میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

چرا خوشبخت باشی، وقتی می‌تونی معمولی باشی؟ – جِنِت وینترسن

مقدمه اول: به دنبال کتاب جنس گیلاس از این نویسنده بودم که گذرم در صفحات مجازی به این کتاب افتاد. عنوان آن بامزه بود و این‌طور به نظرم رسید که رمانی است در ستایش معمولی بودن و در نکوهشِ حرص زدن برای رسیدن به خوشبختی و لذت بیشتر! گزینه‌ی موجود دیگر از این نویسنده، «اشتیاق» بود که تعاریفی از آن به چشم و گوشم خورده بود، اما در نهایت، زاهدِ خلوت‌نشینِ درونم رای را به سمت این کتاب چرخاند. حالا که کتاب را خوانده‌ام می‌دانم که تعبیر اولیه من از عنوان کاملاً اشتباه است؛ چرا که این عنوان دقیقاً از زبان شخصیتی منفی خارج می‌شود و محتوای کتاب تقریباً چنین قابل خلاصه شدن است: فرار از معمولی بودن و تلاش برای جستجوی خوشبختی!       

مقدمه دوم: این کتاب در واقع رمان نیست! یک خودزندگینامه است و نویسنده به یکی دو مقطع حساس از زندگی پر فراز و نشیب خود می‌پردازد. او که در سال 1959 در منچستر به دنیا آمده بود، بعد از چند هفته به پرورشگاه سپرده و تقریباً در پنج ماهگی از طرف یک خانواده دو نفره به فرزندخواندگی پذیرفته شد. نویسنده در نیمه اول کتاب (که از لحاظ حجمی دو سوم کتاب را شامل می‌شود) به دوران کودکی و نوجوانی خود نزد خانواده وینترسن تا شانزده‌سالگی می‌پردازد؛ این در واقع زمانی است که جِنِت خانه را ترک کرده و با تحمل سختی فراوان به دانشگاه می‌رود. اولین رمان این نویسنده با عنوان «پرتقال تنها میوه نیست» در سال 1985 منتشر شد که آن هم اتفاقاً برگرفته از تجربیات همین دوران است و با همین کتاب به شهرت رسید و خیلی زود سریالی هم بر اساس آن ساخته شد. با این حساب وقتی باز هم در این کتاب به همین دوران می‌پردازد نشان از زخم عمیقی است که بر روح و روان او وارد شده است. در  یک‌سوم پایانی، ناگهان به 25 سال پس از به شهرت رسیدنِ نویسنده می‌رویم... زمانی که به این نتیجه می‌رسد که همه‌ی تلاشش را برای یافتن مادر واقعی خود به کار ببندد و به کار می‌بندد!

مقدمه سوم: زمان-مکان روایت در نیمه اول کتاب برای من جذابیت داشت؛ انگلستان دهه‌ی شصت و هفتاد در شهری کوچک به نام آکرینگتون در سی کیلومتری منچستر. کیفیت زندگی طبقه کارگر (چون وینترسن‌ها از این طبقه بودند) و عقاید و آرای عجیب و غریب برخی متعصبین که خانم وینترسن (مادرِ نویسنده) نمونه‌ای فجیع از آنهاست، و نکاتی از این دست. برایم جالب بود که در آن زمان برخی خانه‌ها دستشویی نداشته‌اند و یا آدم‌هایی وجود داشته‌اند (و احتمالاً هنوز وجود دارند) که عقایدی آنچنانی داشته و دارند. چند مثال در این رابطه در ادامه مطلب خواهم آورد.     

******

      وقت‌هایی که مادرم از دستم عصبی می‌شد (اغلب هم از دستم عصبی بود) می‌گفت: «شیطون گولمون زد که سرپرستی تو رو پذیرفتیم، تو بچه‌ی شیطونی!»

     اینکه شیطان در سال 1960 از جنگِ سرد و مک‌کارتیسم مرخصی بگیرد تا به منچستر سر بزند- هدفِ سرزدن: گول‌زدن خانم وینترسن - خیلی متظاهرانه و نمایشی به‌نظر می‌رسید. مادرم افسرده‌ای متظاهر بود؛ زنی که توی کشوی مخصوصِ دستمال‌های گردگیریْ هفت‌تیر و توی قوطی جلادهنده سطح و سطوح چوبیِ برند پلیجْ گلوله نگه می‌داشت. زنی که تا خودِ صبح بیدار می‌ماند و کیک می‌پخت تا مبادا با پدرم توی یک تخت بخوابد. زنی که دچار افتادگی رحم، اختلالات تیروئیدی و بزرگ‌شدگی قلب بود، زانویش به‌علت واریس همیشه خدا زخم‌وزیلی بود، و دو سری دندان مصنوعی داشت: کِدر برای استفاده روزمره، مرواریدی برای «روزهای مهم».

