نویسنده به همراه دختر ده ساله اش در تظاهراتی (بر ضد طرحی در مورد مهاجرت) شرکت می کند و در آنجا دختر, سوالاتی درباره چرایی تظاهرات و معانی برخی شعارها می پرسد و گفتگو به موضوع نژادپرستی می رسد. بعد از این واقعه نویسنده با یادآوری سوالات دخترش شروع به نوشتن این متن می نماید : بار اول متن را با هم خواندیم و ناچار شدم که همه آن را تقریباً بازنویسی کنم و بعضی کلمات پیچیده را تغییر و مفاهیم مشکل را شرح بدهم. پس از آن نویسنده متن را در حضور دختر و دو نفر از دوستانش می خواند و با توجه به واکنش آنها تغییراتی در متن می دهد. این متن پس از پانزده بار بازنویسی نهایی می شود و مخاطبان آن اگرچه کودکان 8 تا 14 سال قلمداد شده است لیکن برای همگان مفید است.
این متن به تصریح نویسنده اش براساس اینکه "تربیت" اولین گام برای مبارزه با نژادپرستی است بنا شده است.
اهمیت موضوع
من اگر تصمیم گیر بودم این کتاب را به نحوی در سیستم آموزش و پرورشمان می گنجاندم و علاوه بر آن حتماً به جای واحدهای درپیت و به دردنخور دانشگاه , یک تک واحدی هم به این امر اختصاص می دادم. حالا که نیستم! اما به همه دوستان توصیه می کنم که این کتاب را بخوانند و زیاد بخوانند.
شاید برخی بگویند که در کشور ما که نه مهاجر آفریقایی است نه آسیایی و... نژادپرستی موضوعیت ندارد! اما باید بگویم که در کشور ما با توجه به تنوع قومیت ها این موضوع از اهم واجبات است. موضوعی که ما عموماً توجهی به آن نداریم و در کلام و رفتارمان توهین به دیگران موج می زند و به منزلت انسانی اقوام دیگر بی احترامی می کنیم و به پیامدهای آن بی توجه هستیم.
اگر در اطراف خود دوستانی از اقوام دیگر داشته باشید که دارید , به اهمیت موضوع واقفید و نیازی به تذکر بیشتر نیست.
گزیده هایی از متن برای آشنایی با نثر
کتاب اینگونه آغاز می شود:
- راستی پدر , نژادپرستی چیست؟
- نژادپرستی رفتاری اخلاقی و تا حدی همگانی است که در همه جوامع وجود دارد و متاسفانه چون مردم توجهی به آن ندارند, در بعضی کشورها عادی شده است. نژادپرستی بدبینی و تحقیر نسبت به کسانی است که خصوصیات ظاهری و فرهنگی متفاوتی با ما دارند.
- وقتی می گویی "همگانی" منظورت این است که طبیعی است؟
- نه , صرف اینکه رفتاری رایج است به آن رفتار طبیعی نمی گویند. به طور معمول انسان مایل است به کسی که با خودش متفاوت است, مثلاً فردی خارجی, بدبین باشد. چنین رفتاری سابقه ای به اندازه طول تاریخ انسان دارد و رفتاری جهانی است و همه را در بر می گیرد.
- اگر همه را در بر می گیرد, پس من هم می توانم نژادپرست باشم!
- اولاً طبیعت غریزی کودکان نژادپرست نیست. کودک , نژادپرست به دنیا نمی آید. اگر پدر و مادرش... والی آخر...
.
نژادپرست در عمق خویش اندیشه می کند: شناختن عیب ها و حسن های شخصی یک فرد اهمیت چندانی ندارد, کافی است بدانم که او تعلق به گروه اجتماعی خاص دارد تا طردش کنم.
.
رنج بردن از بی عدالتی لزوماً انسان را عادل نمی کند. در مورد نژادپرستی هم همینطور است. انسانی هم که قربانی نژادپرستی بوده, می تواند در بعضی مواقع تسلیم وسوسه نژادپرستی شود.
.
مبارزه با نژادپرستی می باید واکنشی هرروزه باشد, نباید از هوشیاری ما کاسته شود. باید از خودمان شروع کنیم و در به کارگیری کلمات دقیق باشیم , کلمات خطرناک اند... باید به جایی برسی که در زبانت , اصطلاحاتی با مضمون های غلط و خطرناک راه ندهی. مبارزه با نژادپرستی با توجه در زبان آغاز می شود ...
.
و این هم پایان دیالوگ ها!:
- پدر یک کلمه بی تربیتی می خواهم بگویم : نژادپرست یک بی شرف است.
- کلمه ضعیفی است دخترم , ولی کفایت می کند.
***
این کتاب کوچک (68 صفحه) را خانم رویا لطافتی ترجمه و انتشارات زمستان آن را در سال 1378 در 2000 نسخه و به قیمت 500 تومان منتشر نموده است. (پول پنج نخ سیگار یا یه دونه رانی یا یه دونه ماست موسیر !!)
