پاسی از شب گذشته است و شازده احتجاب روی صندلی راحتی خود نشسته است. با نگاه به عکس هایی که روی دیوار مقابلش آویزان است , خاطراتی از گذشته در ذهنش مرور می شود (پدربزرگ و پدر و مادرش و عمه هایش و البته همسر مرحومش فخرالنساء) و در عین حال رفتار و گفتار کلفتش فخری نیز در ذهنش نقش می بندد. در اخرین لحظات عمر شازده, برخی از مهمترین و تاثیرگذار ترین صحنه های زندگیش پیش چشمش می آید و از لابلای این یاداوریهای غیرخطی و پرابهام و پیچیده , خواننده به تصویری تقریبن قابل درک از داستان و شخصیت هایش دست می یابد.
قدر قدرت
منظورم از قدر قدرت , جد کبیر شازده و اجداد والاتبارش نیست! این تیتر به این خاطر انتخاب نشده است که به مضمون نقد ساختار هرمی قدرت در داستان اشاره کند. این هست و تقریبن همه و حتا خود نویسنده در مورد آن نوشته اند. منظورم این است که این کتاب , رمان قدر قدرتی است! و باز هم نه صرفن از لحاظ تکنیکی یا نوع نثر یا نوع روایت و حتا نه از این بابت که هر جمله اش با وسواس و دقت فراوان روی کاغذ آمده است...که اینها همه هست اما قدرقدرت است چرا که یقه خواننده را چنان محکم می گیرد که رهایی از آن کار ساده ای نیست. انگشت در جاهایی می کند که برای ما ناشناخته است اما اثرش محسوس است.باید در صفحه اولش می نوشتند: خطر خفت شدگی! با احتیاط وارد شوید.
یک ادعای شاذ (دور از ذهن)
فخرالنساء تاثیرگذارترین شخصیت زندگی شازده است. می خواهم به خودم جرئت بدهم و بگویم که شازده عاشق فخرالنساء است. این ادعا قطعن برای بیشتر کسانی که کتاب را خوانده اند کمی ثقیل است , می دانم که رفتار شازده در قبال همسرش بیشتر به جنایت شبیه است تا عشق ورزی! و لذا شاید بار کردن مفهوم عشق به رابطه شازده با زنش چندان منطقی نباشد. دلایل من با توجه به متن اینهاست:
- در ابتدای داستان (ص9), شازده پیشانی اش را روی کف دستهایش می گذارد تا : ویا آن نگاه های شماتت بار پدربزرگ و مادربزرگ , پدر و مادر و عمه ها, و حتی فخرالنساء را از یاد ببرد. کلمه "حتا" نشانه جایگاه ویژه است.
- توصیفاتی که از فخرالنساء دارد بسیار دقیق است...اعم از دهان و دندان و نحوه خندیدن و نحوه نگاه کردن و به خصوص خطوط بدن...چه کسی می تواند بخصوص "خطوط بدن" را به این شکل یاداوری کند؟
- نحوه صحبت کردن شازده با همسرش علیرغم اینکه او همیشه طعنه های کلفت بارش می کند...
- اصرار بر شبیه کردن فخری به همسرش و عدم قبول مرگ همسر
- توجه ویژه شازده به دست ها و انگشتان همسر (مثلن ص15 و 50)
- حسرت داشتن عکس های بیشتر از همسرش و آویزان کردن آن در اتاق (ص93)
- دوستت دارم صفحه 115
- حس و شهود خواننده!!
خوشحالم که قبول کردید و قانع شدید! حالا سوال مهم و کلیدی این است که پس حکایت رفتار شکنجه گونه شازده با زنش چیست؟ آیا صرفن بر اساس طعنه ها و کم محلی های فخرالنساء است که شازده به سمت این رفتار کشانده می شود؟ریشه این رفتار متناقض کجاست؟
باقی در ادامه مطلب
مشخصات کتاب من: انتشارات نیلوفر , چاپ چهاردهم 1384 ,تیراژ 6600 نسخه, 118 صفحه, 1800 تومان
ادامه مطلب ...از بلندای آسمانها نه
از پشت دوربینهای قوی نه
از خط سیر دیدگان فرشته های خداوند نه
از پشت عینک بدبینی هرگز
در سرزمینهای دور نه
در سیاره ای دیگر از کهکشانها نه
در افسانه های آدمیان خیال پرداز نه
در خوانده ها و شنیده ها هرگز
.
من در همین پیله سیاه کوچک خود
با چشم کور خود نیز می بینم
که چگونه بچه های تخس دوان دوان
از روی گلها عبور می کنند
که چگونه جوانه ها و شاخه های نورس یک نهال
در دستهایشان خرد می شود
که چگونه بر روی درختان
وحشیانه نام خود را به یادگاری می کنند
و من همه را می بینم
.
با گوش های ناشنوای خویش نیز می شنوم
صدای ضجه گل ها که در زیر پا له می شوند
صدای ترد شاخه ها که می شکنند
و طنین دلخراش آن که
مثل خوره مدام در مغزم تکرار می شود
و صدای قهقهه های مستانه از سر عیش
که حکایت از جنون دارد
جنون شکستن
جنون لگدمال کردن
جنون سوزاندن
جنون ویرانی
بی هیچ دل نگرانی
و من همه را می شنوم
.
به خود نگاه می کنم که
چه شرمگین به دنبال آنها روانم
چه شرمگین خرد شدنها را می بینم
چه شرمگین نهال های زخم خورده را می نگرم
چه شرمگین از قهقهه های آن ها لبخند می زنم
چه شرمگین صدای فاجعه را می شنوم
و چه شرمگین صدای ضعیف درونم را
از انتهای آخرین چاه پر نشده
می شنوم و باز سکوت می کنم
به خواهرم چه بگویم!
به خواهرم چه بگویم!
.
1378/8/12
مشهد
پادگان ل 77
پ ن 1: این شعر حکایتی داشت و لذا بعد از 9 روز شعر دیگری در ادامه آن سروده شد که چند روز دیگر اینجا قرار می دهم...
پ ن 2: کتاب بعدی را با رای اکثریت دوستان انتخاب می کنم کاندیداها به شرح ذیل می باشند:
الف) جاز تونی موریسون ب) خنده در تاریکی ناباکوف ج)رهنمودهایی برای نزول دوزخ دوریس لسینگ د) موعظه شیطان نجیب محفوظ که تا کنون گزینه ب 3 رای و گزینه ج 2 رای و گزینه الف 1 رای داشته است .
پ ن 3: خانم نوشینه پیشنهاد داده اند که مطالب بلند در دو یا چند قسمت بیان شود نظرتان در این خصوص چیست؟ (با تشکر از ایشان و شما که در این خصوص نظر می دهید)