میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

1984 جورج اورول (قسمت دوم)

 

قسمت دوم

سرکوب هر گونه مخالف; طبیعی ست که با ویژگی هایی که در قسمت قبل برشمردیم حکومتهای توتالیتر هرگونه نارضایتی را به مخالفت و هرگونه مخالفتی را به دشمنی تعبیر می نمایند و لذا هر گونه مخالفتی را سرکوب می نمایند. حتا در داستان می بینیم که برخی افراد به صرف اینکه ممکن است در آینده مخالفتی ابراز نمایند , مجازات می شوند! مخالفین ناپدید می شوند و اسمشان از همه جا حذف و وجودشان انکار می شود و به قول اورول تبخیر می شوند.

در دوران استالین شنیده و خوانده ایم که مخالفین (البته مخالف که چه عرض کنم اگر اعضای مرکزیت حزب کمونیست را بشود مخالف گفت. به کتاب ظلمت در نیمروز مراجعه شود) پس از دستگیری و طی کردن مراحل لازم در زندان! به اعتراف علیه خود می پرداختند. اما در داستان بعضاً یک سطح بالاتر از این را می بینیم و آن تلاش برای تغییر واقعی افکار قربانی است (پروژه تواب سازی).

بدیهی است که چنین سیستمی هم دچار توهم وجود دشمن (داخلی و خارجی) می شود و هم اساساً به این موضوع نیاز دارد. حکومت توتالیتر از ایجاد بحران و شرایط جنگی و ماندن در این وضعیت استقبال می کند چرا که بدین وسیله می تواند جامعه را در رعب و وحشت دایمی نگاه دارد; چیزی که در کلیت فضای داستان قابل حس است. جامعه فرضی نشان داده شده همیشه در حال جنگ با یکی از دو قدرت دیگر است و علیرغم اینکه به کرات این قدرت مقابل تغییر می یابد اما اینگونه تبلیغ می شود که در طول تاریخ کشور همیشه با این قدرت درحال جنگ بوده است! (در مزرعه حیوانات هم این مورد وجود داشت) علاوه بر این همیشه این امکان وجود دارد که بمب های دشمن در یکی دو قدمی ما منفجر شود. هرچند گاهی به نظر می رسد که شاید اساساً جنگی در کار نبوده و این حکومت است که با صحنه سازی مردم را همواره در ترس و وحشت نگاه می دارد.

چرا؟ برای اینکه شستشوی مغزی در زمان جنگ راحت تر انجام می شود , اذهان عمومی مشغول و از امور اصلی منحرف می شود, مخالفان به راحتی سرکوب می شوند و علاوه بر آن آگاه بودن از جنگ و در معرض خطر بودن به صورت طبیعی اقتضا می کند قدرت در اختیار طبقه ای باشد که بقای جمع را تضمین می نماید و این گونه است که جنگ نعمت می شود. نسل ما البته به اهمیت و مزایای جنگ به خوبی واقف است و مزایای آن را با گوشت و پوست و استخوان لمس نموده است.

 ایزوله شدن و تنهایی انسانها; در سال 1984 عشق و دوستی رنگ باخته است , عشق که به نوعی ممنوع است و تقریباً یک جرم اندیشه است! عشق حقیقی همان عشق به ناظر کبیر است و باقی اضافه! و حد و حدود آن را نیز حکومت تعیین می کند. ازدواج ها به گونه ایست که فقط انسانهای مورد نیاز حکومت را تولید کند و این فرزندان هم به صورت سیستماتیک طوری تربیت می شوند که لغزش های پدر و مادر را که احیاناً از دید ناظرین پوشیده می ماند را گزارش دهند! و لذا محیط خانواده نیز همچون جامعه سرشار از ترس و عدم اعتماد می گردد. بدین ترتیب انسانها به شکل ذره های جدا از هم در می آیند و لذا امکان به وجود آمدن هرگونه نهاد مدنی یا صنفی مردمی مستقل از حکومت از بین می رود و در نتیجه قدرت همیشه حفظ خواهد شد. درهمین راستا جملاتی که وینستون در ابتدای نوشتن خاطراتش خطاب به گذشتگان یا آیندگان می نویسد قابل ذکر است: به گذشته یا آینده , به دورانی که آزادی فکر وجود دارد, به دورانی که افراد بشر با یکدیگر متفاوتند و تنها نیستند, به دورانی که حقیقت وجود دارد و شده ها را نمی شود ناشده انگاشت...

اثری از شادی در زندگی کسالت بار افراد دیده نمی شود; البته برخی مواقع امکان بروز شادی و هیجان پدید می آید مثلاً مراسم اعدام در ملاء عام!!

مراسم اعدام جالبی بود. فکر می کنم بستن پاها قشنگی آن را از بین می برد. دوست دارم دست و پا زدن آنها را ببینم. بیشتر از همه بیرون آمدن زبان از دهان , با رنگ آبی روشن, برایم جالب است. این طوری به من می چسبد.

پرهیزگاری جنسی تبلیغ می شود و انجمن ضد سکس فعالیت قابل توجهی دارد. روابط جنسی کاری پست و چندش آور تصویر می شود و این موضوع را نیز از کودکی در ذهن بچه ها وارد می کنند. علت این امر نه فقط جلوگیری از ایجاد فضای عاطفی خارج از کنترل حزب بیان می شود بلکه ; آنچه برای حزب اهمیت زیادی داشت این بود که شور و هیجان افراد را به مسیر جنگ و پرستش ناظر کبیر سوق دهد... اگر آدم از درون احساس خوشحالی نماید چه دلیلی دارد که مسایلی همچون برنامه سه ساله , مراسم دو دقیقه ای نفرت و ناظر کبیر او را دچار هیجان سازد؟

جایگزین امور مدنی در چنین جوامعی نوعی مناسک گرایی توده وار است; شرکت در تظاهرات خودجوش, بالا پایین بردن پلاکاردهای حزبی, شرکت در مراسم اعدام یا یا مراسم سمبولیک ابراز تنفر روزانه و هفتگی و سالانه نسبت به دشمنان و ستایش و تشکر از ناظر کبیر و...

ویژگی های دیگری نیز با توجه به کتاب قابل ذکر است: ریا و دورویی, بیگاری برده وار, عدم کارآمدی دستگاه ها, کیفیت پایین زندگی و...

