آرتور دنت شخصیت اصلی داستان یک آدم معمولی انگلیسی است که در یکی از مناطق حومهای شهر لندن زندگی میکند. یک خانه معمولی دارد روی یک تپه و خارج از بافت... پنجشنبه روزی است و از قضا تازه ایشان روز گذشته، باخبر شده که خانهاش در طرح ساخت جاده کمربندی قرار گرفته است، به همین خاطر وقتی پنجشنبه صبح با بولدوزری که برای تخریب خانهاش آمده روبرو میشود شوکه میشود! هیچ راهی نیست چون قبلاً تصمیم این کار در شورا گرفته شده است و طرحها از نُه ماه قبل در دفتر برنامهریزی شورا در منظر ملاحظهی عموم قرار گرفته بود و کسی معترض نشد... حالا گیریم در کشوی آخر یک کمد، در توالتِ از کارافتادهای در زیرزمینِ آن دفتر قرار داده شده بود!
آرتور جلوی بولدوزر دراز میکشد تا مانع این کار شود و این کار را ادامه میدهد تا زمانی که بهترین دوستش فورد پریفکت که با او رفاقت پانزده ساله دارد به سراغش میآید. فورد حامل خبر شگفتآوری است که خراب شدن خانهی آرتور پیش آن رقمی نیست! شاید معمولیترین بخش خبر این باشد که فورد موجودی فضایی است؛ محقق و گزارشگری که برای بهروزرسانی کتاب جامع راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها گذارش به زمین افتاده و اینجا گرفتار شده است. اما اگر بجنبند این گرفتاری قابل حل است و اگر نجنبند کلاً به فنا خواهند رفت چون تا دقایقی دیگر سیاره زمین از صحنه کهکشان محو خواهد شد...
*********
«اتواستاپ زدن» معادلی است که برای کلمه Hitchhiking در نظر گرفته شده و قبلاً در این پست اشارهای به این کلمه شده است. احیاناً در فیلمها و سریالهای غربی دیدهاید که برخی از مسافران کنار جاده میایستند و انگشت شصتشان را به نحو خاصی تکان میدهند (مطابق طرح روی جلد بالا) و برخی هم آنها را سوار میکنند و تا یک مسیری میرسانند... اینها کسانی هستند که رایگان و کمهزینه سفر میکنند و Hitchhiker خوانده میشوند... برای این اتواستاپزنها معمولاً کتابهایی چاپ میشود که علاوه بر شرح مسیرهای کشور مورد نظر، هتلها و رستورانهای ارزانقیمت معرفی میشوند. داگلاس آدامز در جوانی اروپا را به همین نحو زیر پا گذاشت و به گفته خودش در یکی از شبهایی که زیر سقف آسمان قرار بود شب را به صبح برساند، به آسمان پُرستاره زل زده بود و یکی از همین کتابهای راهنما برای اتواستاپزنها هم کنار دستش بود؛ جرقهی نوشتن کتاب راهنمایی برای اتواستاپزنهایی که میخواهند به کهکشان سفر کنند در چنین حالتی به ذهنش خطور کرد! حدس میزنم آن شب در رستورانی که آن کتاب راهنما به عنوان ارزانقیمت معرفی کرده بود با او دولاپهنا حساب کرده بودند و پس از آن هم اثری از مکان اقامتی ارزان معرفیشده در کتاب، در موقعیت ذکر شده پیدا نکرده است!... در چنین موقعیتهایی است که حس طنز آدم بدجور غلیان میکند!
آدامز این کتاب را ابتدا در سال 1978 در قالب داستانهای کوتاه دنبالهدار برای رادیو بیبیسی نوشت که به علت استقبال پرشور مخاطبین در سال 1979 به صورت یک رمان آن را منتشر کرد. آن سال در همهی جهان یک شور عجیبی برپا بود، اما این کجا و آن کجا!! استقبال از این اثر به گونهای بود که نویسنده تا سال 1992 چهار جلد دیگر از آن خلق و منتشر کرد. در واقع «راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها» هم عنوان جلد اول و هم عنوان کل مجموعه پنججلدی آن است. از این مجموعه استقبال زیادی شد (کتاب و فیلم و سریال و ...) بهنحوی که پس از مرگ زودهنگام نویسنده در سال 2001 ایون کالفر نویسنده ایرلندی، بر اساس یادداشتهای منتشرنشده و برجامانده از آدامز، جلد ششم و آخر آن را نوشت و... این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد.
