راوی داستان در ابتدا ما را به یکی از محلات قدیمی پاریس در سال 1897 میبرد و طی توصیفی کوتاه از مسیر، به یک مغازه عتیقهفروشی در انتهای یک کوچه بنبست وارد میکند؛ مغازهای که پر است از اجناس دربوداغان که قیمت آنها نشان از عدم تمایل صاحب آن برای فروش دارد. مراجعهکنندگان اگر اجازه مخصوص داشته باشند از در دیگر مغازه وارد آپارتمانی میشوند که وسایل داخل آن نشان میدهد که یک فرد مرفه در آنجا زندگی میکند. ما به همراه راوی، مردی سالخورده را میبینیم که پشت میز در حال نوشتن است. ما از این پس با خواندن این نوشتهها وارد داستان میشویم... البته راوی گاهی با خلاصه کردن مطالبی که آن مرد مینویسد به ما کمک میکند که این کتاب حدوداً ششصد صفحهای را به راحتی به پایان برسانیم.
این مرد چرا مینویسد و چه مینویسد؟ او (سیمونه سیمونینی) چهارشنبه صبح از خواب بیدار شده است در حالی که فکر میکند سهشنبه است، در اتاقش ردایی مخصوص کشیشان یافته است و نمیداند این ردا از کجا آمده است و در آپارتمانش با راهرویی مخفی روبرو میشود که به آپارتمانی دیگر راه دارد و از همه این اتفاقات عجیب به این نتیجه میرسد که بخشی از حافظه خود را از دست داده است. این موضوع او را به یاد گفتگویی میاندازد که با چند پزشک جوان در سالها قبل داشته است که از قضا یکی از آنها جوانی اتریشی و یهودی به نام فروید است. او تصمیم میگیرد هرچه از گذشته به یاد میآورد را بنویسد تا آن عنصر آسیبزنندهای که موجب این تغییرات در روان او شده، عیان و بدینترتیب درمان شود. در همان ابتدای نوشتن خاطرات، شخصیت دیگری نیز وارد میشود؛ همان کشیشی که ردایش کنار تخت سیمونینی پیدا شده است. او هم احساساتی مشابه دارد و از دیدن برخی چیزها نظیر ریش و سبیل مصنوعی و کلاهگیس در کنار تختش و همچنین راهرویی که به آپارتمان دیگری راه دارد متعجب شده است. او هم مینویسد و اتفاقاً گاهی که سیمونینی برخی مسایل را فراموش میکند آنها را به یاد او میآورد.
این در واقع تمهیدی است که نویسنده برای بیان داستان انتخاب میکند. شاید فکر کنید که مسئله درمان روان این مرد و موضوع دوپارگی شخصیت مسئلهی اصلی داستان است اما موضوع محوری داستان عبارت است از توطئه و توطئهاندیشی و نفرت و توهماتی که در خود بذر فاجعه را نهفته دارند، کما اینکه داستان پس از کشف علل پاک شدن بخشی از حافظهی او ادامه مییابد و به یک پایانبندی درخشان میرسد... مسئلهی اصلی درمان ماست!
*****
گورستان پراگ ششمین رمان اومبرتو اکو است که در سال 2010 منتشر شده است. او در این کتاب به اروپای نیمه دوم قرن نوزدهم میپردازد؛ دورانی پر از مسائل اسرارآمیز و نفرتپراکنیها و توطئهچینیهای سازمانهای مخفی دولتی و غیردولتی که در عرصههای مختلف نژادی و مذهبی و... در جریان است. اقداماتی که نهایتاً زمینهساز فجایع نیمه اول قرن بیستم شدند.
.......
مشخصات کتاب من: مترجم فریبا ارجمند، نشر روزنه، چاپ اول 1394، 662 صفحه، تیراژ 1000نسخه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 5 از 5 است. (نمره در سایت گودریدز 3.3 و در سایت آمازون 3.4) گروه A
پ ن 2: پایین بودن نمره کاربران سایت گودریدز و آمازون نشان میدهد خواندن چنین کتابی سهل و ممتنع نیست اما بهزعم من چندان سخت هم نیست. شاهد این ادعا هم جمعیت حدوداً 25درصدی از کاربران است که در هر دو سایت امتیاز کامل را دادهاند. من اگر جا داشت نمرهی بیشتری هم میدادم!
پ ن 3: نویسنده در هر ده بیست صفحه از کتاب گراوری از طرحهای چاپشده در آن دوران آورده است که بسیار دقیق و بجا آنها را انتخاب کرده است.
