شوهر خواهرم از نوع مردهایی است که عرب ها می پسندند. ازخود راضی است و اعتماد به نفس دارد. دوست دارد به او خدمت کنند. به همسرش به چشم خدمتکار نگاه می کند.
داستان با این جملات شروع می شود. راوی (نادیا) دختری است الجزایری تبار که در فرانسه و در خانواده ای مهاجر و پرجمعیت به دنیا آمده است. از طرفی با فشار ناشی از نژادپرستی و ایزوله شدن (به عنوان یک اقلیت مهاجر) در جامعه بزرگتر مواجه است و از طرف دیگر با سنت های غیر انسانی و مشخصاً ضد زن جامعه کوچکتر دست و پنجه نرم می کند.
به عنوان مثال ,داستان با یادآوری خاطره ای از دوران نوجوانی آغاز می شود; خواهر 16 ساله نادیا عروس شده است و او مسئول آن شده تا ملافه ای که روی آن نشانه رفع باکرگی نقش بسته است را تحویل بگیرد و روی سینی قرار دهد تا خلاصه اطرافیان مشاهده کنند و ... زن ها قیه کشیدند انگار که چهره پیغمبر را دیده باشند. خونریزی و حال نزار خواهر را در کنار حالت از خود متشکر و قهرمانانه شوهرش می بیند و احساس انتقام در وجودش جوانه می زند.
رویای خواهرش ادامه تحصیل و پزشک شدن بود که بر باد رفت, رویای او مکانیسین شدن در یک گاراژ بزرگ است تا به مردانی که در عوض کار کردن وقتشان را به تنبلی می گذرانند فرمان بدهد. رویاهایی که در تضاد با اندیشه های خرافی مادر خانواده و البته سنت های قبایلی است.
مادرم بسیار خرافاتی است. نمی دانم از کجا به این بیماری دچار شده. اما همه جا بدبختی می بیند. کارهایی که در خانه مان ممنوع بود قابل شمارش نبود: نمی بایست سوت بزنیم چون قاصدان مرگ خبردار می شدند... و لیستی بلند بالا که هم خنده دار است و هم گریه دار!
مادرم می توانست پیشگو بشود با این تفاوت که در جام بلورینش چیزی جز احتضار و تصادف های مرگبار و گورهای باز نمی دید.
در این خانواده پدر البته شخصیت نرمالی دارد و با همسایگانی که در داستان با آنها مواجه می شویم تفاوت دارد. به دخترش گوشزد می کند که خارجی بودن و بی پول بودن آدم را به طعمه ای مناسب برای پذیرش بی عدالتی تبدیل می کند و در عین حال تاکید می کند که باید مبارزه کرد حتی اگر آدم از همان اول بداند بازنده است. یا در جای دیگر ریشه عقب ماندگی اعراب را در ضرب المثلی می بیند که به صورت یک باور درآمده است; متوسط باش تا کسی کاری به کارت نداشته باشد, لذا پدر عدم سخت کوشی و جدیت اعراب در کار را به خاطر این باور می داند (ما هم مشکلات مشابهی داریم و ...در جای خودش بحث می کنیم!). پدر در کارخانه رنو کار می کند و بنایی هم بلد است و خانه شان را خودش ساخته است, خانه ای زیبا با هفده پنجره و دو در ورودی و با تلفیقی از نگاه مدرن و سنتی. اما شهرداری روی همین خانه دست گذاشته است و می خواهد آن را خراب کند و به جای آن خانه فرهنگ بسازد. نادیای نوجوان به دیدار شهردار کمونیست می رود تا او را قانع کند تا از این کار صرفنظر نمایند و از همین جا وارد مبارزه اجتماعی می شود و با رسیدگی به دیگران دقیقاً به خودش و به زندگیش و به آینده اش می پردازد...
***
از درونمایه های این داستان کم حجم و خوب می توان به تبعیض جنسی و نگاه تحقیر آمیز به زن در خرده فرهنگ ها, تبعیض نژادی و نگاه تحقیر آمیز به مهاجران , فقر و فساد , و تنهایی اشاره کرد. اما چرا خوشه های نگون بختی؟ به نظر من رسید نویسنده با بیان علل بدبختی اعراب مهاجر و علیرغم مانورهای جانداری که روی مسئله نژادپرستی و وضعیت جامعه دارد , وزن اصلی را روی اعتقادات قربانیان قرار داده است.
