ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قبل از اینکه در مورد صحرای تاتارها بنویسم بد ندیدم که داستان کوتاهی از همین نویسنده را به صورت صوتی به یاد ایام قدیم در وبلاگ قرار دهم. این داستان کوتاه از لحاظ درونمایه ارتباط نزدیکی با صحرای تاتارها دارد و به نظرم پیشدرآمد خوبی برای مطلب بعد خواهد بود. این داستان را از کتاب "کولومبره و پنجاه داستان دیگر" با ترجمه مرحوم محسن ابراهیم (نشر مرکز) انتخاب کردم. طرح روی جلد کتاب به همین داستان ارتباط دارد و توسط خود نویسنده کشیده شده است.
لینک صوتی داستان: اینجا
.......................
پ ن 1: چون یک نفس خواندهام و زمین هم کج بوده است لذا چند تپق دارد!
سلام
خداقوت
یادایام قدیم بخیر
سلام
یاد ایامی که در گلشن...
سلام
کولومبره را خواهم شنید و بدجوری منتظر صحرای تاتارها هستم.
سلام
احتمالاً خوشتان خواهد آمد و خواهید دید که به نوعی صحرای تاتارها در ذهن تداعی میشود.
سلام
کولومبره رو شنیدم! انتخاب خیلی خوب و هوشمندانه ای بود. طعم یک داستان خوب رو بعد از مدت ها و لابه لای کارهایی که مجال زندگی رو از آدم می گیرند، چشیدم. متشکرم.
سلام
خیلی خوشحال شدم...
به نظرم خیلی عمیق و تکاندهنده بود.
سلام
خیلی ممنون.خیلی داستان جالبی بود.
ممنون برای زحماتتون
سلام
خوشحالم که خوشتان آمده است.
صحرای تاتارها شاید کمی کند و غیرجذاب بهنظر برسد اما عمیق است و مهم.
بادیآرتیست را بیخیال شوید!
نام گل سرخ را امروز شروع کردهام که احتمالاً خواندنش زمان خواهد برد.
سلام
صحرای تاتارها رو گذاشتم تو لیست در یک فرصت مناسب.من نمیدونستم نام گل سرخ تجدید چاپ شده ،خیلی دلم میخواد بخونمش
سلام
بله در فرصتی مناسب... البته وقتی خواندی به این اصطلاح "فرصت مناسب" احتمالاً جور دیگری نگاه خواهی کرد!
نام گل سرخ با ترجمهای جدید چاپ شده است. من البته همان قدیمی را دارم.
داستان زیبا و عمیقی بود، به نظرم همه ی آدم ها توی زندگی با این دست چالش ها روبرو می شن ؛ چالش هایی که فقط دو راه حل دارند: یا باید قوی و ریسک پذیر باشی و برای مبارزه با کولومبره ها به آب بزنی یا باید تمام عمر با کابوس زندگی کنی و گاهی این کابوس تمام زندگیتو می بلعه بدون اینکه حتی ماهیت شو فهمیده باشی، مثل استفانو ؛ تراژدی محض همینه.
سلام
ممنون از توجه و وقتی که گذاشتید.
گاهی حتا بحث مبارزه با کولومبرهها نیست بلکه مواجهه و روبرو شدن با واقعیات است.
یک تراژدی محض و تکرارشونده.
صحرای تاتارها به نوعی بسط همین قضایاست.
سلام
راستش خودم بعد از نوشتن فرصت مناسب تو کامنتم به این فکر افتادم که چقدر از آینده مطمئنم .شاید برای حداقل فکر کردن به مفهوم زندگی همین داستان کوتاه صوتی کافی باشه.اصلن همین امروز میرم کتابو میگیرم
ولی خیلی دلم میخواد در کنار کتاب خوندن و فکرکردن کمی هم واقعن زندگی کنم تا موقع مرگم احساس استفانو رو نداشته باشم.تا حالا که همیشه از دست کولمبره فرار کردم
سلام
حالا خیلی هم عجله نکنید!
این تصمیمی که گرفتهاید تصمیم خوبی است باید با کولومبره روبرو شد
سلام میله جان
از بوتزاتی چن وقت پیش راز جنگل پیر رو خوندم. فضای تخیلی و سوررئالی داشت. جالب بود.
الانم محض اطلاع مشغول موراکامی هستم.
سلام بر معلم جوان
سال بعد حتماً طلسم موراکامی نخواندن خود را باطل میکنم! همین جا قول میدهم
این داستان یه چیزی میخواست بگه...ولی خوب نگفت.



ممنون از داستان صوتی.مثل همیشه عالی بود.
مابقی دوران مقدس زیر پرچم رو هم باید تهران باشم.
تهران.دود.شلوغی.انقلاب
سلام

ممنون از لطفت... دیگه یه سرباز وطن از آدم درخواست کند باید سریعاً اجابت شود.
البته اگر غزالی در بغداد نباشد
چشم بر هم بزنید تمام شده است! خدمت را میگویم. عمر هم البته که همینطور است...
سلام
قشنگ بود و وحشتناک
افسانهی نادری بود
سلام
بله و "وحشتناک" توصیف خوبی است.
داستان خوبی بود. اما مینیمال رو ترجیح میدم. به گمانم یه کم اطناب داشت.
راستی آخرش خوردش که
سلام
حجمش متناسب بود منتها برای سلایق مختلف طبعن احساس متفاوتی ایجاد میکند بخصوص که شما مینیمال رو ترجیح میدهید.
آخرش همه خورده میشویم
سلام
فایلش دانلود نشد و من آنلاین گوش دادم
داستان عالی بود و روایت هم عالی
یک تک نوازی پیانو هم خودم رویش گذاشتم که حسابی چسبید
ممنون
سلام

