اندازهگیری دنیا رمانی است که شخصیتهای اصلی آن دو دانشمند برجستهی تاریخ آلمان در قرن هجدهم و نوزدهم هستند: «کارل گاوس» و «آلکساندر هومبُلت». داستان از جایی آغاز میشود که در سال 1828 گاوس که سنش از 50 عبور کرده و معروفیتش به عنوان شاهزاده ریاضیدانان گسترده شده است به یک محفل علمی در برلین دعوت شده است. او مدتهاست که از خانه بیرون نمیرود و به هیچوجه تمایلی به سفر کردن ندارد اما به اصرار اطرافیان به این سفر تن میدهد. برگزارکننده همایش در برلین جغرافیدان نامدار آلکساندر هومبُلت است. پس از ملاقات اولیه دو روایت موازی شکل میگیرد که یکی زندگی گاوس را از ابتدا تا زمان حال دنبال میکند و دیگری به زندگی هومبلت و سفرهای علمی او میپردازد. این دو روایت به زمان حال میرسند و در همایش با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند. در ادامه این دو شخصیت از هم جدا میشوند اما درکی متقابل و ارتباطی تلهپاتیگونه بین آنها شکل میگیرد و...
داستان البته قصد آن را ندارد که یک زندگینامه از این دو دانشمند به دست بدهد اما تقریباً تمام نقاط مهم زندگی آنها را در کتاب گنجانده و با زبان طنزی که دارد خواننده را علاقمند به دنبال کردن داستان کرده است. این دو شخصیت چگونه میتوانند دستمایه یک روایت طنز قرار بگیرند!؟ طبیعی است که با رشد علم و فنآوری و آموزش، این امکان به وجود آمده است که دانشمندان سه قرن قبل به کاشفان و مبدعان مسائلی پیشپاافتاده تبدیل شوند که هر دانشآموز دوران دبستانیِ ما، آن مسائل را میداند و نویسندهای صاحبذوق میتواند زندگی آنها را دستمایه خنداندن مردم قرار دهد؛ نویسنده این موضوع را هوشمندانه در قالب یک پیشبینی در دهان گاوس که نابغهای بیبدیل بود قرار میدهد که ما در پیش چشم آیندگان همچون دلقکانی ظاهر خواهیم شد. از این مسئله که بگذریم تکیه بر وجهِ آلمانی این دو شخصیت به تنهایی میتواند موقعیتهایی طنزآمیز خلق کند که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.
*******
اندازهگیری دنیا چهارمین رمان نویسنده جوان آلمانی-اتریشی، دانیل کلمان است که در سال 2005 نگاشته شد و مورد اقبال قرار گرفت و یکسال بعد به زبان انگلیسی ترجمه و به عنوان دومین کتاب پرفروش جهان از نگاه نشریه نیویورکتایمز برای این سال دست یافت. در سال 2012 فیلمی سینمایی بر اساس این کتاب ساخته شد و در همین سال بیش از دو میلیون و سیصد هزار نسخه از کتاب فقط در آلمان به فروش رفت که آن را به پرفروشترین رمان آلمانی در سه دهه اخیر (در واقع از زمان نگارش عطر اثر پاتریک زوسکیند به اینطرف) بدل کرد.
پس از این موفقیتها داستان نخست با ترجمه خانم ناتالی چوبینه و با عنوان «اندازهگیری دنیا» به بازار آمد و پس از آن ترجمه دیگری با عنوان «مساحی جهان» منتشر شد و اخیراً نیز ترجمه سومی با عنوان «اندازهگیری جهان» در کتابخانه ملی ثبت شده است و قاعدتاً عنوان ترجمه بعدی «مساحی دنیا» خواهد بود!
مشخصات کتاب من: ترجمه ناتالی چوبینه، نشر افق، چاپ دوم 1391، تیراژ 2000 نسخه، 367 صفحه.
................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 3.72 از مجموع 11645 رای و نمره در سایت آمازون 3.7 )
پ ن 2: یکی دو قسمت از مساحی جهان را دیدم که بههیچوجه مقبول نبود.