درد مادرم به دست هیچ پزشک و شارلاتانی درمان نمی شود. نگون بختی در درون او ریشه دارد. تقدیر در ریزش اشک هایش جای دارد. کافی است گریه کند تا آنچه از آن می ترسد به سرش بیاید.
در جایی راوی می گوید حواسش به ارتباطاتش با فامیل هست (برادرها و پسرخاله ها و پسرعموها) چون اگر حساب کار از دستش دربرود و رو بدهد: در یک چشم به هم زدن موجودیتم را خلع می کنند. و یا بسیار مهمتر, زمانی است که از تنهایی صحبت می کند:
از تنهایی وحشت ندارم. می دانم که این مسئله برای دخترهای دیگر وحشت ایجاد می کند. دائماً صحبتش را می کنند و چون می خواهند به هر قیمتی شده از چنین قسمتی فرار کنند, گیر مردانی خودخواه و عقب مانده با پیری های زودرس می افتند و تنهاتر می شوند.
راوی علیرغم آن که از آگاهی خسته شده است و روشن بینی را دردناک یافته است اما به خواب عمیق فرو نمی رود. اما این نسل فراموش شده می خواهد از سایه بیرون بیاید و حصار تحقیرها را بشکند و به قول خودش شجره اجدادش را بلرزاند (اشاره به سنت ها) .... پایان بندی قشنگی دارد.
بخش هایی از کتاب:
فرانسوی ها آدم های عجیبی هستند: برای محافظت, دور خودشان دیوار می کشند و بعد تعجب می کنند که جز مشتی غریبه کسی در اطرافشان نمانده است. حومه های شهرهای خودشان را جزو کشور نمی دانند, فکر می کنند این قسمت ها از فرانسه جداست, به جهان سوم تعلق دارد...
آن روز فهمیدم که توقع محبت از جامعه, توقع بیهوده ای است و آن چه برای امثال ما باقی می ماند توقع دریافت حداقل احترام بود.
در روستا (منظور یکی از روستاهای الجزایر است) همه چیز ساکن بود. زیبایی داشت اما زندگی نبود. هیچ حرکتی نبود, هیچ چیز تکان نمی خورد...
***
طاهر بن جلون نویسنده فرانسوی مراکشی تبار, برنده جایزه ادبی گنکور در سال 1987 است و علاوه بر آن جوایز و افتخارات زیادی کسب نموده است. آثار او به 43 زبان مختلف ترجمه شده است. این کتاب را خانم صفیه روحی ترجمه و نشر آبی در سال 1379 آن را در تیراژ 2200 نسخه و در 92 صفحه منتشر نموده است.
پ ن 1: این کتاب را از دوست بسیار عزیزی به عنوان هدیه دریافت نمودم به قول خانم همتی دلتون آب!
پ ن 2: برداشت من از نظرات دوستان در مورد تاریخ خوانی: شروع با کتاب "مقاومت شکننده" پس دوستان برای تهیه آن اقدام نمایند تا به صورت تقریباً همزمان شروع کنیم.
پ ن 3: نمره من به کتاب 3.1 از 5 میباشد.
۱. با توضیحات خوبی که دادی کتاب رفت تو لیست خریدم ۲.چقدر ایرانیها شبیه اعراب شذه اند
۳.اصولن فرانسوی ها آدمهای عجیبی هستندبرای محافظت, دور خودشان دیوار می کشند و بعد تعجب می کنند که جز مشتی غریبه کسی در اطرافشان نمانده است. ..................تازه بعدش کافه میروند و سیگار می کشند و نصف بیشتذ آثار ادبی شان همینجوری خلق شده
۴.یادت نره همیشه قیمت کتاب رو هم بگو (تو که مفتی خوندیش)
۵. آخرشم حرف خودت شد دیگه (خداییش هین همه رای گیری الکی بود دیگه ..........هی درخت گفت کتاب مقاومت شکننده تو بازار نیست .....هی من گفتم .........آخرشم ۴ تا اینجا و اینجا و اینجا گذاشتی و تموم : به این می گن دموکراسی به شیوه پرچمی
سلام
1. تایید
2. اما الان در خیلی زمینه ها اونا از ما بهترند
3. تنهایی محرک خوبی برای فکر و نوشتن است
4. همیشه می گویم...ارزان است... درخت توضیحی در این زمینه داده است.