رمان دو جنبه دارد , یک جنبه بیان اشکالات و تبعات یک حکومت تمامیت خواه است که به اختصار بیان شد و جنبه دیگر پیش بینی آینده دنیا و این جوامع است که این پیش بینی در برخی موارد به وقوع نپیوسته است. شاید بتوان در این رابطه به خارج شدن بخشی از تکنولوژی های نوین از حیطه کنترل حکومتها اشاره کرد. در داستان تله اسکرین هایی داریم که کار نظارت بر مردم به وسیله آن انجام می شود (تکنولوژی در اختیار حکومت) بدون این که کارکردی برای مردم و مخالفان داشته باشد. در حال حاضر گرچه موبایل و اینترنت و... می تواند ابزاری کارآمد برای حکومتها باشد اما در نقطه مقابل می تواند فضایی برای مردم ایجاد نماید تا کمی جامعه را از حالت اتمیزه شدن خارج نماید.

رمان 1984 البته از نقطه نظر سیاسی و جامعه شناختی نکات مثبت زیادی دارد که همین امر انتخاب کنندگان لیست 1001 کتاب را مجاب نموده است که این کتاب را می بایست قبل از مرگ خواند. اما فارغ از ترجمه های متعدد و بعضاً با کیفیت پایین که به اثر لطمه می زند , نویسنده در برخی فصول به جای تصویر سازی و بیان غیر مستقیم به بیان مستقیم پرداخته است که به غنای کار لطمه می زند , به عنوان مثال تقریباً یک فصل! شخص اول داستان مطالبی را از روی یک کتاب برای ما می خواند که اتفاقاً اکثر مطالب این قسمت را نویسنده با هنرمندی در فصول اولیه بیان نموده است ولذا این بخش کمی غیر ضروری به نظر می رسد, ولی خوب ما از تکرار شدن این مسائل ضرر نمی کنیم!

*********

پ ن: لینک قسمت اول اینجا

نظرات 39 + ارسال نظر
داستان تکراری چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://baharakmv2.blogfa.com

سلام. خیلی موفقیت آمیز نوشته بودید. دوست داشتم چند بار بخوانم. دیدید چقد با فضای جامعه ما همخوانی دارد؟ همه چیز در جامعه ما سوری است و هیچ چیز معنای واقعی ندارد. آموزش و پرورش ورزش هنر علم و ... میشود نظر قبلی مرا پاک کنید؟ خواهش میکنم.

سلام
ممنون ...خواهش می کنم... اتفاقاً اون جمله هم قریب به مضمون در خود کتاب هست!
امیدوارم همخوانی ها روز به روز کمتر بشه

درخت ابدی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:09 ب.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
دست مریزاد. خیلی خوب بود.
مناسک‌گرایی توده‌وار یکی از موارد جالبیه که می‌تونه به ضد اهداف اولیه تبدیل بشه چیزی که ما هم تجربه کردیم مثل همون تجمعات یا مناسبت‌ها. مورد روابط مجازی رو هم خودت گفتی.
یکی از متون پیش‌گویانه در مورد توتالیتاریسم بخش مفتش بزرگ برادران کارامازوفه که در واقع همون ناظر کبیره.
از یه دید می‌شه ۱۹۸۴ رو رمان اندیشه هم دونست. تو این نوع رمان راوی گاهی به جای توصیف توضیح می‌ده و این در واقع از خصوصیات این نوع داستانه.

سلام
دست نویسنده کتاب درد نکنه...
بله از هر دو سمت این مناسک گرایی توده وار خطرناکه
واااای من چرا برادران کارامازوف را نخوانده ام ...
ولی خونه یکی از دوستان نشونش کردم سر فرصت...
درسته در طبقه رمان اندیشه هم قرار می گیره و حالا که دقت می کنم شاید منظور دیگری هم از اون قسمت ها داشته است نویسنده... کتاب گلدشتاین همانطور که خود وینستون بعد از خواندن اشاره می کنه چیز جدیدی نداشت و با توجه به اینکه کتاب را کسی مثل اوبراین نوشته است اولاً نشان می دهد که خود حکومت به نقاط ضعفش واقف است و ثانیاً تاکید می کند که اینگونه مخالفت ها خطری ندارد آن چیزی که خطر دارد آدمهایی هستند که مستقلاً فکر می کنند و عشق می ورزند و... بالاتر از آن به هم اعتماد دارند.
خروجی اتاق 101 هم از بین بردن این سه آیتم است به نظرم...
ممنون

آزاد چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ http://pirahan.blogsky.com

درود بر پروفسور حسین
انصافا تحلیل جامعی از کتاب داشتی و تمامی زوایای آن را به خوبی منعکس کردی . آنچه که مد نظر من بود و دلهره آن را داشتم که خوب تبیین نشود با دقت و ظرافت خوبی پردازش شده است .
حساسیت نظام سیاسی توتالیتر به مفاهیمی عالی و انسانی همچون عشق ، خانواده و هیجان و واهمه تمامیت خواهان از این مفاهیم یکی از نکات کلیدی در تبیین ماهیت این نوع نظامهاست . تهی کردن انسانها از این مفاهیم و ممنوع و قدغن نمودن آنها نظیر آنچه که در 1984 تحت عنوان انجمن ضد سکس مورد اشاره گرفته است در حقیقت یکی از ابزارهای مهمی است که این نظامها از ان بهره می گیرند تا به مرور شخصیت انسانی افراد جامعه را از درون تهی کرده و آنان را به موجوداتی شکل پذیر تبدیل نمایند .
من هم معتقدم هر انسانی قبل از مرگ باید حداقل یکبار رمان 1984 را بخواند .

سلام استاد برزین
چوبکاری نفرمایید! دیشب درست نخوابیدم و همینجوری هم بدنم درد می کنه!
تمام ویژگی هایی که در کتاب برای چنین نظام هایی بیان می شود به نوعی زنجیروار به یکدیگر وابسته هستند. برای ساختن جامعه ای که همه یکسان فکر می کنند و تناقضات برایشان سوالی ایجاد نکند و بلکه اساساً تناقضی در ذهنشان شکل نگیرد و همه شور و هیجان و اشتیاق خود را نثار ناظر کبیر بکنند لاجرم می بایست درون انسانها را از مفاهیم متعالی خالی نمود... آدم ها به شکل ظرف های توخالیی در می آیند که حزب آنها را پر می کند.

دریا چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلام
دستتان خوش.
گویا از لای خطوط این کتاب میشه شنید :
"من جنگاور نیستم اما جنگ رو دوست دارم!!!
"من انسان کبیر نیستم اما ناظر کبیر بودن را دوست دارم!!
"من مفهوم عشق واحساس را نمی دانم اما سکس را دوست دارم."
البته جوانتر ها شاید سعادت شنیدنش را نداشته اند.

