترا میرشکار، چاپ اول 1381، 393 صفحه.
پ ن 2: نمرهی کتاب از نگاه من 3 از 5 است (نمره کتاب در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 54318 رای و در سایت آمازون 3.4).
پ ن 3: کتابهای بعدی به ترتیب وازدگان خاک از آرتور کستلر (روایتی مستند از مصائب نویسنده در اوایل جنگ جهانی دوم) و راه گرسنگان از بن اُکری (رمانی حجیم با یک راوی خاص) خواهد بود.
تریلوژی U.S.A که به فارسی تحت عنوان ینگه دنیا (کلمه ای با ریشه ترکی به معنای دنیای جدید) ترجمه شده, شامل مدار42 (منتشر شده در 1930) , 1919 (منتشر شده در 1932) و پول کلان (منتشر شده در 1936) است که تاکنون دو کتاب اول آن وارد بازار کتاب ایران شده است. این رمان که در فهرست 1001 کتابی که قبل از مرگ می بایست خواند حضور دارد از چند منظر قابل توجه است که مهمترین آن, فرم بدیع و منحصر به فرد آن است. آزمایش و نوآوری در فرم به خودی خود امتیازی برای یک کتاب محسوب نمی شود اما وقتی با محتوای رمان تناسب داشته باشد, آن وقت در عالم رمان نویسی می توان به چشم یک اختراع به آن نگاه کرد و مخترع را به تالار مشاهیر فرستاد. این اتفاق در U.S.A رخ داده است. هدف نویسنده ارائه یک گزارش دقیق و ماندگار از یک مرحله تاریخی ایالات متحده است, گزارشی که در آن دغدغه نویسنده نشان دادن چگونگی کمرنگ شدن فردیت آدمها و تاثیر مخرب سرمایه داری بر شخصیت فرد و همچنین قربانی شدن عزت نفس آدمها به پای آرمان های موهومی که قرار است در آینده تحقق یابد, می باشد.
برای این منظور رمان شامل چهار قسمت مجزا شده است:
1- اخبار: شامل بریده های اخبار روزنامه و برخی تیترها و تکه هایی از ترانه های عامیانه روز که به صورت مخلوط و بریده بریده پشت سرهم آمده است. این بخش نوزده بار در مدار42 استفاده شده و هر بار حدود 2 صفحه را به خود اختصاص داده و موضوعاتی نظیر تنش های نظامی در نقاط مختلف جهان یا حوادث (از غرق تایتانیک گرفته تا تجمع مردم برای دیدن اعدام در ملاءعام!) یا تکه هایی کوتاه از سخنرانی سیاسیون و اخبار مربوط به فعالیتهای کارگری و وقایع انقلاب در روسیه و...در آن گنجانده شده است.این بخش در مجموع, خواننده را در جریان حال و هوای جامعه در طول زمان روایت قرار می دهد (این زمان برای مدار42 از ابتدای قرن بیستم تا زمان شرکت آمریکا در جنگ جهانی اول است).
2- بخش های روایی داستان: در این بخش ها شرح حال و زندگی 5 شخصیت اصلی داستان از زبان راوی سوم شخص بیان می شود. این گزارش خیلی پرشتاب و بدون این که در ذهنیات و افکار آنها غور کند انجام شده است و به قول خود نویسنده: پرورش شخصیت های قائم به ذات و انداختن آنها در تنداب حوادث زمانه. از خلال این بخش نحوه شکل گیری و سوگیری آمریکائیان در زمان مورد نظر خودش را نشان می دهد... "مک" و "چارلی اندسون" خیلی شبیه هم هستند و هر دو تمایلات چپ پیدا می کنند اما در سطح می مانند و فقط تکرار کننده جملات خاصی از سخنرانان محبوبشان هستند و وضعیت نهایی هر دو در قیاس با تمایلات شان مضحک و قابل تامل است. یکی برای اینکه از نزدیک انقلاب را ببیند به مکزیک می رود اما نهایتن از پیش پایشان فرار می کند و دیگری علیرغم بیانات پرشور ضد جنگ فعالان کارگری, برای اینکه قبل از زیر و رو شدن دنیا جنگ را ببیند عازم جنگ می شود!..."جینی" و "النور" هم خیلی شبیه هم هستند و حتا "مورهاوس"... U.S.A (کاراکتر اصلی داستان) چنین کارکردی دارد و آدم های متفاوت و دگراندیش را مستحیل و یا منزوی می کند.
