...مگه نمی دونی, دکارد, تو شهرک های فضایی آدم مصنوعی هایی وجود دارند که معشوقه مردها هستن... البته که غیرقانونیه. اکثر تنوع طلبی ها تو زمینه س ک س غیرقانونیه. ولی مردم به هر حال به سراغش میرن...
پیش درآمد این داستان علمی- تخیلی, خبری واقعی است که خبرگزاری رویتر در سال 1966 (یعنی دو سال قبل از انتشار همین کتاب) مخابره کرده است. خبری که در آن به مرگ لاک پشتی اشاره دارد که کاپیتان کوک (کاشف نیوزلند) به پادشاه تونگا هدیه داده بود و این حیوان بعد از 200 سال عمر از دنیا رفته است.
جنگی بزرگ و اتمی در کره زمین رخ داده است و غبارهای رادیو اکتیو در زمین پراکنده شده است. گونه های گیاهی و جانوری یا از بین رفته اند و یا در حال انقراض اند. اکثریت انسانها از کره زمین مهاجرت کرده اند و در کرات دیگر و شهرک های فضایی ساکن شده اند. قلیلی از انسانها روی زمین باقی مانده اند و البته سازمان ملل از طریق رسانه ها مهاجرت را تبلیغ می کند تا باقی مانده افراد سالم نیز راضی به مهاجرت شوند (حتی به هر فردی که اقدام به مهاجرت نماید یک آدم مصنوعی به عنوان همدم و خدمتکار جایزه داده می شود – به فکرشان نرسیده که 1000 متر زمین به هر خانوار در کره ماه بدهند که باغ و ویلا درست کنند! همین دیگه وقتی مدیریت جهان رو به اهلش ندهند همین می شود که نویسنده توصیف کرده است.یعنی در این حد ها!). کسانی که تحت تاثیر غبارهای رادیو اکتیو دچار نقص جسمی و ذهنی شده اند امکان مهاجرت ندارند, این افراد استثنایی یا عقب مانده! خوانده می شوند. ساختمان ها و آپارتمانها اکثراً خالی است (جمیعاً دلمون آب).
در چنین فضایی تصور کنید گونه های مختلفی از آدم های مصنوعی ساخته شده است که تشخیص آنها از انسان به راحتی امکان پذیر نیست. برخی از این آدم مصنوعی ها به صورت غیر مجاز وارد زمین شده اند و بخشی از پلیس وظیفه یافتن و شکار آنها را به عهده دارد.
ریک دکارد (شخصیت اصلی داستان) یک جایزه بگیر پلیس است که شغلش شکار آدم مصنوعی است و داستان درباره چند شکار آخر این فرد است...
به کجا می رویم؟
نویسنده تلاش کرده است تا دغدغه های خود نسبت به وضعیت انسان در دنیای مدرن را با توجه به سمت و سوی تغییرات جاری در جامعه, با توصیف جامعه ای فرامدرن در آینده نه چندان دور نشان دهد (در نسخه اولیه و نسخه ای که اینجا منتشر شده است سال وقوع ماجرا 1992 است که در نسخه های جدید به سال 2021 تبدیل شده است و احتمالاً باز هم میبایست تغییر کند!). نویسنده با توجه به روند ماشینی شدن و ازخودبیگانگی انسانها , آینده آدم را چیزی در نزدیکی مرز ماشین – انسان تصویر کرده است. انسان هایی که به مدد دستگاه روحیه ساز احساسات خود را شکل می دهند; دستگاهی با قابلیت کددهی و کدهای متعدد که از طریق وارد کردن سیگنال به بخش های مختلف مغز احساساتی نظیر امید, نشاط, تنفر و... را پدید می آورد. مثلاً با وارد کردن کدی به صورت روزانه علاقمندی و خلاقیت در حرفه را تقویت می کنند و یا وضعیت هایی کمیک نظیر احساس سعادت وجدآور جنسی یا احساس احترام رضایت بخش نسبت به برتری درک و فهم شوهر در همه زمینه ها !!