این جملات ابتدایی کتاب است. در بخش اول کتاب خانم وینترسن بدون شک نقش منحصر به‌فردی دارد. او کسی است که نفیاً و اثباتاً در شکل‌گیری شخصیت نویسنده تأثیرگذار بوده است. خانم وینترسن مشخصاً با «بدن» خود درگیر است. او از مسیح و مذهب برای سرکوب تمام غرایزش بهره می‌برد و همواره از از کتاب مقدس به صورت شفاهی و مکتوب برای بچه و دیگران موعظه می‌کند و تکیه‌کلام‌هایش همه برگرفته از این کتاب است. کتاب مقدس تنها کتاب مجاز برای مطالعه است چون باقی کتابها را گمراه‌کننده می‌داند (هرچند گاهی خودش کتابهای دیگر را مطالعه می‌کند). نگاه او به دنیا همچون «یک سطل آشغال عظیم» است که تنها راه رهایی از آن، آرماگدون و ظهور منجی است. هرگونه شادی و خوشبختی از نظر او احمقانه، بد و اشتباه و گناه‌آلود است و در مقابل تصور می‌کرد ناراحتی و بدبختی فضیلت است. با این اوصاف شمایی که کتاب را نخوانده‌اید هم تأیید می‌فرمایید زندگی کردن با چنین اعجوبه‌ای چه زخم‌های عمیقی در روح و روان فرزند به وجود خواهد آورد.

جِنِت در چنین فضایی که بی‌شباهت به داستان‌های دیکنز نیست، هیچ فریادرسی به جز ادبیات نداشته است؛ کتابهایی که یواشکی تهیه می‌کند و می‌خواند و آنها را در اتاقش پنهان می‌کند. پنهان می‌کند چون محدودیت دارد! البته این امور قابل پنهان کردن نیست و روزی همه‌ی آنها توسط خانم وینترسن کشف و سوزانده می‌شود و ورق‌پاره‌های سوخته و نیم‌سوخته در سراسر حیاط پخش می‌شود (می‌توان گفت سبک پراکنده و غیرخطی نویسنده از این حادثه نشئت گرفته است). جِنِت چیزهای دیگری نیز برای پنهان کردن دارد و آن هم گرایشات و تمایلات جنسیتی اوست. عنوان کتاب برگرفته از زمانی است که این تمایلات برای خانم وینترسن آشکار می‌شود و در این مورد از جنت سوال می‌کند. وقتی دختر از احساس خوشبختی خود سخن می‌گوید ایشان می‌فرماید: چرا خوشبخت باشی، وقتی می‌تونی معمولی باشی!؟

«جستجوی خوشبختی» برای جِنِت یک اصل است؛ مثل یکی از اصول قانون اساسی آمریکا. شاید خوشبختی زودگذر باشد، شاید در تحلیل نهایی چیزی به این مفهوم در این دنیا امکان‌پذیر نباشد، شاید امری متکی به شرایط باشد و شاید احمقانه به نظر بیاید اما جستجوی خوشبختی حقی است که نباید گذاشت دیگران آن را محدود کنند. این تقریباً فحوای کلام نویسنده در این روایت اتوبیوگرافیک است.

در ادامه مطلب به چند نکته کوتاه درخصوص داستان و حواشی آن خواهم پرداخت.

******

جِنِت وینترسن متولد 27 آگوست سال 1959 در شهر منچستر است. در ژانویه 1960 توسط زوجی مذهبی به فرزندخواندگی پذیرفته شد. هدف آنها این بود که یک مبلغ مذهبی پرورش بدهند اما نتیجه تلاش این زوج چیز دیگری شد. این قضیه تقریباً ما را به یاد کسانی می‌اندازد که مدعی بودند اگر 24 ساعت تریبون رسانه ملی در اختیارشان باشد نسلی طلایی پرورش خواهند داد و ما ثمره‌ی کار آنها را دیدیم... جانت در شانزده‌سالگی خانه را ترک کرد و برای ادامه تحصیل در دانشگاه کارهای مختلفی را انجام داد. او در عین‌حال یک رمان‌خوانِ قهار بود. اولین رمانش با عنوان پرتقال تنها میوه نیست (1985) برگرفته از تجربیات دوران کودکی و نوجوانی اوست که بسیار مورد توجه قرار گرفت. آثارش جوایر متعددی برای او به ارمغان آورده است (جایزه ویتبرد برای کتاب اول، بفتا و...) و در حال حاضر در دانشگاه منچستر، نویسندگی خلاق تدریس می‌کند و عضو انجمن سلطنتی ادبیات بریتانیا است.   