سلام
ممنون
فکر کنم الان من جزء جوانان حساب میشم!

پریسا چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ

من چند وقتی می شه که با وبلاگتون آشنا شدم و می تونم بگم تمام آرشیوتون رو خوندم. دستتون خیلی خیلی درد نکنه و موفق باشید و پایدار

سلام
خوشحالم
خسته که نشدم ولی اگه خسته شده بودم خستگیم در می رفت با این کامنتتون

داستان تکراری چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ http://baharakmv2.blogfa.com

راستی موقع خوندن کتاب اون قسمت که از یک کتاب کپی شده بود چنان زدم جلو که اگر قیچی دم دستم بود حتما یه بلایی سر اون قسمت میاوردم!! ولی خداییش قسمتهای داستانیش خیلی جذاب و جالبه . به قول دوستمون بد جوری آینه است.

سلام مجدد

دریا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

فک کردم تقریبن باید هم سن باشیم با احتساب سال سربازی و...
با این حساب من از همه ی شما بزرگواران به سن بزرگترم.
جمله معروف ومشهود امام سیزدهم :
من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران رو دوست دارم

با پست جدید منتظرتون هستم .
سپاس وسلام

سلام
احتمالاً محاسبه تان درست است
منتها اونجا دیگه شما سال به سال جوونتر میشید و ما اینجا پیرتر

ققنوس خیس پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ق.ظ http://ghoghnoos77.blogsky.com

توتالیتاریسم به معنی گرایش به کل و همه است ، و هر وقت که پای کل و همه به میان بیاید ، پای توده و استفاده ی ابزاری از آن هم به میان می آید !
برای متمرکز شدن قدرت توده ، احتیاج به جهان بینی کل گرا داریم ، و چون چنین جهان بینی ای امکان حضور برای مدت طولانی را ندارد و نخواهد داشت ، بنابراین رژیم توتالیتر به تناقضات پر تعدادی بر می خورد و ناچار به استفاده از زور و خشونت می شود ...
اما توتالیتاریسم برای جوامع کوچک و برای مدت زمان نه چندان بلند ، می تواند دوره ی گذار خوبی باشد ، و جامعه ی کوچک را به سوی پیشرفت رهنمون کند .... هر چند من این پیشرفت را نمی پسندم و اصیل نمی دانم .... البته به شخصه !
..............
درباره ی نکته ای که درباره تکنولوژی هم گفتی جای بحث هست ....

سلام ققنوس جان
ممنون از توضیحاتت... من فکر نمی کنم حتی برای دوره گذار هم گزینه کارآمدی باشد...
راستی جای بحثش کجاست؟؟! همینجاست دیگه

جیران پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

خوب می دونی یه مسئله ی دیگه اینه که این کتاب جامعه ای رو به تصویر میکشه که به هیچ وجه با جامعه ای که باید باشه و خواهد بود نزدیک نیست..
هرچند از حق نمی توان گذشت که ژایان و سرانجام اکثر انقلاب های فعلی به همین انجامیده و متاسفانهُ متاسفانه از نمونه هالی تا حدی مشابه آن به همین شرایط جدای از کشور خودمون کره شمالی ست که طنزوار شبیه این شرایط هست..
اما خوب من می دونم روزی این طور نخواهد بود...
و پایان کتاب رو دوست نداشتم..
بقیهی نقدم رو هم که نوشتم و دوستی که تو بالا کامنت گذاشته هم نوشته که کج سلیقگی ها و بی حوصلگی هایی در نوشتن این کتاب اتفاق افتاده اما در کل خوب بود... تو لیست ۱۰۰۱ کتاب شاید الان باشه.. نمی دونم.. ولی مطمئن نیستم بمونه.. نویسندگان خیلی خیلی خوبی داریم...

سلام
به جامعه ای که باید باشد؟ از چه منظری؟ این جامعه فرضی, کاریکاتوری است از یک جامعه تحت حکومتی توتالیتر...حالا ممکن است دماغش به این گندگی نباشد یا چشمانش به این ورقلمبیدگی نباشد اما و هزار اما...همانطور که گفتید شباهت ها برای جایی مثل کره شمالی واضح است و...
بله ممکن است روزی این طور نباشد به شرطها و شروطها...
اگر هفته ای یک کتاب بخوانیم حدود بیست سال طول می کشد که 1001 کتاب را بخوانیم و قطعاً در این بیست سال کتابهای بسیار خواندنی نوشته یا کشف خواهد شد...
ممنون

Helen پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ق.ظ http://www.mydays-h.blogspot.com

خیلی خوب و جالب بود. مرسی.
حضرات چقدر تابلو توتالیترند.
کاش آقا این کتاب رو خونده بود اینقدر دشمن دشمن نمی کرد حداقل. کهیر زدیم به قرعان.

سلام
نه همسایه این وصله ها به ایشان نمی چسبد!

فرزانه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
خلاصه و نقد کاملی نوشته اید . حرفی نمانده
دارم تصور می کنم چرا جامعه ما یک جورج اورول ندارد ؟ و سالهاست که نمی تواند داشته باشد ؟

سلام
ممنون
جامعه ما خیلی از این "یک" ها ندارد متاسفانه
آنهایی هم که بودند و هستند و می توانند باشند ما با نخواندن در نطفه خفه می کنیم...

حسین.ر پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ق.ظ http://entegham.persianblog.ir

ممنونکه سر زدی /از مطالبی هم که ارزش خوندن دارن میگذاری /ممنون اما حرف تازه من حکایتی در باره صادق هدایت / خدا حفظت کنه

سلام
آهسته تر برادر!!

رضا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

خوندم و لذت بردم فکر کنم دیگه نیازی به خوندن کل کتاب ندارم قلعه ی حیوانات رو خونده بودم شباهت زیادی به هش داشت البته دست شما هم درد نکنه خیلی جالب کتاب رو در دو قسمت عالی توضیح دادید

سلام
ممنونم... ولی خود کتاب یه چیز دیگه است ها... من از داستانش چیزی نگفتم که کسانی که نخوانده اند بخوانند
باز هم تشکر

محمدرضا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

جالب ترین بخش این کتاب تطابق آن با وضعیت امروز کره ی شمالی ست

سلام
این که پیش بینی به واقعیت نزدیک بشود خوب خیلی جالب است
موافقم

فرزانه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

خوب اگر دسترسی داشتم شماره دی را تقدیمتان می کردم ... سایت خود مجله هم هر شماره را سه ماه بعدش برای دانلود می گذارد .