پ ن 3: بدیهی است که ترجمه این کتاب به فارسی نتواند همانند اصل آن مورد اقبال قرار بگیرد. برخی حذفیات (هرچند کوتاه و فرعی) قوت طنز را کاهش میدهد.
رویکرد به علوم تجربی و نظری
بعد از دوران سیاه قرون وسطی، و رشد این اعتقاد که حقیقت فقط نزد پاپ و روحانیون نیست، زمینه شکلگیری و توسعه علوم تجربی در غرب پدید آمد. پیشقراولانی که در این مسیر حرکت کردند تلاش نمودند تا فرایندهای موجود در طبیعت را از طریق تجربه و آزمایش کشف کنند و نه صرفاً از طریق فهم متون مقدس و ارائه تفسیرهای ماوراءطبیعی! بدینترتیب جریانی در شاخههای مختلف شکل گرفت و دانشمندان یکی پس از دیگری با ثبت تجربیات خود و افزودن آن به موارد قبلی، آجر روی آجر گذاشتند و بنای اولیه علم را در غرب شکل دادند. طبعاً همزمانی این نهضت با پدیدههای دیگری همچون شکلگیری دولت-ملتها و یا گسترش دریانوردی و تجارت و سرازیر شدن نقره و طلا از مستعمراتِ تازه کشف شده، اختراع و توسعه صنعت چاپ و... توانست این جریان را قوی و قدرتمند نماید.
بخشی از این جنبوجوش در این کتاب و فضایی که تصویر میکند قابل دریافت و اتفاقاً از نقاط قوت داستان است.
کارل فریدریش گاوس (1777-1855)
او در خانوادهای فقیر در شهر برانشویگ آلمان (البته در آن زمان هنوز آلمان شکل نگرفته بود) چشم به دنیا گشود. درخصوص نبوغ و استعداد او در ریاضیات، در دوران طفولیت، افسانهها و قصههایی نقل شده است که در داستان هم بهصورت طنز ذکر شده است. مثلاً فهمیدن اشتباه محاسباتی پدرش در سهسالگی و باخبر کردن او با گریه و...
گاوس خیلی زود استعدادش را نشان داد و به درجات عالی در عرصه ریاضیات رسید. این ریاضیدان و ستارهشناس و فیزیکدان چندان اهل منتشر کردن کشفیاتش نبود که شاید اگر این کار را میکرد بهقولی پنجاه سال علم ریاضیات را جلو میانداخت. او به دلیل نبوغش در برخورد با دانشجویان دچار بیحوصلگی میشد ولذا از تدریس بیزار بود. او در طول عمرش فقط در یک همایش علمی شرکت کرد که همین موردی است که دستمایه آغاز داستان در سال 1828 شده است.
در زندگی شخصی این دانشمند دو ازدواج و شش فرزند ثبت شده است که هر دو همسر در دوران حیات او از دنیا رفتهاند.
الکساندر هومبلت (1769-1859)
او در خانوادهای از طبقه اشراف زمیندار به دنیا آمد. در خانه تحت تعلیم اساتید مختلف قرار گرفت و سپس به دانشگاه گوتینگن وارد شد. او دانشجویی پرجنبوجوش بود و در رشتههای مختلف نظیر گیاهشناسی، معدن، هواشناسی، جانورشناسی، مردمشناسی، باستانشناسی و... تحصیل و فعالیت کرده است و رد پایی از خود نیز به جا گذاشته است. او یکی از بزرگترین ماجراجویان زمانه خود تلقی میشود که به نقاط مختلفی از دنیا سفر کرده است. هومبلت بنیانگذار جغرافیای نوین است. نام او بیش از هر دانشمند دیگری بر مکانهای مختلف از شهرهایی در ایالات متحده و کانادا گرفته تا قطب جنوب و کوه و یخچال و خلیج و جنگل و حتی چالهای بر سطح ماه قرار گرفته است.