از طرف دیگر آدم مصنوعی های ساخت بشر که اساساً به عنوان ماشینی برای خدمت به بشر ساخته شده اند ,دل در گرو ارزشهای انسانی دارند. برخی مدل های پیشرفته از زندگی برده وار خسته شده و در آرزوی داشتن آزادی با کشتن اربابان خود و فرار, به زمین می آیند و امیدوارند که در جامعه انسانی جذب شوند و زندگی عادی داشته باشند. شور و شوق آنها به این امر وقتی مشخص می شود که بدانیم عمر مفیدشان 4 سال است اما با سرخوشی و نشاط (غیر قابل مقایسه با انسانهایی که با ضرب و زور دستگاه های روحیه ساز زندگی می کنند) در مشاغلی که نفوذ کرده اند فعالیت می کنند (به عنوان مثال آن حانم خواننده اپرا). آدم های مصنوعی به مرزهای انسانیت نزدیک شده اند.
چه کسی انسان است؟
با طی شدن این روند سوالی که در ذهن ایجاد می شود این است که واقعاً چه کسی انسان است؟! دکارد در سراسر داستان با این سوال و یا به قول معروف بحران هویت روبروست و از به یاد ماندنی ترین قسمت های کتاب, جایی است که او به انسان بودن خودش نیز شک می کند! (شرکت های سازنده این توانایی را دارند که برای آدم مصنوعی ها به فراخور حال خاطرات کودکی و... را خلق کرده و در حافظه آنها ثبت کنند و لذا برخی از آنها خودشان هم ممکن است ندانند که آدم مصنوعی هستند!). پلیس برای تشخیص آدم مصنوعی ها روش های مختلفی را ابداع کرده است که هرکدام با پیشرفته تر شدن آنها کارایی خود را از دست می دهند, در زمان وقوع, آزمون ووی- کامف متداول است, آزمونی که میزان همدلی سوژه را با موجودات زنده مورد سنجش قرار می دهد.
آزمون گیرنده سنسوری را به صورت سوژه می چسباند و سوالاتی را می پرسد و دستگاه میزان انبساط مویرگ های صورت (که به صورت غیر ارادی در مقابل شنیدن موضوعی غیر اخلاقی پدید می آید = شرم) و فشار عصبی کاسه چشم و... را اندازه گیری کرده و بدین ترتیب امکان تشخیص با توجه به دامنه تغییرات پدید می آید. سوالات مختلفی در کتاب بیان شده نظیر: فرض کنید به عنوان هدیه یک کیف که از چرم طبیعی گاو تهیه شده گرفته اید, یا از چرم پوست خالص بچه آدمیزاد! , یا واکنش سوژه به نشستن زنبور بروی دستش در هنگام تماشای فیلم و... البته سوالهای پیچیده تری هم هست نظیر این سوال که از یک سوژه خانم پرسیده می شود: در مجله ای تصویر یک دختر عریان چاپ شده است, شوهر شما آن را می بیند و خوشش می آید! در این تصویر دختر عریان, روی قالیچه ای که از پوست خرس تهیه شده است دراز کشیده است و... نکته کلیدی سوال پوست خرس است! و...
به طور خلاصه به نظر می رسد از دیدگاه نویسنده چیزی که می تواند مشخصه یک انسان باشد توانایی ما در همدلی با موجودات زنده است, اما این آدم مصنوعی ها چطور؟ موجودات بی آزاری که آرزویشان زندگی آدم وار آن هم در مدت زمان کوتاه است, موجوداتی که جنایتکارترینشان نیز ذهن ساده و بی آلایشی دارد و خواننده می ماند که اساساً چگونه مرتکب جنایت شده اند. خواننده نسبت به آنها احساس همدلی پیدا می کند.