سلام
ممنون
سه ماه دیگه هم زیاد دیر نیست!

دریا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:44 ق.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلام
الهی ببینم جوون شدن دوباره ی دوستان رو.
اما جان آقا دیگه از این کتابها نخونین یه جور دل بهم پیچیدگی
مشمئز کننده ی در تمام اعضا و جوارح فرو رونده ی تکثیر شونده گرفتیم. مثل اینکه آدم سرطان داشته باشه بعد هی بره عوارضش رو بخونه و بگه آهان همشو دارم پس به سلامتی فاتحه . ولی بازم نظر نظر شماست جان آقا هم که دیگه این حرفهارو نداره.
دوست عزیز میله جان اقا
دوباره تشریف لازم شدید برای یک " اشتباه شیرین "
منتظرتون هستم . مرسی

سلام
اگر همه بخوایم بیایم بیرون کی دیگه داخل بمونه!؟ من فعلاً همین تو می مونم تا کمی موهام جو گندمی بشه! البته اگه قبلش نریزه
خدمت می رسم

نیکادل جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام بر همه دوستان
کتاب را خواندیم و به جان شما و رای دهندگان دعا کردیم
خیلی عالی و مثال زدنی به زوایای مختلف کتاب پرداخته ای.
از دیگر نکات تکان دهنده این کتاب این بود که تداوم استقرار چنین حکومت هایی حتی مخالفین خود را از ارزش ها و فضایل انسانی تهی می کند. جایی که وینستون با اعتماد وعده میدهد که برای براندازی این چنین سیستمی حاضر به تجاوز و کشتار بیگناهان و رواج بیماری های جنسی و حتی اسید پاشیدن به صورت کودکان بی گناه است عمق زیانبار بودن چنین رژیم هایی توسط نویسنده فریاد می شود.
موضوع دیگر تردید دائمی داستان در اعتقاد قلبی سران حزب حاکم به صحت اندیشه هایشان است. وینستون هیچ وقت قلباً باور نکرد که سران حزب به صحت مدعایشان ایمان دارند و همواره با خود گفت اگر به حقیقت به گفتارش ایمان داشته باشد چه؟؟؟؟
و البته پایان داستان پر امید بود، ستاره داستان ما خسته شد اما انسان ماند، حال گیریم انسانی خسته که تاب مقاومت نداشت، تازه وقتی فهمید دیگران هم در لحظات دشوار به سان او عمل نموده اند، از نظر بنده که باز هم زحماتی که حزب برای تسخیر اندیشه او به خرج داده بود به تاراج رفت.
.
خیلی دلم می خواهد بدانم در کره شمالی جین آزادیشان خوشمزه است یا هم مزه جین آزادی ما؟!!!!
یعنی مزه جین و توتالیتاریسم همیشه با هم رابطه معنی دار دارند؟یا للعجب!!!

سلام همه دوستان بر شما
از مزایای با هم خوانی همین است که هر چه از دست من در می رود یا اصلاً به ذهن من نمی رسد یا برای من جای سوال می شود را دوستان همراه رتق و فتق می نمایند...
نکته اول کاملاً صحیح است (مخالفان و فضایل انسانی و...) و از نکات اساسی داستان هم هست به نظرم...تعبیری که در این مورد به ذهنم می رسد این لطیفه است (چند نفر گیر آدمخواران میفتند که بعد از خوردن با پوست قربانی ها قایق می ساختند...میبینند یکی داره با چاقو پوستشو قاچ قاچ می کنه می گن چی کار می کنی میگه دارم قایقشونو سوراخ می کنم!) بله مخالفین با زیر پا گذاشتن اصول انسانی ناخودآگاه به خود ضربه می زنند یا تحت تاثیر استراتژی حاکم که"هدف وسیله را توجیه می کند" خودشان نیز به همین دام سقوط می کنند.
...
این که پایان داستان را با این توصیف امیدوار کننده دیده ای برایم جالب بود.
...
جین پیروزی اونها احتمالاً موجب کوری و مرگ و ...نمی شود! حالا از شوخی گذشته نکته ای که می خواستم در متن بیاورم و جا نبود ! را همینجا می نویسم: ناکارآمدی در امور پیش پا افتاده در عین شعار دهی و هل من مبارز طلبیدن در امور غلمبه سلمبه! دقت کردی سیگارها را اگر عمودی می گرفتند تمام توتونش می ریخت بیرون!! این از سیگارشون ...احتمالاً جینشون هم همین کیفیت را داشته من که تخصصی در این زمینه ندارم.

نیکادل جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

راستی من تا به الان نه موعظه شیطان را گیر آورده ام و نه سفر به انتهای شب.
البته کتاب سلین را یک بار در یک دسته دوم فروشی دیدم اما هم چاژش افتضاح بود و هم خیلی کثیف بود قیمتش هم ۷۰۰۰تومن. من هم نخریدم.
اگه فردا هم نیابم هرگز رهایم مکن را می خوانم.

سلام مجدد
هرگز رهایم مکن با ترجمه سهیل سمی ...کتاب بسیار خوبیه
اگر پیدا نکردی انتخاب مناسبیه
به جای سفر به انتهای شب می تونی مرگ قسطی را به عنوان کتاب اولی که از سلین می خونی انتخاب کنی... البته اینجوری همزمان خوندنمون کمی مختل میشه
کلاً تنها چاپی که از سفر به انتهای شب شده کیفیت چاپ پایینی داره...پیدا هم نمیشه! من از محمدرضا امانت گرفتم

م.روزنه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

سلام دوست عزیز
احتمالش هست!! ولی اگر شیراش شیر باشند احتمالش کمه که گوسفند اداره کننده سر سالم روی زمین بگذاره! ولی همینکه گوسفنده اداره امور شیران را به عهده گرفته نشان دهنده این است که شیراش احتمالاً پاکتی بودند...
ممنون

ققنوس خیس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ق.ظ

خواندن پاییز پدرسالار مارکز هم بعد از این کتاب خالی از لطف نیست

سلام ققنوس جان
ممنون ... ایشالله بعد از اتمام این 100 کتاب نخوانده کتابخانه ام!
عشق در سالهای وبا مارکز در این 100 تا هست...