از مهمترین خصوصیات این دانشمند نظم و برنامه او در نوشتن و ثبت مشاهدات و انتشار آنهاست. در زندگی شخصی او ازدواجی ثبت نشده است.
تقابل این دو شخصیت
نویسنده با بهرهگیری از خطوط اصلی شخصیتهای فوق و اضافهکردن خطوط فرعی با کمک از تخیلات خود دو شخصیت داستانی خلق کرده است که با هم تفاوتها و تشابهات ویژهای دارند که موتور محرک داستان هستند. یکی از شباهتها دلبستگی هر دو به علم تجربی و اندازهگیری و حل مسئله است؛ به همین خاطر یکی در میانهی وصال در شب زفاف، راهحل یک معادله به ذهنش میرسد و همهچیز را به کنار مینهد و در تاریکی به سمت میز تحریرش رفته و در همان تاریکی روی کاغذ مینویسد و بلافاصله به بستر بازمیگردد و... و دیگری در سرمای سخت نزدیک به قلهای پر برف در حالیکه چند میلیمتر با پرتگاه و مرگ فاصله ندارد با خونسردی به فکر اندازهگیری ارتفاع است. آنها هر دو با ادبیات و تئاتر و خلاصه هر امری که با عدد و رقم سروکار ندارد بیگانهاند و آن را حوصلهسربر میخوانند و شباهتهایی از این دست.
از تفاوتهای شکلگرفته در داستان میتوان گفت که یکی سخت منظم و بابرنامه است و دیگری تنبل و شلخته، یکی در خانه مانده است و دیگری مدام در سفر، و از همه مهمتر (در راستای طنز داستان) یکی توجه ویژهای به زنان دارد و دیگری از زنان فراری است.
با این وصف شخصیتهایی به وجود آمدهاند که میلیونها آلمانی و غیرآلمانی را به خود جذب کردهاند.
آنچه که ما نباید میخواندیم!
انتظار میرود کتابهایی از این دست که در نقاط مختلف دنیا پرفروش میشود در کشور ما نیز به نسبت با اقبال مواجه شود اما به نظر میرسد اینگونه نشده است. شاید یک دلیل این باشد که خواننده فارسی در هنگام مطالعه کتاب ناگهان احساس میکند که چیزی مفقود شده است و با چالهای مواجه شده است. پس از اولین تجربه مطمئناً نمیتواند با دلی صاف و خیالی آسوده به خواندن ادامه بدهد و در نهایت کتاب را به دیگران توصیه کند. به عنوان مثال وقتی گاوس از دختر مورد علاقهاش جواب مثبت میگیرد و آماده ازدواج میشود تصمیم میگیرد که برای آخرین بار شخصی به نام نینا را ملاقات کند(ص176). خواننده فارسی زبان اینجای داستان برای اولین بار اسم نینا را میبیند و واقعاً دچار حیرت میشود! قطعاً دلچرکین میشود! علت هم این است که نوبت اول حضور نینا در داستان به طور کامل از داستان حذف شده است(ص103). این حذف در واقع بخشی از شخصیتی که نویسنده خلق کرده است را پاک کرده است! بهطور خلاصه گاوس در دوران دانشجویی در ارتباطش با جنس مخالف افراط داشته است بهگونهای که ارائهکنندگان خدمات جنسی در شهر گوتینگن او را با نام کوچک صدا میزدهاند. یکی از آنها دختری روستبار به نام نینا بوده است که گاوس در حال هیجان به او میگفته روزی با او ازدواج کرده و زبان روسی یاد خواهد گرفت و نینا به این قضیه میخندیده است. همین! حذف این یک پاراگراف باعث شده هرگاه گاوس در داستان حسرت یادگیری زبان روسی را میخورد هیچ حسی در خواننده ایجاد نشود و نامفهوم باشد. جالب است بدانید که در واقعیت، گاوس در 62 سالگی زبان روسی را یاد گرفته است.