مرسریزم یا آیین مذهبی
در دنیای تصویر شده آیینی تحت عنوان مرسریزم وجود دارد که به نوعی موجب تقویت همدلی انسانها می شود. مرسر ظاهراً! فردی بوده که توانایی زنده کردن حیوانات مرده و دستکاری زمان و... را داشته است اما مخالفینش او را دستگیر می کنند و روی مغزش کار می کنند تا این قابلیتش از بین برود و پس از آن مطابق روایت, مدام از تپه ای بالا می رود و هنگام بالا رفتن با برخورد سنگهایی که به سویش پرتاب می شود مواجه می شود. وقتی به بالای تپه رسید به واقع مجدداً پایین تپه قرار می گیرد و دوباره و دوباره...(مثل افسانه سیزیف). پیروان او پشت دستگاهی قرار می گیرند و همراه او این مسیر را طی می کنند و حتی ضربات را کاملاً حس می کنند و بدین ترتیب حس همراهی و همدلی با مرسر و تمام کسانی که همزمان در نقاط دیگر مشغول این فرایند همجوشی هستند , پدید می آید.
مطابق تعلیمات او هر انسانی می بایست از یک حیوان در خانه اش نگهداری کند. هرکس وسعش می رسد یک حیوان طبیعی می خرد و در غیر این صورت به حیوان مصنوعی اکتفا می کند (مانند دکارد که یک گوسفند برقی دارد و نام کتاب از اینجا آمده است).
این بخش ظاهراً برای ریدلی اسکات هم همچون من! جالب نبوده که در فیلمی که بر اساس این رمان ساخته است مرسر و مرسریزم را حذف نموده است (با مطالبی که در مورد فیلم خواندم و تفاوت هایش با کتاب به نظرم جالب باشد دیدنش). این فیلم با عنوان Blade Runner در سال 1982 ساخته شده است و البته نویسنده چند هفته قبل از اکران آن از دنیا می رود.
فیلیپ کی.دیک نویسنده خاصی بوده است, هنگام نوشتن آمفتامین (قرص های روانگردان) مصرف می کرده! در خانه اش به معتادان خیابانی پناه می داده و فقط پنج بار ازدواج کرده است. او در طول دوران فعالیتش 30 رمان و 100 داستان کوتاه نوشته است که تا کنون تعدادی از آنها به فیلم درآمده است که غیر از این کتاب می توان به فیلم هایی نظیر گزارش اقلیت ,یادآوری مطلق, دستمزد, مرد طلایی, screamers و a scanner darkly اشاره کرد.
این کتاب در لیست بهترین داستان های علمی تخیلی (تهیه شده در 1990) در رتبه 51 قرار گرفته است اما به نظرم به خاطر درونمایه فلسفی اش , در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می بایست خواند گنجانده شده است.
این کتاب را آقای محمدرضا باطنی ترجمه و انتشارات روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر نموده است. کتاب من ,چاپ اول سال 1385 در 304 صفحه و در تیراژ خیره کننده 1000 نسخه(آدم یاد محصولات بیژن می افتد و آن خصلت منحصر به فرد بودن!, کسانی که این کتاب را می خوانند جزء 1001 نفری هستند که در ایران این کتاب را خوانده اند!!) و به قیمت 3200 می باشد.
.
پ ن 1: یک مشکلات خاصی به وجود آمده که یه خورده بفهمی نفهمی ... خلاصه اگر شتابزده و کمرنگ هستم به همین خاطر است. شرمنده, درستش می کنم.
پ ن 2: مطلب بعدی در مورد کتاب خسرو شیرین کش خانم اولدوز طوفانی است.
پ ن 3: درخت انجیر معابد را شروع نکردم به همان دلیل بالا... شروعش می کنم!
پ ن 4: مقاومت شکننده را نیز به زودی شروع خواهیم کرد. (حداکثر تا یک هفته دیگر دوستانی که تهیه نکردند تهیه کنند)... هست! پیدا می شود.
پ ن 5: نمره کتاب 3.7 از 5 می باشد (در سایت گودریدز 4.1 و در سایت آمازون 4.3)
سلام دوست خوبم .
من یه وب ساختم که مختص یکی از برنامه های شبکه تهران به نام با ما اینجا می باشد. لطفا یه سری بزن پشیمون نمی شی.
سلام. دست شما درد نکنه. بریم بخونیمش. این کامنت فقط جهت عرض ادب بود.
سلام
ممنون لطف دارید
سلام.
مثل پیانیست عرض ادب...
شنبه میام میخونم...
