ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این مجموعه شامل نه داستان کوتاه است که میتوان نقطه مشترک و محور آنها را در مقوله ترس و اضطراب طبقهبندی کرد. اگر موضوعاتی نظیر تنهایی یا روزمرگی هم در برخی از داستانها خودی نشان میدهد آنجا هم ترس از تنهایی و ترس از روزمرگی دستِ بالا را دارد.
ترس و اضطراب البته تفاوتهایی دارند. ترس، احساسی است که در تقابل با خطرات واقعی به آدم دست میدهد اما اضطراب، همان احساس است با منشاء ناشناخته... ممکن است تهدید خارجی وجود هم نداشته باشد و فقط در ذهن ما ریشه دوانده باشد.
من وقتی بالای یک بلندی میایستم و پایین را نگاه می کنم، ارتفاع را میبینم، ناخودآگاه درد ناشی از سقوط در ذهنم محاسبه و برآورد میشود، درد را حس میکنم، از افتادن و سقوط وحشت میکنم... و خودم را کنار میکشم. اغلب آدمها در چنین موقعیتی احساسی مشابه را تجربه میکنند. اما در مواجهه با مقوله تنهایی واکنشها متفاوت خواهد بود؛ برخی در آن خطرات بالقوهای مشاهده میکنند و از آن دچار اضطراب میشوند، عدهای چیز خاصی در آن نمیبینند و حس ماندگاری را در این مواجهه تجربه نمیکنند و حتی برخی ممکن است با حسرت و یکجور نوستالژی در آن ببینند و زیر لب زمزمه کنند: یادش به خیر! حالا یک پله آنورتر برویم و مقوله شهر و شهرنشینی را مد نظر قرار بدهیم. بدون شک تعداد کسانی که چیزهای خطرناکی در آن میبینند کاهش مییابد و بر تعداد افراد گروههای دیگر اضافه میشود. برخی از این خطرها یا احساس خطرها حاصل یادگیری است و نتیجه قدرت دید! خیلی از آدمها به راحتی در کنار این مقولاتی که بهزعم برخی وحشتناک است زندگی میکنند... خیلی هم راحت... مثل کودکانی که هنوز بازخوردی از مقوله ارتفاع ندارند و رفتارهای پرخطر (از دید ما) را روی دسته مبل و صندلی و امثالهم بروز میدهند.
خلاصه آنکه برخی از مقولاتی که در این داستانها بیان میشود ممکن است برای خواننده مضطربکننده نباشد... اما اگر خوب بخوانید ممکن است از این به بعد بشود!! به هر حال به قول همین کتاب و همین نویسنده احتمال هر چیزی، بیشتر از خود آن چیز، ترس دارد. به نظرم برخی از داستانها موقعیتهای خاصی را خلق کردهاند که قابل تامل هستند، البته ممکن است برای خیلی از ما چیزی که قابل تامل است جذاب نباشد.
در ادامه مطلب درخصوص داستانها چند خطی خواهم نوشت.
..........
حامد حبیبی نویسنده کتاب، متولد سال 1357 است و تاکنون چهار مجموعه داستان کوتاه از او به چاپ رسیده است:
ماه و مس، مرکز، 1384
جایی که پنچرگیریها تمام میشود، ققنوس، 1387 (چاپ چهارم 1395)
بودای رستوران گردباد، نشر چشمه، 1393
پلک ماهی، نشر چشمه، 1395
کیلومتر 11 جادهی قدیم ارومیه به سلماس، نشر چشمه، 1396
او ضمن کسب جوایزی در زمینه داستان کوتاه، آثاری در زمینه شعر و ادبیات کودکان نیز دارد.
..........
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.2 است (نمره در سایت گودریدز 2.6)
ادامه مطلب ...