3- زندگینامه شخصیت های واقعی: در مدار42 شرح حال 9 نفر از مشاهیر آن زمان در حجمی حدودن سه چهار صفحه ای نگاشته شده است...این شرح با زندگینامه های معمول بسیار متفاوت است...گاهی به شعر می ماند و نویسنده بخشی از احساسات خود را در این قسمت ریخته است (بخش بزرگتر در قسمت چهارم) و نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد. مثلن در قسمت جادوگر برق که به ادیسون می پردازد مدام به صورت ترجیع بند تکرار می کند که هروقت چیز تازه ای به فکرش می رسید آن را می آزمود (حدود 9 بار در پنج صفحه). این به نوعی یکی از خصلت های جامعه را نشان می دهد, اشخاص بخش های داستانی نیز در حد قابل توجهی به دنبال آزمودن راه ها و کارهای جدید هستند. یا مثلن در بخش مبارز (رابرت لافولت سناتور معروف) تکرار می کند مرد روشن رایی که جز عقاید خود چیز دیگری بر زبان نمی آورد و نویسنده این ترجیع بند را با حسرت تکرار می کند و از سرنوشت "دبز" و "لافولت" می نالد. انتخاب لوتر بربنک (باغبان جادوگر) هم انتخاب هدفمندی است: همه در این جامعه به دنبال زدن پیوندهای طلایی هستند.
4- دوربین عکاسی: دل نوشته ها و نگاه خاص نویسنده به بخشی از خاطرات شخصی خود در زمان های موازی با خط روایی داستان... 29 بار و هربار یکی دو صفحه. از نظر نویسنده گریزی از پرداختن به سیاست نیست و در عین حال نویسنده می بایست هنگام نوشتن احساسات خود را کنار بگذارد وگرنه مبدل به تبلیغاتچی و موعظه گر می شود لذا: در نوشتن ینگه دنیا هدفم این بود که مانند نویسندگانی چون هنری فیلدینگ و گوستاو فلوبر از موضوع کارم فاصله بگیرم. و برای دست یافتن به این مقصود دوربین عکاسی را اختراع کردم و احساسات شخصی ام را از بخش های دیگر کتاب دور نگاه دارم.
***
این ترکیب چنان خوش نشسته است که کتاب به یکی از شاهکارهای نیمه اول قرن بیستم تبدیل شده است و کسی مثل سارتر در سال 1938 بنویسد: «من نویسنده ای را نمی شناسم که هنرش فخیمتر و پوشیده تر از هنر دوس پاسوس باشد. هیچ رمانی را سراغ ندارم که ارزنده تر و ملموستر و به ما نزدیک تر باشد....من دوس پاسوس را بزرگترین نویسنده عصر حاضر می دانم».
این کتاب توسط آقای سعید باستانی ترجمه (ترجمه خوب) و توسط انتشارات هاشمی روانه بازار شده است.
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ چاپ اول 1385, تیراژ2200 نسخه, 517 صفحه, 6500تومان
پ ن 2: بنا بر آرای پست قبل کتابهای بعدی به ترتیب گرسنه کنوت هامسون و یوزپلنگ جوزپه تومازی خواهد بود.