5. والله چه عرض کنم در مورد ترتیب حسین نظری داد و من موافقت کردم و درخت هم موافقت پایه ای داشت با ترتیب و لذا اکثریت حاصل شد
اما در باب این که در بازار نیست من موافق نیستم: در کتابفروشی بهمن کرج (چهارراه طالقانی) دو عدد یافتم که البته الان یک عدد موجودی دارد... در شهر کتاب هم گفتند این کتاب در کتابفروشی ایران (بین مصباح و کارخانه قند) موجود است... چاپ آخر کتاب مربوط به سال 1389 است و بعید است که در بازار نباشد... مطمئنم چرخی در انقلاب بزنید پیدایش می کنید... در شهرستانها را نمی دانم ولی تجربه سفر به انتهای شب می گوید آنجا هم قابل یافت است (البته برخی جاها)
سلام
چه عجب نفر آخر نشدم ... این قصه حاجی بابا جسابی من رو گیر انداخته .....خیلی سخت پیش میره....
کتاب "در گرگ و میش راه" رو حتماً بخونید. بی نهایت شبیه داستان این قصه "خوشه های نگون بختی" است. داستان "تلاش مداوم زنی در جامعه ای بسته و مدر سالار" ولی داستانی واقعی از جامعه ایران در سال های نزدیک که نویسنده داستان خانم زینت دریایی نقش اول داستان هستند
کتاب رو نشر چشمه در 183 صفحه منتشر کرده است.
سلام
نثرش مشکل ایجاد کرده یا کشش ندارد یا...؟
ممنون از معرفیتان ... الان خسرو شیرین کش را تمام کرده ام که از نظر درونمایه به کتابی که شما معرفی کردید شباهت دارد
امیدوارم زودتر خلاص بشوید
سلام بر میله بدون پرچم
.
اول اینکه بنده اومدم پا درکفش شما کنم و یه پست با عنوان تونل بذارم تقریباْ کل کتاب رو بازنویسی کردم! آفرین بر شما که می تونی اینچنین مختصر و مفید بنویسی. از فضای کتابی که معرفی کردی خوشم اومد حیف شد نخوندمش. اسمش منو یاد خوشه های خشم می نداخت واسه همین نرفتم سراغش. بی زحمت اگه میشه از این به بعد به نازک بودن کتاب هم یه اشاره ای بفرما که ما همچین کلاههایی سرمون نره. چون اگه میدونستم کم حجمه از دست نمیدادمش.
زنای عرب که بدبختای واقعی هستند. فرانسه هم به واقع این حالتی رو که نویسنده گفته داره. تفاوت حومه پاریس و مرکز پاریس،مثل تفاوت مناطق بالای هفت تیر تهران با مثلاً شهرای لب مرز بازرگانه! البته توی شهرهای کوچیکترش وضع کمی بهتره.
.
مقاومت شکننده که درخت گفت توی بازار نیست!
راستی من یه دوستی دارم که اغلب کتابا رو با حداقل 25 تخفیف ردیف میکنه. اگه تهرانیا خواستن می شه لینکشون کنم به اون دوست. البته خودم عشق خرید از نشر چشمه دارم حتی به قیمت از دست دادن این تخفیف.
سلام بر جفت پا پریده در کفش!
اول این که کار بسیار خوبی کردی... امروز می خوانم به تمامی...
از روی اسم قضاوت کردن این مشکلات را به همراه دارد...
حتماً از این به بعد به صفحات اشاره می کنم...
اشکال ندارد در گپ هایی که ایجاد خواهد شد این را جا بده...
در مورد زنای عرب نظری ندارم اما در باب فرانسه منتظرم دوستی که الان در فرانسه است هم نظر بدهد...اما نظر تو ظاهراً مبتنی بر تجربه است
.......................................