پ ن 4: همانگونه که در اینجا خواندن آونگ فوکو را لازم شمردم، برای گورستان پراگ هم چنین حکمی قابل صدور است و حتی شاید بتوان با عنایت به سادهتر بودن طرح داستانی آن، وجوب آن را با تأکیدی بیشتر امضا کرد.
پ ن 5: طبعاً کلمات و اصطلاحات و اسامی زیادی در متن وجود دارد که ممکن است در مورد برخی از آنها برایتان سوال پیش بیاید. مترجم محترم در انتهای کتاب فهرستی از این کلمات را تهیه و توضیحات لازم را در این موارد داده است.
تو را دارم چه کم دارم!؟
حتماً در محافل خانوادگی با نظریاتی مواجه میشوید که تقریباً کل وقایع یکصد سال اخیر را با یک ضربت تحلیل میکند: جنبش مشروطه حاصل برنامهریزی بیگانگان بود... روی کار آمدن رضاشاه و برکناریاش هر دو برنامه بیگانگان بود... طبعاً روی کار آمدن و فرو افتادن شاه بعدی نیز حاصل توطئه بیگانگان بود و... با این نگاه کل علل و دلایل سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی به کشک تبدیل میشود!
توطئهاندیشی را میتوان یکی از معضلات زندگی اجتماعی در دو سه قرن اخیر قلمداد کرد. مبتلایان به این عارضه، به شکل ظاهری رویدادهای اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی و علل و ریشههای آن باور ندارند و اعتقاد دارند که دستهایی در پس پرده این رویدادها را برنامهریزی و اجرا میکنند. با پیچیدهتر شدن مسائل، فهم روابط علت و معلولی بین پدیدهها گاه سختتر میشود و قدر مسلم کشف و فهم آن از حیطه توان بیشتر اشخاص خارج میشود اما در چنین شرایطی تئوری توطئه کمک میکند تا با یک حرکت، این کلاف پیچیده به یک رشته طنابِ صاف تبدیل شده و ما با چنگ زدن به آن احساس آرامش، همهچیزدانی و اقتدار کنیم. در واقع در چنین تحلیلهایی همهی پارامترهای مزاحم حذف میشود و مسئله علاوه بر ساده و قابل فهم شدن اندکی هم با چاشنی رازآلودگی طعم یافته و خوردن و هضم آن لذتبخش میشود. به همین دلیل این نوع نگاه گسترش مییابد.
... ولی افتاد مشکلها!
در برخی موارد این تحلیلگران مایه انبساط خاطر ما میشوند، مثلاً چند وقت پیش در یکی از همین محافل، فردی با فوقلیسانس مهندسی با شور و حرارت از مسطح بودن زمین حرف میزد و طبیعتاً شواهد مربوطه را توطئه ناسا و ... عنوان میکرد! اما همیشه اینطور نیست که بتوانیم با نگاه کردن به عبور «گوزنها» از دشتهای «شقایق» لحظاتی شاد و مفرح داشته باشیم بلکه گاهی این باورها منجر به شکافهای عمیق اجتماعی و نهایتاً بروز فاجعه میشوند. داستان گورستان پراگ یکی از نمونههای آن است. اروپای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آینه عبرتی است که نشان میدهد چگونه نفرت ریشه میدواند و فاجعه میآفریند.
پدر مادر ما متهمیم!
شخصیت محوری داستان تحت تأثیر آموزههای پدربزرگش از یهودیان تنفر دارد و آنها را افرادی میپندارد که مدام در حال توطئه کردن علیه دیگران هستند. سیمونینی بر اساس اعتقادات پدربزرگش از رفتن به مدرسه منع میشود و در خانه زیر نظر کشیشان یسوعی آموزش میبیند. پدرش که در مخالفت با پدربزرگش به جریانات جمهوریخواه پیوسته است با او در مورد توطئهچینی یسوعیان صحبت میکند. داستانهایی که او میخواند متأثر از فضای غالب آن دوره به همین مسائل آغشته است؛ مثلاً پاورقیهای اوژن سو یا ژوزف بالساموی آلکساندر دوما. همه اینها دست به دست هم میدهند و از او فردی توطئهاندیش میسازند که پایبند هیچ ارزش اخلاقی نیست. در واقع یکی از آن شخصیتهای پلید عالم ادبیات است که جان و مال دیگران چندان اهمیتی برای او ندارد. جالب است بدانید که او از زنان وحشت دارد (شاید همپایه یهودیان!) و در عوض انگار تمام علایق و غرایز جسمانیاش بر «غذا» تمرکز یافته است ولذا در این زمینه توصیفاتی جالب و پر از جزئیات دقیق دارد.