 ...................

مشخصات کتاب من: انتشارات سخن، ترجمه میعاد بانکی، چاپ دوم 1400، تیراژ 550 نسخه، 316 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.8 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.99  و در سایت آمازون 4.2)

پ ن 2: کتاب بعدی «آخرین انار دنیا» اثر بختیار علی خواهد بود و پس از آن یکی از آثار آریل دورفمان.   

 

ادامه مطلب ...

خانم دَلُوِی - ویرجینیا وولف

کلاریسا د‌َلُوِی زنی میانسال و حدوداً 52 ساله است. کل داستان مربوط به یک روز از ماه ژوئنِ سال 1923 است. صبح‌ِ این‌روز خانم د‌َلُوِی درحالیکه خدمتکارانش مشغول تدارک مقدمات مهمانی شب هستند، برای گرفتن گل از خانه خارج می‌شود. کلاریسا به گلفروشی می‌رود و برمی‌گردد، در اتاقش مشغول آماده‌سازی لباس مهمانی است که دوست دوران جوانی‌اش "پیتر" که از قضا خواستگار عاشق‌پیشه و پروپاقرصش بوده، به دیدارش می‌آید. شب، مهمان ها یکی‌یکی می‌آیند و مهمانی تا بامداد برقرار است. تمام!

این تقریباً بخش عمده‌ی کنش‌های شخصیت اصلی داستان در حوزه بیرونی یا عینی است. دو شخصیت مهم دیگر داستان نیز وضعیت متفاوتی ندارند: پیتر بعد از دیدار با کلاریسا در خیابان‌ها چرخی می‌زند، روی نیمکتی در پارک چرت کوتاهی می‌زند، در یک رستوران غذایی می‌خورد و پس از آن به مهمانی خانم د‌َلُوِی می‌رود. شخصیت مهم و محوری دیگر "سپتیموس وارن اسمیت" جوانی است که در جنگ جهانی اول حضور داشته و با تاثیرات مخرب جنگ بر روح و روانش، در همین روز به‌خصوص، به همراه همسر ایتالیایی‌اش (رتزیا) عازم رفتن به مطب روان‌پزشکی معروف هستند. می‌روند، تجویز و توصیه دکتر را می‌شنوند و تحت تاثیر این توصیه و زمینه‌های قبلی، سپتیموس خودش را می‌کشد و خبر مرگش وارد مهمانی‌ای که البته به آن دعوتی نداشت، می‌شود. همین!

این تمام و همین(!) کل داستان نیست! به‌قول راوی، هیچ چیز...بیرون از ما وجود ندارد مگر وضعیتی ذهنی. کشمکش‌های اصلی داستان در ذهن شخصیت‌های داستان می‌گذرد و راوی، خودش ذهنیتی است که به اذهان این شخصیت‌ها وارد می‌شود و با هنرمندی و به تناسب، روایت می‌کند. تکنیک روایی داستان "نقل قول غیرمستقیم آزاد" است، بدین‌ترتیب که راوی سوم‌شخص، ما را درجریان افکار و احساسات شخصیت‌ها قرار می‌دهد و حتا اگر دیالوگ‌هایی برقرار می‌شود، آن بخش‌هایی روایت می‌شود که مورد توجه و تکیه‌ی ذهنی است که راوی وارد آن شده است.

پیام امید به خواننده مسئول!

فرم و محتوا به‌زعم من در این رمان به‌خوبی با یکدیگر تطابق دارند اما به‌دلیل اینکه گاهی خواننده هیچ سرنخ و مدخلی برای ورود به داستان نمی‌یابد دچار سرخوردگی و پس‌زدگی می‌شود. تجربه‌ی خودم را می‌نویسم شاید به‌کار دوستانی که می‌خواهند در آینده این کتاب را بخوانند، بیاید:

مرحله‌ی اول (ذوق‌زدگی): از این‌که یکی از رمان‌های مهم تاریخ ادبیات را در دست دارم ذوق‌زده هستم.