احتمالاً در جاهای خاصی یافت خواهد شد ذیل کامنت آنا توضیح دادم... فروشگاه آدینه بوک هم یک عدد دارد! کرج هم که هست...
در مورد اون دوست!!! حالا که در خانه ما جا برای ورود کتاب نیست می گی!!
راستی من یه لینک توی وبلاگم گذاشتم به اسم : لب چشمه که مربوط به نشر چشمه هستش. دوستان اگه توی کلوپ نشرچشمه عضو باشند مزایای جالبی براشون خواهد داشت. درضمن خیلی هم به اعضا اهمیت میدن و دیگه از ایمیل و تماس تلفنی و ... هیچی کم نمیذارن . البته اینا واسه من مهمه حالا شاید بقیه خیلی هم براشون جالب نباشه. اما خوبیش اینه که همیشه ۵درصد تخفیف شامل حال اعضا میشه.
سلام مجدد
برای ما هم مهمه ... اما من که دورم یک و دوم این که یه کم با بی پرچمی جور در نمیاد البته اگه تخفیفش بیشتر بشود چرا که نه
میگن یکی کمه، دوتا غمه، سه تا که شد خاطرجمه (خاطر جمع) اینه که گفتم کامنت سومی رو هم تقدیم حضور کنم
سلام
ضرب المثل خطرناکیست مخصوصاً برای من
نیکا یا نیست یا وقتی هست ۳ تا ۳ تا هست
اون دوستتم رو کن نیکا جان که ۲۵ درصد تخفیف مده
سلام
نیکاست دیگر...
والله مردهای ایرانی هم از ان دسته ای هستند که عربها دوست دارند
خوب می بینم که نظریات هومی بهابها و ادوارد سعید انگ نقد این کتابه... مبحث قربانی و قربانی شده و مهاجرت و استعمار گرایی و ...
ولی به نظرم انگلیسی ها بیشتر محافظه کار و مارموز هستند... و اینکه آی حال کردم با این جمله : توقع محبت از جامعه, توقع بیهوده ای است... فکر کن مثلا یکی مثل من دلش بخواد دکی دست نوازش بر سرش بکشه آدم باید بره حمام بیست بار صلوات بفرسته و خودشو اب بکشه اگر بخواد به این جامعه رو بندازه واسه کمک ... والله
پ.ن 1: حالا یک کتاب هدیه گرفتیدا ...
پ.ن 2: به هرحال من دورا دور براتون آرزوی موفقیت می کنم ... خوش بگذره با تاریخ خوانی
سلام
چی بگم من الان در مورد مردهای ایرانی ... (اما مردهای عرب مردهای ایرانی را زن ذلیل می دانند)
این هم برای جامعه و اینا...
پ ن 1: زدی به خال دقیقاً همین یه کتابو هدیه گرفتم
پ ن 2: ممنون... حالا گاهی هم بیایید کمی نزدیک تر
سلام.
(قابل توجه دوستان! کرایه ماشینتون تا خیابون کریمخان بیشتر از پولی که باید بابت کتاب بدین میشه. بتابر این، یشتابید، غفلت موجب پشیمانی است! یه ذره هم ما تبلیغ کنیم)
قضیهی خردهفرهنگا پدیدهی جالبیه تو فرانسهی این کتاب. در بین خیل عظیمی از مهاجران که درجا میزنن و منزوی با بزهکار میشن عدهای هم میتونن با رعایت قواعد بازی خردهفرهنگ مسلط، وارد عرصههای دیگه بشن و طنز ماجرا اینجاس که این افراد از آماج بدگویی و حسادت همگروهاشون در امان نیستن. مثال بارزش زنیه که مدل شده و همشهریاش بهش میگن فاحشه. خود بن جلون هم یه نمونهی دیگه از این دست آدما بوده و از تحلیلای جهانسومی مردم کشورش در امان نبوده.
پ.ن1: ما ارادت داریم.
اینم یادداشت کوتاه منه در مورد این کتاب:
http://eternaltree.persianblog.ir/post/12/
سلام
داخل پرانتزت را تایید می کنم
غیر از مثالت که مربوط به نعیمه است... خود راوی هم نمونه مناسبی است; آن قسمتی که بنیادگراها به سراغش می روند برای بحث انتخابات خیلی خوب بود و...
