پیش از این در قالب دو رمان «امپراطوری خورشید» و «ذرت سرخ» با چینیها در سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم و اندکی پس از آن همراه شدیم. «نگویید چیزی نداریم» به خوبی میتواند ما را به سالهای پس از آن تا دههی هشتاد ببرد. به عنوان پیشدرآمدی بر این رمان بد ندیدم مختصری این دوران را با هم مرور کنیم.
پس از پایان جنگ جهانی و خروج نیروهای اشغالگر، تنورِ جنگهای داخلی بین کمونیستها و نیروهای ملیگرا همانگونه که در دوران اشغال هم گرم بود گرم و گرمتر شد تا اینکه سرخها موفق شدند رقیب را از صحنه خارج کنند و زمام امور را در سرزمین پهناور چین (منهای تایوان که نیروهای ملیگرا به آنجا رفتند و چینِ ملی را تأسیس کردند و منهای هنگکنگ که تحت کنترل بریتانیا بود) به دست گرفتند. بدینترتیب دورهای طولانی از جنگ و غارت و کشتار به پایان رسید. همین موضوع به تنهایی میتوانست وضع مردم را به میزان قابل توجهی بهبود دهد.
حزب کمونیست که اینک مائو را به عنوان رهبر در صدر خود میدید پیاده کردن اصول سوسیالیسم را در دستور کار خود قرار دادند و اصلاحات گستردهای را آغاز کردند؛ از مبارزه با تریاک و مواد مخدر (اعدام قاچاقچیان و فروشندگان و حملکنندگان با سرعت هرچه تمامتر!) تا اصلاحات ارضی و ایجاد مزارع اشتراکی به صورت گسترده. با توجه به اینکه چین صنعتی نبود و در آنجا کارگر و پرولتاریا به مفهوم واقعی کلمه وجود نداشت، تئوریهای انقلابی شکل گرفته در آن دیار مبتنی بر مفاهیم دهقانی و روستایی بود و به همین دلیل در خیلی از کشورهای جهان سوم که اوضاع مشابهی داشتند مورد توجه برخی نیروهای چپگرا قرار گرفت و آنها تلاش کردند همان مسیر را طی کنند و بدین ترتیب کپیهای کاریکاتورگونهای از آن اقدامات در نقاط دیگر به روی صحنه رفت که موضوع این یادداشت نیست.
مائو که به «انقلاب دائمی» برای در صحنه نگاه داشتن نیروهای اجتماعی اعتقاد داشت در دوران زمامداری خود کارزارها و کمپینهای مختلفی را ترتیب داد که سهتا از آنها (حداقل برای من) شاخصتر هستند. اولین آنها جنبش «بگذار صد گل بشکفد» بود که طی آن از همه خواسته شد که نسبت به سیاستهای جاری کشور انتقاد کنند تا بدینترتیب راه برای بهبود امور و کارآمدی کارگزاران باز شود. روشنفکران و تحصیلکردگان (داخل و خارج حزب) این کارزار را جدی گرفتند و وارد میدان شدند اما طولی نکشید که از داخل میدان جمعآوری شده و به اردوگاههای کار اجباری جهت بازآموزی و اصلاح فرستاده شدند!
حرکت شاخص بعدی کمپین «جهش عظیم رو به جلو» بود که درواقع یک برنامه پنجساله بود که در سال 1958 آغاز شد و در همه زمینهها حرف برای گفتن داشت و قرار بود در چشمانداز و سررسید آن، چین به جاهای بسیار خوبی برسد و به همین خاطر از خلق قهرمان خواسته شد کمربندها را خیلی محکمتر از قبل ببندند. شعار این دوره «چند سال رنج و سختی، هزار سال خوشبختی» بود. سیاستهای این دوره همه جهشی بودند! مثلاً شوروی اعلام کرده بود که تولید فولادش (به عنوان یک محصول استراتژیک صنعتی) برای اولینبار از آمریکا پیشی خواهد گرفت ولذا چین برای عقب نماندن از قافله تصمیم گرفت تولید فولادش از بریتانیا بیشتر بشود. لذا برای اینکه حرف رهبر روی زمین نماند قرار شد همه مردم حتی روستائیان به تولید فولاد مشغول شوند؛ در همه مناطق روستایی کورههای کوچک ساخته شد و در نهایت دهقانان هرچیز آهنی که داشتند در آن ذوب کردند و تحویل نمایندگان حزب در روستاها دادند که البته به هیچعنوان قابل استفاده هم نبودند! این تیپ سیاستها در کنار سیاست صادرات محصولات کشاورزی منجر به بروز یک قحطی بزرگ شد که طی آن سی چهل میلیون نفر به دیار باقی شتافتند تا در آن دنیا هزار سال خوشبختی خود را آغاز کنند.
