ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
صبح جمعه بود و پادگان برخلاف روزهای دیگر هنوز چندان بیدار نشده بود. افسرنگهبانِ آشپزخانه در اتاقش روی تخت نشسته و مشغول نوشتن بود. پایش از پوتین بیرون بود. کش پاچه شلوار را درآورده بود اما جورابش هنوز به پایش بود.فرنج برخلاف معمول روی شلوارش افتاده بود و کلاهش هم البته به جالباسی آویزان بود. در مجموع وضعیتش به گونه ای بود که چند روزی اضافه خدمت شامل حالش می شد اما این موقع معمولن بازدید کننده ای به آشپزخانه نمی آمد. یک ساعت دیگر هم نگهبانی اش تمام می شد.
......
برا ناهار سبزی پلو داشتیم و من و بادیره که برنجپزیم باهاس مث روزای دیگه بیدار شیم. بادیره دیگ رو آب کرده بود و اجاقو روشن کرده بود و رفته بود سراغ تلنبه که مسئول صبحانه امروز بچه هاس منم برنج و سبزی ها رو ریختم توی دیگا و رفتم سمت در. درِ اتاق افسرنگهبانی واز بود و مهندس داشت گمونم گزارش نگهبانی می نوشت. تازه اومده بودم جلوی آشپزخونه سیگار بکشم که دیدم دوتا لندکروز پیچیدن طرف آشپزخونه.دویدم سمت اتاق افسرنگهبان...
ادامه مطلب ...