مثال دیگر چالهایست که در انتهای ص53 رخ داده است... پاراگرافی که اینجا حذف شده است بهواقع هیچ اشکالی نداشت؛ هومبلت و همراهش در بندری پیاده میشوند و چند زن سربهسر او میگذارند و او تلاش میکند از آنها فرار کند. اما حذف پاراگراف باعث شده پیوستگی روایت دچار اختلال شود. از این موارد چندین نوبت تکرار میشود و همین باعث میشود که روانی کار از بین برود.
نمی خواهم بگویم خدایناکرده طنز داستان مثل فیلمهای طنز سینمایی دوران ما فقط به چند شوخی جنسی محدود است، خیر، حتماً اینگونه نیست اما حذف موارد رویارویی هومبلتِ فراری از زنان با آنها یا مثلاً حذف یک پاراگراف از وقایع شب زفاف گاوس که از قسمتهای خنده إار داستان است به کار لطمه زده است.
برداشتها و برشها
1) گاوس شخصیتی جبرگرا از کار درآمده است؛ او همیشه آرزو داشت بر اتفاق و تصادف به عنوان دشمن همهی علوم فایق آید اما او معتقد است که پشت هر رویدادی شبکهی بینهایت کاملی از اتفاقها را میتوان دید. اگر ما کمی از آنها فاصله بگیریم یا زاویه دیدمان را تغییر دهیم این مسئله را شفافتر خواهیم دید. در واقع آدمیان خیال میکنند که اختیار و ارادهی خودشان در کارهای مختلفی که میکنند نقش دارد در حالیکه ریاضیات به قول او نشان میدهد که آدم همیشه به همان راهی میرود که همه رفتهاند. قانون طبیعت چنین میخواهد. این البته نظر این شخصیت داستانی است.
2) یکی از صحنههای به یادماندنی داستان برای من نوع سلوک هومبلت و برادرش در کودکی است... جایی که برادرش میخواهد او را سربهنیست کند.
3) گاوس به خاطر نبوغش میداند همانطور که آنها نسبت به گذشتگان درخصوص دانش و اطلاعات برتری دارند، آیندگان نیز نسبت به آنها برتری خواهند داشت و حتی روزی خواهد رسید که در مورد خود او که یک نابغه است هرگونه چرندیاتی سرهم کنند. هومبلت هم در گفتگو با گاوس میگوید که نویسندهها اختراعهای خودشان را به اسم شخصیتهای تاریخی واقعی به خورد مردم میدهند. در واقع کلمان اینگونه با خودش شوخی میکند.
4) هر وقت چیزی اندازهگیری میشد احساس وجد سراپای وجود هومبلت را در بر میگرفت. به همین خاطر وقتی که نمونه معیار برای واحد «متر» ساخته شد تا چند شب از هیجان خوابش نمیبرد. از نظر او هر تپهای که ارتفاعش نامعلوم بماند حکم توهین به شعور بشر دارد ولذا او در مسافرتهایش مدام در حال اندازهگیری و ثبت اندازههاست. گاوس هم چنین حسی را تجربه کرده است.
5) دو روایت موازی داستان در جاهایی از لحاظ زمان-مکانی به هم نزدیک میشوند مثلاً وقتی گاوس بالونسواری را تجربه میکنند، هومبلت از آن ناحیه عبور میکند و وقتی هومبلت در آمریکای جنوبی است گاوس اخبار مربوط به او را در روزنامه میبیند و در موردش اظهارنظر میکند. بدینترتیب این دو روایت از این لحاظ نیز با هم ارتباطاتی دارند.
6) تا قبل از گزارشات سیاحان باورهای مردم درخصوص سرزمینهای ناشناخته بسیار اغراقآمیز و آمیخته با افسانه است. گاهی همراهان هومبلت از چیزهایی نظیر سگهای کوتوله بالدار و ماهیهای سخنگو و اتفاقات عجیب و غریب صحبت میکنند که بیشتر طنازانه به نظر میرسد اما بهواقع همینطور بوده است.