داستانسرایان مقدس!
سیمونینی با همین عینک توطئهبین به جهان پیرامونش مینگرد و به دنبال فرصتی است که مدرکی مهم در این رابطه رو کند و از آنجایی که خلق کردن چنین مدرکی از پیدا کردن آن راحتتر است به این امر مبادرت میورزد. این یک اقدام تخیلی نیست بلکه در طول تاریخ و در عرض جغرافیا و حتی همین الان عده کثیری مشغول چنین امر بهزعم خودشان ارزش مشغول هستند. او با توجه به حرفهاش وارد فضاهایی میشود که اتفاقاً آکنده از توطئههای ریز و درشت است و این تجربیات به غنیتر کردن طرحش و پیدا کردن مشتریان مختلف برای آن کمک میکند.
«بیایید توطئهگرانی را تصور کنیم که از هر گوشهی جهان آمدهاند و نمایندهی شاخکهای فرقههایشان هستند که در هر کشوری پهن شده است. بیایید آنها را در نقطهای بیدرخت از بیشهای، غاری، قلعهای، گورستانی یا دخمهای، به شرط اینکه چنان که باید تاریک باشد، گرد آوریم. بیایید یکی از آنها را واداریم سخنانی بر زبان آورد و به روشنی به طرحی اشاره کند که هدف آن فتح جهان باشد...»
این تقریباً فرم مشترکی است که میتوان در ساختن و برملاکردن توطئههای جدید از آن استفاده کرد. البته در حال حاضر میتوان چنین جلساتی را در یک برج یا ویلا یا مکانی امروزیتر ترتیب داد و حتماً نیازی نیست که مکان طبق نسخه قرن نوزدهمی آن انتخاب شود. به جای فتح جهان هم میتوان ابتدا سراغ فوتبال رفت... فتح جام!... باشگاهی یا ملی، هر دو تمرین کمخطری هستند! (البته برای سازنده، وگرنه برای جامعه همین هم عواقب بدی دارد)
نفرت میورزم پس هستم!
به غیر از احساس ناتوانی در آنالیز وقایع، طبعاً عوامل دیگری در سوق دادن ما به سمت این نوع تحلیلها مؤثر است. یکی از آنها احساس منحصر به فرد بودن و دانایی و تیزهوشی است که با کشف و بیان این توطئهها به ما دست میدهد. علاوه بر این یک نوع کشف و احساس هویت نیز در آن نهفته است.
مثلاً پدربزرگ سیمونینی بعد از خواندن کتابِ کشیش باروئل (کتابی درخصوص توطئههای فرقههای ماسونی است) نامهای به نویسنده مینویسد و در آن ضمن تمجید از این اثر ارزشمند تقاضا میکند این پدرِ روحانی با قلم توانایش پشتِ پردهی این فرقههایِ پشتِ پرده را (یهودیان) نیز افشا کند. نوشتن این نامه علیرغم اینکه هیچ جوابی به آن داده نشده از افتخارات پدربزرگ است و آن را بارها و بارها برای نوهاش نقل میکند.
منبع پدربزرگ سیمونینی برای ادعاهایش سخنان پیرمردی یهودی بود که مدتها قبل در دمشق به جرم قتل دستگیر و تحت شکنجه شدیدی قرار گرفته و مشاعرش دچار اختلال شده بود. این پیرمرد «با صدقهی ناچیزی که مردم از سر ترحم بر دیوانگان به او میدادند زنده ماند و در سوراخی ساکن شد که حتی ساکنان گتو جرئت نداشتند در آن زندگی کنند. پدربزرگم مدعی بود که پیرمرد، هرکاری هم که در دمشق کرده بود، واقعاً دیوانه نشده بود. به سادگی مملو از نفرتی فروننشاندنی نسبت به مسیحیان بود و در آن پناهگاه بیپنجره... به او گفت که از آن پس زندگیاش را وقف انتقام کرده بود. به او گفت که چطور تلمودشان نفرت از قوم مسیحی را تبلیغ میکرد و چهطور به قصد فاسد کردن مسیحیان، آنها، یهودیان، فراماسونری را، که او یکی از ارشدان گمنامش بود، ابداع کرده بودند و این که او به لژهایی از ناپل تا لندن فرمان میداد، اما میبایست مخفی میماند، در خفا زندگی میکرد، جدا از دنیا، تا یسوعیان، که همهجا در تعقیب او بودند، چاقویش نزنند.»