نوش جان
محصول جدید را برایم بفرستید ببینم چطور شده است
سلام
چقدر غم انگیز ، هول آور ، مرموز و در عین حال ملموس بود این حکایت .
همنشین بودن اوهامی که گاه تمام عمر دست از سر آدم برنمیدارند و بعد ، یک روز آدم منوچه میشود که هیچ تر از هیچ بوده اند ...
تشکر برای انتخاب و روایت این داستان .
نمیدانم چرا همزمان یاد غزاله علیزاده و شانتال آکرمن افتادم ، با خودکشی های شان.
سلام
نوش جان
البته با توجه به غمانگیز بودنش این جمله نوش جان چندان درخور نیست ولی بیشتر از زاویه روشنگریاش عرض کردم
با سلام
قبل خواب گفتم با یه قصه بخوابم اما این از اون قصه هابود که برعکس ادمو بیدار میکنه.
فکر کنم حالا حالاها باید فکر کنم و کولومبره هامو کشف کنم.
انتخاب و روایتتون رو دوست داشتم.
سلام
بله واقعن عجب قصه ایست... پر مایه و بیدارکننده...ولی ما زود دوباره خوابمون میبره و باید مدام خودمون رو بیدار کنیم.
سلام
خاطره خوبی از این بخش داستان صوتی وبلاگت دارم.
چرا دیگه داستان صوتی نمیزاری؟
سلام
خودم هم خیلی دوست دارم این بخش را... اما زمان و زمان و کمبود زمان تنها دلیل آن است. یا دلیل اصلی است.
عنقریب وبلاگ را برای حداقل یک ماه تعطیل میکنم. هم خسته شدهام و هم از کمی وقت و عدم امکان سر زدن به رفقا و ... کاری نمیتوانم بکنم. یک ماه تعطیلی و مرخصی واقعاً لازم است.
میله عزیز میشه یه غرغر کوچولو بکنم؟
عجالتا کاری کنید که این پست رو بشه توی دسته ادبیات ایتالیا پیدا کرد
اتفاقاً پیشنهاد خوبی است شیرین جان
الان امکان این هست که در دو دسته قرار بگیرد. قدیمها این امکان نبود و فقط بایست در یک دسته قرار میگرفتند.
خوب، غرغرم را پس می گیرم! نگاه کردم و دیدم فایل های صوتی را جداگانه گروه بندی کرده اید.
)
ممنون! تا بحال دقت نکرده بودم به این بخش و از گوش دادن به این داستان کوتاه هم لذت بردم. ناخودآگاه یاد آهنگ Immortality افتادم که جزو آهنگهای محبوبم هست و این عبارتش:
Fulfill your destiny
فکر کنم بطور ناخودآگاه همیشه اینکار را کرده ام و هر چند گاهی زندگی ناجور این بی باکی را پاداش (!) می دهد باز هم ترجیح می دهم ضربه ها و زخم ها را با خودم داشته باشم تا حسرت ها را.
آه خیلی عمیقی کشیدم آخر داستان! از آن آه های جانسوز که ظاهرا دینو بوتزاتی استاد درآوردنش از عمق جان خواننده است!
(یک راهنمایی کوچولو: کولومبره را با ب ساکن تلفظ کنید. بوتزاتی را هم بدون تشدید روی ت. می دانم سخت است تصور اینکه یک اسم ایتالیایی می تواند تشدید نداشته باشد اما ایندفعه واقعیت دارد
ممنون بابت این فایل. هدیه خوبی بود
هدیه گرفته شده پس داده نمیشود!
البته قصد من از معرفی فقط برآوردن آه نیست اما چه میشود کرد!
یاد یک خاطره افتادم:
برای یک دوستی میخواستم کتابی هدیه بگیرم و قصدم این بود کتابی بگیرم که باصطلاح شاد و امیدبخش باشد (داخل پرانتز یاد یکی از دوستان افتادم که تار میزد بعد یکی دیگر از دوستان به شوخی بعد از نواختن یک قطعه درخواست میکرد حالا یک قطعه شاد-جدید بزن!) خلاصه هرچه به ذهن خودم فشار آوردم رمانی با این صفات که در عینحال عمیق و دارای "حرف" باشد نیافتم! رفتم شهر کتاب و با یکی از مسئولین آنجا مشکلم را در میان گذاشتم و خلاصه یک ساعتی را در میان کتابها چرخ خوردیم و در مورد گزینههای مختلف بحث کردیم و نهایتاً ایشان هم به نتیجهای نرسید و گفت تا حالا از این زاویه به رمانهای شاهکار دقت نکرده بودم! بله... این رمانها آه از نهاد آدم بلند میکنند. من این وسط مقصر نیستم!
هر دو راهنمایی درخصوص ادای کلمات بسیار لازم است.
واقعاً بدون تشدید ادا کردن ت دوم از اسم بوتزاتی بسیار سخت است!!
نوش جان
ممنون
سلام و عرض ادب