7) هومبلت وقتی به خرابههای تئوتیهوآکان میرسد و محاسبات اندازههای اهرام و... را انجام میدهد متوجه میشود شهر اساساً در کلیت خود یک تقویم بر اساس نور خورشید است و از این جهت دچار شگفتی میشود. ما هم دچار شگفتی میشویم از این جهت که گسستهای تاریخی چه تأثیرات مخربی در پیشرفت و توسعه جاهای مختلف داشته است.
8) وقتی دو آدمی که حرفهای زیادی برای گفتن دارند و خود را صاحب نبوغ میدانند به یکدیگر میرسند و با هم گفتگو میکنند، این گفتگو به چه شکلی درخواهد آمد؟ بعضاً هر کدام بیاعتنا به حرفهای طرف مقابل، حرف خودشان را میزنند و... شاید از این جهت ما ملت نابغهای هستیم!
9) سرکوفتهای گاوس به پسرش جالب است! جایی عنوان میکند که بهخاطر اشتباه پسر (که دستیار او در اندازهگیری و نقشهبرداری بوده است) مجبور شده است یک کار عظیم را دوباره انجام بدهد. بعد پسر پرده از این اشتباه برمیدارد که خطا در رقم پنجم بعد از اعشار بوده است که اصلاً به حساب نمیآید!
10) پسر گاوس در برلین به یک میتینگ انقلابی میرود. یک سخنران پرشور انقلابی از نوع آلمانی مشغول صحبت است: «شاهزادهها، فرانسویهای آشغال و کشیشها اختیار همه را بهدست گرفتهاند، مردم را با ناز و نوازش در خواب خرگوشی نگه میدارند. درحالیکهرفاقت یعنی ایستادن کنار هم، با پاکی و پارسایی. یعنی تفکر! دستش را مشت کرد و به پیشانی کوبید. تفکر اتحادی مقدس به وجود میآورد که هیچ شیطانی نمیتواند رشتهاش را بگسلد. و سرانجام به کلیسای حقیقی آلمان و فتح قلمرو وجود راه میبرد. اما این یعنی چه، رفقا؟ بازوها را از هم گشود، آهسته تا روی زمین خم شد، بعد دوباره قد راست کرد. این نشانهی بهدست گرفتن مهار جسم است، تعلیم جسم، به کمک بشین پاشو، شنا رفتن، دراز و نشست، آنقدر که آدم کامل شود.» طبعاً با چنین افکار اولتراانقلابی، نویسنده عنوان خوبی برای کتاب انقلابی ایشان در نظر گرفته است:«ژیمناستیکِ آلمان»! پایان کار این میتینگ البته نوعی هجو انقلابیگری است.
سلام
داستانش رو که گفتید
این هیچی
می مونه طنزش
خب اونهم که میگید تیکه پاره است
خواننده بدبخت چجور بره بخواندش؟؟؟
سلام
چیزی از داستان را نگفتم که! گفتم این دو نفر حضور دارند و...
طنز باقیمانده هم قابل اعتناست.
اما خب چیزهایی حذف شده است که وقتی بخوانید خودتان متوجه میشوید! من فقط اشاراتی کردم در ادامه مطلب که چه چیزهایی برای ما بدآموزی داشته است و دوستان ارشاد زحمتش را کشیدهاند
سلام
عدم شناخت کافی از فرهنگ آلمانی ها و تیپ های شخصیتی شان برایم بخش زیادی از طنز مد نظر نویسنده را ناملموس کرد. و بخش بزرگتری از آن را مترجم محترم.
مسلما اگر کتاب ایرانی بود و فارسی مثلا دربارهی دیدار ابوریحان بیرونی با ابن سینا حتما بهتر درکش میکردم.
داستان پر کشش، جذاب، ساده و روان بود مخصوصا قسمتهای سفرهای هومبولت نه اینکه بخواهم مقایسه کنم ولی مرا یاد سفرنامه ماژلان انداخت.
۱-گاووس کلا نظریات و عقاید جالبی داشت و چه اخلااااقی !!! راستی یاد نظریه گاوس در دبیرستان بخیر!!!!!