سلام
ممنون لطف دارید
خودمم امروز اومدم
سلام برادر. خسته نباشی
(به قول بچه ها گفتنی : نبینم غمتو...) ایشالا هرچه زودتر به دوران اوجت برمی گردی ما چشم امیدمون به شماست.
راستش کلا از کتابهای علمی تخیلی خوشم نمیاد ولی این یکی رو اگه دیدم می گیرم به دو دلیل:
1. معرفی شما
2. ترجمه دکتر باطنی
دلیل این دو تا دلیل هم اینه که نه شما کتاب بد معرفی می کنی نه باطنی کتاب بد ترجمه می کنه...تا چه شود.
من نهایتا از شنبه آماده "مقاومت" هستم.
بلا می سر
سلام
ممنون برادر...
1- این رو دقت کنید که من در مورد هر کتابی که می خونم می نویسم و لذا معرفی من دلیل بر کولاک بودن نمیشه کما این که تا کنون چند بار خلافش اتفاق افتاده...
2- نمی دانم ... فکر کنم یک تشابه اسمی هم در اینجا اتفاق افتاده باشد این سید محمدرضا باطنی است ...
بچه ها دارند یکی یکی آماده می شوند...خوشبختانه
سلام حسین آقا.جالب بود .من کمتر کتابای تخیلی میخونم اما با این پیشرفت تکنولوژی و زندگی های شتابزده ی ما وساعات برنامه ریزی شده ی زندگیمون خیلی دور از ذهن نیست .تنها فرقمون نداشتن فضا برای مهاجرت است.البته خوشحالیم چون قرار است هر کداممان همینجا هزار متر زمین داشته باشیم که دویست متر بنا و هشتصد متر باغ داشته باشیم
سلام
حواستان باشد چون ظاهراً بنا 100 متر مجاز است...قبل از کشیدن نقشه مطمئن شوید!
ممنون
فوق العاده بود .. یکی از بهترین تحلیل هایی بود که خونده ام .... خیلی لذت بردیم .. دست مریزاد استاد
به نظر من این جریان تمایل انسان های مصنوعی به تبدیل شدن به انسان های واقعی ناشی از تمایل انسان های واقعی به فرار از این زندگی های پوچ و برگشتن به سادگی هایی است که تو زندگی مکانیزه و مدرن و روشنفکری این روزا از بین رفته اند
داستان مرد 200 ساله ایزاک آسیموف هم همین بود ....
من از کتاب های علمی تخیلی به ویژه نوشته های آسیموف خیلی چیزا یاد گرفتم ..
سلام
من هم به این ژانر علاقمندم و دوست دارم هر دو سه ماه یک بار یکی بخوانم لااقل منتها زیاد خواهان نداشت!!
آزادی و عشق و ...دیگر ارزشهای انسانی البته بسیار جالب توجه هستند و حتی آدم مصنوعی را شیفته خود می کند اما ما آدم ها به راحتی از آنها می گذریم و حتی پایمال شدنشان را حس نمی کنیم...
سلام
چند وقته کتاب نخوندم دلم لک زده برای کتاب ولی در عوض خیالم از بابت پایان نامه راحت شد
ازین به بعد برمیگردیم به کتاب خواندن مان
سلام
به به... به سلامتی
بازگشت عارفانه شما را به عالم کتابخوانی تبریک و خیر مقدم عرض می نمایم
سلام بر میلهی عزیز.
توی ژانرعلمی-تخیلی، غالبا نابودی انسان و تلاش برای نجاتش سوژهی اصلی کاره. معمولا نتایج فاجعهآمیز علم دستمایه قرار میگیره که البته، ربط زیادی هم به ما نداره و نمیتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم. ما بیشتر به داستانهای ضد آرمانشهری گرایش داریم تا علمی-تخیلی. فانتزیهای سیاسی که 1000 متر زمین رو بهش اشاره کردی، برامون ملموستره. اگه قرار باشه یه نسخهی "بومی" که حالا تبش بالا گرفته، تو عرصهی داستاننویسی ترتیب بدیم، گسترش ایدههای اهل سیاست در حوزهی عملی موضوع جالبی میتونه باشه. من فروش این کتاب رو تضمین میکنم. فوقش نویسنده ناچار به مهاجرت به جای ماه دیگهای میشه. هرکی بدش نمیاد پیشقدم شه
سلام درخت جان
بله البته اون که حتماً
تجربه می گه که ما معمولاً نتایج منفی و تبعات منفی هر چیزی را زود جذب می کنیم!