پیشدرآمد و فصول ابتدایی کتاب، بدون شک از نگاه من یک اثر درخشان است... زبانِ طنزِ عالی، کنایههای معرکه، عمق و معناداری آنها، طرح داستانی کمنظیر... خلاصه اینکه فصول اولیه به تنهایی ارزش اثر را به حد اعلا میرساند، همانند موشکی که به فضا پرتاب میشود! در فصلهای بعد گاهی از نظر من اُفت محسوسی رخ میدهد اما خوشبختانه منجر به سقوط این موشک نمیشود و در پایان، کتاب در مدار قابل قبولی قرار میگیرد. من این کتاب را دوست داشتم.
..........
مشخصات کتاب من؛ ترجمه آرش سرکوهی، نشر چشمه، چاپ دوم زمستان 1394، شمارگان 1000نسخه، 205 صفحه.
پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 4.3 از 5 است. (در سایت گودریدز 4.2 از مجموع بیش از یک میلیون رأی!! به گمانم از این حیث یک رکورددار است... در سایت آمازون با نمره 4.5)
پ ن 2: اگر در کانال بیبیسی سریال "دکتر هو" را دیده باشید بدانید که فیلمنامهاش کار داگلاس آدامز است.
پ ن 3: ترجمه قبلی اثر با نام راهنمای مسافران مجانی کهکشان توسط آقای فرزاد فربد و انتشارات پنجره سال 1386 منتشر شده است.
پ ن 4: تاثیر این مجموعه در حوزههای مختلف جالب توجه است. تأثیر ابداعات مختلف نویسنده سالیان درازی پابرجاست و ادامه خواهد داشت. این لینک هم جالب بود: اینجا
یک زمانی پرواز در آسمان رویای بشر بود و زمانی دیگر مسافرت در زمان... بشر به رویای پرواز دست یافت اما مسافرت در زمان نهایتاً توانست از داستانهای مکتوب به عرصهی فیلم و سریال و روایتهای تصویری وارد شود که از قضا روایتهای جذابی هم در میانشان یافت میشود. یکی از اجداد طاهرین این تم، ماشین زمان اچ.جی.ولز است.
راوی اول شخص داستان فردی است که گزارشی از تجربیات یکی از آشنایانش در رابطه با مسافرت در زمان را روی کاغذ میآورد. شخصیت اصلی داستان به نام زمانپیما یا مسافر زمان معرفی میشود. او ابتدا برای دوستانش (که راوی هم در میان آنهاست) در مورد مفاهیم مرتبط با زمان صحبتهایی را مطرح میکند و سپس نمونه اولیه و کوچک ماشینی را که برای رفتن به زمانهای دیگر ساخته است به آنها نشان میدهد و آزمایشی هم جلوی روی آنها انجام میدهد که به صورت موفقیتآمیز منجر به غیب شدن دستگاه میشود. پس از آن نمونه اصلی ماشین زمان را به آنها نشان میدهد. طبیعتاً حاضرین در جلسه حیرت میکنند اما ایمان نمیآورند!
هفتهی بعد وقتی جمع در منزل این مخترع ماجراجو گرد هم آمده و مشغول خوردن شام هستند ناگهان میزبان که تا آن لحظه غایب بود با حالتی آشفته وارد اتاق میشود. بله... همانطور که حدس زدهاید ایشان از مسافرت در زمان بازگشته و شروع میکند مشاهداتش را برای جمع بازگو کند. در واقع اصل داستان همین مشاهدات مسافر زمان در سال هشتصد و دو هزار و هفتصد و یک میلادی است که توسط راوی برای ما تکرار میشود.