بنازم دلبر خود را که هم این و هم آن دارد!
«همه میپرسند چرا من از نعمت ثروت برخوردار نیستم (یا دستکم آنقدر که دلم میخواست برخوردار نیستم)؟ چرا من مثل دیگرانی که کمتر از من سزاوارند مورد مرحمت نبودهام؟ هیچکس باور نمیکند که بدبختیهایش ممکن است ناشی از کاستیهای خودش باشد؛ به همین خاطر است که باید مقصری پیدا کند. دوما ]الکساندر دوما[، دلیل شکست همگان (اعم از افراد یا دولتها) را نشان میدهد. کسی دیگر، در کوه آذرخش، طرح نابودی تو را تدارک دید. ]اشاره به کتاب ژوزف بالسامو[
فکر میکنم دوما ابداعی نکرده بود. او فقط چیزی را که، به قول پدربزرگم، پدر روحانی باروئل قبلاً گفته بود، به زبان قصه بیان کرده بود. این مرا، حتی همان وقت، به این فکر انداخت که اگر روزی بخواهم داستان توطئهای را بفروشم، مجبور نیستم به خریدار چیزی اصیل ارائه دهم، بلکه بهسادگی میتوانستم چیزی را که از قبل میدانست یا از راههای دیگر میتوانست بهراحتی بداند به او بگویم. مردم فقط چیزهایی را باور میکنند که از پیش میدانند و زیبایی مدل جهانی توطئه در این است.»
او هنوز در میان ماست!
نکته مهم و جالب در مورد این داستان واقعی بودن اکثر شخصیتهای آن است و این یکی از نقاط قوت داستان است. تنها شخصیت خیالی داستان سیمونه است و دیگران شخصیتهای واقعی هستند و به قول نویسنده «گفتند و کردند آنچه را در این کتاب شرح داده شده که گفتهاند و کردهاند.» و حتی اکو اعتقاد دارد که سیمونینی، همانند یک کلاژ، شخصیتی است که کارهایی کرده است که دیگران انجام دادهاند ولذا او هم وجود داشته است و «در حقیقت، راستش را بگویم، او هنوز در میان ماست.»
اکو در اینجا هم مثل آونگ فوکو به طور جدی با تئوری توطئه در افتاده. آقای تحصیل کرده ی معتقد به مسطح بودن زمین مثال جالبی است. در مثالی نه به این عظمت چند روز پیش شخصی می گفت حقایق تاریخ معاصر ایران تنها و تنها پس از مردن کسینجر و انتشار یادداشت های او که در محلی فوق العاده سری نگهداری می شود روشن خواهد شد.
نقل قول آخرت در مورد زیبایی مدل جهانی توطئه عالی است.
سلام
این که از میان رمانهایش تا جایی که من خواندهام حداقل 2 رمان را به این مسئله اختصاص داده است نشان میدهد که اهمیت موضوع چه اندازه است. آن هم برای نویسندهای که تعداد رمانهایش کمی بیش از انگشتان یک دست است!
در این جور مواقع (روبرو شدن با ادعاهایی همچون مسطح بودن زمین و میراث کسینجر و...) اگر طرف را به چالش بکشید معمولاً به اوقات تلخی میرسیم! اگر به چالش نکشیم باز هم...
اگر خود کسینجر هم بیاید بگوید که همچین چیزی نیست باز هم خواهند گفت: سادهایها! همین اعتراف نشان میدهد که حتماً یک چیزهایی هست که نمی]واهد الان رو شود! و اگر بعد از مرگش هم خبری نشد هم طبیعتاً میگویند نمی]واهند الان ما بفهمیم! و خلاصه اینکه هیچگاه نمیتوان طرف مقابل را قانع کرد!
سلام میله مرسی برای این نوشته خیلی خوب.