گام بزرگ به جلو و تبعاتش باعث شد این برنامه پنجساله قبل از اینکه زمانش تمام شود به پایان برسد. محبوبیت و مقبولیت مائو بهویژه در میان کادرهای بالای حزبی به پایینترین میزان خود رسیده بود لذا منصب ریاستجمهوری را وانهاد و به همان رهبری حزب بسنده کرد و به نظر میرسید افول تدریجی قدرتش آغاز شده است. اما مائو بیدی نبود که با این بادها بلرزد! او خیلی زود شروع کرد به انذار دادن درخصوص نفوذ بورژوازی و ضدانقلابیهای لیبرال در صفوف حزبی و مناصب اجرایی... در این کارزار که به انقلاب فرهنگی معروف شد، عمدتاً از دانشآموزان و دانشجویان خواسته میشد نسبت به شکلگیری جرثومههای فساد بخصوص در مراکز فرهنگی حساس باشند و وارد عمل شوند. اینگونه بود که بسیج گاردهای سرخ شکل گرفت و زیر نظر همسرِ مائو و چند نفر دیگر که به گروه چهارنفره معروف شدند پروژه انقلاب فرهنگی کلید خورد (1966). هدف اصلی این پروژه تصفیه حزب، ارتش و دولت از عناصری بود که کوچکترین شائبه در خصوص مخالفتشان با مائو وجود داشت! به همین دلیل خیلی زود همگان در مسابقه ابراز وفاداری و اثبات وفاداری خود به مائو وارد شدند و یک اوضاع تهوعآوری به وجود آوردند که... در این کارزار هم هزاران نفر به عنوان راستگرا به باد فنا رفتند و زندگی میلیونها نفر تحتتأثیر قرار گرفت. انقلاب فرهنگی باعث شد مائو جایگاهی چنان ویژه پیدا کند که حتی امروزه نیز علیرغم اینکه کسی در چین از انقلاب فرهنگی دفاع نمیکند باز هم کسی جرئت نقد و انتقاد به ساحت مقدس ایشان را ندارد.
مائو در سال 1976 از دنیا رفت و به نظرم کادرهای بالای حزبی توانستند نفس راحتی بکشند چرا که یکی از اولین اقدامات جانشین او حذف گروه چهارنفره بود! همسر مائو به اعدام محکوم شد اما حکمش به حبس ابد تقلیل یافت و سرانجام پانزده سال بعد خودکشی کرد. برخی از حذفشدههای دوران انقلاب فرهنگی به مناصب خود بازگشتند. اصلاحات بخصوص در حوزههای اقتصادی و ارتباطات بینالمللی شتاب گرفت. البته کماکان در حوزههای سیاست داخلی در بر همان پاشنه سابق میچرخید. یکی از اولین اعتراضات دانشجویی در سال 1986 و در مراسم گرامیداشت سالگرد تظاهرات دانشجویان بر ضد اشغالگران ژاپنی در سال 1935 شکل گرفت. دبیرکل وقت حزب (هو یائو بانگ) به خاطر مماشات با دانشجویان از کار برکنار شد. وقتی دو سال بعد ایشان از دنیا رفت، دانشجویان برای قدردانی از او در میدان «تیان آن من» سنگ تمام گذاشتند. این سوگواری و قدردانی به تظاهرات دامنهداری مبدل شد؛ درست در ایامی که اردوگاه بلوک شرق یکییکی در حال فروپاشی بود. این بار نیز دبیرکل (ژائو زیانگ) در پی مماشات با دانشجویان بود اما بالاخره کاسه صبر هسته قدرت لبریز شد و این اعتراضات به شدیدترین وجه سرکوب شد. دبیرکل هم برکنار و تا زمان مرگش در سال 2005 در حصر خانگی قرار گرفت.