دو موضوع در این کتاب دارای اهمیت است: اول همین مسئله زمان و مبتنی بودن وجود بر آن و مسافرت در زمان و... که بهطور خلاصه میتوانیم جنبه علمی تخیلی اثر نامگذاری کنیم. دوم پیشبینی وضعیت جامعه بشری در آینده که اهمیت این دومی بسیار بیشتر است و گمانم اساس کار ولز در همین موضوع است. نگاه نویسندگان به آینده گاهی مبتنی بر رویکردشان به جهان و روندهایی است که در حال طی شدن است و گاهی مبتنی بر علایق و عقایدی است که به آن ایمان دارند. در ادامه مطلب مختصری در این مورد خواهم نوشت. من نویسنده را علیرغم توصیفی که از آینده و فاجعه های آن ارائه میکند جزء نویسندگان خوشبین طبقهبندی میکنم چون به نظرم یک آدم فوقالعاده خوشبین میتواند حیات بشر را در سال 802701 میلادی تصور کند!! بابا نهایتاً دویست سیصد سال دیگه همدیگر رو نابود میکنیم و خلاص!
*****
اچ.جی.ولز (1866 – 1946) نویسنده انگلیسی آثاری همچون مرد نامرئی، جنگ دنیاها، ماشین زمان، جزیره دکتر مورو تقریباً برای اکثر کتابخوان ها شناخته شده است. از همین چهار اثری که نام بردم هنوز سه اثر انتهایی در لیست 1001 کتاب حضور دارد. احتمالاً به خاطر همین شناخته شده بودن، کتاب ماشین زمان تاکنون حداقل هشت بار به فارسی ترجمه شده است!
مشخصات کتاب من: ترجمه عبدالحسین شریفیان، نشر چشمه، چاپ اول 1387، تیراژ 1200 نسخه، 133 صفحه
.....................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.4 از 5 است (نمره گودریدز 3.9 از مجموع 275287 رای، نمره آمازون 4.3).
ادامه مطلب ...
فضانورد جوانی به نام پارویس با سفینه باربری اش در یکی از بندرگاه های فضایی بر روی سیاره تایتان (از قمرهای زحل) فرود می آید. فعالیت های گسترده ای بر روی این سیاره در حال انجام است. قبل از فرود ظاهرن چند نفر از کسانی که در این ناحیه از فضا مشغول کار هستند داخل یک گودال ناپدید شده اند و آخرین آنها خلبان معروفی به نام پیرکس است که از قضا استاد پارویس نیز بوده است. پارویس تصمیم می گیرد به جستجوی استادش داخل گودال برود...
در ادامه خواهیم دید که در یک سفینه غول پیکر که ظاهرن از مدت ها قبل ساخت آن در تایتان شروع شده بود، گروهی از فضانوردان آماده حرکت به سمت سیاره کوئینتا از کهکشان بتا هستند که با توجه به مدارک به دست آمده دارای حیات و تمدن هوشمندی است...
داستان پیرامون این ماموریت و برخورد با موجودات زنده دیگر در گوشه ای از این فضای لایتناهی است و نویسنده تلاش نموده است تا مسائل مرتبط با این موضوع را بکاود که در ادامه مطلب به این موضوع خواهم پرداخت. در یک کلام به نظرم رسید آن بازه زمان-مکانی مورد نیاز برای درک متقابل من و این کتاب و ایجاد رابطه مناسب، نه الان و نه در آینده قابل دستیابی نیست. شاید جایی در گذشته این "روزنه تماس" وجود داشته است...شاید!...این قضیه روزنه تماس اصطلاح بسیار جالبی بود که از امهات این داستان است و البته نقطه درخشان این کتاب که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.
***
استانیسلاو لم نویسنده لهستانی داستانهای علمی تخیلی است که از معروفترین داستانهایش می توان سولاریس را نام برد که هم در لیست 1001 کتاب حضور دارد و هم دارای دو سه نسخه سینمایی و تلویزیونی است.
این کتاب توسط آقای پیمان اسماعیلیان ترجمه شده و انتشارات جوانه رشد آن را منتشر نموده است. (مشخصات کتاب من: چاپ اول، سال 1382 ، تیراژ 2200 نسخه ، 408 صفحه ، 2900 تومان)
ادامه مطلب ...
وظیفه نویسنده صرفاً اختراع واقعیت است.
برای این نویسنده از دست روانپزشکان کاری ساخته نیست! کتابهای او را چاپ نکنید! (یک منتقد)
این کتاب مجموعه ای از نه داستان کوتاه در ژانر علمی-تخیلی است. البته نوع علمی تخیلی بالارد با برخی نویسنده های دیگر متفاوت است; در اینجا از رباتها و ماشینهای آنچنانی و سفر در زمان و غیره خبری نیست و بیشتر در مورد وضعیت هایی است که انسان از طرف جهان بیرونی و درونی خود در معرض خطر قرار می گیرد.
