قبل از اینکه در مورد صحرای تاتارها بنویسم بد ندیدم که داستان کوتاهی از همین نویسنده را به صورت صوتی به یاد ایام قدیم در وبلاگ قرار دهم. این داستان کوتاه از لحاظ درونمایه ارتباط نزدیکی با صحرای تاتارها دارد و به نظرم پیشدرآمد خوبی برای مطلب بعد خواهد بود. این داستان را از کتاب "کولومبره و پنجاه داستان دیگر" با ترجمه مرحوم محسن ابراهیم (نشر مرکز) انتخاب کردم. طرح روی جلد کتاب به همین داستان ارتباط دارد و توسط خود نویسنده کشیده شده است.
لینک صوتی داستان: اینجا
.......................
پ ن 1: چون یک نفس خواندهام و زمین هم کج بوده است لذا چند تپق دارد!
نوروز در راه است و بهاریه نطلبیده مراد! همانطور که از اسم نوروز پیداست، اجداد ما بر این عقیده بودهاند که در چنین ایامی همهچیز نو میشود و میبایست نو شود. در فواید نو شدن قبل از ما بسیار گفتهاند و شما بسیار شنیدهاید.
یکبار در ایام شباب با یکی از دوستان در چنین روزهایی نشسته بودیم (دوران مجردی بود و این امکان وجود داشت تا در چنین ایامی بنشینیم!). آن دوست مشغول ورق زدن تقویم سال بعد بود و احتمالن در خصوص تعطیلات غور مینمود... ناگهان با حالت برافروختهای جملهی نگاشته شده بر روی یکی از صفحات که نقل قولی از ژانپل سارتر بود را خواند که تقریبن چنین مضمونی داشت: چهقدر خوب بود آدم، همانگونه که بهراحتی زیرپوش خود را عوض میکند میتوانست عقیده خود را نیز عوض کند. طبعن آن دوست ما به شدت با این قضیه مخالف بود و البته "زندگانی و عقاید ایشان" موضوع منبر ما نیست! موضوع منبر ما همانا "صعوبت تغییر" است، همان که سارتر نیز حسرتش را میخورد.
باقی در ادامه مطلب
*****
پ.ن1: این هم عیدی من به همه دوستان...داستان صوتی: اینجا (قسمت1 - قسمت2 - قسمت3)
پ ن2: تعطیلات چنانچه قسمت باشد عازم اسپانیا و سپس آرژانتین خواهم بود. جای همه دوستان را خالی میکنم پیشاپیش...پس از بازگشت از آمریکای جنوبی به بخش سرطان سر خواهم زد. زنگها برای که به صدا در میآید و سپس قهرمانان و گورها و بعد اگر فرصت شد, آن رمان سولژنتسین!
پ ن3: لیست کتابهای باقیمانده کتابخانه دوستمان هم برای فروش در اینجا قابل مشاهده میمیاشد.(به همان لینکی که در وبلاگ ایشان هست مراجعه شود)
ادامه مطلب ...در کامنتهای پست قبل "مداد سیاه" اشاره ای به جایگاه برخی داستانهای ذکر شده به نسبت کارهای پیشین ساعدی داشت که بد ندیدم چند تکه کوتاه را در ادامه مطلب بیاورم به همراه یکی دو عکس که خالی از لطف نیست دیدنش...
مجموعه 8 داستان کوتاه از نویسنده نوبلیست آلمانی هاینریش بل که در فاصله سالهای 1949 تا 1951 نگاشته شده است. داستانها عمومن به فضای آلمان بعد از جنگ که با فقر و تورم و مشکلات اقتصادی اجتماعی دست به گریبان بود, اختصاص دارد.
طعم نان : لذت خوردن نان توسط یک مرد گرسنه...
مرگ لوهن گرین: پسرک فقیری که از برداشتن ذغال از واگن های ذغالسنگ امرار معاش می کند تیر می خورد و در بیمارستان...
تجدید دیدار با دهکده: توصیف دهکده ای بعد از جنگ...
روابط: اهمیت داشتن روابط برای یافتن شغل و مسابقه در جلب توجه مانیکوریست دختر آقای وزیر در این راستا...
مرده ها دیگر فرمان نمی برند: توصیف سربازی که گویی وسط جنگ به خواب رفته است و خطر را احساس نمی کند...
کاسبی کاسبی است: رفیق سابقی که حالا با قاچاق فروشی به نوایی رسیده است و ...
برخیز برخیز دیگر...: قبرستان...بعد از جنگ...!!
داستانی خوش بینانه
در این داستان با توجه به این که فضای تمام داستان ها تیره و تار است نویسنده عنوان می کند که می خواهد به درخواست مخاطبانش یک داستان خوش بینانه بنویسد...
این داستان را به صورت صوتی درآورده ام که می توانید در لینک زیر آن را بشنوید.
پ ن 1: دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم سلینجر , بوف کور هدایت, ابر ابله ارلند لو حایز اکثریت مطلق شدند و فقط در گروه حجیم ها انتخابات هنوز ادامه خواهد داشت...عجله ای هم نیست!
پ ن 3: شماره پینوشت حکمتی دارد. چند ساعت قبل یکی از نمایندگان مخالف کابینه وسط حرفاش خطاب به رییس جمهور منتخب قریب به مضمون چنین چیزی گفت که انتخاب شما در مرحله اول با تدبیر یا بصیرت "ایشان" صورت پذیرفت!! این سوال برای من پدید آمد که از دو حال خارج نیست: 1- رای روحانی به حد انتخاب شدن در مرحله اول نبوده است اما "ایشان" دخالت کرده اند و خلاصه آره... 2- رای روحانی به اندازه انتخاب در مرحله اول بوده است اما خیلی راحت می شد یه کاری کرد که بکشه به مرحله دوم یا اساسن نیست و نابود بشه آراء اما "ایشان" دخالت کردند و خلاصه آره... من البته هیچکدام از این دو حالت را تایید نمی کنم چون سرم به تنم زیادی نکرده اما حالت سومی را متصور نیستم مگر این که نماینده محترم نعوذ بالله کرسی شعر می فرمایند. اصن خود ایشان یکی از گزینه ها را انتخاب نمایند به من چه!
این نویسنده اسکاتلندی را همه ما با جزیره گنج می شناسیم. که البته این هم به مدد انیمیشن های متعددی است که از روی این داستان ساخته شده است و در کودکی راه به راه نشانمان می دادند... البته نه این که از این قضیه شاکی باشم... نه... به هر حال از خیلی از کارتونها بهتره... بگذریم...
این نویسنده قرن نوزدهمی(1850-1894) شاهکار معروف دیگری هم دارد: دکتر جکیل و مستر هاید ... که در ژانر علمی تخیلی نوشته شده است و اتفاقاً هر دو این کتابها (این و جزیره گنج) در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارند.
اما این داستان کوتاهی که در ادامه لینک صوتی اش را می گذارم داستان قشنگ و قابل تاملی است و به پست های قبلی هم می آید! فقط مشکلش صدای میله و رکوردر مزخرف چینی اش است...
...
لینک داستان صوتی : اینجا
...
داستان را از کتاب مجموعه داستان های طنز "خرمگس و زن ستیز" که آقای حسین یعقوبی گرداوری و ترجمه نموده است انتخاب کرده ام.(انتشارات مروارید, چاپ دوم, 1386, تیراژ1650نسخه, 256 صفحه, 3500تومان)