میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خاطرات یک گیشا آرتور گلدن


گاهی اوقات، فکر می‌کنم چیزهایی را که به یاد می‌آورم واقعی‌تر از چیزهایی هستند که می‌بینم.

.

یک "گیشا" از خاطراتش می‌گوید! از زمانی که دختربچه کوچکی بود و در کلبه پدر پیر و ماهیگیرش به همراه خواهر و مادر بیمارش زندگی می‌کرد. از آن بعد‌از‌ظهری می‌گوید که بهترین و بدترین روز زندگیش بود. از دیداری که او را در مسیری قرار داد که در انتهایش بنشیند و برای ما داستان زندگیش را بازگو کند...

گیشا کیست؟ شاید در فیلم‌های ژاپنی دیده باشید که در مهمانی‌های اشراف، زنان جوانی با آرایش‌های خاص، ساز می‌زنند و رقص‌های سنتی را اجرا می‌کنند و چای و ساکی برای مهمانان می‌ریزند. صورت سفید شده و آرایش نقاب‌وارشان بیش از هرچیز جلب نظر می‌کرد. وظیفه‌ی آنها شادی‌آفرینی و سرگرم نمودن مهمانان بود. البته در معدودی از موارد محتمل بود که این سرگرمی محدود به مواردی که گفتم نباشد اما این دلیل نمی‌شود که ساده‌سازی کنیم و آنها را روسپی یا نظیر آن بخوانیم... در واقع در سیستم سنتی ژاپن روسپیان گروه دیگری بودند و اسم دیگری هم داشتند.

"گی" به معنای هنر است و معنای کلمه "گیشا" می‌شود هنرمند یا صاحب‌هنر. گیشاها از کودکی تحت آموزش‌های سخت و سنگین در خصوص زدن سازهای مختلف, انجام رقص‌های مختلف, خواندن آواز, یادگیری آداب و ادب شغل آینده خود و... قرار می‌گرفتند و همانطور که در کتاب می‌خوانیم سخت‌ترین تنبیهات به بد ساز زدن و یا فراموش‌کردن ابیات و کلمات هنگام آواز خواندن نبوده است بلکه عدم رعایت ادب و آداب و آراستگی (مثل عدم رعایت شئونات و احترام به کسانی که ارشدترند یا کثیف بودن زیر ناخن) منجر به مجازات‌های سنگینی می‌شد.

پس اگر بخواهم جمعبندی کنم, شما در این کتاب علاوه بر یک خط داستانی جذاب, وارد یکی از زیرسیستم‌های پیچیده و پر‌ رمز و راز ژاپن خواهید شد. البته... البته این که ما خوانندگان غیر‌ژاپنی هیچ اطلاعاتی از این قشر نداریم به نویسنده و خواننده کمک می کند که بدون دست‌انداز جلو برویم!

*******

در ادامه مطلب در مورد کتاب کمی خواهم نوشت اما چنانچه می‌خواهید این کتاب را بخوانید این دو نکته را آویزه گوشتان قرار دهید:

اول این‌که یادداشت پشت کتاب فاجعه است... یک فاجعه داستانی!!... من هرگاه در نوشته‌هایم می‌خواهم به گوشه‌ای از یک داستان اشاره کنم دست و دلم می‌لرزد حتا اگر میزان آن یک‌هزارم این چیزی باشد که در یادداشت پشت جلد این کتاب "لو" می‌رود! در واقع یادداشت پشت جلد مهمترین گره داستان را رو می‌کند! خیلی ساده و در قالب چند خط! من این شانس را داشتم که دوستی، قبل از خواندن کتاب به من این موضوع را گوشزد نموده بود و اساسن تجربیاتم به من ثابت نموده است که قبل از خواندن هر کتابی به هیچ وجه به پشت جلد, مقدمه, یادداشت نویسنده و ناشر و مترجم نگاهی نیاندازم. این موارد را همیشه می‌توان بعد از داستان خواند اما گاهی داستان را نمی‌شود بعد از این‌ها خواند!! وقتی کتاب را به پایان بردم و پشت جلد را نگاه کردم به واقع دقایقی چشمانم گرد شده بود...

نکته دوم یادداشت نویسنده است یا چیزی که تحت این نام در ابتدای کتاب آمده است. طبعن با توجه به تجارب پیش‌گفته، این قسمت را بعد از اتمام کتاب خواندم. این یادداشت در واقع تمهیدی از طرف نویسنده برای شروع داستان می‌تواند باشد یا چیزی که بیشتر احتمال آن را می‌دهم این است که در چاپ‌های متاخر کتاب این بخش اضافه شده باشد به دلایلی که در ادامه مطلب خواهم نوشت. پیشنهاد من این است که این قسمت را نیز بعد از اتمام کتاب بخوانید.

*******

آرتور گلدن نویسنده آمریکایی, این کتاب را در سال 1997 روانه بازار نمود. این کتاب به مدت دو سال در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز بود و موفق به فروش چهار میلیون نسخه شد. علاوه بر آن, کتاب به 32 زبان ترجمه شد.  این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. در سال 2005 نیز بر اساس این داستان فیلمی به همین نام ساخته شد که 3 جایزه اسکار به دست آورد.

طبق اطلاعات سایت کتابخانه ملی, این کتاب با ترجمه خانم مریم بیات در سال 1380 و توسط انتشارات سخن منتشر شده است و در سال 1381 نیز به چاپ سوم رسیده است. کتابی که من خوانده ام افست است و همانطور که در تصویر می بینید عنوانش نیز "خاطرات گیشا" درج شده است و کتاب فاقد نام ناشر و... است.

.......................

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه مریم بیات, 640 صفحه , قیمت بازار 30000 تومان

پ ن 2: نمره کتاب 4.1 از 5 می باشد.

پ ن 3: همانطور که گفتم کتاب من افستی است و... صفحات کتاب همه دارای نظم و ترتیب و توالی است، اما در صفحات 239 و 240 یک وقفه یا یک پرش یا یک جاافتادگی احساس می‌شود.

 

 

ادامه مطلب ...