چیزی که در این کتاب بیش از همه متحیرم می کنه و جذب، داستانی هست که اومبرتو اکو تونسته در تار و پورد وقایع اتفاق افتاده قرن نوردهم بتنه. برای کسی که توی ایتالیا زندگی می کنه عادیه توی هر شهری خیابان ها و میدان هایی به اسم ویتّوریو امانوئه له، کاوور، ماتزینی و گاریبالدی رو ببینه. تاریخ اتحاد ایتالیا هم جالب و خواندنی ست و از آن بی اطلاع نبودم ولی این کتاب باعث شد بنشینم و درست و حسابی چند و چون حوادث آن سالها رو بخوانم و مخصوصا در مورد گاریبالدی.
چند سال پیش بود که برونو وسپا - یک خبرنگار معروف Rai و به شدت برلوسکونین - کتابی در مورد تجلیل از زنان بزرگ ایتالیا و بواقع فرست لیدی ها نوشته بود و آنیتا گاریبالدی هم جزوشون بود.
هر قدر بیشتر در مورد افرادی مثل اکو تعمق می کنم بیشتر احساس می کنم اصلا وجود ندارم.
کتاب را باید هنوز تمام کنم. احیانا در موردش بیشتر صحبت خواهیم کرد.
سلام
احتمالاً شما به زبان اصلی میخوانید و باصطلاح اتصالتان به اکو قویتر است... البته ما هم به واسطه زحمات مترجم کتاب به این ریسمان اکویی متصل شدیم.
واقعاً این نقطه قوت کمی نیست که داستانی با وقایع رخ داده بسازیم که مملو از توطئههای ریز و درشت باشد و هدفش نشان دادن ضعف و کاستیهای توطئهاندیشی باشد.
تاریخ اتحاد ایتالیا هم جذابیتهای خاص خودش را دارد. یاد سریالی افتادم که در این رابطه ساخته شده بود و سالها قبل از تلویزیون پخش میشد... طبعاً بخش آنیتای آن کمرنگ بود!
جالب است که علیرغم اختلافاتی که بین اشخاصی که نام بردی وجود داشت الان نام همگی آنها بر روی خیابانها و... وجود دارد. همین نکته کمی نیست!
منتظر اتمام کتاب هستم.
ممنون ازلطف شما
سلام
خوندن این کتاب برای کسی که اطلاعات کافی از اشخاص و حوادث تاریخی نداره، چطور می تونه باشه؟ فکر می کنم قاعدتا خوندن اکو نیاز به داشتن یه سری اطلاعات قبلی داره. این طور نیست؟
میله این کتاب است یا کتاب روح پراگ که بقول یک بنده خدایی در کشور خودش هم اجازه چاپ نگرفته؟! من توی یک کافه کتاب این رو از مدیرش شنیدم. و می گفت کلا انتشار این کتاب توی این سال ها در ایران، جز نقشه های مربوط به یک دهه ی پیش و شلوغی های اون زمانه
سلام
- خواندن این کتاب برای کسانی که گفتید هم میتواند جذاب باشد و هم نه! این در واقع بستگی به داشتن یا نداشتن اطلاعات ندارد و بیشتر بستگی به حوصله و عشق خواننده دارد. در واقع الان با «گوگل» میتوان اکثر ناآشناییها را به آشنایی اولیه تبدیل کرد. من به شخصه این موضوع را سد راه نمی بینم.
- به نظرم خواندن رمانهای اکو نیاز به اطلاعات قبلی ندارد شاید بتوان گفت میزان اطلاعاتی که اکو میدهد برای برخی از خوانندهها قابل تحمل نیست.
- قطعاً منظور مدیر آن کافه« روح پراگ» بوده است اما ربط دادن انتشار آن به «نقشه» نشان از تواناییهای ایشان دارد! روح پراگ مجموعهای از مقالات است که در لینکهای زیر درمورد آن نوشتهام:
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1395/09/07/post-604
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1395/09/14/post-605
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1395/09/29/post-607
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1395/10/12/post-609
قبول دارم که انداختن مصیبت ها گردن اجنبی از بار مسئولیتی که در قبال پسامدهای انتخاب سراغمون میاد کم می کنه و به قولی سبک مون می کنه اما این رو هم در نظر داشته باشیم که سال هاست تو مخمون فرو کردن چه تو کتاب ها و چه تو رسانه ها که روی کار آمدن فلان پادشاه قاجار و رضاخان و پسرش کار اجنبی ها بوده. کدوم فیلم تاریخی سراغ دارید که تو این چهل سال اخیر ساخته شده باشه و در اون رویدادهای یک قرن اخیر رو به کار کار انگلیس ها و امریکایی هاست نسبت نداده باشه. هرچقدر هم شما بگید عام مردم تحت تاثیر تبلیغات هستند چرا راه دور برویم و بی بی سی و وی او ای رو فلان و بیسار را مثال بزنیم رسانه ی داخلی مدام تو مغز ما فرو می کنه کار کار بیگانگان است البته در مورد خودش نه ها. پهلوی ها و قاجار و مجاهدین و منافقین و فتنه ها ۸۸ و ۹۷ و . تازگی ها یه مستند داره پخش میشه و در اون به مجاهدین خلق پرداخته. به نظرتون میگه کار کار کیا بوده؟
سلام
طبعاً همینطوره و آموزش تاثیر بسیار زیادی در شکلگیری ذهن ما دارد... مثل همین سیمونینی...