بالارد در گفتگو با تایم در خصوص داستانهای علمی تخیلی چنین می گوید:
به نظرم ادبیات علمیتخیلی نقش یک پیشگو را دارد و بسیاری از پیشبینیهایش به حقیقت پیوسته است. البته منظورم این نیست که امروز نقش اصلی این ادبیات پیشگویی است. به نظرم دیگر وظیفه نویسنده این ادبیات پیشبینی کردن شیوه جدید سفر فضایی و ماشین لباسشویی نیست. به نظرم ارزش والای ادبیات علمیتخیلی وابسته به مسائل تکنولوژی نیست.
به نظرم داستان علمیتخیلی در وادی روانشناختی کاربرد پیشگویی و هشدار دارد چون کارش فرستادن احساسات به آینده است. به واکنشهای خودآگاهانه و نیمهآگاهانه ما به تمامی اموری که از آینده به سوی ما میآید نگاه میکند. به نظرم در پیشبینی ما از دنیای غریب ذهنی آینده، ادبیات علمیتخیلی امروز بیشترین اهمیت را دارد.
این مجموعه داستان در سال 1967 منتشر شده است و شامل داستانهای زیر می باشد:
شهر:
فرانتس دانشجوی جوانی است که در خواب خودش را در محوطه گسترده ای دیده است در حالتی که دستهایش را به دو طرف باز کرده و در هوا معلق است و لذا فکر پرواز و امکان آن به مغزش خطور کرده است. تعجب می کنید؟! حتماً می گویید خوب که چی! چیز عجیبیه؟ موضوع جالب داستان زمان و مکان آن است ; زمان آن آینده ای خیلی دور است که در آن شهر چنان در سه جهت گسترش یافته است و مطابق نظریات پذیرفته شده هیچ حد و مرزی ندارد! (خودت می دانی زمان آغاز و انجام نداره. شهر هم مثل زمان بی آغازه و ادامه داره) طبیعتاً وقتی شهر چنان حالتی پیدا کرده است و فضاها به صورت مترمکعبی محاسبه و خرید و فروش می شود, فضایی به نام فضای آزاد معنا ندارد و رویای جوان دانشجو در مورد وجود فضای آزاد رویایی متناقض نماست.
... اینجا (یک جلد اطلس خیابانهای شهر که البته بخشی از مجموعه کاملش میلیونها جلد می شود!) هزار سطح (یعنی سطح به سطح به سمت آسمان – در جهت ارتفاع هم گسترش بدون حد و مرز است) را نشان می ده. ناحیه KNI صدهزار کیلومتر مکعب , جمعیت سی میلیون... دویست و پنجاه ناحیه از جمله ناحیه KNI با هم منطقه 493 را تشکیل می دهند و مجموعه هزار و پانصد منطقه کنار هم , اتحادیه محلی شماره 168 را تشکیل می دهد... کنار این اتحادیه , اتحادیه های دیگر و الی آخر...
خوب! حالا فکر کنم حق می دهید که در چنین فضایی طبیعیست که رویای پرواز داشتن چیز عجیبی است. فرانتس در بخشی از داستان به همراه دوستش به موزه زیست شناسی می رود و به پرنده ای اشاره می کند و می گوید: در بعضی از این پرنده ها هنوز هم بقایای استخوان ترقوه وجود داره و این از نظر فرانتس و یکی از اساتیدش به معنای آن است که در زمانی دور (سه میلیون سال قبل!) این موجودات قدرت پرواز داشته اند...
داستان ماجرای تلاش فرانتس برای رسیدن به رویای خود و مسافرتش برای رسیدن به مرزهای شهر است...(خیلی خوب)
انسان ناخودآگاه:
تابلوهای تبلیغاتی جدیدی در اتوبانهای 10 بانده کار گذاشته شده اند و یکی از دوستان دکتر فرانکلین در خصوص کارکرد آنها هشدار می دهد.تبلیغات رسانه ها و تابلوها چنان پیشرفته شده اند که ناخودآگاه انسانها را هدف قرار می دهند و آدمیان چنان شده اند که بدون تفکر به دنبال خرید و مصرف هستند... (خوب)
... شبی اتومبیل خود را برای گریس کاری به گاراژ نزدیک بیمارستان سپرده و همان شب پشت فرمان اتومبیل تازه ای نشسته بود. فروشنده به او قبولانده بود که اگر اتومبیلی را که دو ماه سوار شده بود با مدل تازه ای تعویض کند , تفاوت قیمت کمتر از هزینه گریس کاری می شود و فرانکلین هم قرارداد خرید را امضا کرده بود, و ده دقیقه بعد که در بزرگراه می راند ناگهان متوجه شد اتومبیل تازه ای خریده است.!