مرحله‌ی دوم (لذت اکتشافی): از این‌که در صفحات ابتدایی با ممارست، خط داستان را پی می‌گیرم و نکات ریز و درشت فرمی و محتوایی را کشف می‌کنم لذت می‌برم.

مرحله‌ی سوم (حیرانی): کم‌کم حالِ کاشفان اولیه‌ی قطب یا صعودکنندگان انفرادی در هیمالیا را درک می‌کنم!

مرحله‌ی چهارم (شرایط انتخاباتی): بعد از طی مرحله‌ی حیرت، با خودم می‌گویم: "این" چیه!؟ الان چی‌کار کنم!؟ وظیفه‌ام ادامه‌ی خواندن است یا کتاب را کنار بگذارم؟ ناامیدانه رای به ادامه می‌دهم.

مرحله‌ی پنجم (دودوتاچارتا): کتاب را تمام کرده‌ام. علیرغم این‌که حواشی کتابم پر از علامت و نوشته شده است، نمره‌ای که می‌دهم از 3 بالاتر نمی‌رود. به سراغ مقدمات و مؤخراتی که مترجم زحمت گردآوری آن را کشیده است می‌روم.

مرحله‌ی ششم (افتادگی): در اثر خواندن نقدها برخی زوایا روشن و برخی مقولات باصطلاح "می‌افتد"!

مرحله‌ی هفتم (کنجکاوی): برخی نکته‌سنجی‌های موجود در نقدها مرا متعجب می‌کند، کنجکاو می‌شوم دوباره کتاب را بخوانم و می‌خوانم.

مرحله‌ی هشتم (حیرانی 2 یا پررویی): از این حیرت می‌کنم که چرا در خوانشِ اول آنقدر گیج شده‌ام! این‌که خیلی هم سخت و پیچیده نیست!!

مرحله‌ی نهم (ذوق‌زدگی2): از خواندن کتاب لذت می‌برم. کتابم به پرحاشیه‌ترین کتاب کتابخانه‌ام تبدیل شده است. نمره‌ای که می‌دهم از 4 پایین‌تر نمی‌آید.

مرحله‌ی دهم (شرایط انتخاباتی2): نتیجه می‌گیریم که مداومت در امور بسیار اهمیت دارد و نباید با یک‌بار و ده‌بار به درِ بسته‌یِ اصلاحات خوردن، از این راه منصرف شد!

*****

در خصوص اهمیت نویسنده و این کتاب بسیار نوشته شده است، من اکتفا می‌کنم به این‌که در سال 2006 وقتی لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند تهیه شد، از این نویسنده 9 کتاب در لیست حضور داشت که از این‌حیث قابل‌توجه است. البته به‌قول گزارشگران، کاهش تعداد آنها به 4 در ویرایش‌های بعدیِ لیست، چیزی از ارزش‌های این نویسنده کم نمی‌کند! خانم د‌َلُوِی در کنار "به‌سوی فانوس دریایی"، "امواج" و "اورلاندو" از حاضرین همیشگی این لیست است.

این کتاب سه‌بار به فارسی ترجمه شده است:

خانم دالووی با ترجمه مرحوم پرویز داریوش (سال 1362 – نشر رواق)

خانم دالاوی با ترجمه خجسته کیهان (سال 1386 – انتشارات نگاه)

حانم د‌َلُوِی با ترجمه فرزانه طاهری (سال 1387- نشر نیلوفر)

با توجه به عناوین این ترجمه‌ها برای ترجمه‌ی بعدی عناوین د‌الُوِی، دَلاوی، دَلاووی پیشنهاد می‌گردد! باشد که ما هم سهم خود را در راه ادبیات ادا کرده باشیم.

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ نشر نیلوفر، چاپ اول (زمستان88 – علت تفاوت سال انتشار کتاب با سال انتشار مندرج در سایت کتابخانه ملی چیست؟ معطلی در ارشاد!؟) تیراژ 2200نسخه، 435 صفحه (داستان حدود240 صفجه است و باقی، نقدها و زندگی‌نامه و نکاتی است که ما را در خواندن کتاب یاری می‌دهد)، 8500تومان.

پ ن 2: نمره‌ی من به کتاب 4.4 از 5 می‌باشد (در سایت گودریدز 3.8 و در سایت آمازون 3.9)

پ ن 3: لینکهای مفید در این زمینه؛ معرفی مداد سیاه (اینجا و اینجا)

 

ادامه مطلب ...