۲- اره این قسمت عجیب و باورنکردنی بود
۵- این بهم نزدیک شدنهاشون در داستان خیلی برایم ذوق داشت
دو خط موازی که در بینهایت به هم میرسند (که فکر کنم گاووس میخواست ثابتش کند) به نظرم میتوانند این دو دانشمند باشند
۷- بزرگترین نکته ی اموزنده برای من آن پیرمردی بود که در بیخبری از دنیای اطرافش یک جور خازن یا بطری لایدن ساخته بود که خیلی وقت پیش بهتر و مدرنترش ساخته شده بود
۹- تبعید ایگن نمونه حقیقی تبدیل تهدید به فرصته.یک تبعید معکوس ... گاهی جایی که آدم هست یک زندانه و جایی که تبعید میشه وطن، خانواده
- نحوهی سیاستگذاری وزیر اورکوییخو خیلی حرفه ای و جالب بود!!
- درباره سانسور من واقعا دچار مشکل و وسواس شده ام و نسبت به این تحمیل غیرکاربردی زیاد حرص میخورم ولی آیا نمیشه مترجمین عزیز همانجوری که نمونه اش را در کتاب قبلی دیدیم جوری در لفافه موضوع را به ما بفهمانند؟ گاهی حتی در همین کتاب هم به روابطی و موضوعاتی اشاره میشه مثل روابط بن پلان، پس چطور جاهایی حذف میشه بعضی جاها نه؟ آیا این کوتاهی به مترجمین برمیگردد؟ واقعا نمیشد نینا رو یه جوری حذف نکرد .... یا برام سواله کلا داستان به گرایش جنسی هومبولت بیش از آن نیم خط (پسر بچه ها) اشاره نکرده؟
سلام

طبعاً برای آلمانیها و ملتهایی که ارتباط دارند با آنها خیلی ملموستر خواهد بود. با توجه به اندک تجربه ای که من دارم این بلاها معمولاً در ارشاد به سر کتاب میآید و چون کتاب در دنیا پرفروش بوده است و ممکن است چند ناشر-مترجم همزمان برای نشر آن مسابقه داشته باشند همهچیز خیلی عجلهای پیش میرود. هیچ بعید نیست که اصلاحات ارشاد بدون اینکه مترجم باخبر شود توسط ناشر اعمال شده و کتاب منتشر شود. ممیزها هم گاهی دور یک پاراگراف را خط میکشند و کنارش مینویسند حذف ... در این مورد معمولاً ناشر راضی نمیشود که به نحوی پاراگراف را نجات بدهد چون میداند که ممیز فقط به حذف آن پاراگراف رضایت خواهد داد و نمی خواهد معطل شود. اینگونه میشود که ما با چنین وضعیتی روبرو میشویم.
1- گاوسِ داستانی از اون نابغههایی است که تحملشان آسان نیست! زیاد اهل همکاری با دیگران نبود... اما بالاخره با ویلهلم وبر چندین سال کار کرد! که سر همین قضیه دیدیم که نویسنده علت را در چه چیز نشان داده است
2- آن قسمتی که زیر آب توی دریاچه یخزده بود ... و نتیجه البته کاملاً متفاوت از کار درآمد
5- واقعاً لازم بود این کار. بله با شما موافقم. هر وقت صحبت از رسیدن دو خط موازی به یکدیگر میشود یاد بیست سال قبل میفتم که قاضی خوشنامِ ما! نشریهای را بابت مطلبی با همین عنوان به مسلخ برد.
7- مشابه این اتفاق در آن سالها زیاد میافتاد. به همین خاطر خیلی اختراعات دو سه مدعی دارد. ولی واقعاً بامزه بود. یا اندازهگیریهای هومبلت در سفر آخر که در قیاس با روش دیگران خطای بسیاری داشت. یادم رفت در مورد اغراقهای هومبلت بنویسم چون به هر حال قدری بزرگنمایی نمک کار بوده است!
