میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

روح پراگ 4 - آخرین ناخونک و انتخابات!

گروه‌هایی که به فعالیت مخفی رانده شده بودند می‌بایست بر گرفتاری‌های بسیاری چیره می‌شدند. آن‌ها را عذاب داده بودند، اذیت کرده بودند، و از دسترسی به تکنیک‌های ارتباطی مدرن محروم ساخته بودند، آن ها را پاره‌پاره کرده بودند، و از امکان امرار معاش از طریق فعالیت ذهنی و روشنفکری محروم کرده بودند. اما آن‌ها برتری‌هایی هم بر قدرت داشتند. آن‌ها در میان خود چندین شخصیت استثنایی و پرجذبه داشتند. این انسان‌ها اقتداری اخلاقی به دست آوردند، و آمدند تا برای هر کسی که سخت مشتاق زندگی بامعنا، زندگی در حقیقت بود، تجسم امید به تغییر به سوی بهبودی باشند.]...[ در 1975 دو متن عالی که موجبات روند اقدام‌های بعدی را فراهم آورد به رشته‌ی تحریر درآمد و رونوشت‌های آن به سرعت پخش شد.]...[ مقاله‌ی نخست]نامه سرگشاده واتسلاو هاول به دکتر هوساک[  تحلیل درخشان نظام موجود و پیش‌بینی فروپاشی‌ای بود که موجباتش را موضع ضدانسانی و ضدفرهنگی رژیم فراهم می‌آورد. مقاله‌ی دوم  ]مجموعه تحقیقاتی موسوم به مقالات نوین اثر فیلسوف برجسته یان پاتوچکا[  به تشریح چهارچوب و اهداف مبارزه، و امکان‌های بالقوه‌ی فرهنگ و انسان‌های روشنفکر می‌پرداخت. ]...[ اوپوزیسیون فرهنگی بر امکانات بالقوه و محدودیت‌های خود وقوف داشت. این جنبش، همچنان که در ذات هر جنبش فرهنگی است، بیش از هر چیز به فرد متکی بود. این واقعیت که قدرت توتالیتر از آن‌چه آن را قابل اعتمادترین ابزار حکومت تلقی می‌کرد – یعنی، حق سازمان‌دهی کردن- به‌دقت تمام محافظت می‌کرد، موجب شد که تأکید اوپوزیسیون بر فرد به عنوان نیرویی غیرقابل جایگزین در تاریخ حتی بااهمیت‌تر شود. اوپوزیسیون فرهنگی این را هم دریافت که هرگز نباید وارد قلمروی شود که قدرت موجود به شدت بر آن مسلط بود، یعنی، قلمرو زور و خشونت. دریافت که تنها امیدش محدود کردن مبارزه در حدی است که قدرت موجود نتواند با آن مقابله به مثل کند؛ به عبارت دیگر، قلمرو ذهن و روح. همین امر بود که بدان ماهیتی صلح‌آمیز بخشید و از پیش ویژگی «مخملی» انقلاب پانزده سال بعد را مشخص کرد. (روح پراگ – فرهنگ در برابر توتالیتاریسم، صص 144-146 ، تاریخ نگارش مه 1990)

..........


پ ن : از میان گزینه‌های زیر یکی را انتخاب کنید:

1-      اتحادیه ابلهان   جان کندی تول

2-      جاده                      کورمک مک‌کارتی

3-      سرباز خوب       فورد مادوکس فورد

4-      کمدی انسانی   ویلیام سارویان

5-      هالیوود               چارلز بوکوفسکی

روح پراگ 3 - آیا به روح اعتقاد دارید!؟

اگر قدرت چنان مطلق شود که بتواند مرتکب هر گونه عمل خودسرانه‌ای بشود، بتواند هر کسی را به ناحق متهم، بازداشت، محاکمه، و او را به ارتکاب جرایم موهوم محکوم کند، اموالش را مصادره کند، کار و آزادیش را از او بگیرد، و از همه مهم‌تر، در ملاء عام به او توهین کند و بی‌آبرویش سازد، ترس نیز می‌تواند آن‌قدر مطلق شود که قدرت در واقع برای تداوم بخشیدن به خود نیازی به انجام دادن هیچ‌یک از این کارها نداشته باشد. قدرت‌ها فقط گه‌گاه نیاز دارند نشان بدهند که می‌خواهند و می‌توانند مستبدانه رفتار کنند. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن قدرتمندها با ابزارهایی حکومت می‌کنند که با هر آن‌چه بشر تاکنون شناخته تفاوت دارد. این قدرتمندها می‌توانند آحاد بشر و نیز تمام انسان‌ها را کنترل و نابود کنند. مادام که این ابزارها وجود دارند، دنیای ما دنیای ترس باقی خواهد ماند. (روح پراگ - قدرتمندان و بی‌قدرت‌ها ، ص132 ، تاریخ نگارش ژانویه 1980)

..........