پ ن1: ما بیشتر قربان
بله خدمت آن نوشته هم قبلاً و اخیراً رسیده ام...
ازاین دست فرهنگ و نوع زندگی درکشورخودمان هم هست ولی همه میدانیم که ریشه درتربیت ایرانی ندارد.
سلام
در مورد بودنش که حرفی نیست... موافقم... اما ریشه اش کجاست را ...من فکر کنم گردن خارجی ها نیندازیم بهتر باشد
سلام.
عجالتا وسط یه مهمونی اومدم یه سر بزنم و برم. ایشالا تو اولین فرصت میام و می خونم نوشتهتون رو.
من هنوز موفق نشدم به عملیات زیرزمینگردی...
سلام
ممنون... بگردید زودتر...
ااااااااااای درخت معرفت!!!!!!!!
جز شک و حیرت چیست بارت؟
یا که من باری ندیدم
غیر از این بر شاخسارت
.
یه عالمه از این کامنت بدجنسانه درخت خندیدم
سلام
سلام
فعلا از قافله شما کتابخونای باحال دورم. اما با تلنگر یکی از دوستا نیمچه استارتی زدیم.
فعلا زنبور صفت می یام و بهترینهای گلهای شما را می مکم و میرم.
ممنون از شما
سلام
ممنون از کامنت شاعرانه شما
تلنگر دوستان افزون تر باد
نتونستم ارتباط برقرار کنم با کتاب
سلام
با کتاب یا با مطلب من؟
فکر می کردم این باب طبع شما باشد
با سلام
کشورهایی که مستعمره بوده انددرگیر آفت ها و حاشیه های بسیاری هستند که این رمان بخوبی ازعهده روایتش برآمده است.
سلام
البته گوشه ای از آن را...
والا من معمولاً خیلی تند تند کتاب می خونم اما الان انگار زمان مناسبی برای این کتاب نیست .. چون باید با تمرکز کتاب رو خوند. متنش به زبان محاوره ما نیست .. واسه همین باید روی جملات و عبارات مکث کنم ..
راستی به نطر شما،در جامعه ما هم نمیتوان انتظار محبت داشت؟
البته در مورد مهاجران شاید .. یعنی فرانسوی ها به خودشان هم محبت نمی کنند؟
سلام
به نظر من چه اینجا و چه آنجا انتظار محبت انتظار بی جایی نیست (فارغ از تفاوت های شکلی و فرهنگی همه انسانیم )... اما در واقعیت اگر آدم چنین انتظاری داشته باشد معمولاً توی ذوق آدم می خورد!
در مورد کتاب هم امیدوارم مصداق این مثل باشد:
صبر تلخست ولیکن بر شیرین دارد.
سلام
می خرنش (می خرند کتاب را برایم ) می خونمش .
ممنون برار جان .
سلام
من پیشنهاد می کنم این رو به زبان آلمانی بخونید که برای پیشرفت زبان خودتون هم مفید است (کوچک هم هست اذیت نمی کند)
سلام
خسته نباشی برادر. از توضیحات عالی شما میشه فهمید که کتاب خوبیه. اگه قسمت باشه می خریم.
من دیروز مشروطه ایرانی رو گرفتم. اما مقاومت شکننده ... راستش ترجیح می دم تو همین رشت بگردم دنبالش بعد برم آدینه. تا ببینیم که چه شود. من کلا کارام دقیقه نودِ. اگه چند روز قبل از شروع یه ندا به من بدید یه کاریش می کنم.
متشکرم.
سلام
امیدوارم در همان جا پیدایش کنید...
راستش الان چند روز قبل از شروع است دیگه
پس دقیقاً الان در دقیقه نودیم حالا وقتشه حسین جان
میدونم برای کار صوتی باید کوتاه تر انتخاب کرد ولی دوست داشتم حالا که این کتاب کمیابه یه جوری به دوستام عرضه بشه... اما برای کار بعد یک داستان کوتاه از داستانهای یکی از بهترین دوستانمون را انتخاب کردم... خودش هنوز نشنیده ولی خیلی علاقه نشون داد به این حرکت
سلام
منتظرم...