کلاغ شورشی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.kalagheshoureshi1.blogfa.com

درود.شما هم معتقدید می شود نظام والی وقیح را با نظام شوروی در عین شباهت های فراوان هم ردیف توتالیتر خواند؟
و یا کمونیسم ناقص مورد استعمال رفیق لنین و استالین را با فاشیسم مجتهدانه ی ملایان هم بند کرد؟

گرچه اصالتی در هیچ یک از جرقه های انقلاب بلشویک های روس و بعد اسلام گرایان ایرانی نمی بینم و نه آنرا انقلابی پرولتری یا کمونیستی دست کم می دانم و نه این را مهم در عرصه ی انقلاب-اما اعتقاد دارم حکومت قاتل سرزمین یخبندان موجب حرکت ملتش شد.و تحولات عظیمی را به نفع مردم آن کشور رقم زد.مقایسه ای با تمام دوران های تمدن در روسیه و سرزمین ها همجوار تحت پوشش و متاثر و نظام اقتصادی و سرمایه های ذخیره و قدرت دولت های امروزی حاکم بر آن این را ثابت می کند که تلاش ولادیمیر و رفقایش با همه ی خشونت و بیراهه روی ها بی سرانجام نبوده.فئودالیسم زخمی اش التیام یافت و همقطار حرکت سریع السیر بورژوازی شد.
و در ایران اما چه شد؟جز اینکه راه بر حضور تکنوکرات های تزریق شده توسط فرح و پسرخاله اش بسته شد و مملکت در لجن فرو رفت؟
قصد دفاع از کمونیسم و نچسبیدن شوروی را ندارم.اما حس کردم مقایسه شان در کلیت ماجرا کمی اجحاف است.
استادید شاگردی می کنیم.مقاله ها کاملا تخصصی هستند و ما در فهم دشوار.
و نطرتان درباره ی نظام ظاهرا سویالیستی لیبرالهای حاکم بر روسیه چیست؟نقش پوتین به عنوان مظهر یک تفکر لیبرالیستی شرقی متحد با قوای کاپیتالیسم در روند تحولات منطقه در این دو دهه ی اخیر.

سلام دوست عزیز
اولاً من استاد نیستم (قاطع و بدون تعارفات رایج) و از اتفاق مطالبم را به عنوان یک خواننده معمولی که البته نمی خواهد فقط خواننده صرف باشد می نویسم.
1- بله چنین اعتقادی دارم اگرچه تفاوت های زیادی وجود دارد همانطور که بین مردم این دو سرزمین هم تفاوت وجود دارد و لذا محصول یکسانی نباید انتظار داشت اما سیب مراغه و سیب شمرانی و سیب پفکی و سیب زرد و سیب ترش و ... با تمام تفاوت های موجود در شکل و طعمشان همه سیب هستند!
2- فرض کنید فردا روزی سیب فروشی از همان صنف سیب فروشانی که تا دیروز باعث عذاب بودند آمد و مدعی شد که سیب فروشان پیش از او همگی سیب فروشان ناقصی بودند و من سیب فروش کاملی هستم آیا باید حرف او را قبول نمود و افسار حکومت را تحویل او داد؟
3- البته مدتیست که سوال چه کسی باید حکومت کند جای خود را به سوال چگونه باید حکومت کرد داده است... رفیق و برادر و ایکس و ایگرگ تفاوت چندانی ندارد مهم ساختارها و روشهای حکومت گردانی است... این که آیا می شود بدون خونریزی این رفیق یا برادر یا ...را از تخت قدرت پایین کشید و زمام را دست گروه دیگری داد یا خیر...
4- من تخصصی در زمینه تاریخ و تمدن روسیه ندارم و لذا مقایسه ای در این باب نمی کنم که حکومت کمونیستی موجب حرکت ملتش شد یا خیر اما به عنوان یک خواننده رمان و ادبیات می توانم بگویم که محصولات ادبی اش پسرفت محسوسی داشته است!
اما حکایت میراث کمونیسم (لنینی یا استالینی یا ناقص یا...) برای کشور روسیه را (مثلاً در زمینه اقتصاد) در سال های آخر این حکومت و سال های پس از فروپاشی بنگرید... همین که در حال حاضر باندهای مافیایی در راس قدرتند نیز از میراث همان دوره است و...
البته واقعاً نمی توان قاطعانه نظر داد...مثلاً کسی ممکن است مدعی شود که اگر حکومت تزارها ادامه داشت یا مثلاً کرنسکی و دولت موقت با کودتا یا انقلاب روبرو نمی شدند آنگاه حرکت ملت روسیه مثبت تر بود و به توسعه ای پایدار و همه جانبه می رسید! به قول دروس ریاضی جدید دوران دبیرستان ما: با هر فرض غلطی می توان هر حکمی را اثبات نمود.
5- بله ممکن است مقایسه در برخی ابعاد اجحاف باشد ...به این طرف یا به آن طرف...اما مقایسه برای نشان دادن شباهت ها و تفاوت هاست نه یکی کردن آنها
6- در مورد سوال آخرتان من کلاً با این اسامی کمی مشکل دارم! "نظام ظاهراً سوسیالیستی" (هر حکومتی می تواند ظاهراً سوسیالیستی باشد! حتا آمریکای اوباما!) "لیبرالیسم شرقی" و.... کاربرد این کلمات بدون پیشوند و پسوند خودش منشاء کلی سوء تفاهمات است چه برسد به پیشوند دار و پسوند دارش...یعنی نمی توان با گذاشتن یک پسوند شرقی یا اسلامی یا...به یک کلمه (بدون تعریف دقیق و نشان دادن حدود و ثغور آن) آن کلمه را در معنی دیگری و بعضاً ضد آن به کار برد....
ممنون
(ثانیاً هم نداشتیم )

کلاغ شورشی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.kalagheshoureshi1.blogfa.com

ببخشید اگر بی راهه رفتم.

خواهش می کنم ... شما ببخشید اگر جواب دندانگیر نیست

محمد شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ق.ظ http://1dinosaur1.blogspot.com

سلام
آقا لذت بردیم
دست شما درد نکنه.
این جرج اورول هم اعجوبه ایست برای خودش.

سلام محمد جان
خوش آمدید...ممنون
بله واقعاً اعجوبه ای بوده است....

شب نویس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.shabnewis.blogfa.com

درود.
دوست وفادارم.....قهوه ای برایت دم داده ام تلخ تر از زهر شکر...بنوش به سلامتی من و نسل من و نسل های بعد از من......

سلام
به به ... رسیدن به خیر
من که به کل نا امید شدم گفتم دیگه ترک وبلاگستان کرده اید...