تعدادی اسکی باز جوان از ملیت های مختلف و بریده از جامعه به خانه ای کوهستانی در ارتفاعات آلپ سوییس پناه آورده اند. خانه به جوانی ثروتمند و فیلسوف مآب به نام بگ مورن تعلق دارد که آن را در اختیار این جوانان می گذارد. لنی شخصیت اصلی داستان جوانی 20 ساله و خوشگل و تو دل برو است که شباهتی نیز به گاری کوپر هنرپیشه آمریکایی دارد. لنی که از خدمت نظام و اعزام شدن به ویتنام فرار کرده است به همراه دیگران در این خانه حضور دارد. آنان در فصل زمستان از طریق دادن آموزش اسکی درآمدی بخور و نمیر کسب می کنند ولی در فصل تابستان و با آب شدن برفها و عدم امکان درآمد از راه اسکی مجبورند برای سیر کردن شکمشان از ارتفاع 2000 متری پایین بیایند و در شهرها از طریق کارهای متفرقه نظیر آموزش اسکی روی آب و... پولی به دست بیاورند تا شکمشان را سیر کنند. خانه کوهستانی و ارتفاعات بالای 2000 متر مکانی آرمانی است که همه چیز پاک است مانند برف و همه چیز حساب و کتاب دارد و منطقی است ولی در ارتفاعات پایین تر, شهرها و یا باصطلاح خود آنها در ارتفاع صفر متر بالای سطح گه هر کاری ممکن است از آدم سر بزند و گرچه غم انگیز است ولی حساب نیست!همه چیز مجاز است و بایست همرنگ جماعت شد.تنها چیز مهم آنست که آدم مواظب باشد و به دام نیفتد.
یکی از جوانان تابستان سال گذشته تا زوریخ پایین آمده بود و شش ماه بعد او را در یک مغازه لوازم التحریری پشت دخل در شرایطی پیدا کرده بودند که با مرده فرقی نداشت. بیچاره ازدواج کرده بود و مشغول کاغذ و مداد فروختن بود. آدم واقعاٌ دلش می سوزد. اسمش را جزو گمشدگان ثبت کرده بودند و دیگر جز برای ترساندن تازه کارها اسمش را نمی بردند...بگ برای پدر و مادر این جوان نوشت: پسرشان وسط خیابان روی خط عابر پیاده مرده است ; چه فایده داشت که آنها را ناراحت کند.
لنی ابتدا با عزی بن زوی اسکی باز اسراییلی که انگلیسی هم بلد نیست دوست می شود ولی بعد از سه ماه که عزی انگلیسی یاد می گیرد حجاب زبان بینشان شکل می گیرد و فاتحه دوستیشان خوانده می شود:
عزی آدمی بود پر از عقده های روانی. به محض اینکه زبانش باز شد شروع کرد به صحبت از نژادپرستی و مسئله سیاهان و مجرمیت آمریکا و بوداپست و از این حرفها. لنی با این جور مسائل روانی کاری نداشت. اصلاٌ توی این خطها نبود.
آن بالا در خانه کوهستانی پر است از آدمهای مختلف که نویسنده در حین معرفی آنها حرف ها و کنایه های خود را می زند و از این طریق همه مظاهر تمدن را هجو می کند. سرآمد این اشخاص بگ مورن است. همجنس بازی مریض احوال که همانطور که در بالا اشاره شد حرفهای فلسفی خاص خودش دارد:
تمدن ما تمدن دست خر پلاستیکی است. تمدنی که همه چیزش مصنوعی و ضد طبیعت است; همه چیز در آن نقش بازی می کند, همه تظاهر می کنند, اتوموبیل, کمونیسم, میهن, مائو, کاسترو, همه اینها همان ذکر مصنوعی است.
در فصل اول هیچ کس و هیچ چیز از تیغ هجو در امان نیست. از آمریکا , فرانسه, سوییس و کوبا گرفته تا عشق و دین و سوسیالیسم و ایدئولوژی ها و لنین و کامو و پلیس و سیاستمداران و مردان و زنان و تقریباٌ هر چی و هر کی به ذهن می رسد! اگر جنگ ویتنام به سخره گرفته می شود همزمان مخالفین آن هم بی نصیب نمی مانند.البته در میان آنها طبعاٌ آمریکا در صف اول قرار دارد جایی به میلیونها اسپرماتوزوئید تشبیه می شود و جاهای زیادی به حماقت و البته لنی از این احمق پنداشته شدن ضرر نمی بیند! هرچند بالاخره از حفظ این شهرت خسته می شود:
آدم باید خیلی سعی کند تا شهرت حماقت خود را تائید کند... لنی از این کار خسته شده بود. آخر او که سفیر کبیر آمریکا نبود. حفظ شهرت آمریکائیها کار سفیر است ... اصلاٌ برای همین منظور است که آمریکا یک مرکز فرهنگی در پاریس دایر کرده است. البته بلافاصله با نثر گزنده ای فرانسه و سوییس را هم بی نصیب نمی گذارد. یکی دو نمونه دیگر جهت آشنایی :
آلدو می گفت سوسیالیسم واقعی وقتی است که انزال به انسان دست می دهد. قبل و بعد از آن زیاد جالب نیست. بلبشو و تاریکی و بی نظمی است.