به همین خاطر باید همدیگر را نهی کنیم از این که کیلو کیلو آلو به خورد یکدیگر بدهیم... ما همینجوری هم مشکل بیرونروی را داریم. البته خیلی خیلی زمان میبرد خُب راه دیگری هم نداریم!
حتماً کار بیگانگان بوده است! بدون شک!
من فقط نام گل سرخ رو خوندم ازش. چرا من اینقدر کم وقت دارم اخه
سلام
همه ی ما وقت کم داریم به همین خاطر وقت طلاست!
ولی من مطمئنم که به راحتی میتوانم یک ساعت و شاید بیشتر از زمانهای پِرت برای خودم مهیا کنم. منتها ... خودم تقصیری ندارم
آوهه
من اومدم دوباره به بلاگ...
ااا چه قدر کتاب خوانده اید جناب میله......
سلام بر رفیق قدیمی
خوش آمدید
اوضاع و احوال بر وفق مراد است ایشالا؟
سلام.
سلامی البته با تاخیر ، خوبی ؟ سلامتی؟
به اومبرتوی عزیز هم از همین تریبون سلام عرض می کنم و میگم ما ارادت داریم جناب.
جناب اکو از این که سراغ این کتاب شما نیومدیم از ما بگذر، حتی به کتابفروشه این کتاب شما به همراه بائودولینو رو سفارش دادم، اما وقتی آورد گفت هر کدوم 60 یا 65 تومن و همزمان چند تا مویرگ مغزی من رو پاره کرد.
.............
همونطور که مطمئن بودم با کتاب خوبی طرف هستیم به چیزی که انتظارشو داشتم هم رسیدم و اونم مواجه شدن با یه یادداشت خوندنی درباره این کتاب بود.
با توجه به اشراف اکو بر تاریخ و فلسفه باید گفت گویا مهمترین دغدغه اش بیان همین تئوری توطئه بوده، مخصوصا با توجه به توضیح خودت رمان هاشو برا اون خواننده ای نوشته که مطمئنا با کمی تلاش می فهمه که داره چی می خونه.
من باید شماره صفرم رو به اون دو رمانی که در این موضوع از اکو خوندی اشاره کنم، اونجا هم این جا دادن قصه در ماجراهایی واقعی با عکس هایی واقعی قابل رویته و راستش خواننده ای مثل من هم بار اول به سختی مرز ها رو تشخیص میده و حتی این مرز در برخی جاها به باریکی موئه.
........
مردم فقط چیزهایی را باور میکنند که از پیش میدانند و زیبایی مدل جهانی توطئه در این است.... عجب چیزی گفت.
این تاثیر آموزشی که بیان شده در حدیه که انگار در وجود آدم تنیده شده، درباره تاریخ خودمون که این به وضوح عیانه. حالا درباره این اگه شد بر می گردم و با هم حرف می زنیم.
باید اینجا از این مطلب خوبت دوباره تشکر کنم.
سلام
اومبرتو نگاهش الان به همین تریبونهاست
از شانس شما این دو کتاب در کتابخانههای استان شما موجود نیست وگرنه شما را به آن مسیر حواله میدادم آونگ فوکو را در جایی به نام نقاب در اطراف جوین در اطراف سبزوار دیدم اما خُب مرکز نزدیکتر است! امیدوارم راههای سهلتری خودش را بنماید... تا آن زمان مراقب مویرگهایتان باشید... کتاب خوب زیاد هست اما مویرگ حیاتی کم!
..............
خوشبختانه یک کتاب دیگر از اکو را در کتابخانهام دارم (بائودولینو)... برای باقی آنها هم خدا بزرگ است... شاید تا آن موقع کتابخانههای اطراف بارورتر شدند.