نیکادل شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام nباره
راستش من خیلی راجع به دلیل نقل قول مستقیم از یک کتاب دبگه در روند داستان فکر کردم. با توجه به هوش، قدرت تجزیه و تحلیل فوق العاده بالا و قدرت تصویر سازی ادبی اورول به سختی میشه این موضوع رو ناشی از کج سلیقگی یا خطای حرفه ای در امر نگارش کتاب دونست.
قدرت تصویر سازی و توصیف ادبی اورول رو بسیار بالا می دونم چون در جاهایی از کتاب به قدری زیبا و ادیبانه و احساسی طبیعت رو وصف می کنه که جای تردیدی در این توانایی خودش باقی نمیذاره. از طرفی تسامح هیات داوران مربوطه در انتخاب این کتاب در فهرست 1001 هم به راحتی فرض قابل پذیرشی نیست.
اما نتیجه اینکه این نقل قول رو تعمدی می دونم . هر چند مطالبی که از اون کتاب نقل قول شده بود در روند داستان و توصیف شرایط جامعه شنیده بودیم، اما باید توجه داشت که تمام اون نگاه نقادانه به فضای جامعه تحت سیطره حکومت توتالیتر، از دیدگاه ستاره داستان که منتقد حاکمیت بود توصیف میشد و این وصف یک سویه، همیشه می تونه در مضان اتهام یکسو نگری قرار بگیره. اما زمانی که پی میبریم نویسنده کتاب مذکور دستگاه حاکمیت هستش و شرایط مذکور از دیدگاه حزب حاکم هم جاری و ساری هست، موضوع واقع گرایانه بودن توصیفات و انتقادات ارائه شده ،قطعیت تردید ناپذیری پیدا میکنه. به عبارتی این نکته که حاکمان توتالیتر به ناراستی های سیستم خودشون واقف هستند و عامدانه خصائل و ارزش های انسانی و اخلاقی رو به مسلخ می فرستند فضای متفاوتی از نقد رو علیه اونها باز میکنه یا به عبارتی هیچ جایی برای دفاع از اونها باقی نمیذاره. چرا که تفاوت انکار ناپذیری هست بین سیستمی که ناخواسته سبب کمرنگ شدن فضائل و ایجاد ناراستی میشه با سیستمی که کمر همت بسته به به نابودی هر آئین انسانی . یا در واقع تفاوت بنیادینی هست بین کسی که دروغ میگه و کسی که حرف مفت میزنه. توتالیتر ها در این کتاب دروغ نمی گفتند حرف مفت میزدند.
بیان دقیق منظورم برام بسیار سخت هستش. جایی از هری فرانکفورت خونده بودم که :" هر پدیده‌ای که مانند حرف مفت شکلی فراگیر و مداوم پیدا کرده باشد، باید مقصودی داشته باشد،باید چیزی وجود داشته باشد که باعث بقای آن شده باشد.اما حرف مفت واقعاً چیست؟ حرف مفت نه دروغ است و نه حقیقت. البته آنهایی که حرف مفت می‌زنند را نمی توان راستگو به حساب آورد، در عین آنکه نمی‌توان آنها را دروغگو هم خواند. هم فرد راستگو و هم فرد دروغگو از این لحاظ که هر دو به حقیقت معطوفند (هر چند که پاسخ شان به آن متفاوت است) با هم مشابهت دارند.ناممکن است فردی دروغ بگوید مگر آن که بیندیشد که حقیقت را می‌داند. بنابر این فردی که دروغ می‌گوید به حقیقت پاسخ می دهد و تا این حد به نوعی به آن احترام می گذارد.اما کسی که حرف مفت می‌زند نه به حقیقت توجهی دارد و نه به دروغ. تنها چیزی که برای او اهمیت دارد شانه خالی کردن از زیر بار تعهد نسبت به حرف هایی است که می‌زند."
بازسازی دروغ ها و اخبار پیوسته متناقض حاکمان داستان اورول دقیقاً تصوری از فضای مذکور در صحبت های فرانکفورت رو به دست میده. از فرانکفورت نقل شده که زیان حرف مفت از دروغ بیشتره چراکه فرهنگی که در آن حرف مفت رواج پیدا کنه، در خطر انکار "امکان دانستن چیستی امور" قرار می گیره. نتیجه چنین وضعی اینه که هر شکلی از مباحثه سیاسی یا تحلیل فکری یا گرایش تجاری تا زمانی که دیگران رو متقاعد کنه، مشروع و حقیقی به حساب میاد، و دیگه محکمه افکار عمومی وجود نداره و این فضایی بود که دقیقاً در داستان شاهدش بودیم.فرانکفورت بی تفاوتی به حقیقت رو بسیار آزار دهنده تر از دروغ گویی عنوان میکنه و نقل مجدد اون مطالب از زبان حکومت نشان میده که توتالیترهای داستان ما حقیقت ماجرا را می دونستند اما نسبت به اون بی تفاوت بودند و اساساً دغدغه حقیقت نداشتند و رفتار و کردار آنها سرشار از حرف مفت بود که به مراتب جرم سنگین تری هستش البته اگر تعریف فرانکفورت رو بپذیریم.
بنابراین در این نقل قول مجدد (هرچند اندکی کسل کننده) ظرافت فلسفی هوشمندانه ای هست که قابل تحسینه و البته نهایتاً این یک دیدگاه نیکادلی است که خوب ... شاید هم خیلی صحیح نباشه.
ببخشید از روده درازی اما تقصیر خودتونه که هی نکته های عجیب و غریب مطرح می کنید.

سلام بر همراه عزیز
همان طور که اون بالاتر گفتم این از مزیت های با هم خواندن است و ...
بسیار بسیار (این هم به توان همانn ) به نکته دقیقی اشاره کردید که من سعی کردم ذیل کامنت درخت به آن بپردازم اما آن کجا و این کجا!
1- واقع گرایانه بودن در مقابل یکسونگرانه ...نکته جالبی است البته فقط در قالب داستان , چرا که این هر دو را اورول نگاشته است!
2- اما نکته اصلی همان است که ریشه در واقف بودن حاکمیت به ناراستی ها دارد و این امر از این قسمت به ظاهر اضافه! برداشت می شود...
3- کامنت بسیار آموزنده ای بود...نیکادلی و آموزنده
ممنون

نیکادل شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

درضمن این دوستانی که به سفر به انتهای شب رای دادند از کجا می خوان پیداش کنند؟
من تمام انقلاب و دست فرشی هاش رو زیر و رو کردم. همه جا یه نسخه کپی مذخرف هست با حداقل قیمت ۵۰۰۰تومان یک جا نسخه اصلش رو داشتند ۲۵۰۰۰تومان!!!
میله جان تو بخون بعدبده به من
موعظه شیطان هم که اب شده رفته توی زمین . نه انقلاب هست نه کریم خان.
حالا یه دوست ناشر دارم بهش سپردم ببینم چی میشه.