به عقیده بگ مردها , همه, مطلقاٌ سورآلیست اند. لنی درست نمی دانست سورآلیست یعنی چه؟ ولی بگ می گفت : سورآلیست درست یعنی همین نباید کوشش کرد که آن را فهمید. مردها همه کاملاٌ همینطورند.
در فصل اول (60 صفحه) آنقدر جملات قصار و مطلب هست که تا شصت روز وبلاگ نویسی را کفاف می دهد! انگار با بیل مطلب ریخته اند داخل صفحات ! البته به روانی کتاب لطمه ای نخورده است. به نظر می رسد نویسنده فکر می کرده این آخرین کتابش است و باید تمام حرفهایش در مورد تمام چیزها را بزند. (نکرده است مثل مستور خودمان هر پنج شش تا مطلب را داخل یک کتاب کند و...!) خلاصه که فصل اول جا برای چند بار و چندین بار خواندن را دارد.
به هر حال مطابق فال علمی! که بگ برای لنی گرفته او باید از ماهی و دختران باکره پرهیز کند و این نقاط تاریکی در طالع اوست ولی در عوض اقبالش خوب است به شرطی که در ماداگاسکار قدم نگذارد. ماداگاسکار اصطلاحی است که نویسنده برای وضعیت هایی که آزادی آدمی به خطر می افتد (همرنگ جماعت شدن هم یک وضعیت ماداگاسکاری است) ابداع می کند (در کنار اصطلاحات دیگری که می سازد مثل مغولستان خارجی و...) و لنی این موارد را آویزه گوشش می کند و در نیمه اول داستان همه جا به آن عمل می کند اما در نیمه دوم داستان چه اتفاقی می افتد که همه چیز عوض می شود؟ مطابق نظراتی که در نیمه اول و به خصوص فصل اول مطرح می شود خواننده انتظار اتفاقات نیمه دوم را ندارد و برخی دیالوگ ها در نظر اول پاک نا امید کننده به نظر می آید (مثل دیالوگ های پایانی). آیا رومن گاری نیمه دوم که معروف به نیمه مربیان است! را باخته است؟ وقتی کتاب را تمام کردم اعتقادم این بود که نیمه دوم را باخته ولی به دلیل گل های زیادی که در نیمه اول زده نتیجه نهایی را برده است. ولی وقتی برای نوشتن مطلب کمی دقیقتر شدم رگه هایی از تفکرات سرمربی را در نیمه دوم دیدم که اشاره خواهم کرد!
*******
این
کتاب در لیست مذکور 1001 ...نیست. و امیدوارم روزی ما لیست خودمان را
داشته باشیم! کتابی که من خواندم از دست دوم فروشی های میدان انقلاب
خریداری شده و جلد ندارد و شناسنامه آن مشخص نیست فقط چون یک صفحه از مقدمه
سروش حبیبی مترجم کتاب موجود است و
در انتها معرفی چند کتاب از انتشارات امیرکبیر را دارد می توان نتیجه گرفت
که این کتاب باید چاپ اول (1351) باشد و... یادگاری های خانمی که صاحب اول
یا... بوده است مربوط به تابستان 1360 است. در هر حال کتابی که من خواندم
نیاز به ویراستاری اساسی دارد که ظاهراٌ در چاپ های جدید صورت پذیرفته است.
چاپ های جدید را انتشارات نیلوفر انجام داده است.
....................................................
پ ن: نمره کتاب 4.3 از 5 میباشد.