داستان «نگویید چیزی نداریم» در این بازه زمانی که بیان شد جریان دارد که جداگانه به آن خواهم پرداخت.
............................
پ ن: از «امپراطوری خورشید» و «ذرت سرخ» یادی شد که هر دو معرکه بودند. موقع نوشتن متن بالا وقتی به قضیه مواد مخدر در چین رسیدم به یاد رمان «وقتی یتیم بودیم» افتادم که بخش عمدهاش در زمان-مکان دو رمان فوق جریان دارد.
سلام
اول اینکه روزتون مبارک
دوم اینکه اقا عجب کار خوبی کردید این توضیحاتو نوشتید.
همین امروز که به حدودای صفحه ی ۲۰۰ رسیدم تصمیم گرفته بودم که بشینم کمی درباره ی زمان و اتفاقات تاریخی داستان در گوگل سرچ کنم
البته کتاب توضیحات پاورقی بسیار غنی ای داره اما این پست منو از بررسی های دیگر بی نیاز کرد.
با توجه به اشاره ای که به ذرت سرخ کردی باید بگم واقعا یه جاهایی حس میکنم دارم ادامه ی اون کتابو میخونم. این مدل روایت داستان و شخصیت ها، اون مادر بزرگ و این بیگ مادر منو خیلی به اون کتاب وصل کرده
وااای که چه کتاب خوبی بود.
وقتی یتیم بودیم رو چند باری قصد کردم بخرمش اما کتابفروشی و کتابخانه های اطرافم نداشتنش.
حالا یکم شرایط مطالعم بهتر بشه موازی کتاب وبلاگ حتما میخونمش.
راستی این خدای معروفِ ادبیاتِ سحر رو تو صفحه ۱۲۳ کتاب دیدم
سلام
امیدوارم این توضیحات به کار بیاید. البته ریزتر از این هم میشد و جا داشت که بشود اما ترجیح دادم جوری بنویسم که کمتر اسم شخصیتهای مختلف وارد متن بشود و خلاصه یک فضایی را ترسیم کند که در آن فضا داستان جذابیت بیشتری پیدا کند.
در مورد ذرت سرخ و این کتاب یک تفاوت (در کنار باقی تفاوتها) هست که اساسی است و آن هم محیطی است که این دو نویسنده در آن قلم میزنند! مو یان در چین است و تین در کانادا! به همین خاطر مو یان هنرمندانهتر وارد این مباحث میشود و ایشان مستقیمتر...
وقتی یتیم بودیم مثل کارهای دیگر ایشی گورو پیچ و خکهای روایتی دارد که برای من بسیار جذاب بود ولی دیدم از میان دوستان خودم که در این پیچ و خمها وا دادهاند! حتماً بگذارید برای شرایط خوب.
ممنون
سلام
خیلی ممنونم بابت معرفی کتابها. ازادبیات متاسفانه چیزی نخوندم. این کتاب ها رو حتما تهیه می کنم. هم توضیحات متن و هم عنوان ها واقعا جالبند. نگویید چیزی نداریم. اصلا عنوانش آدم رو وسوسه می کنه. : )
خوشبختانه وقتی یتیم بودیم رو خوندم و راستی اگه پی دی اف کتاب ها رو داشتید هم به انتهای متنها اضافه کنید. چون کتابها هم این روزها مثل همه چیز واقعا گران شدند. :) و آدم اول باید حساب دودوتا چهارتای مخارج زندگی رو بکنه بعد بره سراغ کتاب. یعنی متاسفانه کتاب شده اولویت دوم. برای ما که متاسفانه این سالها این طوربوده...
سلام
ممنون از لطف شما
من از این چهار کتابی که در متن نام بردم (که یکی را هم خواندهاید) خیلی راضی بودم. امیدوارم شما هم لذت ببرید. و احتمال بالایی هم میدهم که برای شما همینطور باشد.