سلام مکرر
واقعاً از کوشش و تلاش شما سپاسگذارم...
من خودم از محمدرضا امانت گرفتم ...یکی از همکارانم هم اخیراً به من اعلام نمودند که این کتاب را دارند! (از این جهت جالب است که اگر درست در ذهنم باشد کلاً 2500 عدد چاپ شده است) می توانم امانت بگیرم تا همزمان بخوانیم ...
اون هم پیشنهاد بدی نیست
کپی 5000 تومانی هم بد گزینه ای نیست.
نسخه اصل 25000 تومانی که اصلا و ابدا گزینه خوبی نیست! حتا اگر آدم مرفه بی درد هم باشد درست نیست! چون واسطه پروری است.
موعظه شیطان را در کرج زیاد دیده ام ... عجب کتاب هزار تومانی عجیبی شده است این!!

بید مجنون یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ق.ظ http://fenap.blogspot.com

سلام
ادمی که کتاب را نخوانده سخت می تواند در موردش نظر بدهد
فرض کنید کتاب را خودم در دامان دوستانم گذاشتم - در کنار قلعه حیوانات - و بعد هنوز خودم مطالعه اش نکرده ام.
می گذارم وقتی خواندمش مبسوط نظر می دهم.این روزها وقت خوانش نسبتا زیاد دارم.

...

چقدر خوب است که در وبلاگستان کسی هست که کتابها را نقد می کند.به شما تبریک می گویم و دستتان را به گرمی می فشارم.این یک قلم جایش حسابی خالی بود.

امیدوارم به حساب تعارفات معمول ایرانی واریز نشود

سلام دوست عزیز
قبول دارم که کمی سخت است
امیدوارم از این وقت نسبتاً زیاد استفاده مطلوب را ببری
...
ممنون البته دوستان دیگر هم هستند در این زمینه
امیدوارم تعداد کتاب خوانان روز به روز زیادتر بشود
نظر لطفتان است

درخت ابدی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ق.ظ http://eternaltree.wordpress.com

مرسی از تو و نیکادل.
توصیه می‌کنم "چند گفتار درباره‌ی توتالیتاریسم" (ترجمه‌ی عباس میلانی/نشر اختران) رو پیدا کنید تا وقایع بعدی قابل پیش‌بینی باشه.
اگه یافت نشد، این‌جا رو ببینید:
http://eternaltree.persianblog.ir/post/33/

سلام
ممنون...بسیار پیشنهاد خوبیه

محمود یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام
من امروز وبلاگت رو خوندم. 3 تا پست آخر رو. آشنایی خوبی با رمان 1984 بود.
این لیست 1001 که اشاره کرده بودین رو کجا می شه گیر آورد؟

سلام
خوش آمدید
اینجا :
http://www.ketabnews.com/detail-21668-fa-1.html

نعیمه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:09 ب.ظ http://n1350.wordpress.com/

فکر می کنم تو کتاب جامعه شناسی سیاسی دکتر بشیریه خوندم که هر وقت در درون یک کشوری این احتمال می ره که فاصله بین دولت و ملت از اونچه که باید بیشتر شده ایجاد یک جنگ می تونه به اتحاد این دو کمک کنه و این چیزی بود که حداقل در امریکا و بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر به خوبی به چشم می خورد. و به همین خاطره که خیلی ها معتقدن که دولت فعلی ما هم بدش نمیاد یه جنگی راه بندازه.
بخش تواب سازی ۱۹۸۴ فوق العاده است.
راستی کتاب خانم دالاوی تو این لیست شما نیست؟
قصد دارم چند وقت دیگه خوندنش رو شروع کنم

سلام
در مبحث جامعه شناسی تضاد و به خصوص نظریه کارکرد تضاد کوزر به این مباحث پرداخته شده است... نمونه واضح کارکرد اینگونه تضاد در اسراییل قابل مشاهده است; وحدت درونی اسراییل نتیجه تضاد بیرونی آن است(اعراب - اسراییل) و اینکه خیلی مایل به صلح هم نیست به همین دلیل است چرا که درصورت وقوع صلح تازه مشکلات داخلی اسراییل که متشکل از انواع و اقسام خرده فرهنگ هاست بروز پیدا می کند...این طرف هم همین تحلیل را دارد!! و با هم دارند حال می کنند (اره بده تیشه بگیر) !
...
در لیست من موج ها و به سوی فانوس دریایی هست ولی خانم دالاوی در 1001 کتاب هست و حتماً خواهم خواند ...سال آینده!
موفق باشی

م.ایلنان دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

آقاجان، ما هم.

سلام
من نیز.

نوشینه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ

انگار من دیر رسیدم . اون قسمت تواب سازی راست کار حاکمین ما بود زمانی پارسال هم چند نمونه اش را دیدیم ابطحی و ...
خیلی برام عجیبه مشابهتها و حتما این کتابو می خونم .

سلام
آنچنان دیر نیست
مشابهت!! کدوم مشابهت!؟
اونا واقعاً توبه کردند
حتماً بخوانید

کلاغ شورشی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ق.ظ http://www.kalagheshoureshi1.blogfa.com

درود.جواب دندان شکن بود رفیق.

سلام
خدا نکنه هموطن
بحث وبلاگیه دیگه

طبیب چه یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ http://tabibcheh.mihanblog.com/

ما نیز سلام
قبل ازدیدن وبلاگتان کتاب1984 را در کتابخانه یکی از اقوام دیده بودم ...از انجا که کتاب مزرعه حیوانات را در دبیرستان خوانده بودم و زیاد برایم جذاب نبود زیاد جدیش نگرفتم

نقد دقیق شما وادارم کرد بخوانمش

وقتی کتاب را می خواندم حس می کردم از سوراخی دارم تمام حرکات یک انسان را می پایم

بهترش این است که بگویم حس یک تله اسکرین را داشتم

به نظر م تمامی صفات پست انسان ها را به صورت فردی وجمعی بیان کرده بود ... ترس و وحشت -خشونت- شهوت - دورویی وتظاهری که تا عمق اندیشه هم نفوذ می کند حتی با وجود پلیس اندیشه...و....

و این مورد آخر وادارم کرد نویسنده را تحسین کنم گرچه در مجموع برآیند حس هایم از خواندن کتاب نفرت بود!

