قسمت دوم
سرکوب هر گونه مخالف; طبیعی ست که با ویژگی هایی که در قسمت قبل برشمردیم حکومتهای توتالیتر هرگونه نارضایتی را به مخالفت و هرگونه مخالفتی را به دشمنی تعبیر می نمایند و لذا هر گونه مخالفتی را سرکوب می نمایند. حتا در داستان می بینیم که برخی افراد به صرف اینکه ممکن است در آینده مخالفتی ابراز نمایند , مجازات می شوند! مخالفین ناپدید می شوند و اسمشان از همه جا حذف و وجودشان انکار می شود و به قول اورول تبخیر می شوند.
در دوران استالین شنیده و خوانده ایم که مخالفین (البته مخالف که چه عرض کنم اگر اعضای مرکزیت حزب کمونیست را بشود مخالف گفت. به کتاب ظلمت در نیمروز مراجعه شود) پس از دستگیری و طی کردن مراحل لازم در زندان! به اعتراف علیه خود می پرداختند. اما در داستان بعضاً یک سطح بالاتر از این را می بینیم و آن تلاش برای تغییر واقعی افکار قربانی است (پروژه تواب سازی).
بدیهی است که چنین سیستمی هم دچار توهم وجود دشمن (داخلی و خارجی) می شود و هم اساساً به این موضوع نیاز دارد. حکومت توتالیتر از ایجاد بحران و شرایط جنگی و ماندن در این وضعیت استقبال می کند چرا که بدین وسیله می تواند جامعه را در رعب و وحشت دایمی نگاه دارد; چیزی که در کلیت فضای داستان قابل حس است. جامعه فرضی نشان داده شده همیشه در حال جنگ با یکی از دو قدرت دیگر است و علیرغم اینکه به کرات این قدرت مقابل تغییر می یابد اما اینگونه تبلیغ می شود که در طول تاریخ کشور همیشه با این قدرت درحال جنگ بوده است! (در مزرعه حیوانات هم این مورد وجود داشت) علاوه بر این همیشه این امکان وجود دارد که بمب های دشمن در یکی دو قدمی ما منفجر شود. هرچند گاهی به نظر می رسد که شاید اساساً جنگی در کار نبوده و این حکومت است که با صحنه سازی مردم را همواره در ترس و وحشت نگاه می دارد.
چرا؟ برای اینکه شستشوی مغزی در زمان جنگ راحت تر انجام می شود , اذهان عمومی مشغول و از امور اصلی منحرف می شود, مخالفان به راحتی سرکوب می شوند و علاوه بر آن آگاه بودن از جنگ و در معرض خطر بودن به صورت طبیعی اقتضا می کند قدرت در اختیار طبقه ای باشد که بقای جمع را تضمین می نماید و این گونه است که جنگ نعمت می شود. نسل ما البته به اهمیت و مزایای جنگ به خوبی واقف است و مزایای آن را با گوشت و پوست و استخوان لمس نموده است.
ایزوله شدن و تنهایی انسانها; در سال 1984 عشق و دوستی رنگ باخته است , عشق که به نوعی ممنوع است و تقریباً یک جرم اندیشه است! عشق حقیقی همان عشق به ناظر کبیر است و باقی اضافه! و حد و حدود آن را نیز حکومت تعیین می کند. ازدواج ها به گونه ایست که فقط انسانهای مورد نیاز حکومت را تولید کند و این فرزندان هم به صورت سیستماتیک طوری تربیت می شوند که لغزش های پدر و مادر را که احیاناً از دید ناظرین پوشیده می ماند را گزارش دهند! و لذا محیط خانواده نیز همچون جامعه سرشار از ترس و عدم اعتماد می گردد. بدین ترتیب انسانها به شکل ذره های جدا از هم در می آیند و لذا امکان به وجود آمدن هرگونه نهاد مدنی یا صنفی مردمی مستقل از حکومت از بین می رود و در نتیجه قدرت همیشه حفظ خواهد شد. درهمین راستا جملاتی که وینستون در ابتدای نوشتن خاطراتش خطاب به گذشتگان یا آیندگان می نویسد قابل ذکر است: به گذشته یا آینده , به دورانی که آزادی فکر وجود دارد, به دورانی که افراد بشر با یکدیگر متفاوتند و تنها نیستند, به دورانی که حقیقت وجود دارد و شده ها را نمی شود ناشده انگاشت...