امیدوارم 1000 متر من در کنار 1000 متر شما قرار بگیره تا بتونیم در اوقات فراغت با هم گپی بزنیم و در مورد محصولات باغ مان کل بزنیم!
باید جالب باشه.مدت هاست کتاب تخیلی نخوندم.مرسی از معرفیتون.
سلام دوست عزیز
من هم سال گذشته یکی دو تا بیشتر نخوندم... امسال سعی می کنم یکی دو تا بیشتر بخونم
ممنون
کتاب خوبی باید باشه. خیلی خوب نوشتید. اون «فقط پنج بار ازدواج» رو فقط من مشکل دارم باهاش...
کتابهای علمی تخیلی بیشتر به مسایل انسانی میپردازند. و از دریچه ای متفاوت. از این نظر برام جالب ترن.
سلام
البته اگه زورکی روی اولی توقف می کرد هم مشکل دار بود... به هر حال ظاهراً خوب دقت نمی کرده موقع انتخاب...
بله اون نگاه به مسایل انسانی جالب است...
سلام میله جان
اینکه کم آفتابی میشم بیشتر دلیلش اینه که از پروژه کتابخوانی تون معمولا عقبم. نیکا در جریانه که با چه مکافاتی کتاب تهیه میکنم!ازین به بعد باید اینترنتی کتابارو بجورم گویا!البته اگر به موقع دستم برسه.
اما این داستان فلسفی - تخیلی عجب حکایتی داشت!!! با این اوصاف آدم واقعا دلش برای آدم مصنوعی ها میسوزه.
سلام بر شما
ای بابا این دلیل موجه نیست
خودم هم عقب افتادم خیالی نیست...
پس شما هم همدلی می کنید با اونها...
سلام..من این کتابهایی که مینویسی را نتونستم بخونم و تنها کتابهایی که در دستم هست را دارم میخونم..جالبه این کتابها..نمیدونم جنگ آر الزمان اثر یوسا را خوانده ای یا نه..حتما بخوان..من در حال خواندنش هستم..شاد باشی و موفق حسین آقا
سلام
اون هم خوبه... خواندن خوب است...
نه هنوز ولی دارمش و احتمالاً به زودی در انتخابات حاضر می شود...
ممنون
سلام
مشکلاتتان به همراه مشکلات ما حل باد!
سلام
امیدوارم
سلام.
پ ن ۱: شنیدید که می گن ادمای توانا مشکلات رو حل میکنند و آدمای ناتوان فرار ( جملهی اصلی ش یادم نیست یه چیزی تو این مایهها). من فرار کردم و ایشالا شما حلش میکنید...
پ ن ۲: اومدم و بیصبرانه منتظرم.
پ ن ۴: انچه یافت مینشود آنم آرزوست ( این هفته حتما )
............
من کلا از تخیل خوشم میاد اما نه از فیلم ها و کتابهایی که با همین مضمون نجات بشر ساخته و نوشته میشن. یه جورایی اخرش مشخصه و وقت تلف کردنه. یادمه ایمیلی داشتم که تو اون روبوت انسان نمایی ساخته بودن که زن بود و به قیمت باور نکردنی ۵ هزار دلار فروخته میشد که همه کاری می کرد و کپ آدم بود و با زن های مو بور خارجی مو نمیزد. کاملا منعطف بود و حتی پوستش هم مثل پوست آدم بود. خلاصه پایین عکس نوشته بود که بشتابید که زن با مهریه ی کمتر از این پیدا نمیشه...( قابل توجه تمام مردها)
....
کتاب تخیلی ؛ سقوط ۷۹؛ رو خوندید؟ چند سال قبل از سقوط ۷۹ ما نوشته شد و کاملا هم درست از آب در اومد...