در یک کلام نقد ریز بینانه و تیز بینانه شما برایم دلچسب تر بود

سلام طبیب جان
ممنون از اظهار لطفت
واقعاً کار اورول هنرمندانه بود
کار من بیشتر گزارشی بود از زاویه دید یک خواننده

NiiiiiZ شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://taktaazi.blogfa.com

کتاب میرا رو خوندین؟
از دید من بی سواد سوژه ها تقریبن یکسان به نظر میومد با این تفاوت که میرا خیلی فانتزی تر بود.
خیلی عالی اصول بنیادی کتاب رو دسته بندی کرده بودین. تیپ نوشتنتون کمک میکنه که بتونم کمی ذهنمو نسبت به محتوای کتابا دسته بندی کنم.

سلام بر شما
نه میرا رو نخوندم اما یه سرچی کردم دیدم بله ...درست تشخیص دادید شباهت های بنیادینی دارند هر دو ضدآرمانشهری هستند,به جامعه توتالیتر نقد دارند و در هر دو فردیت ها سرکوب می شوند و...باز هم دقیقاً به تفاوتشون اشاره کردید میرا فانتزی تره , تخیلی تره (منظورم قضیه جراحی ها و یا موقعیت جغرافیایی که کاملاً تخیلیه اما 1984 قابل وقوع تره کما اینکه تقریباً به وقوع هم پیوسته است...
لطف دارید
امیدوارم به کمک شما دوستان خوب روز به روز بهتر بشویم

رضاکیانی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ

ببین آقا باز داری طعنه می زنی ها! نوشتی تظاهرات خودجوش. یعنی ما که رفتیم جاسوسخانه انگلیس رو کون فیکون کردیم خودجوش نبودیم؟ از جایی دستور گرفته بودیم؟

پی نوشت: علت اینکه پیشگویی های این کتاب( آخرالزمانی)به حقیقت نپیوست اینه که نویسنده اش تاریخ رو به صورت خطی بسط داده در صورتی که روند پیشرفت امور در این ۷۰-۸۰ سال گذشته بیشتر نمایی بوده تا خطی. اینه که انحراف بین پیش بینی ها و واقعیتها نمود زیادی پیداکرده. این بود انشای ما درباره ۱۹۸۴
پی نوشت ۲: اون فصل خسته کننده هم لازم بوده. چون نویسند مجبور بوده کتاب رو برای خواننده های غربی بنویسه که احتمالا درباره توتالیتاریسم روسی و آلمانی چیز زیادی نمی دونسته. به هرحال باید یه بیس نظری برای خواننده درست می کرده تا خواننده بتونه به دلایل پشت این رفتار حزب آشنابشه و هضمش کنه

سلام
ممنون از وقتی که در آرشیو ها می گذاری

یه کم هم باعث میشه ما به روز بشیم و یادی از گذشته ها هم بکنیم
...
خود این پیش بینی ها هم در تغییر مسیر تاثیر می گذارد...
...............................
من کلاً همه چیز رو خود جوش می بینم

رضاکیانی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ

حالاکه این جوره مرگ بر منافق
پی نوشت: آرشیو گردی هم برای خودش عالمی داره برادر من. یه سیری توش بکن می فهمی چه قدر لذت بخشه

سلام
بیش باد!
ایشالا فرصتش پیش بیاد حتماً

امیر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.moaleme91.blogfa.com/

سلام.
برای 1984

کتابی که دست من بود پر از غلط املایی بود و ترجمه ی خوبی هم نداشت. البته با مقدمه ی اریک فروم ارزشش را بخوبی حفظ کرده بود.
نکته ای که فکر کنم اشاره نکردید مربوط به "وجود خیالی ناظر کبیر" است(برادر بزرگ). در جاهایی از داستان به عدم حضور عینی او و این که او صرفا یک چهره (در طول زمان ) است اشاره شد.
به دائمی بودن قدرتشان اشاره کرده بودید. بله آنها شکست ناپذیر بودند ، فقط به این خاطر که قدرت برایشان هدف بود نه وسیله.
مامور ارشد پلیس اندیشه ( ابراین) در جایی به دیکتاتورهای تاریخ اشاره کرده و علت شکست آنها را در تغییر رویکرد از قدرت طلبی به عیاشی می داند.

راستی از وقتی این کتاب را خوانده ام عجیب نسبت به نظام خودمون و علی الخصوص تلوزیون متنفر شدم

...
یک چیز دیگر اینکه امیدوارم این کامنت های فلاش بکی من شما رو اذیت نکنه

سلام
من هم نمی دونم کدام ترجمه اش عالی و بدون عیب است
...
اما در باب نکته مورد اشاره فکر کنم در قسمت اول توضیح داده ام... با این حال فکر کنم لازمه که گاهی خودم هم مروری بر نوشته های سابقم داشته باشم...لذا این که کامنتی موجب فلاش بک بشود را به فال نیک می گیرم
خیلی عالی
و خوشحال کننده
در این روزگاری که کمتر کسی مطلب روز آدم را کامل می خواند
ممنون

فاطمه.ح شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 06:47 ب.ظ http://wholelife.blog.ir

سلام.
من تازه کتاب رو تموم کردم و شدیداً دوست داشتم بعد از اتمامش بیام سراغ اینجا و این دو تا پست مربوط به 1984 رو هم بخونم.
کتابخونی مزه‌ی خوبی داره :))
البته وقتی پیوسته نباشه آدم شور و شوقش رو از دست می‌ده، برای همین هم من از اون لیست اِی، بی، سی ای که براساس دشواری کتابها تهیه کرده بودید، استفاده کردم و یک برنامه کتابخوانی چیدم که نه کتاب اِی خیلی زیادی بخونم و نه اینکه الکی سراغ کتابای سی برم و خودمو خسته کنم!
وبلاگ شما همیشه شور کتابخونی برام ایجاد میکنه، بابت نوشته هاتون ممنونم!
امیدوارم با ثبت این کامنت برای اجرای برنامه م کاهلی نکنم:)))

سال خوبی داشته باشید.

سلام دوست من
امیدوارم این دو پست به کار آمده باشد و مزه کتابخوانی را مقداری افزایش داده باشد.
بله موافقم. «تداوم» اثرات عجیب و غریبی دارد... تقریباً مثل معجزه می‌ماند... بعد از مدتی که به پشت سر نگاه بیاندازیم خودمان هم متعجب می‌شویم
خیلی خوشحالم که موجب ایجاد شور کتابخوانی در دوستانم بشوم.
اگر کاهلی کنید این کامنت را حذف می‌کنم (منتظر کامنت‌هایتان در صفحات مرتبط با کتاب‌هایی که می‌خوانید هستم)
برای شما هم آرزوی سالی سرشار از موفقیت را دارم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد