میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

شش شخصیت در جستجوی نویسنده – لوئیجی پیراندلو

مقدمه اول: اولین برخورد من با کارهای این نویسنده ایتالیایی برمی‌گردد به داستان «خمره». خود این داستان کوتاه که نه, بلکه در واقع فیلمی که چیچو و فرانکو در آن نقش‌آفرینی داشتند و بر اساس این داستان ساخته شده بود. دوران تلویزیون سیاه و سفید. ثروتمند خسیس و عصبی و بداخلاقی که برای تعمیر شکستگی خمره‌ی بزرگش به یک چینی‌بندزنِ دوره‌گردِ بسیار خونسرد متوسل شد و در نهایت حرص و عصبانیت صاحب خمره باعث شد کل خمره به فنا برود و خونسردی آن دوره‌گرد, موجب رهایی‌اش شد. نمی‌دانم آیا الان هم دیدن فیلم باعث خنده‌ی من مثل آن دوران خواهد شد؟! فیلم همان فیلم است اما من خیلی تغییر کرده‌ام.    

مقدمه دوم: اهمیت این نمایشنامه در قدمت و تقدم آن در پرداختن به مفاهیم اساسی نمایش نظیر حقیقت, تخیل و واقعیت است. زمانی که اولین بار در سال 1921 در رم به روی صحنه رفت با واکنش منفی تماشاگران مواجه شد. فرم و شکل نمایش و شکستن قواعدی که تا آن زمان مرسوم و ناشکستنی به نظر می‌رسید باعث می‌شد تماشاگران و مخاطبینی که به آن شکل و قواعد خو کرده بودند, آن را برنتابند و واکنش نشان بدهند. جالب و قابل تامل آنجایی است که در همین سال, وقتی که در تئاتر میلان به روی صحنه می‌رود مورد استقبال قرار می‌گیرد. خودِ این اتفاق به نوعی یکی از مدعاهای مستتر در نمایشنامه را تایید می‌کند: آدم‌ها, هرکس و هر چیز را از دید خود می‌بینند. ادعای ساده‌ای به نظر می‌رسد! آنقدر ساده که خود مقدمه‌ای دیگر را می‌طلبد.   

مقدمه سوم: تا قبل از قرن بیستم عموم نویسندگان و خوانندگان و بینندگان بر این باور بودند که حقیقت امری ثابت و قابل دسترسی است؛ از طریق حواس پنجگانه با اندکی تفکر و جد و جهد. لذا در حوزه ادبیات داستانی, راویانِ دانای کل اکثریت قاطعی داشتند, راویانی که از سیر تا پیاز وقایع خبر داشت, از کنه ذهنیات شخصیت‌ها مطلع بودند و هنرشان در این بود که چگونه و به چه شکلی آن را به مخاطب انتقال بدهند. اما در دوره جدید کم‌کم در این باور تَرَک‌هایی ایجاد شد. امکان دستیابی به حقیقت دشوارتر به نظر آمد و حتی گاهی غیرممکن, چرا که دیگر امر «مطلق» و «ثابت» در اذهان, کمرنگ و کمرنگ‌تر شده و راه برای نسبی‌گرایی گشوده می‌شد.

****** 

یک گروه نمایشی مرکب از کارگردان و بازیگران و عناصر صحنه, در حال آماده شدن برای جلسه‌ای تمرینی جهت اجرای نمایشنامه‌ای از لوییجی پیراندلو با عنوان «بازی طرفین» هستند. تمرین آغاز می‌شود اما کمی بعد گروهی شش نفره وارد سالن شده و خود را به روی صحنه می‌رسانند. آنها صورتک‌هایی به چهره دارند و با لباس‌هایی بسیار ساده که به البسه‌ی مجسمه‌ها می‌ماند وارد می‌شوند. این گروه شامل این افراد است: مردی پنجاه‌ساله با صورتکی که نماد «عذاب وجدان» است به عنوان پدر, دختری حدوداً هجده‌ساله با نقابی که نقش «انتقام» را به ذهن متبادر می‌کند و پسری حدوداً بیست و دو ساله با صورتک «نفرت» و زنی میانسال به عنوان مادر با نقاب «غصه», و یک پسربچه چهارده ساله و یک دختربچه چهار ساله. آنها خودشان را شخصیت‌های یک نمایشنامه ناتمام معرفی می‌کنند که نویسنده‌ی خالقِ آنها, به هر دلیلی آن را به پایان نرسانده است و حالا این شخصیت‌ها به دنبال نویسنده دیگری هستند که کار را به پایان برساند. کارگردان از آنها می‌خواهد که صحنه را ترک کنند اما سماجت این گروه و بخصوص صحبت‌های رد و بدل شده بین پدر و دختر باعث می‌شود کمی کنجکاو شود و کم‌کم برای شنیدن حرف‌های آنها نرم شده و حتی برای نوشتن و کارگردانی تراژدی این خانواده وسوسه می‌شود. بدین ترتیب داستانی دیگر آغاز می‌شود. این داستان دوم طبعاً حالت شسته و رفته ندارد و گویی در همان لحظه و روی صحنه شکل می‌گیرد. مثلاً پدر در مورد یک اتفاق, صحبت‌هایی می‌کند و دختر از زاویه‌ای دیگر پدر را به چالش می‌کشد, کارگردان با توجه به نقش خود می‌خواهد در هر صحنه حک و اصلاحی انجام دهد و با مقاومت شخصیت‌ها مواجه می‌شود و به همین ترتیب نمایشنامه پیش می‌رود اما... 