***
بعداً نوشت: بد ندیدم جهت تکمیل مطلب بخش هایی از کتاب جامعه شناسی گیدنز که مرتبط با موضوع است را اینجا ذکر کنم:
1- بخش هایی از جمعیت به واسطه سهیم بودن در ویژگی های فرهنگی مشترک که آنها را از دیگران در آن جمعیت جدا می سازد گروه های قومی را تشکیل می دهند. تفاوتهای قومی تماماً فراگرفته می شوند, هرچند گاهی ممکن است "طبیعی" به نظر برسند.
2- اعضای گروه های اقلیت اغلب دارای حس همبستگی گروهی نیرومندی هستند, که تا اندازه ای از تجربه جمعی محرومیت ناشی می شود.
3- نژاد به ویژگی های فیزیکی , مانند رنگ پوست, اطلاق می شود که اعضای اجتماع یا جامعه آنها را از لحاظ قومی مهم می دانند ; چرا که ویژگی های مشخص فرهنگی را می رساند. بسیاری از باورهای مردم درباره نژاد افسانه ای است. هیچ گونه ویژگی های مشخصی که به وسیله آنها بتوان انسانها را به نژادهای مختلف تقسیم کرد وجود ندارد.
4- نژادپرستی به معنای به غلط نسبت دادن ویژگی های موروثی شخصیت یا رفتار به افرادی با ظاهر فیزیکی خاص است. نژادپرست کسی است که معتقد است برای ویژگی های فروتری که ظاهراً افرادی از یک تبار یا تبار دیگر دارند, می توان تبیینی زیست شناختی ارائه داد.
5- جابجایی و بلاگردانی مکانیسمهای روانشناختی ای هستند که با تعصب و تبعیض ارتباط دارند. در جابجایی احساس دشمنی علیه چیزهایی متوجه می شود که منشاء واقعی این اضطرابات نیستند. افراد اضطرابات و احساس ناایمنی خود را به بلاگردان ها نسبت می دهند.
6- نگرش های قومی از دوران خردسالی توسط کودکان فرا گرفته می شوند.
7- سه مدل در مورد تحولات احتمالی آینده در روابط قومی می توان تشخیص داد; مدل نخست بر همانندگردی تاکید می ورزد , مدل دوم درهم آمیزی و سومی کثرت گرایی فرهنگی را مورد تاکید قرار می دهد. در سالهای اخیر , این راه سوم مورد تاکید زیادتری قرار گرفته , که به موجب آن هویت های قومی مختلف در زمینه فرهنگ ملی فراگیر به یک اندازه معتبر شناخته می شود.
شوهر خواهرم از نوع مردهایی است که عرب ها می پسندند. ازخود راضی است و اعتماد به نفس دارد. دوست دارد به او خدمت کنند. به همسرش به چشم خدمتکار نگاه می کند.
داستان با این جملات شروع می شود. راوی (نادیا) دختری است الجزایری تبار که در فرانسه و در خانواده ای مهاجر و پرجمعیت به دنیا آمده است. از طرفی با فشار ناشی از نژادپرستی و ایزوله شدن (به عنوان یک اقلیت مهاجر) در جامعه بزرگتر مواجه است و از طرف دیگر با سنت های غیر انسانی و مشخصاً ضد زن جامعه کوچکتر دست و پنجه نرم می کند.
به عنوان مثال ,داستان با یادآوری خاطره ای از دوران نوجوانی آغاز می شود; خواهر 16 ساله نادیا عروس شده است و او مسئول آن شده تا ملافه ای که روی آن نشانه رفع باکرگی نقش بسته است را تحویل بگیرد و روی سینی قرار دهد تا خلاصه اطرافیان مشاهده کنند و ... زن ها قیه کشیدند انگار که چهره پیغمبر را دیده باشند. خونریزی و حال نزار خواهر را در کنار حالت از خود متشکر و قهرمانانه شوهرش می بیند و احساس انتقام در وجودش جوانه می زند.
رویای خواهرش ادامه تحصیل و پزشک شدن بود که بر باد رفت, رویای او مکانیسین شدن در یک گاراژ بزرگ است تا به مردانی که در عوض کار کردن وقتشان را به تنبلی می گذرانند فرمان بدهد. رویاهایی که در تضاد با اندیشه های خرافی مادر خانواده و البته سنت های قبایلی است.
مادرم بسیار خرافاتی است. نمی دانم از کجا به این بیماری دچار شده. اما همه جا بدبختی می بیند. کارهایی که در خانه مان ممنوع بود قابل شمارش نبود: نمی بایست سوت بزنیم چون قاصدان مرگ خبردار می شدند... و لیستی بلند بالا که هم خنده دار است و هم گریه دار!
مادرم می توانست پیشگو بشود با این تفاوت که در جام بلورینش چیزی جز احتضار و تصادف های مرگبار و گورهای باز نمی دید.