اکنون دریا بیدار می شود:
مردی که شبها صدای نزدیک شدن دریا را می شنود و از خانه خارج می شود و داخل امواج می شود در حالیکه نزدیک ترین دریا هزار کیلومتر با آن شهر فاصله دارد...و سرانجام عجیب این مرد. (متوسط)
منهای یک:
یکی از بیماران بستری در یک تیمارستان مجهز ناپدید شده است و هیچ ردی باقی نگذاشته است. جایی که تاکنون کسی موفق به فرار از آنجا نشده است... چه چیزی اثبات کننده وجود یک انسان است؟ مدارک و اسناد؟ با حذف مدارک و اسناد وجود او نیز قابل انکار است؟... (متوسط)
آقای اف به ابتدای خود باز می گردد:
مردی بیمار شده است و همسر باردارش از او نگاهداری می کند اما او رشدی معکوس و سریع دارد و به سمت ابتدای خلقتش باز می گردد... (شبیه بنجامین باتن – البته اون شبیه اینه!) (متوسط)
منطقه وحشت:
مهندسی که در اثر کار شدید دچار خستگی روانی شده و از طرف شرکت به همراه یک روانپزشک به ویلاهای بیابانی شرکت جهت تمدد اعصاب اعزام شده است. در آنجا توهمات مرد از ذهنش خارج می شود و شکل واقعی به خود می گیرد و...(متوسط)
پستوی شماره 69:
دکتر نیل طی یک جراحی آزمایشی روی سه نفر کاری کرده است که آنها نیازی به خوابیدن ندارند و نمی خوابند و بدین ترتیب زمان خواب را که عمر مفید تلقی نمی کند را به زمان عمر آنها می افزاید اما در نتیجه...
آیا ذهن آدمی می تواند به صورت پیوسته در حالت خودآگاه باشد؟ واکنش چه خواهد بود؟! (خوب)
مرد ناممکن:
نوجوانی که در یک سانحه تصادف یک پای خود را از دست می دهد و می خواهند پای مرد راننده را که در حادثه از دنیا رفته به او پیوند بزنند...
زمانی است که در اثر پیشرفت عمل های پیوند عمر مردم زیاد شده است و80 درصد مردم پیرها هستند و آنها همه دوست دارند زودتر بمیرند و در نتیجه رجوع به بیمارستان خیلی کم شده است و... (ضعیف)
مرغ توفان, خوابگرد توفان:
پرندگان در اثر استفاده کشاورزان از سموم جدید دچار مرگ شده اند و آنهایی که زنده مانده اند از آنجا رفته اند و بعد از سه سال به صورت غول آسا بازگشته اند و نبرد انسانها با آنها برای ادامه حیات... (خوب)
***
از جیمز گراهام بالارد هفت کتاب در مجموعه 1001 کتاب (به زبان انگلیسی) موجود است که سه کتاب (امپراتوری خورشید , برج, و همین کتاب حاضر که البته در مورد این احتمالاً اشتباهی صورت پذیرفته است چون ردیف 439 از این لیست The Drowned World است که در سال 1962 منتشر شده است و این کتاب ارتباطی با The disaster area که کتاب حاضر است و در سال 1967 منتشر شده است ندارد ) از آنها به فارسی ترجمه شده است و البته کتابهای دیگر این نویسنده پادآرمانشهری نظیر کابوس چهاربعدی , دنیای بلور و ساحل پایانی نیز به فارسی برگردانده شده است.
دو اقتباس سینمایی مشهور از کتابهای بالارد شده است: Crash توسط دیوید کراننبرگ از رمان مشهور بالارد با همین نام و امپراتوری خورشید هم توسط اسپیلبرگ.
