ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
"آزارو" کودکی اثیری است؛ از آن دست کودکانی که بنا به اعتقاد بومیان آفریقایی، به دنیا میآیند اما به دلیل علاقه به عالم ارواح و تعهدی که برای بازگشت سریع از دنیا دادهاند، زود از این دنیا میروند... تا زمانی که دوباره اراده بر این قرار بگیرد که به دنیا برگردند. و این چرخه همینطور ادامه مییابد.
آزارو اینبار در خانوادهای فقیر در نیجریه به دنیا آمده است. پدر به واسطه زور بازویش، باربری میکند و مادر نیز در خیابانها دستفروشی میکند. در اتاقی اجارهای در حاشیهی شهر زندگی میکنند و به زحمت خرج شکمشان را درمیآورند.
آزارو به واسطهی اثیری بودنش ارواح و موجودات عجیب و غریبی را که همراه آدمیان بر روی زمین زندگی میکنند، میبیند. ارواح نیز مدام در تلاش هستند تا تعهد او را به بازگشت به عالم ارواح، به او یادآوری کنند و گاه کارشان از یادآوری می گذرد و خودشان دست به کار میشوند و شرایطی را فراهم میکنند تا آزارو برگردد! آزارو راوی داستان است؛ داستان حضورش در دنیا، در متن جامعهای که درگیر فقر همهجانبه و تلاطمات سیاسی و درگیری احزاب و استعمار سفیدپوستان و پروژه استقلال و... است. حضوری توأم با کشمکش میان ماندن یا رفتن... با این وصف طبیعی است که غلظت حضور ارواح و اتفاقات محیرالعقول در داستان بالا باشد.
******
بن اُکری متولد سال ۱۹۵۹ در نیجریه است.او از ۱۹ سالگی در انگلستان ساکن شده است. این کتاب در سال ۱۹۹۱ منتشر وبرنده جایزه بوکر شده است. این کتاب حجیم سه بار به فارسی ترجمه شده که اگر سه بار نمیشد جای تعجب بود!:
محمدعلی آذرپیرا - انتشارات کیهان - سال ۱۳۷۸ با نام جاده گرسنه
محمدجواد فیروزی - نشر اشتاد - سال ۱۳۷۹ با نام جادهی گرسنه (یک عدد ی برای تمایز اضافه شده است)
جلال بایرام - نشر نیلوفر - سال ۱۳۸۳ با نام راه گرسنگان
من ترجمهی سوم را خواندم و از حیث ترجمه اشکال خاصی مشاهده نکردم.
مشخصات کتاب منِ:جلال بایرام - نشر نیلوفر - چاپ اولَ زمستان ۱۳۸۳َ - تیراژ ۲۲۰۰ نسخه - ۶۰۲ صفحه
..............
پ ن ۱: نمره کتاب از نگاه من 3 از ۵ است (در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 8492 رای و در سایت آمازون 4 ). علیرغم نمرهای که من به کتاب دادهام و مواردی که در ادامه مطلب نوشتهام و علیرغم وسوسه ارواح خبیثهای که تلاش میکردند تا فتنهای در این وبلگ ایجاد نمایند چیزی از ارادت نویسنده و کتاب نسبت به من کاسته نشد!
پ ن ۲: بین این مطلب و مطلب قبلی کمی فاصله افتاد که دلیل اصلی آن چغر بودن کتاب و اتفاقات ریز و درشتی بود که مدام برای من رخ میداد.
پ ن ۳: در این فاصله اتفاقات زیادی در اطرافمان رخ داد که شدیداْ میطلبید تا درباره آنها چیزی نوشت و اظهار نظری کرد... در واقع همین طلبیدن است که عدهای را به فیلمبرداری و گرفتن عکس و ازدحام در وقایع و فجایع میکشاند و عدهای را به فیگور گرفتن جلوی دوربین وامیدارد و عدهای را نیز به تحلیل سریع رفتار دو گروه قبلی ترغیب میکند و عدهای را به انجام واکنشهای بیهوده و خنک برمیانگیزاند و گروه آخر را به غرغر کردن و شایعهسازی و تحلیلهای صدتا یه غاز رهنمون میسازد. آقا با این طلبیدن باید چه بکنیم!؟ من هم به شدت وسوسه شدم خاطرهای از جنبش مشروطه که در کتاب مستطاب کسروی ثبت و ضبط شده است را واگو کنم و حتماْ پس از خوابیدن غائلهها اگر یادم بماند و آن «طلبیدن» هنوز پابرجا باشد! در موردش خواهم نوشت تاهم از جماعت سلفیبگیرعقب نمانم! (سلفی گرفتن فقط شامل آنها که عکس میگیرند نمیشود و طبعن همه گروههای فوق و از جمله راقم این سطور در حال گرفتن سلفی با فجایع هستیم)... چه غرغری کردم من!!!
ادامه مطلب ...