سلام
پ ن ۱: موضوع را اگر صفر و یکی نبینیم حالات دیگری هم هست: آدمهایی که نه توان فرار دارند و نه توان حل! با درصدهای متفاوت...بالاخره یه کاریش می کنم
پ ن ۲: دارم بار دوم می خونم.
پ ن ۴: امیدوارم...بجنبید لطفاْ
.............
تمام مردها؟
نه نخوانده ام و نشنیده ام!! نویسنده؟
خیلی دلم می خواد این کتاب رو بخونم زیاد
ا منم کمرنگ این روزا
خسرو شیرین کش را نشنیده بودم
سلام
یک لقمه چپتان می شود این کتاب!
البته گرما هم بی تاثیر نیست
نویسنده اش نویسنده همین کامنت بالایی شماست
سلام
من با پروژه تاریخ خوانی خواهم بود کتابو پیداش کردم
مقاومت شکننده به دست آماده ام
در بقیه موارد آرزوی صبر جمیل و جزیل دارم
سلام
ممنون
امروز فرصت کنم ساز و کار پیشنهادیم رو می نویسم تا بحث کنیم
سلام بر میله بدون پرچم
همچین ۳۰۰ صفحه کتاب رو مثل آب خوردن می خونید که آدم حیرت میکنه واقعاْ کتاب رو خیلی خوب معرفی کردی با اینکه به ژانر داستانهای تخیلی علاقمند نیستم ولی این کتاب به نظرم جالب رسید البته وقتی دیدم ۳۰۰ صفحه است فهمیدم که راست کار من نیست.
.
بله برادر من! بله! وقتی اینهمه قرص روانگردان می خوره بایدم ۵دفعه در انتخاب دچار اشتباه بشه ولی خدائیش چقدر خوشبینی و ساده لوحی مضاعف نیازه که کسی ۵بار ازدواج بکنه!
.
راستی مقاومت ما هم آماده است. چند اهم دیگه لازمه که بازی شروع بشه؟
سلام بر نیکادل
نه الان یه مقدار اصلاً این جوری نیستم!
می دونستم که علاقه ای نداری... ولی خوب من دوست دارم...داستان کوتاه این ژانر هم جالبه...من از داستان کوتاهاش شروع کردم در مجله دانشمند...خیلی می چسبید ...
احتمال این که ریشه علاقمندیش به ازدواج در همین قرص ها بوده است بسیار است!
یکی دو اهم کوتاه...
فقط ۱۰۰۰ نسخه.واقعا ای ول
سلام برادر
فکر کنم رکورد دار باشد! کمتر از این ندیدم به ولی... یه دونه کتاب توی ذهنم بود 750 نسخه و اینا ولی مطمئن نیستم!!
Salam
chetori amoo Hossein?
nabinam moshkel dashte bashi?ishala ke kheire.
oza ahvalet chetore?
man ke rastesh tahlila mtnaro nemikhoonam vali pei neveshtato hamishe mikhoonam.
shad bashi
Reza
سلام داش رضا
دیروز به یادت بودم...البته روزای زیادی به یادت هستم ولی دیروز در حد این که بشینم یه ایمیل بهت بزنم... منتها فرصت نشد
این اوستا!! لعنتی می شینه پشت میزش و زل می زنه به مونیتورش و... و زیر چشمی هم منو می پاد هفته پیش داستانی داشتم باهاش که می نویسم ...
چارت جدید تصویب شد در حد 10 روز و بعد رفت هوا!!! و تمام شانس و امید ما برای جابجایی دود شد رفت هوا!
ممنون رضا جان
تو چطوری؟
طوطی های کانادایی چطورن؟
سلام دوباره
در مورد راهنماییتون ممنون(بابت این کتاب)
و اما بعد
دیروز "مقاومت شکننده" رسید دستم.
خواستم بگم دوستان تهرانی میتونن از خود انتشاراتی تهیه کنند. کتاب الان دم دستم نیست. آدرس روش هست اگه دوستان مایلند در اسرع وقت آدرس رو می نویسم( البته شما هم می تونید لطف کنید)
سلام
آدرس انتشارات رسا خیابان مطهری (تخت طاووس) از سمت ولی عصر که بروید می شود نرسیده به مفتح (100 متر قبل از مفتح) سمت جنوبی خیابان پلاک 234 طبقه اول ...
می توانید به ساحتمان و فضای طبقات با دید تاریخی نگاه کنید. البته تاریخ معاصر... ساختمان مهمی است آنجا...
با سلام
حسین آقا مانند گذشته انتخاب شما هوشمندانه بود.
گفتیدکه:
"اکثر تنوع طلبی ها تو زمینه س ک س غیرقانونیه. ولی مردم به هر حال به سراغش میرن..."
من می گویم:
"اکثر تنوع طلبی ها تو زمینه س ک س غیرقانونیه. ولی مردان متاهل باز به دنبال آن می روند...."
مقاله"نیمه دیگرتجارب ازدواج" درفیس بوک خواهم نوشت نشانی اش را خواهم داد.
سلام
ممنون...شانسمان گویا در این زمینه خوب است
.....
یعنی مردان مجرد هرکاری کنند اوکیه!!؟
می خوانیم ... ولی یک جایی باشد که بتوانم بخوانم!
اما بعد:
اون جمله مورد اشاره از نویسنده کتاب است و من در صدر مطلب نوشتم تا نشان بدهم مصنوعی شدن تا کجا می تواند پیش برود! با توجه به این که تمایلات جنسی از طبیعی ترین احساسات است و اینا... وضعیت به گونه ای شده است که طرف مقابل اگر کلاً مصنوعی باشد باز رابطه برقرار می شود و یا از آن طرف آدم مصنوعی چنان تغییراتی را سپری کرده و از چنان احساساتی برخوردار شده است که می تواند یک رابطه عشقی را تجربه کند و ...
ممنون
عکس رئیس رو بفرستین، داخل گونی تحویلش بگیرین.
سلام
ممنون
نمی خوام این روزای آخر دستت به خون آلوده بشه!
سلام دوباره.
من هم آمادهم برا تاریخ. ( نیکادل زحمتشو برام کشید)...
نویسنده: پل امیل اردمن. ترجمهی دکتر حسین ابوترابیان. امیرکبیر. ( ۳۰ یاسی )
سلام
پس کتاب اضافه نیکا نصیب شما شد
ممنون از جواب
آقا نمی شه ما هم یه کد بدیم و بعدش بشیم یه آدم الکی خوش که دنیا رو به هیچ کجاس نمی گیره؟
راستش در مورد تاریخ خوانی شرکت نکردم چون مطمئن نیستم بتونم از پسش بر بیام اما مطالب شما و دوستان را دنبال خواهم کرد
سلام
آخ اگه می شد چی می شد!!
شما بر می آیید مطمئنم... کتاب هم که خوراکتونه...زمانش هم خیلی سر صبر و متناسب با وضعیت همه تنظیم می شود که همه برسند... پس حتماً شما هم شرکت کنید.
چه جالب تا حالا فکر می کردم که نویسنده ش ری برادبری باشه. عجب خنگیم من. اون سوال کی آدمه کی نیست رو توی داستان سولاریس به زیبایی بهش پرداختن. فلیمش رو دیدی؟
سلام برادر
ای بابا اختیار دازید!!
نه متاسفانه ندیدم
الان که در خودم هم شک کردم
سلام.
باید بگم. واقعا از سبک نوشتن شما کیف کردم.
و اینکه چقدر مجاب شدم هنگامی که به دنبال مطلبی راجع به این داستان می گشتم.
هنوز این کتاب را گیر نیاوردم که بخوانم.
ولی امیدوارم یک نسخه اش تا قبل از مرگم به دستم برسد.
بی پرده : آدم هایی مثل شما ، اگر از کم کاری شرمنده باشند. خسارت شرمندگی اش با آدم هایی مثل من است. امیدوارم همچنان پر برگ و بار بنویسید.
سلام جناب فیاضی
ممنون دوست عزیز. کامنتتان مایه دلگرمی است.
امیدوارم کتاب را پیدا کنید. شاید بد نباشد با انتشارات مذکور (اگر هنوز فعالیتی دارد!!) تماس بگیرید. به هر حال بنده هم در خدمتم!