..........
یاد هرگز رهایم مکن افتادم! در مورد نحوه آموزش در آن مدرسه ... این تیپ آموزشها آنگونه عمل میکنند دیگر
ممنون رفیق
...........................
انتخابات هم همین روزها برقرار خواهد شد
سلام
متشکرم میله ی عزیز
لینک ها رو مطالعه خواهم کرد.
سلام
خواهش میکنم
خیلی با با قضیۀ "تئوری توطئه" درگیری ها! به جز این که ما رو از تحلیل درست وقایع ـ نه فقط هم سیاسی و تاریخی ـ باز میداره، بقیۀ مضراتش چیه؟!
این کتابها که تقریباً از تمام شخصیت های تاریخی در راستای رمان استفاده میکنن خیلی جذابن!
سلام سحر گرامی
دیگر بقیه مضرات نمیخواهد همین یکی کافی است که ما را به دَرَک اسفل السافلین هدایت نماید!
یاد امتحانات مدارس و دانشگاه افتادم... ناغافل... فهمیدن سوال معمولاً نصف راه حل آن است ... وقتی سوال را درست متوجه نشویم طبعاً راه حل صحیح را نخواهیم یافت و به جواب نخواهیم رسید... این نوع نگاه به دنیا دقیقاً چنین کاری با ما میکند و نمیگذارد ما درک درستی از مسائل داشته باشیم و طبعاً نتیجهاش میشود نوع زیستنی که دور و بر خودمان میبینیم.
....
عالیند... یاد رگتایم افتادم و از آن بالاتر ینگه دنیای جان دوس پاسوس افتادم که هر دوی آنها نیز عالیند.
سلام، ایام به کاااااااااام
قرار نیست که همیشه با هم، هم نظر باشیم
فک کنم 3سالی هست که همراهتونم، هر بار کتاب معرفی کردین، خوندمو بسییییییییییییییی لذن بردم!
ولی ایندفعه
قبول دارم که گفته بودین خوندنش راحت نیست! ولی نه دیگه انقد!!!!!!!
جسارتاً، بر خلاف نظر شما، اسکار چِرت ترین کتاب عمرم رو بهش میدم
سلام دوست عزیز
بله واقعاً قرار بر چنین چیزی نیست.
پس احتمالاً به خاطر سخت بودنش از آن راضی نیستید؟
تا کجا توانستید پیش بروید؟
چون اعتقاد دارم هر کتابیو،هر چند مخالف سلیقه ام،باید خوند،تا آخر خوندمش.ولی انگار داشتم واس شب امتحان درس میخوندم مردم تا تمومش کردم
فکر کنم در اینجور موارد بهتر است سریعتر کتاب را کنار بگذاریم و در زمانی دیگر ... بعدها... اگر فرصت شد و توان خودمان را بیشتر از پیش دیدیم به سراغش برویم.
به هر حال خسته نباشید. ممنون که در میان گذاشتید احساس خودتان را
نگاه کردم و دیدم نسبت به نظر قبلی ام یک ماه تقریبا گذشته است. خواندن اومبرتو آدم را به هن و هن می اندازد!
سلام مجدد
عرضم به حضور نازنین میله عزیز که بعد از اتمام دور دوم خوانش این کتاب از دو کلمه می توانم برای توصیفش استفاده کنم: شگفت انگیز، کسالت بار
کل کتاب شگفت انگیز است و اومبرتو خارق العاده در نوشتن. چیزی در حد صد صفحه از کتاب برایم خیلی کسالت بار بود و هر کار کردم نتوانستم با خودم روراست نباشم. هر قدر هم عاشق نویسنده باشم باز هم باید اعتراف کنم که از جایی که به ماسونری پرداخته میشد کمی حوصله ام سر رفت. صد البته که من عددی نیستم و به خودم اجازه نمی دهم بگویم" اگر من بودم ..." مرا چه به این غلط ها؟! ولی خوب اعتراف می کنم که حوصله ام سر رفت کمی در نیمه دوم کتاب.
با این حال کتاب مثل یک نقش پیچیده و دقیق قالی بود. با جزییات و با یک روایت و بلاغت کلام که هوش از سر می برد و باعث می شود از اول تا آخر، یک طرف کتاب تاریخ باشد و یک طرف لغتنامه برای خواندن و دانستن بیشتر.