در مورد قیمتها هم که حرفی برای گفتن نمانده است! ماندهام چگونه میشود که وضع از این بدتر بشود! احتمالاً سال آینده خواهیم دید که چگونه میشود!!
در مورد پی دی اف هم اگر چیزی به صورت قانونی در دسترس من باشد حتماً در دسترس باقی دوستان هم هست و شاید هم بیشتر! چون من تا حالا تجربه پی دی اف خوانی به آن صورت نداشتهام به دنبالش هم نرفتهام.
کتابخانه را ترجیح میدهم
با سلام و آرزوی سلامتی!
مثل همیشه جامع و کامل نوشتید! من تازه ذرت سرخ رو به خاطر امتیاز بالایی که از شما گرفته سفارش دادم.
سلام
ممنون از لطفتان. امیدوارم لحظات خوبی را با ذرت سرخ سپری کنید.
من این تیپ نگاه به شرق را ترجیح میدهم (نسبت به آنچه که برخی سیاسیون عنوان میکنند)
سلامت باشید
سلام
چقدر تصمیمات آشنا بود
سلام
اگر کتاب را بخوانید از این هم آشناتر را خواهید دید
درود حسین آقا!
چه اطلاعات جالبی دادین. یاد فیلم هایی افتادم که ساخت چین بودن و اجرای این سیاست ها رو مستقیم یا غیرمستقیم در اون ها می شه دید و البته از نگاه تلویزیون خودمون!
سپاس از پیشنهادهای جذابتون.
سلام
چین سرزمین جالبی است... از کالاهای چینی که بگذریم سرزمینی است با هزاران هزار قصه و داستان عبرتآموز و جذاب.
سلامت و برقرار باشید
سلام،
ممنونم از این پیشدرآمد خوب ... خواننده حرفهای همیشه آدم را به شوق میآورد و قطعا بدون حضور شما و مداد سیاه عزیز این ترجمه بیشتر از اینها نقص میداشت.
ضمنا ماهور خوب مچم را گرفتى! اما باور کن من عمرى است به خداى ادبیات اقتدا میکنم!
سلام
مداد عزیز که هرگاه به وبلاگشان سر میزنیم حسابی ما را شگفتزده میکند و به تنهایی مسئولیت بخشی از سرانه مطالعه را بر عهده گرفته است. من با دیدن ایشان دلگرم میشوم.
امیدوارم خدای ادبیات هم نگاهی به جانب ما بیاندازد علیالخصوص من! که دیگر فرصت خواندن در مترو را از دست دادهام و ... سفارش من را به ایشان بکنید
مقدمه ی مشروح و کارسازی برای ورود به جهان داستان است.
سلام
امیدوارم دوستداران ادبیات از این کتاب لذت ببرند.
ممنون
درود بر میله.
متشکرم بابت توضیحات خوبت که با وجود مختصر بودنش، ذهن آدم رو نسبت به حال و هوای اون سالهای چین روشن می کنه.
راستش کتاب رو نخوندم. توی پیچ سحر، باهاش آشنا شدم. خوشحالم که اینقدر دوستمان فعال است. برایش آرزوی موفقیت بیشتر و بیشتر دارم.
امیدوارم بالاخره روزی را ببینم که ما از این شباهت ها به راه حلی برسیم.
سلام
طبعاً به خودی خود نتیجهای حاصل نخواهد شد! یعنی با این میزان مطالعه بخصوص عدم مطالعه در قشر تصمیمگیر نمیتوان امیدوار بود.
از این که بگذریم داستان فوق عبرت آموز است و اگر از زاویه مطلب آخر شما به قضیه نگاه کنیم بسیار مفید و درس آموز است.
بسیار عبرت آموز
چند صد میلیون نفر و در نسل های متوالی بدبخت میشن، برای اینکه یکی از خودش خوشش اومده و یه عده ای هم از این جریان خوششون اومده...
