میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پاییز پدرسالار- گابریل گارسیا مارکز

خزان خودکامه یا پاییز پدرسالار توصیفی شاعرانه و خاص از یک دیکتاتور تیپیکال از خطه‌ی آمریکای لاتین است که البته با مختصری حذف و اضافه می‌توان بر دیکتاتورهای نقاط دیگر جهان تطبیق داد. داستان از جایی آغاز می‌شود که در تعطیلات انتهای هفته، لاشخورها با شکافتن توری پنجره‌های عمارت ریاست‌جمهوری وارد آن می‌شوند و برخی از مردم با دیدن این صحنه بالاخره جرئت می‌کنند وارد محوطه کاخ شوند. برخی از آنها در روزهای گذشته یک گاو را برای لحظاتی روی ایوان کاخ دیده بودند اما از آنجایی که گاوها نمی‌توانند از پله‌ها بالا بروند و وارد اتاق مخصوص بالاترین مقام کشوری بشوند به این نتیجه رسیده بودند که چنان چیزی را ندیده‌اند! اما حالا با دیدن لاشخورها...

درهای عمارت با کوچکترین فشار باز می‌شود، خبری از سربازان و محافظان نیست، خبری از خیل زنان و فرزندان نامشروع دیکتاتور نیست، هیچ‌کس نیست و علف‌های هرز همه‌جا را فرا گرفته است. در ساختمان اصلی تاپاله گاو و لاشه‌های گاو که توسط کرکس‌ها خورده شده است در همه‌جا دیده می‌شود و بالاخره:

در آنجا او را دیدیم، در تک‌پوش نظامی نخی بی‌نشان و پوتین‌هایش، با مهمیز طلا بر پاشنه چپ، پیرتر از همه پیرمردها و همه جانوران خشکی یا دریا، دمر بر زمین دراز کشیده و دست راستش را بالش سر کرده بود، همان‌گونه که هر شب، در همه شب‌های دراز زندگی نکبت‌بار مستبدی منزوی خوابیده بود.

ژنرال پیرمردی است که بنا به روایات مختلف بین 107 تا 232 سال عمر کرده بود، عمری دراز و افسانه‌ای و حکومتی که بسیار طولانی می‌نمود و به جاودانگی پهلو می‌زد. اما از آنجا که هیچ چیز این دنیا ابدی نیست، زمان او نیز به پایان رسید و چیزی از او باقی نماند، جز جنازه‌ای دریده شده توسط لاشخورها، عمارتی آکنده از تاپاله گاو و فضله پرندگان، حدود پنج‌هزار فرزند نامشروع، تصویری که همه‌جا بود، مملکتی به فنا رفته، افسانه‌هایی در مورد او و خانواده‌اش، شعرها و ترانه‌هایی در هجوش، داستان‌هایی در باب جنایات و کارهای احمقانه‌اش... داستان در واقع روایت شاعرانه و تلخی است از زندگی او. کتاب حاوی شش پاره است که همگی با همان صحنه ابتدایی داستان یعنی پیدا شدن جسد دیکتاتور آغاز می‌شود. مثل شعری بلند و شش‌تکه که هر تکه‌اش با ابیاتی تقریباً مشابه آغاز شده باشد. 

*******

مارکز این اثر را مهمترین کار ادبی خودش می‌داند. سال‌ها روی آن کار کرد و چندین بار آن را متوقف و دوباره از نو آغاز کرده بود و آن‌قدر این کار را ادامه داد تا لحن و ساختار مناسب و مورد نظرش را یافت. اصولاً نوشتن داستان دیکتاتورها از موضوعات اساسی و مورد علاقه نویسندگان آمریکای لاتین است و چه آثار نابی...