الان خیلی کنجکاوم بدانم فصل بیست و چهارم کتاب چطور به فارسی منتشر شده است؟ شک ندارم با یک قیچی جانانه و ناجوانمردانه! در موردش سعی می کنم مفصل بنویسم. فقط یک مقایسه بکنیم با هم: کتاب بیست و هفت فصل دارد. فصل بیست و چهارم در مورد یک مراسم است مخصوص شیطان پرستان the black mass که مخالف la santa messa ی اهالی کلیساست. حاضران این مراسم همه برهنه اند و در پایان مراسم در هم می آمیزند. سیمونه با دیانا در می آمیزد و برای اولین بار در زندگی ارگاسم را تجربه می کند. این شب همان شبی ست که حافظه اش را از دست می دهد و ما در اول کتاب از ان باخبر می شویم.
راستی در مورد "دو نویسنده" دفتر خاطرات، من همان اول حدس زده بودم و حدسم هم درست بود. شما چطور؟
سلام بر شیرین
خسته نباشید
همین که توانستید این کتاب را با توصیفی که دادید به پایان برسانید و بلکه دوبار بخوانید باید به شما تبریک بگویم.
روراست بودن بهترین کار است.
من به واسطه اینکه در اطرافیان خودم کسانی هستند که هر وقت مرا میبینند از کشفیات خود پیرامون فراماسون بودن فلان شخصیت تاریخی و یا معاصر داستانسرایی میکنند اتفاقاً آن قسمتها بسیار دلنشین بودند. از قضا لذت بردم وقتی دیدم هنوز هم ترجمه این چنین نوشتههای بیمایه و تخیلی مورد استناد این دوستان قرار میگیرد! به همین خاطر برای من این قسمتهایش نیز باقلوا بود. اما طبیعی است که ممکن است برای دیگری اینطور نباشد.
فصل 24 طبعاً با حذفیاتی منتشر شده است اما خواننده بلافاصله متوجه میشود در این مراسم چه اتفاقی رخ داده است. من در نوبت اول کاملاً متوجه شدم. دو نوبت دوم هم که به ترجمه کامل این فصل دسترسی داشتم بنا به لطف مترجم کتاب.
من هم حدس زده بودم که دو نویسنده یکی هستند و تمام دغدغهام این بود که اکو چگونه می]واهد این قضیه را فاش و باصطلاح جمع کند که خوشبختانه این کار را به خوبی پیش برد.
سلام. رمانی عالی خواندم و لذت بردم . همین کافی است . ولی بیشتر از ایده ی نویسنده لذت بردم برای پیشبرد موضوع . ایده ی دو شخصیتی
سلام بر شما
بله به واقع یک رمان عالی بود... از این نویسنده میتوان آونگ فوکو را نیز پیشنهاد داد البته اگر نخوانده باشید.
موفق باشید
به نظرم همان قدر که پارانویای حاصل از توطئه اندیشی می تواند مسخره باشد، رد وجود هر توطئه هم مسخره است. مقاله ای با نام فقر روش شناسی در تاریخ معاصر از عبدالله شهبازی هست.
سلام
چه کسی به خودش این اجازه را میدهد که وجود هرگونه توطئهای را رد نماید!؟ ...
توطئه ها بودند و هستند و خواهند بود.
توطئهاندیشی یک نوع نگاه بیمارگونه به زندگی و دنیاست.
نظریه توطئه و فقر روش شناسی در تاریخ نگاری معاصر ایران نوشته عبدالله شهبازی
توی وب سایت ایشون به آدرس shahbazi.org می تونین پیداش کنین.
ممنون
سلام و احترام گورستان پراگ رو میشه بعد از نام گل سرخ خوند یا حتما باید قبلش بائودیلیو رو خوند؟
سلام
بله که میشود. هیچ منافاتی ندارد.
تازه خواندن رمان را شروع کرده ام و به جرئت می گویم مطلب خواندنی شما باعث تحریک کنجکاوی ام نسبت به این رمان شد. بسیار ممنون.
ضمنا شباهت های جدی بین این رمان و سریال "تابو" می بینم که البته شاید خطا از دید من است.
سلام
براتون آرزویموفقیت میکنم. هر بار مطلب من باعث تحریک اینچنینی میشود دچار استرس میشوم
اگر پیش از این کاری از اکو خوانده باشید که نیاز به نگرانی نیست ولی اگر اولین تجربه است شما را به صبوری دعوت میکنم.
حتماً بعد از پایان کتاب مرا مطلع سازید که چه گذشت