این کتاب توسط علی اصغر بهرامی ترجمه و انتشارات جوانه رشد آن را منتشر نموده است.(کتاب من چاپ اول 1380 با تیراژ 3150 نسخه که هنوز هم در بازار موجود است! در 240 صفحه و به قیمت 1400 تومان)
.
پ ن1: مرگ در آند دیشب به پایان رسید و طبیعتاً مطلب بعدی خواهد بود.
پ ن2: عروسک فرنگی اثر آلبادسس پدس را شروع نمودم.
پ ن3: کتاب بعدی را از میان کتابهای زیر انتخاب کنید (این کتابها را سالهای قبل خوانده ام اما الان زمان دیگری است):
الف) مامور معتمد گراهام گرین
ب) خاطرات پس از مرگ براس کوباس ماشادو دآسیس
ج) دوبلینی ها جیمز جویس
د) زندگی و زمانه مایکل ک جی ام کوتسیا
ه) شوخی میلان کوندرا
....
پ ن 4: نمره کتاب 3.2 از 5 میباشد.(در سایت گودریدز 3.8 از 5 و در آمازون 3 که البته این آخری یک رای بیشتر ندارد!)
...مگه نمی دونی, دکارد, تو شهرک های فضایی آدم مصنوعی هایی وجود دارند که معشوقه مردها هستن... البته که غیرقانونیه. اکثر تنوع طلبی ها تو زمینه س ک س غیرقانونیه. ولی مردم به هر حال به سراغش میرن...
پیش درآمد این داستان علمی- تخیلی, خبری واقعی است که خبرگزاری رویتر در سال 1966 (یعنی دو سال قبل از انتشار همین کتاب) مخابره کرده است. خبری که در آن به مرگ لاک پشتی اشاره دارد که کاپیتان کوک (کاشف نیوزلند) به پادشاه تونگا هدیه داده بود و این حیوان بعد از 200 سال عمر از دنیا رفته است.
جنگی بزرگ و اتمی در کره زمین رخ داده است و غبارهای رادیو اکتیو در زمین پراکنده شده است. گونه های گیاهی و جانوری یا از بین رفته اند و یا در حال انقراض اند. اکثریت انسانها از کره زمین مهاجرت کرده اند و در کرات دیگر و شهرک های فضایی ساکن شده اند. قلیلی از انسانها روی زمین باقی مانده اند و البته سازمان ملل از طریق رسانه ها مهاجرت را تبلیغ می کند تا باقی مانده افراد سالم نیز راضی به مهاجرت شوند (حتی به هر فردی که اقدام به مهاجرت نماید یک آدم مصنوعی به عنوان همدم و خدمتکار جایزه داده می شود – به فکرشان نرسیده که 1000 متر زمین به هر خانوار در کره ماه بدهند که باغ و ویلا درست کنند! همین دیگه وقتی مدیریت جهان رو به اهلش ندهند همین می شود که نویسنده توصیف کرده است.یعنی در این حد ها!). کسانی که تحت تاثیر غبارهای رادیو اکتیو دچار نقص جسمی و ذهنی شده اند امکان مهاجرت ندارند, این افراد استثنایی یا عقب مانده! خوانده می شوند. ساختمان ها و آپارتمانها اکثراً خالی است (جمیعاً دلمون آب).
در چنین فضایی تصور کنید گونه های مختلفی از آدم های مصنوعی ساخته شده است که تشخیص آنها از انسان به راحتی امکان پذیر نیست. برخی از این آدم مصنوعی ها به صورت غیر مجاز وارد زمین شده اند و بخشی از پلیس وظیفه یافتن و شکار آنها را به عهده دارد.
ریک دکارد (شخصیت اصلی داستان) یک جایزه بگیر پلیس است که شغلش شکار آدم مصنوعی است و داستان درباره چند شکار آخر این فرد است...