در این خانواده پدر البته شخصیت نرمالی دارد و با همسایگانی که در داستان با آنها مواجه می شویم تفاوت دارد. به دخترش گوشزد می کند که خارجی بودن و بی پول بودن آدم را به طعمه ای مناسب برای پذیرش بی عدالتی تبدیل می کند و در عین حال تاکید می کند که باید مبارزه کرد حتی اگر آدم از همان اول بداند بازنده است. یا در جای دیگر ریشه عقب ماندگی اعراب را در ضرب المثلی می بیند که به صورت یک باور درآمده است; متوسط باش تا کسی کاری به کارت نداشته باشد, لذا پدر عدم سخت کوشی و جدیت اعراب در کار را به خاطر این باور می داند (ما هم مشکلات مشابهی داریم و ...در جای خودش بحث می کنیم!). پدر در کارخانه رنو کار می کند و بنایی هم بلد است و خانه شان را خودش ساخته است, خانه ای زیبا با هفده پنجره و دو در ورودی و با تلفیقی از نگاه مدرن و سنتی. اما شهرداری روی همین خانه دست گذاشته است و می خواهد آن را خراب کند و به جای آن خانه فرهنگ بسازد. نادیای نوجوان به دیدار شهردار کمونیست می رود تا او را قانع کند تا از این کار صرفنظر نمایند و از همین جا وارد مبارزه اجتماعی می شود و با رسیدگی به دیگران دقیقاً به خودش و به زندگیش و به آینده اش می پردازد...
***
از درونمایه های این داستان کم حجم و خوب می توان به تبعیض جنسی و نگاه تحقیر آمیز به زن در خرده فرهنگ ها, تبعیض نژادی و نگاه تحقیر آمیز به مهاجران , فقر و فساد , و تنهایی اشاره کرد. اما چرا خوشه های نگون بختی؟ به نظر من رسید نویسنده با بیان علل بدبختی اعراب مهاجر و علیرغم مانورهای جانداری که روی مسئله نژادپرستی و وضعیت جامعه دارد , وزن اصلی را روی اعتقادات قربانیان قرار داده است.
درد مادرم به دست هیچ پزشک و شارلاتانی درمان نمی شود. نگون بختی در درون او ریشه دارد. تقدیر در ریزش اشک هایش جای دارد. کافی است گریه کند تا آنچه از آن می ترسد به سرش بیاید.
در جایی راوی می گوید حواسش به ارتباطاتش با فامیل هست (برادرها و پسرخاله ها و پسرعموها) چون اگر حساب کار از دستش دربرود و رو بدهد: در یک چشم به هم زدن موجودیتم را خلع می کنند. و یا بسیار مهمتر, زمانی است که از تنهایی صحبت می کند:
از تنهایی وحشت ندارم. می دانم که این مسئله برای دخترهای دیگر وحشت ایجاد می کند. دائماً صحبتش را می کنند و چون می خواهند به هر قیمتی شده از چنین قسمتی فرار کنند, گیر مردانی خودخواه و عقب مانده با پیری های زودرس می افتند و تنهاتر می شوند.
راوی علیرغم آن که از آگاهی خسته شده است و روشن بینی را دردناک یافته است اما به خواب عمیق فرو نمی رود. اما این نسل فراموش شده می خواهد از سایه بیرون بیاید و حصار تحقیرها را بشکند و به قول خودش شجره اجدادش را بلرزاند (اشاره به سنت ها) .... پایان بندی قشنگی دارد.
بخش هایی از کتاب:
فرانسوی ها آدم های عجیبی هستند: برای محافظت, دور خودشان دیوار می کشند و بعد تعجب می کنند که جز مشتی غریبه کسی در اطرافشان نمانده است. حومه های شهرهای خودشان را جزو کشور نمی دانند, فکر می کنند این قسمت ها از فرانسه جداست, به جهان سوم تعلق دارد...
آن روز فهمیدم که توقع محبت از جامعه, توقع بیهوده ای است و آن چه برای امثال ما باقی می ماند توقع دریافت حداقل احترام بود.
در روستا (منظور یکی از روستاهای الجزایر است) همه چیز ساکن بود. زیبایی داشت اما زندگی نبود. هیچ حرکتی نبود, هیچ چیز تکان نمی خورد...
***
طاهر بن جلون نویسنده فرانسوی مراکشی تبار, برنده جایزه ادبی گنکور در سال 1987 است و علاوه بر آن جوایز و افتخارات زیادی کسب نموده است. آثار او به 43 زبان مختلف ترجمه شده است. این کتاب را خانم صفیه روحی ترجمه و نشر آبی در سال 1379 آن را در تیراژ 2200 نسخه و در 92 صفحه منتشر نموده است.
پ ن 1: این کتاب را از دوست بسیار عزیزی به عنوان هدیه دریافت نمودم به قول خانم همتی دلتون آب!
پ ن 2: برداشت من از نظرات دوستان در مورد تاریخ خوانی: شروع با کتاب "مقاومت شکننده" پس دوستان برای تهیه آن اقدام نمایند تا به صورت تقریباً همزمان شروع کنیم.
پ ن 3: نمره من به کتاب 3.1 از 5 میباشد.