9- ظاهراً ایشان در آمریکا آدم موفقی شده است.
و اما موارد بعدی:
- بله ایشان به همین ترتیب شاه را از سیاست دور کرده بود! و این خیلی به نفع مردم بود. به هر حال خیلی زحمتکش بود
- در ادامه صحبت ابتدایی باید اضافه کنم گاهی لازم است مترجم از پیش چنین اقداماتی را انجام دهد. طبعاً در شرایط پرفشار چنین امکانی کمتر پیش میاید ولی شدنی بود. این دیگر هنر است! البته متاسفانه!
اینکه بعضی جاها حذف شده و بعضی باقی مانده است نشان میدهد ممیزی امری کاملاً سلیقهای است.
من هم به سبب آن دو نیمخط مشکوک شدم که شاید مواردی هم حذف شده باشد (در زمینه گرایش هومبلت) و فرصت نشد در این زمینه هم کنکاش کنم.
ممنون
میله جان با این اوصاف خواندن این ترجمه را توصیه می کنی؟
سلام بر مداد گرامی
میتوانم بگویم که این ترجمه از ترجمهی موجود دیگر خیلی بهتر است. به طور خاص به شما توصیه نمیکنم در صورت عدم حذف و سانسور هم عیناً همین توصیه را به شما داشتم. کتاب روان و عامهپسند خوبی میتوانست باشد و هنوز هم تا حدودی هست.
سلام
برای ما فارسی زبانان طنز فقط به زبان شیرین و رند و طناز فارسی.
متاسفانه تا به حال با هیچ کتاب طنز غیرایرانی نتونستم ارتباط بگیرم. البته به جز عزیزنسین و آثارش.
بعد درمورد اون جمله یی که درمورد آیندگان گفت. همین حالا قبل ازاینکه بیام وبلاگ شما داشتم فکرمی کردم. بیست سال دیگه شربت ضد کورنا تو یخچال تمام خونه ها هست و لابد مادرها وقتی دارن شربت ها رو به بچه هاشون می دن. فکرمی کنن که یک زمانی بابت همین مرض ساده پیش افتاده. شهری درچین قرنطینه شد و کل دنیا به هول و ولا افتاد و چقدرآدم که به خاطراین ویروس کوچولوی گوگولی مگولی مردن!
خدا پدرتمام دانشمندان و کاشفان و مخترعان رو بیامرزه که این همه خدمات ارزنده و بی منت به اهالی تمام دنیا عرضه کردند.
و بعد درمورد آن سه پست پایینی عالی بودند و ممنون. توی تلگرام خوانده بودم. اینجا ولی توی لپ تاپ ، درشت و واضح و خانا، خوندنش حال دیگه یی داره.
همیشه سلامت و برقرار باشید
سلام
طبعاً همینطور است ولی با درصدی اغماض میتوان مواردی پیدا کرد که قدرت طنز چنان بالاست که راهش را در ممالک دیگر به راحتی باز میکند مثل شوایک.
سرعت کار الان خیلی بالا رفته است و گمونم خیلی زود شربت مذکور در دسترس قرار میگیرد. البته این عدد رقمهای مرگومیرما را چندان قلقلک نمیدهد! نهایت تلاش کرونا بعید است به اندازه یک هفته بیاحتیاطیهای پیش پا افتاده ما در رانندگی تلفات داشته باشد! احتیاطاتی که همین الان هم نسخهاش موجود است و در اکثر نقاط دنیا به آن عمل میشود...
ممنون رفیق
سلامت باشی
شانسی وارد اینجا شدم. بعد از نمیدونم چند سال. اسم یک کتاب رو جستجو کردم دیدم میله شرحش رو نوشته. اومدم تو و دیدم هنوز مینویسی اینجا!!! واقعا دمت گرم! سرت خوش!
سلام دوست عزیز
نوشتن در اینجا یکی از بخشهای هویتی من شده است... اتفاقا این بخش و این نقش رو دوست هم دارم.... پس طبیعی است از دست نمیدم آن را
ممنون از لطفت