میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دیو باید بمیرد – نیکلاس بلیک (سیسیل دی‌لوئیس)

قصد کشتن مردی را دارم. نمی‌دانم اسمش چیست، نمی‌دانم کجا زندگی می‌کند، هیچ تصوری از قیافه‌اش ندارم . اما قصد دارم پیدایش کنم و بکشمش...

خواننده‌ی محترم، حتماً مرا به خاطر این شروع احساساتی می‌بخشی. درست شبیه جمله‌ی شروع یکی از رمان‌های کارآگاهیِ خودم شد، درست است؟ فقط تفاوتش این است که این داستان به هیچ وجه قرار نیست چاپ شود و «خواننده‌ی محترم» هم رسمی از روی ادب است. نه. شاید فقط رسم و عادتی از روی ادب نباشد. من قصد دارم در کاری وارد شوم که جهان «جرم»اش می‌خواند؛ هر مجرمی که هم‌دستی نداشته باشد، سنگ صبور می‌خواهد: تنهایی، انزوای هراس‌آور و تعلیق انجام جرم بیشتر از آن است که مردی بتواند همه‌ی این‌ها را در خودش نگه دارد. دیر یا زود همه چیز را خودش بروز می‌دهد. یا، اگر اراده‌اش هم‌چنان قوی مانده باشد، خویشتن برترش به او خیانت می‌کند – یعنی همان معلم اخلاق سخت‌گیر درونش که بازی موش و گربه‌ای به راه می‌اندازد که مجرم را هم مخفی‌کار، هم بزدل و هم از خود مطمئن می‌سازد، او را به لغزش زبان می‌اندازد، برایش دامِ اطمینان مفرط پهن می‌کند، علیه‌اش کلی سرنخ جور می‌کند و خلاصه نقش مأموری اقرارگیر را بازی می‌کند. در برابر آدمی که مطلقاً وجدانی ندارد، تمامیِ نیروهای قانون و نظم ناتوان‌اند؛ منظورم از وجدان نوعی احساس گناه است، همان خائنی که درون دروازه‌ها جا خوش می‌کند. حتی اگر زبان از اقرار دوری کند، اعمال غیرارادی دست به این کار خواهند زد. همین است که مجرم را به صحنه‌ی جرمش بازمی‌گرداند...»

سرآغاز داستان همین جملات بالاست که در 20 ژوئن 1937 در دفترچه خاطرات نویسنده‌ای به نام «فرانک کیرنیس» درج شده است. او اینچنین از قصد خود برای کشتن مردی ناشناس پرده برمی‌دارد. فرزند شش‌هفت‌ساله‌ی فرانک چندی قبل در تصادف با اتومبیل در مقابل خانه‌ی خود که در یک منطقه روستایی است کشته شده است. راننده‌ی خودرو که بنا بر نظر کارشناسی پلیس سرعت دیوانه‌وار 80 کیلومتر در ساعت داشته، از محل حادثه گریخته و ردی از او پیدا نشده است. حالا با گذشت شش‌ماه، فرانک که با نام مستعار «فلیکس لین» رمان‌های جنایی می‌نوشت با این انگیزه به زندگی عادی خود بازمی‌گردد که این راننده را یافته و جامعه را از لوث وجود او پاک کند.

بخش اول داستان به همین سبک روزانه‌نویسی است اما حوادث به گونه‌ای پیش می‌رود که روایت از این شکل خارج و سر و کله کارآگاه خصوصی داستان‌های این نویسنده «نیگل استرنج‌ویز» و سربازرس «بالانت» از اسکاتلندیارد به داستان باز می‌شود...

*****

سیسیل دی لوئیس (1904-1972) شاعر پرآوازه بریتانیایی، در زمینه نویسندگی و بخصوص رمان‌های جنایی پرکار و پرآوازه بود. او بیست رمان‌ با نام مستعار «نیکلاس بلیک» نوشت که در شانزده کتاب کارآگاه نیگل استرنج‌ویز حضور دارد. این کتاب یکی از شاخص‌ترین کارهای اوست که در سال 1938 منتشر شده است. طبعاً با توجه به قریحه‌ی شاعرانه او می‌توان انتظار داشت دغدغه‌های درونی شخصیت‌های داستان بیشتر از جنبه‌های معمایی و رازآلود این ژانر و یا حداقل هم‌سنگ آنها مطرح شود.

......

مشخصات کتاب من: ترجمه شهریار وقفی‌پور، انتشارات نیلوفر، چاپ اول بهار 1386، شمارگان 2200 نسخه، 261 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.8 از 5 است. گروه A. (نمره در گودریدز 3.85 و در آمازون 3.9 )

پ ن 2: کتاب بعدی مطابق آرای اخذ شده در انتخابات (که البته کاملاً در سایه انتخابات آمریکا قرار گرفت) سوءقصد به ذات همایونی اثر رضا جولایی خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...