یه کتابی چاپ شده، آداب دیکتاتوری، با سه آواتار مختلف روی جلدش که من آواتار مائو رو دارم :|
هنوز شروعش نکردم البته
سلام
متاسفانه همین طور است...
امیدوارم نشر گمان با همین فرمان پیش برود. رفتم هر سه جلد متفاوت را دیدم
این قرینه شدن را به فال نیک بگیریم در این شرایط
دارم آماده میشوم مطلب اصلی مربوط به کتاب را بگذارم.
تا دقایقی دیگر
سلامت باشی رفیق
چقدر راحت و شفاف نوشته اید ، رشک برانگیز است ،درود
سلام
ممنون از لطف شما
تا دقایقی دیگر مطلب مربوط به کتاب را خواهم گذاشت. امیدوارم حق مطلب ادا شده باشد.
سلامت باشی
درود بر حسین
تشکر بابت زحمتی که برای معرفی متون ادبی متحمل می شوی.
حسین جان؛چین یه کشوریست که برای خیلی از جهان سومی ها می تواند الگو باشد.چین نشان داد که "نظام تدبیر" چه کارها که نمی تواند بکند.عنصری که جایش در ایران به شدت خالیست و به شدت احساس می شود.چین کشوریست که به شدت با امریکا در تقابل و برخی موارد در تضاد است،اما همچنان روابط و مناسباتش با او برقرار است و هیچوقت قطع نکرده است.و با یک "نظام تدبیر" اثربخش و کارآمد در اکثر اوقات کفه ترازوی منفعت را به سمت خودش شیب داده است.
نظام تدبیر یا همان نظام خردورزی،موضوعی است که حدود هزار سال پیش، "حکیم فردوسی" زنده یاد، راه برون رفت از بن بست های فرهنگی،اجتماعی و سیاسی معرفی کرد. او گفت اعتلای فرهنگی،همبستگی اجتماعی و استقلال سیاسی ایرانیان، خرد و رشد و پرورش آن است.لیکن متاسفانه بعد از او کسی پی گفتار او را نگرفت و نیامد "خرد" را در نزد ایرانیان حاضر عملیاتی و کاربردی نماید.لذا به نظر می رسد،هنوز هم را برون رفت از این "وضعیت مساله خیز و بحران زا" توسل به خرد باشد.
سلام دوست عزیز
سلامت باشید.
انتخاب الگو البته در جای خود اهمیت بالایی دارد اما در مسیر «تغییر» یا «توسعه» سادهترین بخش آن انتخاب الگوست. به قول شاعر گمنام:
الگو گزینی چه آسان / اجرای آن چه مشکل!
از قبل از مشروطه، یعنی از زمانی که ما اندک اندک با فاصله عظیمی که بین ما و کشورهای اروپایی (و حتی روس و عثمانی که همسایگان ما بودند) به وجود آمده بود آگاه شدیم الگوهای متعددی انتخاب شد اما و صد اما... نتیجه این شد که منابع عظیمی برای طنزنویسان فراهم شد! آخرین آنها ژاپن اسلامی و نگاه به شرق بود.
در مورد نظام تدبیر چه بگوییم!؟ هیچی نگیم بهتره! فقط همین که بدانیم در این سرزمین برای به ثمر رسیدن هر پروژه سه برابر هزینه نرمال و سه برابر زمان نرمال صرف میشود. تازه بعد از تمام شدن آن در برخی از موارد متوجه میشویم این پروژه را اساساً نباید اینجا کار میکردیم!!
خردورزی امری است که لاجرم نیاز به خردمند دارد و خردمند هم به قول امیرکبیر به توصیه عمه و خاله خردورزی نمیکند اما کدام از ما چنانچه یکی از اقوام نزدیک به مسئولیتی رسید انتظار چپانده شدن جوانان بیکار فامیل را در حوزه تحت امر و حوزههای همسایه را نداریم!؟
باز تا یکی دو دهه قبل یک حیا و شرمی بود! الان هیچ ابایی وجود ندارد که یک فرد فاقد تمام ملاکهای مدیریتی در ردههایی که مستلزم خردورزی است استفاده شود!