در این داستان مارکز تلاش کرده است عصاره دیکتاتورهای منطقه کارائیب را در شخصیت داستانش بریزد. مارکز نقل می‌کند که ژنرال عمر توریخیوس (دیکتاتور پانامایی از 1972 تا 1981) دو روز قبل از مرگش به او گفته است:«خزان خودکامه بهترین داستان توست؛ ما همه همانطور هستیم که تو توصیف می‌کنی!»... در ادامه مطلب خواهیم دید که مارکز آنها را چگونه توصیف کرده است.

این کتاب دست‌کم شش ترجمه‌ چاپ شده دارد که ممکن است به زودی به هفت افزایش یابد. اولین بار  انتشارات امیرکبیر در سال 1358 با ترجمه حسین مهری این کتاب را روانه بازار کرده است. پس از آن ترجمه محمد فیروزبخت است که توسط پنج ناشر مختلف وارد بازار شده است. محمدرضا راه‌ور و سهیلا اینانلو نیز طبع و بخت خود را آزموده‌اند اما تنها ترجمه‌هایی که از چاپ اول (با یک ناشر) عبور کرده‌اند، ترجمه‌های کیومرث پارسای (چاپ یازدهم1395) و اسدالله امرایی (چاپ سوم 1395) است. در ادامه مختصری در این خصوص نیز خواهم نوشت.

...........................

پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 3.9 است (در سایت آمازون 4.1 و در گودریدز 3.84 از مجموع 13560 رای).

پ ن 2: مشخصات کتاب من، نشر ثالث، ترجمه اسدالله امرایی، چاپ اول1391، تیراژ 1100نسخه، 296صفحه

 

ادامه مطلب ...

آقای رئیس جمهور - میگل آنخل آستوریاس

داستان با توصیف گدایان شهر آغاز می‌شود. گدایانی که به واسطه رقابتشان چشم دیدن یکدیگر را ندارند و تا می‌توانند یکدیگر را اذیت می‌کنند. آنها شب‌ها برای خوابیدن به رواق کلیسا می‌آیند. یکی از این گداها به نام گداخُله و معروف به عروسک مقوایی، مرد مفلوکی است که نسبت به کلمه "مادر" حساس است و دیگران با دستاویز قرار دادن این نام، حتا در موقع خواب هم او را به ستوه می‌آورند. شبِ شروع روایت در رواق کلیسا، این بدبخت بعد از چند روز نخوابیدن، تازه به خواب رفته است که سایه‌ای وارد کلیسا می‌شود درحالیکه صدای رفت و آمد سربازان نیز به گوش می‌رسد. سایه وقتی از کنار گداخُله عبور می‌کند هوس می‌کند مثل دیگران کرمی بریزد! به او نزدیک می‌شود و با پا ضربه‌ای به او می‌زند و کلمه مادر... را نیز به زبان می‌آورد. عروسک مقوایی از خواب می‌پرد و به خیال خودش به روی گداشَله می‌پرد و انگشتانش را در چشمان او فرو می‌کند و دماغش را گاز می‌گیرد و چنان با پا ضربات متعددی به نقطه‌ی حساس وارد می‌کند که طرف بدون اینکه بتواند واکنشی نشان بدهد نقش زمین می‌شود. عروسک مقوایی از کلیسا فرار می‌کند درحالیکه جسد کلنل خوزه پارالس فرمانده شهربانی پایتخت در رواق کلیسا برجا می‌ماند!

کلنل از یاران نزدیک رئیس‌جمهور است. مرگ او بدین‌صورت و به وسیله یک گدای دیوانه قابل پذیرش نیست... حتماً توطئه‌ای در کار است و البته هر رویدادی، فرصتی است تا یکی دو چهره‌ی مورد سوءظن از صحنه سیاسی حذف شوند (با توجه به این‌که لیست دیکتاتورها در این زمینه همیشه به‌روز است!). فردای آن روز در اتاق بازپرسی، پس از کشته شدن یکی از گدایان در زیر شکنجه، همه‌ی گدایانی که شاهد قتل کلنل توسط گداخُله بودند به این حقیقت شهادت می‌دهند که قتل توسط ژنرال کانالس و کارواخال (وکیل دعاوی) صورت پذیرفته است و این‌گونه دومینوی داستان آغاز می‌شود و ما با دیکتاتوری دیگر از خطه‌ی آمریکای لاتین به نام آقای رئیس‌جمهور آشنا می‌شویم...