ممنون از ایمیل
سلام.
آقا این مقاومت شکننده رو طی یک عملیات مخوفی که انجام دادم پیدا نکردم و با سر و صورت گرد و خاکی و تارهای عنکبوت چسبیده بهم بیخیال شدم. حالا تا زمانی که برنگردم نمیتونم بهتون برسم....
...........
نوشتهتون رو هم خوندم و با توصیهی درخت به لیست اضافه شد... همین الانشم عربها اینطوریاند و ما نیز. باور کنید این فقر فرهنگ ما تا صد سال دیگه هم درست نمیشه... ممنون.
سلام
ممنون از پیشنهادتون . حتمن آلمانیش رو هم می خونم تعطیلات در پیش است و چند کتاب و مجله که دارم و پیش و نمی ره ایشالا خونده میشه . حتمن آلمانیش رو از کتاب خونه میگیرم.بازم ممنون .
به خاطر در دسترس نبودن موبایلم بود. دوباره خوانی میکنیم
باید بخونمش..چون حس نزدیکی بهم دست داد نسبت به این دختر(نادیا)...شروعش که خیلی خوب بود..ممنونم..
ممنون که کپی رایت «دلتون آب» رو با ذکر منبع رعایت کردید...
خوندمش خوشم اومد از این نوجوون. اگر کتابش گیرم بیاد خیلی خوب میشه.
تا من باشم بدون موبایلم ادعای فضل نکنم... از خودم خجالت میشکم. اصلا با مانیتور لپ تاپ تمرکز ندارم.
سلام
البته این نوجوون زود جوون میشه ها گفته باشم
درست میشه...
راستی مامان نادیا چقدر شبیه مامان فروغ فرخ زاده. و البته مثل مامان بزرگ من.
سلام
چه هدیه خوبی واقعن دلم آب شد
با توجه به نکاتی که از کتاب گفتی به نظر می رسه که شباهت زیادی بین فرهنگ اعراب و فرهنگ ایرانیان وجود داشته باشد
خواهمش خواند
سلام
شباهت دارند... الان ها ممکنه چند سال دیگه اینطور به نظر نیایند!
امیدوارم خوشتان هم بیاید
واقعن این کتاب خیلی خوب بود
من بهش ۴/۹۹ میدم
واقعن ممنون بابت این کتاب
یه نکته میخوام بگم ک مدل توضیحاتت در مورد کتاب ها تو این مدت مثلا همین ۸ سال ۹۰ تا ۹۸ خیلی فرق کرده
شمال افریقا بربر ها (بیشتر در مراکش و الجزایر) رو قبلا تو کتاب در انتظار بربر ها فهمیده بودیم.اینجا هم اشاره شد به زور شمشیر مسلمون شدن.و تو ایت کتاب کابیلی رو هم فهمیدیم ک چیز زیادی تو نت پیدا نکردم تا اطلاعاتم بیشتر بشه
نویسنده مرد و از ریشه مراکشی
راوی دختر و ریشه الجزایری
مثل این میمونه ک من در از زبون یه دختر تاجیک بیام رمان بنویسم.
بازم میگم فوق العاده بود حتمن یه تیکه از کتاب رو انتخاب کن و تو تلگرام با لینک بزار تا بچه هایی ک نخوندن کتابو بتونن بخونن
نکته آخر این که این کتاب کلی سوژه تحقیق و مطالعه به من داد
سلام مارسی
خوشحالم که از کتاب لذت بردی
نمره خوبی به کتاب دادی... نمره من مربوط به زمانی است که هنوز جدول درست نکرده بودم و خیلی سختگیرانه نمره میدادم. قاعدتاً چند دهم باید نمرهاش بالاتر برود. فرصت نکردم نمرات کتابهای قدیمی را تکمیل و تراز کنم.
مدل توضیحات گاهاً خیلی فرق کرده است. به نظر خودم برخی مطالب قدیمی واقعاً نیاز به بازنگری دارند. البته برخی از آنها هم الان برای خودم مایه رشک هستند
پیشنهاد خوبی است. این کار را برای کتابهای قدیمی اگر فرصت داشته باشم حتمن انجام خواهم داد.
موفق باشی