در مورد خرد هم هیچکسی را نخواهید یافت که با این کلمه مشکل داشته باشد! همگان خود را خردمند و دارای تدبیر میدانند و مخالفان خود را فاقد آنها میدانند!
ولی واقعیت این است که سدههاست که چراغ علم و خرد در حال خاموشی است.
قسمت دوم:چین نشان داد که با نظام سیاسی سوسیالیستی مهم می شود نظامی اقتصادی لیبرالیستی داشت.چین مقارن با وقوع انقلاب اسلامی در ایران،"سیاست تعدیل ساختاری" را برگزید. سیاستی که بانک جهانی معرفی کرده بود.از 200 کشور دنیا،150 کشور این سیاست را برگزیدند(از جمله ایران در دوره اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی)، منتها 71 کشور در اجرای این سیاست موفق بودند(به خصوص چین و برزیل و ...) و 79 کشور با شکست مواجهه شدند(به ویژه ایران)!!!بانک جهانی در گزارشی دلایل موفقیت و شکست کشورهای موفق و ناموفق را تبیین کرده بود. و عمده دلیل شکست کشورهای ناموفق را در اجرای بد این سیاست می دانست.این سیاست حاوی 10 اصل است که لازم است مجری تیم توانمند و هوشمندی برای اجرای منسجم و منتظم آن داشته باشد...چین از جمله کشورهایی بود که با اقتدار تمام توانست این سیاست را به اجرا در بیاورد و بارقه های دستیابی به سلطنت اول اقتصادی جهان را در سال 1986 میلادی روشن نماید. وشاید هم اینک به این سلطنت نایل آمده باشد. و این سالاری اقتصادی در جهان جز با نظام تدبیر حاصل نشده است>>
منتظر بودم یک دوست این سوال را بپرسد که چرا و چگونه چین از آن وضعیت فلاکتبار خودش را به اینجا رسانده است؟ این سوال قابل تاملی است. این که چرا آنها توانستند و دیگران نتوانستند.
بعد از اینکه در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت کشتی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی مائو به گل نشست، حزب کمونیست که به هرحال «مسئول» عواقب این سیاستها بود کمکم به این سمت رفت که در برخی رویکردها تجدیدنظر بکند. هم در تصمیمگیری و هم در اجرا. همینجا یک نکته اساسی وجود دارد : مسئولیت! در برخی از کشورهایی که درجا زدهاند همواره سازوکاری حاکم بوده است که گروهی مسئولیت پیامدهای منفی را به عهده مخالفین انداخته و در عوض تلاش میکنند فقط در پیروزی ها و مراسم اهدای جام بر نقش و مسئولیت خود پافشاری کنند! در چین علیرغم نظام تک حزبی و عدم وجود دموکراسی و غیره و ذلک به هر حال حزب مسئول امور است.
نکته دیگر که به ذهنم رسید این است که حزب کمونیست علیرغم حذف گسترده و تصفیه شدیدی که در انقلاب فرهنگی اجرا کرد خیلی زود و بلافاصله متوجه گندی که زدند شدند! مثلاً در همان زمان مائو فرد حذف شدهای مثل دنگ شیائو پنگ دوباره به سر کار آورده شد و به پست معاونت نخست وزیر رسید. بعدها دیدیم که همین شخص قدرت بلامنازع در حزب به دست آورد و توانست کل حزب را بسیج کند برای اصلاحات ساختاری.
خب همین را در جاهای دیگر ببینیم چگونه بوده است! من به عنوان یک فوتبالدوست در بسیاری از برنامههای ورزشی از کارشناسان و ورزشکاران مختلف شنیدهام که بهترین دوره فدراسیون فوتبال در زمان صفایی فراهانی بوده است. خب ایشان به دلایلی که میدانیم در سال 88 کلاً حذف شده است. آیا قابل تصور است سیستم ورزش و فدراسیون ما از امثال ایشان استفاده کند و مشاوره بگیرد!!؟
در سرزمین ما توانمندی و کارآمدی محلی از اعراب ندارد چون تا چند سال قبل پول نفت بود و میتوانست روی همه چیز ماله اساسی بکشد حالا هم که چند ساله نداریم از همان روش مسئولیت ناپذیری امورات مسئولین میگذرد!
