"نفرت داشت، نفرت، از بیدار شدن زورکی، آنهم در روزهای تعطیلات کریسمس. میتوانست تا ساعت ده و یازده، یا شاید هم دیرتر، در رختخواب بماند و غلت بزند. اما مجبور بود که با اولین فریاد پدرش، مثل سربازی چموش، زرنگ و آمادهبهخدمت، از تخت پایین بیاید و پشت میز صبحانه بنشیند و زیر نگاه نافذ پدر صبحانه بخورد، لباس اسکی سبزش را تن کند و راهی شود: راهی جایی که از آن نفرت داشت، کوهستان. جایی که تمام شوق تعطیلات زیر کفشهای بزرگ اسکی له میشد. ورزشی که از آن متنفر بود و از چهارسالگی، بهزور پدر، شروعاش کرده بود."
پاراگراف ابتدایی داستان به "آلیس دلاروکا" دختر هفتسالهای میپردازد که به اصرار پدرش اسکی میکند. او دوست دارد به پدرش "نه" بگوید و احساساتش را در این مورد بیان کند اما نمیتواند. او با خودش فکر میکند شاید وقتی بزرگ شود بتواند احساساتش را به خوبی بیان کند و آنگونه که دوست دارد زندگی کند. آلیس، هنگام مسابقه اسکی در یکی از روزهای سال 1983 دچار حادثه شده و توانایی حرکتیاش محدود میشود.
شخصیت دیگر داستان "ماتیا" پسری است که خواهر دوقلویی استثنایی دارد (بهلحاظ ذهنی متفاوت یا بهقولی معلولیت ذهنی). او در یکی از روزهای سال 1984 به جشنتولد یکی از همکلاسیها دعوت میشود و از اینکه میبایست خواهر خود را هم به جشن ببرد رضایت ندارد. او را در پارک میگذارد و خودش بهتنهایی میرود اما وقتی بازمیگردد اثری از خواهرش نیست.
این اتفاقات همچون زخمی بر جسم و روح آنها باقی میماند. این دو در نوجوانی با یکدیگر آشنا میشوند و...
داستان در مقاطعی خاص از سال 1983 تا 2007 به صورت موازی روایت میشود.
*****
ما بهطور معمول بابت اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است خودمان را عذاب میدهیم. اینکه دیگران مقصر بودند و اینکه ما بابت فلان اتفاق مقصر بودهایم و از اینقبیل خودآزاریها چه تاثیری در روح و روان ما میگذارد یکی از مفاهیم مطرحشده در داستان است. شخصیتهای اصلی داستان جامعهگریزند و جامعهگریزی آنها ریشه در همین قضیه دارد.
در نقطه مقابل بهنظر میرسد برای برخی افراد، تنهایی انتخاب مناسبتری است. بر چه اساسی انتظار داریم همگان باید به دنبال پذیرفتهشدن در جامعه و چسبیدن به دیگران باشند!؟
*****
نویسندهای جوان و خوشتیپ با مدرک دکترای فیزیک و کتابی کمحجم! با عنوان و موضوعی در رابطه با تنهایی... و سادگی داستان... همه دست به دست هم میدهند تا علاوه بر پرفروش شدن، جوایز زیادی ( از جمله جایزه استرگا در سال2008 که مهمترین جایزه ایتالیایی است) را درو کند و سریعاً به زبانهای مختلف ترجمه شود و در اکثر نقاط نیز توفیق بیابد.
....................
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه بهاره مهرنژاد، نشر افراز (با رعایت کپیرایت)، چاپ اول 1392، تیراژ 1100نسخه، 119 صفحه(!؟)
پ ن 2: نمره من به کتاب 3.6 از 5 است. (نمره در گودریدز 3.6 از مجموع 29036 رای و در سایت آمازون 3.9) در همین چند روزهی اخیر نزدیک 300 رای به تعداد آراء گودریدز اضافه شده است که نشان میدهد هنوز مورد توجه است.
پ ن 3: انتخابات پست قبل تا فردا ادامه خواهد داشت منتظر نظرات شما در پست مربوطه هستم.