در میان ضعفا، آن‌هایی که رؤیای نجات دادن جهان و رهانیدن آن (و خودشان) از ترس را از طریق حکومت خود در سر می‌پرورانند، خودشان را گول می‌زنند. نوع بشر توسط قدرتی که ضعفای پیشین در اختیار قرار گرفته‌اند آزاد نخواهد شد، زیرا ضعفا در همان روزی که به قدرت می‌رسند بی‌گناهی خود را از دست خواهند داد. آن‌ها به محض این‌که ترس از دست دادن قدرت هنوز نامستحکم خود، و رؤیاها و برنامه‌های تحقق‌نایافته‌ی خود برشان دارد، دست‌هاشان را به خون خواهند آلود و در دور و اطراف خود بذر وحشت خواهند پاشید، و محصول آن را نیز درو خواهند کرد. آن‌ها نمی‌توانند از شر ترس خلاصی یابند. آن‌ها در ترس از انتقامجویی، در ترس از دوباره پرتاب شدن به همان جایی که از آن آمده‌اند خواهند زیست، و از اعمال خود به وحشت خواهند افتاد. قدرت توأم با ترس موجب جنون و افسارگسیختگی می‌شود. قدرت ضعفای پیشین غالباً سبعانه‌تر از قدرتی است که توسط قدرتمندان سرنگون شده (به توسط آن‌ها) اعمال می‌شد، زیرا با این‌که ممکن است صاحبان قدرت کنترل حکومت را به دست گیرند، اما ترس هیچ گاه دست از سر خودشان برنمی‌دارد. (روح پراگ - قدرتمندان و بی‌قدرت‌ها ، ص134 ، تاریخ نگارش ژانویه 1980)

.........

پ ن 1: در انتظار روزهای خوب... روزهایی که بتوان اندکی فراغت جهت وبلاگ‌نویسی یافت... حالا روز هم نشد عیب نداره! از این جهت خواندن روح پراگ و نوشتن این پست‌ها مفر خوبی برای من در چنین روزهایی است. پس درود بر روح پراگ! و اَی تووو روح خوزه آرکادیا آئورلیانو!! همراهان قدیمی تا حدودی حدس خواهند زد که ضمیر مرجع این نفرین به کجا برمی‌گردد. واقعاً گاهی سرنوشت، سر شوخی را بدجور باز می‌کند... با دادن هزینه‌های مادی و معنوی بسیار در سازمان جابجا می‌شوید و چند وقت بعد، فردی که از دستش فرار نموده‌اید با بسطِ یدی فراتر از قبل، بالاسر شما قرار گیرد... اینجاست که باید پرسید آقای اقبال آیا شما به روح اعتقاد دارید!؟

پ ن 2: عکس کلیما با توجه به حس و حال پی‌نوشت1 انتخاب شده است!

روح پراگ 2 - نویسندگی

هنوز می‌توانم به یاد بیاورم که هر روز عصر از مدرسه به خانه برمی‌گشتم و به نوشتن می‌پرداختم. تمام روز مشتاقانه در انتظار آن لحظه بودم، لحظه‌ای که می‌توانستم داستانم را، داستان عالی این عشق و عطش بی‌نظیر را، که خود یگانه مبدع و استاد بدون محدودیت‌اش بودم، بازگو کنم. ]...[ من داستان عاشقانه‌ی عظیمی را که در تخیلم پدیدار شده بود روی کاغذ آورده بودم، و از طریق آن چیزی را که در واقع تجربه نکرده بودم احساس کرده بودم. احساسات عظیم قهرمان‌های داستانم نفسم را بند می‌آورد. سال‌ها بعد وقتی این صحنه‌ها را می‌خواندم، متوجه شدم که حاوی هیچ‌یک از احساسات نیرومندی که آن موقع به لرزه‌ام می‌انداختند نبودند. تنها چیزی که باقی مانده بود اندکی احساساتی‌گری، و مقداری ابتذال‌های ادبی عاریتی بود. دریافتم که نتایج کار هیچ ارتباطی با آنچه نویسنده به هنگام نوشتن احساس یا تجربه می‌کند ندارد. داستان‌نویسی نظم و قانون خاصی دارد که می‌تواند با نظم عاطفی داستان‌نویس در تعارض باشد. مصیبت نویسندگان وسواسی یا نویسندگان بد این است که آن‌ها اغلب تمام داشته‌های خود را در اثرشان می‌گنجانند، اما اثرشان هیچ نشانه‌ای از این همه را در خود ندارد. روی هم رفته، نوشتن تقریباً پیچیده‌تر از آن بود که در ابتدا به نظرم می‌آمد. این مایه‌ی خوشبختی است. چون، در غیر این صورت، تعداد نویسندگان دنیا بسیار بیشتر از امروز می‌بود، و دنیا غرق در انبوهی از کاغذ چاپی می‌شد، امری که شاید یکی از پایان‌هایی باشد که چشم به راهش است. (روح پراگ – چگونه شروع کردم ص39)