حسین ارجمند، برای دریافت پیام حکیم فردوسی و نیز درک رفتار سیاسی -اقتصادی کشور چین، یه کار فکری-تبیینی را در ذیل ارایه میدهم؛ چنانچه دوست داشتی و حوصله ات گرفت با پاسخگویی در این کار مشارکت نما:
به نظر شما نتیجهی ترکیب نابخردی با وضعیتهاى متفاوت زیر چه نتایجی در زندگى انسان می تواند داشته باشد؟
1. نابخردی + فقر (رفتار یا نتیجه رفتار یک فرد فقیر در جامعه و زندگی اش که از خرد لازم هم برخوردار نیست، چیست؟ و چه می تواند باشد؟) =؟
2. نابخردی+ ثروت (رفتار یا نتیجه رفتار یک فرد ثروتمند -که این ثروت ممکن است از راه های گوناگون به او رسیده باشد- در جامعه و زندگی اش که از خرد و خردمندی لازم هم برخوردار نیست، چیست؟ و چه می تواند باشد؟) =؟
3. نابخردی + آزادی (اگر به فردی که از خرد و خردمندی لازم برخوردار نیست،آزادی بیش از حدّ و اندازه داده شود، نوع رفتار و یا نتیجه رفتارش در جامعه چه می تواند باشد؟) = ؟
4. نابخردی + قدرت (اگر به فردی که از خرد و خردمندی لازم برخوردار نیست، قدرت و پست های مهم مدیریتی داده شود، نوع رفتار و یا نتیجه رفتارش در جامعه چه می تواند باشد؟) = ؟
5. نابخردی + دین (اگر فرد دیندار و مذهبی در طول زندگی اش ، در رشد و پرورش خردش نکوشیده باشد و به درجه ای از عقلانیت نرسیده باشد؛ نوع رفتار و یا نتیجه رفتارش در جامعه چیست و چه می تواند باشد؟) = ؟
1- سقوط بیشتر در ورطه فقر+ بزهکاری
2- از دست دادن ثروت + فساد
3- از دست دادن آزادی
4- هرج و مرج + فساد + فقر
5- خرافات
فکر کنم بد نباشد،مروری بر ستایش ماندگار حکیم فردوسی از خرد داشته باشیم:
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهٔ کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
بله متاسفانه طی قرون بعدی چراغ علم و خردورزی کم کم به خاموشی گرایید.
حال حسین آقای عزیز، اگربه جای نابخردی، خردمندی گذاشته شود؛به نظر شما نتیجه ترکیب های مزبور چگونه خواهند بود؟!
1. خردمندی+ فقر (چه انتظاری از رفتار یا نتیجه رفتار یک فرد فقیر در جامعه و زندگی اش که از خرد مندی لازم هم برخوردار است، می توان داشت ؟) = ؟
2. خردمندی + ثروت (چه انتظاری ازرفتار یا نتیجه رفتار یک فرد ثروتمند -که این ثروت ممکن است از راه های گوناگون به او رسیده باشد- در جامعه و زندگی اش که از خرد و خردمندی لازم هم برخوردار است، می توان داشت؟) = ؟
3. خردمندی+ آزادی (اگر به فردی که از خرد و خردمندی لازم برخوردار است،آزادی کافی و یا بیش از حدّ و اندازه داده شود، به نظرچه نوع رفتاری از او سر خواهد زد و یا نتیجه رفتارش در جامعه چه می تواند باشد؟) = ؟
4. خردمندی + قدرت (اگر به فردی که از خرد و خردمندی لازم برخوردار است، قدرت و پست های مهم مدیریتی داده شود، به نظر چه نوع رفتاری از او بروز خواهد کرد و یا نتیجه رفتارش در جامعه چه می تواند باشد؟) = ؟
5. خردمندی+ دین (اگر فرد دیندار و مذهبی در طول زندگی اش توانسته باشد درجه خردمندی اش را فزونی بخشد و به درجه ای مقبول از عقلانیت رسیده باشد؛ به نظر چه نوع رفتاری از او به نمایش در خواهد آمد و یا نتیجه رفتارش در جامعه چه می تواند باشد؟) = ؟
1- خروج از فقر
2- رفاه بیشتر + قدرت اجتماعی بیشتر
3- توسعه + افزایش کارآمدی در همه زمینهها
4- توسعه
5- قضاوت نکردن دیگران!