در ادامه مطلب، نامه یکی از شخصیت‌های داستان را خواهیم خواند. 

****** 

در مورد زندگینامه نویسنده اینجا خواهم نوشت.

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن فرزانه، نشر کتاب پنجره، چاپ پنجم 1399، تیراژ 550 نسخه، 116 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.83 است). 

پ ن 2: کتاب بعدی «مردی با کبوتر» اثر رومن گاری خواهد بود.  


 
ادامه مطلب ...

مرحوم ماتیا پاسکال - لوئیجی پیراندلو

راوی اول‌شخص داستان با بیان دو مقدمه به سراغ روایت می‌رود. در مقدمه‌ی اول خودش را با عبارت «من ماتیا پاسکال هستم.» معرفی و عنوان می‌کند زمانی که نتوانیم همین عبارت ساده را بیان کنیم پی به اهمیت آن می‌بریم. راوی زمانی به عنوان کتابدار از طرف شهرداری در یک کلیسای کوچک مشغول به کار بوده است. وضعیت نگهداری از کتاب‌ها به‌گونه‌ایست که نشان می‌دهد راوی اهمیتی به کتاب و نوشتن نمی‌دهد اما بواسطه سرگذشت عجیبی که از سر گذرانده است در همان مکان مشغول نوشتن این روایت است و توصیه می‌کند این نوشته‌ها بعد از گذشت 50 سال از «سومین و آخرین مرگ قطعی‌» او خوانده شود! این حرف طبعاً ما را کنجکاو می‌کند تا بدانیم چگونه یک راویِ حی و حاضر از دو بار مرگ خود سخن می‌گوید.

*****

من و شاید نسل ما با فیلمی که بر اساس داستان کوتاه «خمره» ساخته شد با این نویسنده آشنا شدیم؛ استادکاری که برای بندزدن یک خمره بزرگ که متعلق به یک فرد ثروتمند خسیس بود وارد خمره شد و آن را تعمیر و نهایتاً نمی‌توانست بدون شکستن آن از آن خارج شود، کاری که صاحب خمره به آن راضی نمی‌شد و...

لوئیجی پیراندلو در سال 1867 در خانواده‌ای ثروتمند در سیسیل به دنیا آمد. پدرش معدن‌دار بود اما بر اثر حادثه‌ای طبیعی دچار ورشکستگی شد و خانواده به ورطه‌ی فقر و تنگدستی افتاد. لوئیجی در سال 1887 برای تحصیل در رشته ادبیات وارد دانشگاه رم شد. او که طبع شعر داشت اولین دفتر شعر خود را با عنوان «درد مطبوع» در 22 سالگی منتشر کرد. پس از فارغ‌التحصیلی به آلمان رفت و در رشته زبانشناسی در دانشگاه بن دکتری گرفت. بعد از بازگشت به ایتالیا به روزنامه‌نگاری و تدریس مشغول شد و در عین‌حال نخستین رمان خود را با عنوان «مطرود» در سال 1893 و اولین مجموعه داستان کوتاه خود را در سال 1894 به چاپ رساند. دو سال بعد نخستین نمایشنامه خود را نوشت. جنگ جهانی اول و مصائب آن گویا خلاقیتش را به کار انداخت و تعداد زیادی نمایشنامه در آن دوره منتشر کرد. شهرت در سال 1921 و پس از انتشار نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» به سراغ او آمد. از آثار مطرح این نویسنده می‌توان به مرحوم ماتیا پاسکال (1904)، هانری چهارم (1922)، یکی هیچ‌کس صدهزار (1926) اشاره کرد که این آخری در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. او که یکی از تأثیرگذاران در عرصه نمایشنامه‌نویسی در قرن بیستم است در سال 1934 موفق به دریافت جایزه نوبل گردید. این استاد سبک‌شناسی دانشگاه رم در سال 1936 از دنیا رفت.

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن محصص، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم1397، شمارگان 1000 نسخه، قطع جیبی 290 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 4 و در سایت آمازون 4.1) 

پ ن 2: نام نویسنده در فارسی هم پیراندلو و هم پیراندللو ذکر شده است. من هم هر دو را به کار بردم!

پ ن 3: کتاب‌های بعدی که در موردشان خواهم نوشت «سمفونی مردگان» و «موشها و آدمها» هستند.

 


ادامه مطلب ...