پ ن 4: یکی از دوستان عزیز که کتاب را به زبان اصلی خوانده است در مورد داستان و تفاوتهای ترجمهای که ما خواندهایم با اصل توضیحات روشنگری در اینجا دادهاند که لازم است خوانده شود.
ادامه مطلب ...
پاراگراف ابتدایی داستان چنین است:
«نیکی، اسمی که بالاخره روی کوچکترین دخترم گذاشتیم، مخفف چیزی نیست؛ فقط توافقی بین من و پدرش. جالب اینجاست پدرش بود که دنبال اسمی ژاپنی میگشت، و من شاید به خاطر این خودخواهی که نمیخواستم گذشته را به یاد آورم روی اسمی انگلیسی پافشاری میکردم. بالاخره با نیکی موافقت کرد، معتقد بود این اسم حالوهوایی شرقی دارد. نیکی امسال، در ماه آوریل، وقتی روزها هنوز سرد بود و سوزنریز باران بیداد میکرد، به دیدنم آمد. شاید هم میخواست بیشتر پیشم بماند، نمیدانم. اما خانهٔ من در بیرون شهر و سکوتی که آن را در بر گرفته بود، حوصلهاش را سر برد، و چیزی نگذشت که آشکارا برای بازگشت به لندن بیتابی میکرد.»
راوی زنی میانسال و ژاپنی است که همسری انگلیسی داشته و حالا هم در انگلستان زندگی میکند. زمانِ حالِ روایت، چند ماه پس از دیدار نیکی از مادرش است. نکتهای که برای من مهم بود، نوعی نیاز به فرار از گذشته در ذهن راوی است اما جالب است که از همین ابتدا نوکِ پیکانِ روایت به سمت گذشته است. در ادامه خواهیم دید که راوی (اتسوکو) به دو مقطع از زندگی خود ارجاع میدهد: گذشته نزدیک، که همین دیدار پنج روزهی دختر دومش نیکی است؛ و گذشتهی دور، زمانی است که او در ناکازاکی زندگی میکند و دختر اولش (کیکو) را باردار است.
در همان صفحات ابتدایی مشخص میشود سالها قبل، اتسوکو و دخترش در شرایطی خاص مهاجرت کردهاند و کیکو (که پدرش ژاپنی است) در گذشتهی نزدیک خودکشی کرده است.
به نظر من خواننده اگر میخواهد لذتِ کامل از خواندن این کتاب ببرد لازم است که به انگیزههای راوی از روایت فکر کند. اگر این امر مغفول بماند، البته مسائلی نظیر پیامدهای جنگ و بمباران ناکازاکی، تفاوت و تغییرات فرهنگی ژاپن قبل و بعد از جنگ، مرگ و یکی دو موضوع دیگر، منفرداً در ذهن او پررنگ میشود. چنانچه دقیق هم خوانده باشد یکی دو سوال اساسی در ذهنش شکل میگیرد که نمیداند جوابش را از کجا باید بگیرد! اما اگر انگیزهی روایت را بچسبد و رها نکند این مسائل و موضوعات با هارمونی دلچسبی در کنار هم قرار میگیرند و به قول علما فیض اکمل را خواهد برد... هرچند آن دو سوال کماکان سوال باقی خواهد ماند!
*****
این دومین کتابی است که از این نویسندهی انگلیسیِ ژاپنیالاصل خواندم. همهی هفت رمان ایشان به فارسی ترجمه شده است. از میان این هفت اثر، پنج رمان در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور داشت (در ورژن آخر یکی از آنها حذف شده است که از قضا گزینهی مزبور "هرگز رهایم مکن" است که من بهشخصه از خواندنش لذت بردم) که "منظر پریدهرنگ تپهها" یکی از آنهاست. این کتاب اولین اثر نویسنده (1982) است.
.......
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه امیر امجد، انتشارات نیلا، چاپ دوم1389، 2200 نسخه،203صفحه
پ ن 2: نمره من به کتاب 4.4 از 5 است. (در گودریدز 3.7 و در سایت آمازون 4.1)
ادامهی مطلب خطر لوث شدن را دارد.ادامه مطلب ...