اثری از شادی در زندگی کسالت بار افراد دیده نمی شود; البته برخی مواقع امکان بروز شادی و هیجان پدید می آید مثلاً مراسم اعدام در ملاء عام!!
مراسم اعدام جالبی بود. فکر می کنم بستن پاها قشنگی آن را از بین می برد. دوست دارم دست و پا زدن آنها را ببینم. بیشتر از همه بیرون آمدن زبان از دهان , با رنگ آبی روشن, برایم جالب است. این طوری به من می چسبد.
پرهیزگاری جنسی تبلیغ می شود و انجمن ضد سکس فعالیت قابل توجهی دارد. روابط جنسی کاری پست و چندش آور تصویر می شود و این موضوع را نیز از کودکی در ذهن بچه ها وارد می کنند. علت این امر نه فقط جلوگیری از ایجاد فضای عاطفی خارج از کنترل حزب بیان می شود بلکه ; آنچه برای حزب اهمیت زیادی داشت این بود که شور و هیجان افراد را به مسیر جنگ و پرستش ناظر کبیر سوق دهد... اگر آدم از درون احساس خوشحالی نماید چه دلیلی دارد که مسایلی همچون برنامه سه ساله , مراسم دو دقیقه ای نفرت و ناظر کبیر او را دچار هیجان سازد؟
جایگزین امور مدنی در چنین جوامعی نوعی مناسک گرایی توده وار است; شرکت در تظاهرات خودجوش, بالا پایین بردن پلاکاردهای حزبی, شرکت در مراسم اعدام یا یا مراسم سمبولیک ابراز تنفر روزانه و هفتگی و سالانه نسبت به دشمنان و ستایش و تشکر از ناظر کبیر و...
ویژگی های دیگری نیز با توجه به کتاب قابل ذکر است: ریا و دورویی, بیگاری برده وار, عدم کارآمدی دستگاه ها, کیفیت پایین زندگی و...
رمان دو جنبه دارد , یک جنبه بیان اشکالات و تبعات یک حکومت تمامیت خواه است که به اختصار بیان شد و جنبه دیگر پیش بینی آینده دنیا و این جوامع است که این پیش بینی در برخی موارد به وقوع نپیوسته است. شاید بتوان در این رابطه به خارج شدن بخشی از تکنولوژی های نوین از حیطه کنترل حکومتها اشاره کرد. در داستان تله اسکرین هایی داریم که کار نظارت بر مردم به وسیله آن انجام می شود (تکنولوژی در اختیار حکومت) بدون این که کارکردی برای مردم و مخالفان داشته باشد. در حال حاضر گرچه موبایل و اینترنت و... می تواند ابزاری کارآمد برای حکومتها باشد اما در نقطه مقابل می تواند فضایی برای مردم ایجاد نماید تا کمی جامعه را از حالت اتمیزه شدن خارج نماید.
رمان 1984 البته از نقطه نظر سیاسی و جامعه شناختی نکات مثبت زیادی دارد که همین امر انتخاب کنندگان لیست 1001 کتاب را مجاب نموده است که این کتاب را می بایست قبل از مرگ خواند. اما فارغ از ترجمه های متعدد و بعضاً با کیفیت پایین که به اثر لطمه می زند , نویسنده در برخی فصول به جای تصویر سازی و بیان غیر مستقیم به بیان مستقیم پرداخته است که به غنای کار لطمه می زند , به عنوان مثال تقریباً یک فصل! شخص اول داستان مطالبی را از روی یک کتاب برای ما می خواند که اتفاقاً اکثر مطالب این قسمت را نویسنده با هنرمندی در فصول اولیه بیان نموده است ولذا این بخش کمی غیر ضروری به نظر می رسد, ولی خوب ما از تکرار شدن این مسائل ضرر نمی کنیم!
*********
پ ن: لینک قسمت اول اینجا