به کجا می رویم؟
نویسنده تلاش کرده است تا دغدغه های خود نسبت به وضعیت انسان در دنیای مدرن را با توجه به سمت و سوی تغییرات جاری در جامعه, با توصیف جامعه ای فرامدرن در آینده نه چندان دور نشان دهد (در نسخه اولیه و نسخه ای که اینجا منتشر شده است سال وقوع ماجرا 1992 است که در نسخه های جدید به سال 2021 تبدیل شده است و احتمالاً باز هم میبایست تغییر کند!). نویسنده با توجه به روند ماشینی شدن و ازخودبیگانگی انسانها , آینده آدم را چیزی در نزدیکی مرز ماشین – انسان تصویر کرده است. انسان هایی که به مدد دستگاه روحیه ساز احساسات خود را شکل می دهند; دستگاهی با قابلیت کددهی و کدهای متعدد که از طریق وارد کردن سیگنال به بخش های مختلف مغز احساساتی نظیر امید, نشاط, تنفر و... را پدید می آورد. مثلاً با وارد کردن کدی به صورت روزانه علاقمندی و خلاقیت در حرفه را تقویت می کنند و یا وضعیت هایی کمیک نظیر احساس سعادت وجدآور جنسی یا احساس احترام رضایت بخش نسبت به برتری درک و فهم شوهر در همه زمینه ها !!
از طرف دیگر آدم مصنوعی های ساخت بشر که اساساً به عنوان ماشینی برای خدمت به بشر ساخته شده اند ,دل در گرو ارزشهای انسانی دارند. برخی مدل های پیشرفته از زندگی برده وار خسته شده و در آرزوی داشتن آزادی با کشتن اربابان خود و فرار, به زمین می آیند و امیدوارند که در جامعه انسانی جذب شوند و زندگی عادی داشته باشند. شور و شوق آنها به این امر وقتی مشخص می شود که بدانیم عمر مفیدشان 4 سال است اما با سرخوشی و نشاط (غیر قابل مقایسه با انسانهایی که با ضرب و زور دستگاه های روحیه ساز زندگی می کنند) در مشاغلی که نفوذ کرده اند فعالیت می کنند (به عنوان مثال آن حانم خواننده اپرا). آدم های مصنوعی به مرزهای انسانیت نزدیک شده اند.
چه کسی انسان است؟
با طی شدن این روند سوالی که در ذهن ایجاد می شود این است که واقعاً چه کسی انسان است؟! دکارد در سراسر داستان با این سوال و یا به قول معروف بحران هویت روبروست و از به یاد ماندنی ترین قسمت های کتاب, جایی است که او به انسان بودن خودش نیز شک می کند! (شرکت های سازنده این توانایی را دارند که برای آدم مصنوعی ها به فراخور حال خاطرات کودکی و... را خلق کرده و در حافظه آنها ثبت کنند و لذا برخی از آنها خودشان هم ممکن است ندانند که آدم مصنوعی هستند!). پلیس برای تشخیص آدم مصنوعی ها روش های مختلفی را ابداع کرده است که هرکدام با پیشرفته تر شدن آنها کارایی خود را از دست می دهند, در زمان وقوع, آزمون ووی- کامف متداول است, آزمونی که میزان همدلی سوژه را با موجودات زنده مورد سنجش قرار می دهد.
آزمون گیرنده سنسوری را به صورت سوژه می چسباند و سوالاتی را می پرسد و دستگاه میزان انبساط مویرگ های صورت (که به صورت غیر ارادی در مقابل شنیدن موضوعی غیر اخلاقی پدید می آید = شرم) و فشار عصبی کاسه چشم و... را اندازه گیری کرده و بدین ترتیب امکان تشخیص با توجه به دامنه تغییرات پدید می آید. سوالات مختلفی در کتاب بیان شده نظیر: فرض کنید به عنوان هدیه یک کیف که از چرم طبیعی گاو تهیه شده گرفته اید, یا از چرم پوست خالص بچه آدمیزاد! , یا واکنش سوژه به نشستن زنبور بروی دستش در هنگام تماشای فیلم و... البته سوالهای پیچیده تری هم هست نظیر این سوال که از یک سوژه خانم پرسیده می شود: در مجله ای تصویر یک دختر عریان چاپ شده است, شوهر شما آن را می بیند و خوشش می آید! در این تصویر دختر عریان, روی قالیچه ای که از پوست خرس تهیه شده است دراز کشیده است و... نکته کلیدی سوال پوست خرس است! و...
به طور خلاصه به نظر می رسد از دیدگاه نویسنده چیزی که می تواند مشخصه یک انسان باشد توانایی ما در همدلی با موجودات زنده است, اما این آدم مصنوعی ها چطور؟ موجودات بی آزاری که آرزویشان زندگی آدم وار آن هم در مدت زمان کوتاه است, موجوداتی که جنایتکارترینشان نیز ذهن ساده و بی آلایشی دارد و خواننده می ماند که اساساً چگونه مرتکب جنایت شده اند. خواننده نسبت به آنها احساس همدلی پیدا می کند.