...................

پ ن 1: انتخابات پست قبل به علت ازدحام خوانندگان همیشه در صحنه در پای صندوق‌ها چند روز دیگر ادامه خواهد یافت.

روح پراگ و انتخابات کتاب!

در چند مطلب آتی، با بخش‌های مختلفی از کتاب روح پراگ اثر ایوان کلیما همراه خواهیم بود. کلیما در سال 1931 در کشور چکسلواکی سابق به دنیا آمد. تا شروع جنگ کلمه‌ی "یهودی" به گوشش نخورده بود اما چون والدینش به صورت شناسنامه‌ای یهودی محسوب می‌شدند سرانجام گذارشان به اردوگاه‌های نازی افتاد و بدین‌ترتیب ایوان، دوران کودکی‌اش را با نازی‌ها گذراند. او دوران جوانی را هم با کمونیست‌ها سپری کرد و در نتیجه فقط توانست چند سالی را به کار روزنامه‌نگاری بپردازد و باقی ایام به ممنوع‌القلمی و ممنوع‌الانتشاری مشغول بود تا اینکه بلوک شرق دچار فروپاشی شد. البته در فرایند فروپاشی نویسندگان نقش قابل توجهی داشتند و همین امر موجب شد دیگران حواسشان بیشتر به نویسنده‌ها باشد!!

این مجموعه حاوی مقالات در زمینه‌های مختلفی است... ادبیات... سیاست... خاطرات و موضوعات شخصی و...

........................................

تجربه‌های سخت، به‌خودی خود، راه خرد را نمی‌گشایند!

درکی که به آن رسیدم و سعی کردم در نثرم بیان کنم، این بود: تجربه‌های خارق‌العاده‌ای که در این قرن چه به عنوان فرد، و چه به عنوان گروه، از سر گذرانده‌ایم می‌توانند سخت به بیراهه‌مان بیاندازند. ما متأثر از شوق نتیجه‌گیری از تجربه‌ی تلخ‌مان به ارتکاب اشتباه‌های ویرانگری سوق داده می‌شویم، که به جای آن‌که ما را به وضعیت آزادی و عدالتی که آرزوی دستیابی به آن را داریم نزدیک‌تر کنند، به‌جهت عکس سوق‌مان می‌دهند. تجربه‌های سخت، به خودی خود، راه خرد را نمی‌گشایند. تنها در صورتی می‌توانیم به خرد دست یابیم که قادر باشیم از دور به قضاوت درباره‌ی تجربیات‌مان بنشینیم. (روح پراگ - کودکی تقریباً عجیب و غریب، ص30)

فی‌الواقع باید حواسمان جمع باشد، تجربه‌ی زیستن و ضربه خوردن از ناحیه تعصبات و خشک‌مغزی‌ها لزوماً منجر به رویش آزاداندیشی و رواداری در ما نمی‌شود؛ بلکه اتفاقاً محتمل است که در فضایی باز و مهیا، خودمان را دچار و آلوده‌ی تعصب و خشک‌مغزی دیگری بنماییم.

........................................

حالا به ادامه مطلب بروید و در انتخابات کتاب شرکت نمایید. از هر گروه به یک گزینه رای بدهید تا در برنامه بعدی قرار گیرد.

......

پ ن 1: مطالب بعدی درخصوص کتاب‌های راسته کنسروسازی (اشتاین‌بک) و احضاریه (جان گریشام) خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...