سلام
و خدا قوت
ازادبیات چیزی نخواندم. چین ش از قلم افتاده بود. منظورم از ادبیات چین بود. : ))) بس که این جناب چین، از چپ و راست و زیرو بالا خون به دلمان کرده از چشممان که هیچ، اسمش از جملاتمان هم افتاده :)))
حتما سعی می کنم یکی دو تا ش رو تهیه کنم تا برای امسال و آشتی دوباره با کتاب بخونمشون. خدا وکیلی من همیشه از پیشنهادهای شما کمال بهره رو بردم. بارها رفتم دنبال کتاب هایی که معرفی کردید و خواندم و لذت بردم. ندیمه رو که کتابش هیچ سریالش رو هم پیدا کردم و دیدم و خوبی ش این بود که کل خانواده هم دیدن و خواهرهام و خانواده هاشون و همین طور خانواده شوهرهاشون و فامیل های همسرم وو..... یعنی این خودش می شه نشر دادن یک اثر خوب دیگه. حالا فامیل ما بیشتر از کتاب علاقمند به فیلم و سریال ند دیگه کاریش نمی شه کرد. اما تماشای فیلم و سریال خوب هرچه نباشه بهتر از سریال های ماهواره یی هست. مخصوصا سریال های پرطرفدار ترکی :))) البته اینم بگم مادرم یکی از طرفداران پروپا قرص سریال های ترکی هستند.( یک بار می بینند. یک بار دیگه تکرار می بینند و ده بار هم برای آدم تعریف می کنند :)))).
در مورد گرانی ها. آش اینقدر شور شده که دیشب پریشب صدای خود سرآشپز هم در آمد. بگذریم رفیق جان، فقط اینکه خدا آخر و عاقبت همه ما ایرانی ها رو بخیر کنه.
درمورد پی دی اف. درست می گید. لذت کتاب کاغذی و ورق زدنش و اون علامت لای کتاب گذاشتن و لمس ورق های کاغذ یک چیز دیگه هست. من هم پی دی اف خوان نبودم. از وقتی فهمیدم می شه فونت ها رو درشت کرد و راحت تر دید و هم اینکه مجانی تموم می شه. بهش علاقمند شدم.
و بعد اینکه امیدوارم سال خوب و سرشار از سلامتی و آرامش و شادی در پیش داشته باشید.
سلام
من فکر کردم منظورتان از ادبیات این دوره چین بوده است اما خب به هر حال به قول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است. من تا حالا هر چه خواندم (که البته زیاد هم نبوده است) همگی باب میل بوده است چه نویسنده چینی بوده و در چین زندگی میکند (مثل مویان) چه چینی مهاجر بوده (مثل ها جین) چه چینی نسل دوم مهاجرین بوده (مثل همین مادلین تین) و چه غیر چینی که در چین زندگی کرده (مثل پرل باک و جی.جی بالارد)... همگی عالی بودند. فکر کنم آب و خاکش خیلی با قصه سازگار است.
امان از علاقه مادران به دیدن تکرار سریال و تکرارتکرار آنها و اگر پا بدهد تکرار تکرار تکرار آنها
صدا در آمدن ملاک نیست... مشکل ما این است که کسی مسئولیت هیچ اشتباه و شکستی را به عهده نمیگیرد. فوتبالمان را دنبال میکنید؟! سرمربی ها و بازیکنان و هواداران همگی بالاتفاق شکستهایشان را به گردن دیگران میاندازند از داور و زمین و باد گرفته تا مدیران و وزراء و فیفا و غیره و ذلک! اما وقتی یک موفقیت به دست میآید همه به سهم خودشان و فرد مورد علاقه و ارادتشان پافشاری میکنند!
ای وای عید داره میاد!! زوده هنوز به خودا