مرسریزم یا آیین مذهبی
در دنیای تصویر شده آیینی تحت عنوان مرسریزم وجود دارد که به نوعی موجب تقویت همدلی انسانها می شود. مرسر ظاهراً! فردی بوده که توانایی زنده کردن حیوانات مرده و دستکاری زمان و... را داشته است اما مخالفینش او را دستگیر می کنند و روی مغزش کار می کنند تا این قابلیتش از بین برود و پس از آن مطابق روایت, مدام از تپه ای بالا می رود و هنگام بالا رفتن با برخورد سنگهایی که به سویش پرتاب می شود مواجه می شود. وقتی به بالای تپه رسید به واقع مجدداً پایین تپه قرار می گیرد و دوباره و دوباره...(مثل افسانه سیزیف). پیروان او پشت دستگاهی قرار می گیرند و همراه او این مسیر را طی می کنند و حتی ضربات را کاملاً حس می کنند و بدین ترتیب حس همراهی و همدلی با مرسر و تمام کسانی که همزمان در نقاط دیگر مشغول این فرایند همجوشی هستند , پدید می آید.
مطابق تعلیمات او هر انسانی می بایست از یک حیوان در خانه اش نگهداری کند. هرکس وسعش می رسد یک حیوان طبیعی می خرد و در غیر این صورت به حیوان مصنوعی اکتفا می کند (مانند دکارد که یک گوسفند برقی دارد و نام کتاب از اینجا آمده است).
این بخش ظاهراً برای ریدلی اسکات هم همچون من! جالب نبوده که در فیلمی که بر اساس این رمان ساخته است مرسر و مرسریزم را حذف نموده است (با مطالبی که در مورد فیلم خواندم و تفاوت هایش با کتاب به نظرم جالب باشد دیدنش). این فیلم با عنوان Blade Runner در سال 1982 ساخته شده است و البته نویسنده چند هفته قبل از اکران آن از دنیا می رود.
فیلیپ کی.دیک نویسنده خاصی بوده است, هنگام نوشتن آمفتامین (قرص های روانگردان) مصرف می کرده! در خانه اش به معتادان خیابانی پناه می داده و فقط پنج بار ازدواج کرده است. او در طول دوران فعالیتش 30 رمان و 100 داستان کوتاه نوشته است که تا کنون تعدادی از آنها به فیلم درآمده است که غیر از این کتاب می توان به فیلم هایی نظیر گزارش اقلیت ,یادآوری مطلق, دستمزد, مرد طلایی, screamers و a scanner darkly اشاره کرد.
این کتاب در لیست بهترین داستان های علمی تخیلی (تهیه شده در 1990) در رتبه 51 قرار گرفته است اما به نظرم به خاطر درونمایه فلسفی اش , در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می بایست خواند گنجانده شده است.
این کتاب را آقای محمدرضا باطنی ترجمه و انتشارات روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر نموده است. کتاب من ,چاپ اول سال 1385 در 304 صفحه و در تیراژ خیره کننده 1000 نسخه(آدم یاد محصولات بیژن می افتد و آن خصلت منحصر به فرد بودن!, کسانی که این کتاب را می خوانند جزء 1001 نفری هستند که در ایران این کتاب را خوانده اند!!) و به قیمت 3200 می باشد.
.
پ ن 1: یک مشکلات خاصی به وجود آمده که یه خورده بفهمی نفهمی ... خلاصه اگر شتابزده و کمرنگ هستم به همین خاطر است. شرمنده, درستش می کنم.
پ ن 2: مطلب بعدی در مورد کتاب خسرو شیرین کش خانم اولدوز طوفانی است.
پ ن 3: درخت انجیر معابد را شروع نکردم به همان دلیل بالا... شروعش می کنم!
پ ن 4: مقاومت شکننده را نیز به زودی شروع خواهیم کرد. (حداکثر تا یک هفته دیگر دوستانی که تهیه نکردند تهیه کنند)... هست! پیدا می شود.
پ ن 5: نمره کتاب 3.7 از 5 می باشد (در سایت گودریدز 4.1 و در سایت آمازون 4.3)