سکه سازان آندره ژید


"برنار" جوان حدودن 18 ساله ایست که به تازگی متوجه شده است که فرزند نامشروع مادرش است. به همین سبب با نوشتن نامه ای تند و تیز به ناپدری از خانه بیرون می زند... شب اول به نزد دوستش "اولیویه" می رود و طبعن با قضایای مرتبط با اعضای آن خانواده بیشتر آشنا می شود. فردای آن روز دایی ناتنی اولیویه به نام "ادوار" وارد پاریس می شود و طی ماجرایی این شخصیت ها به یکدیگر لینک می شوند و...

ادوار شخصیت محوری داستان است. او رمان نویسی است که در حال نوشتن رمانی با عنوان "سکه سازان" است و در دفترچه شخصی اش در مورد وقایع مختلف دور و برش و چیزهایی که در رمانش باید مد نظر قرار بدهد می نویسد. بخشی از داستان از زاویه دید دانای کل و بخشی دیگر از زاویه دید اول شخص روایت می شود که این قسمت اخیر در واقع همان دستنوشته های ادوار است.

داستان بر اساس دو ماجرای واقعی پرورده شده است: یکی باند جاعلین سکه که از نوجوانان برای رواج آن در بازار بهره می برد و دیگری هم خودکشی عجیب یک ... اما تم اصلی داستان "ریاکاری" است. دنیای آلوده و پرفریبی که آدمها مدام سکه های تقلبی به یکدیگر قالب می کنند: تظاهر و ریاکاری.

*****

ترجمه رمان شصت سال قبل و توسط مرحوم حسن هنرمندی انجام شده است و مترجم تلاش نموده همان نثر خاص ژید را دربیاورد, به همین دو دلیل شاید برای خواننده امروزی در برخی قسمت ها کمی غیرملموس باشد...البته این ترجمه کفاف کار را می دهد و خواننده پیگیر تاریخ رمان کارش راه می افتد. این رمان در سال 1925 نگاشته شده است. نویسنده در سال 1947 برنده جایزه نوبل شد..."به پاس نوشته های تاثیرگذار و هنرمندانه که در آنها به توصیف شرایط و مشکلات انسان ها و احساساتی چون عشق به حقیقت و حالات روانی پرداخته است"... این کتاب حاوی یک مقدمه درخصوص جهان داستانی ژید و یک مقدمه درخصوص قرابت های موجود بین برخی افکار ژید و اشعار زبان فارسی و یک موخره جالب که دستنوشته های ژید در زمانی که مشغول نوشتن این رمان بوده است...یعنی حدود پنج سال! از آندره ژید 4 کتاب در لیست 1001 کتاب حضور دارد که هر چهارتا به فارسی ترجمه شده است (هرچند در لیست های ترجمه فارسی شده از قلم افتاده اند) : سکه سازان, در تنگ, رذل, مائده های زمینی.

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ نشر ماهی, چاپ دوم 1388, تیراژ 1100 نسخه, 479 صفحه, 5900 تومان.

پ ن 2: ادامه مطلب خطر لوث شدن ندارد.

پ ن 3: نمره کتاب در سایت آمازون 4.3 , در گودریدز 3.9 , در گوگل بوک 4 و نمره من 3.3 از 5 می باشد.

پ ن 4: در موقع نوشتن مطلب کنجکاو شدم در مورد یکی از سوءظن‌های خودم کمی بیشتر جستجو و کنکاش کنم. در واقع برخی رفتارهای یکی دو سه شخصیت داستان کمی عجیب بود. ارتباطات در همان راستایی که برایم عجیب بود، کمی گنگ به نظرم می‌رسید. خب وقتی دنبال این قضایا رو گرفتم و در مجازآباد فارسی چیزی را نیافتم به مجازآباد انگلیسی رفتم و فهمیدم از چه خطر بزرگی جسته‌ام!!! در واقع گویا سه‌تن از شخصیت‌های مهم داستان تمایلات همجنس‌خواهانه دارند و اصلن یکی از محورهای داستان همین موضوع است که موجب حملات برخی علیه نویسنده شد. خب، این محور و آن تمایلات و ظهور و بروزهایش به زیبایی پالایش شده است! به نحوی‌که دست از دهن خبردار نمی‌شود مگر این‌که ذهن پلیدی چون راقم این سطور داشته باشید!! من به همه تلاشگران این عرصه تبریک عرض می‌نمایم. نمره کتاب به 2.8 تنزل پیدا کرد!

 

  ادامه مطلب ...