"آقای رئیس‌جمهور" (ال‌سینیور پریزیدنته) یکی از اولین و برجسته‌ترین رمان‌های آمریکای لاتین با محوریت حضور دیکتاتور است. معروف است که آستوریاس این داستان را با عنایت به خلقیات دیکتاتور گواتمالایی "استرادا کابررا" نگاشته است. آستوریاس بعد از سقوط کابررا و گرفتن مدرک حقوق برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و طی ده سالی که در پاریس بود روی نوشتن این رمان نیز متمرکز بود. دیکتاتورِ حاضر در داستان اسمی ندارد و همچنین موقعیت جغرافیایی کشورش نیز جایی نامشخص در آمریکای لاتین است. می‌توان گفت نویسنده به وضعیتی عام نظر دارد و به نظرم در این راه موفق بوده است و به‌ همین خاطر، انتشار کتاب در گواتمالا سالها به تاخیر افتاد چون حاکم بعدی نیز تلاش داشت بر تمام شئونات جامعه کنترل داشته باشد!

نثر آستوریاس در هنگام توصیف به‌غایت شاعرانه است و تعابیر و تشبیهات شاعرانه کاربرد بسیاری در این داستان دارد و گاهی نیز وارد مرزهای سورئالیسم و رئالیسم جادویی می‌شود. تعابیر شاعرانه‌ی نویسنده گاه ساده و گاه پیچیده‌اند:

در مناطق استوایی شب‌های آوریل سرد و تاریک و آشفته‌مو و غمگینند گویی بیوه‌زنی هستند که روزهای گرم مارس را چون شوهر عزیزی از دست داده‌اند.

باد در شاخه ورجه ورجه می‌کرد. در مکتب شبانه قورباغه‌ها که در آن خواندن ستاره‌ها را فرا می‌گرفتند روز طلوع می‌کرد. محیط هضم‌کردن خوشبختی! حواس پنجگانه نور.

گاری با منبع آب از کوچه می‌گذشت. شیر آبش اشک می‌ریخت، در حالی‌که ظرف‌های فلزی مردم می‌خندیدند.

اولی ساده، دومی سخت و عجیب (اشکِ مترجم درآر! و ایضاً اشکِ خواننده!!) و مورد آخری شبیه یک هایکوی زیبا!

*****

میگوئل آنخل آستوریاس (1899 – 1974) شاعر و نویسنده گواتمالایی برنده نوبل ادبیات در سال 1967 است. با کمال تعجب اثری از این نویسنده در لیست 1001 کتاب نیست... در حالی‌که همین کتاب به نظر من لیاقت حضور در این لیست را دارد. عمده‌ی آثار او به فارسی ترجمه شده است. آقای رئیس‌جمهور را خانم زهرا خانلری ترجمه و انتشارات خوارزمی منتشر نموده است. کتابی که من خواندم چاپ پنجم در سال 1356 است که تیراژ 11000 تایی دارد. آدم این تیراژها را می‌بیند چشمانش گِرد می‌شود!

مشخصات کتاب؛ مترجم خانم زهرا خانلری، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم بهمن 1356، تیراژ 11000 نسخه، 408صفحه

................

پ ن 1: نمره کتاب 4.7 از 5 است. ( در سایت گودریدز نمره‌ی 4 از مجموع 2136 رای و در سایت آمازون 4.3)

پ ن 2: کتاب بعدی راسته کنسروسازی اشتین‌بک است. و البته روح پراگ ایوان کلیما نیز به تواتر چند قسمتی همراه ما خواهد بود.

  ادامه مطلب ...