میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ژرمینال امیل زولا

 

این سومین یا چهارمین باری است که ژرمینال را می خوانم و هربار در نظرم اعجاب انگیزتر از پیش جلوه می کند. (آندره ژید)

***

فرانسه در دهه شصت از قرن نوزدهم (دوران امپراتوری دوم – ناپلئون سوم) , دستخوش رکود اقتصادی و تبعات آن بود و داستان در این شرایط جریان دارد. "اتی ین" جوانی بیست و یکی دو ساله است که به دلیل مرافعه با کارفرمایش از کار اخراج شده است و چون در آن منطقه (لیل) کار پیدا نمی کند از شهر خارج می شود و به سوی مقصدی نامعلوم جهت یافتن کار روانه می شود. در راه به یک معدن ذغال سنگ می رسد و با خوش شانسی (مرگ یک کارگر در روز قبل) کاری پیدا می کند و به عنوان واگن کش در تونل های زیر زمینی معدن مشغول می شود. کار و جو همکاران چنان سنگین و حقوقش چنان پایین است که تصمیم می گیرد که فردای آن روز بی خیال این کار بشود و به راهش ادامه دهد. اما وجود کاترین (دختر 15 ساله ای که او هم واگن کش است و راه و چاه کار را به او یاد می دهد) باعث می شود که بماند و به کار ادامه دهد. در کنار رقابت عشقی که بین اتی ین و کارگری دیگر در جریان است, وضعیت کار و شرایط زندگی به گونه ایست که آینده نزدیک , آبستن حوادث بسیاری است...

توصیف دقیق شاعرانه و منصفانه

شاید بتوان تمام نقاط قوت کتاب را ذیل این عنوان توضیح داد. انصافاً خواننده بعد از خواندن چند صفحه , خود را در معدن و کوی معدنچیان حس می کند و با آنها همراه می شود. مکانها و منظره ها چنان استادانه توصیف شده اند که به تابلوی نقاشی می ماند و البته این همه وقتی با نثر شاعرانه و پر احساس نویسنده همراه می شود جلوه پیدا می کند, وگرنه نه هر که سر بتراشد قلندری داند (همین جا از مترجم کتاب آقای سروش حبیبی باید به نیکی یاد شود):

... لایه ها رفته رفته پر می شد. در هر طبقه در ته هر دالان جنب و جوشی شدید سینه کار را فرا می گرفت. چاه آدمخوار جیره هر روزی خود را از گوشت آدمیزاد بلعیده بود. نزدیک هفتصد نفر کارگر در آن ساعت رنج روزانه خود را در این مورلانه عظیم آغاز کرده بودند و زمین را همچون کرم در چوبی پوسیده از هر سو می کندند و سوراخ می کردند و در این سکوت سنگین , زیر فشار این لایه های عظیم خاک اگر گوش بر سنگ می گذاشتی می توانستی جنبش دامنه دار این حشرات انسان نما را ضمن تلاش خود از صعود و هبوط برق آسای کابل آسانسور گرفته تا گزش نیش تیشه هاشان که زغال را از درون احشاء خاک می کندند بشنوی. (ص44)

در حقیقت شیفته نگاه نویسنده به معدن شده ام!(که ریشه در شش ماه زندگی و تحقیق نویسنده در معادن زغالسنگ دارد) معدن همچون موجود زنده ایست که گوشت و خون کارگران را می مکد و زغال بالا می آورد...معدن جایگاهی برتر از یک موجود زنده دارد: ... خدایواره  سیری که آنجا کمین کرده بود و ده هزار نفر گرسنگی زده بی آنکه او را ببینند گوشت تن خود را نثارش می کردند.(ص80) و برای سهامدارانش هم , چنین جایگاهی دارد: ...این خدایواره ولینعمت کانون خانواده بود و آنها را در بستر نرم و بزرگ رخوتشان به نرمی تکان می داد و بر سر خوانی رنگین چاق می کرد(ص88).

نویسنده به خوبی و با دقت زندگی پر رنج و غم کارگران و بدبختی آنها را نشان می دهد و در این راه دچار احساسات چپگرایانه نمی شود. آدمهای داستان در هر دو سو (کارگران و سرمایه داران) خاکستری رنگ هستند. برخی جهالت ها و رذالت های فقرا به خوبی بیان می شود و طرف مقابلشان هم چهره های انسانی دارند که بعضاً یا دچار بی اطلاعی محض از شرایط زندگی کارگران هستند یا اسیر شرایط اقتصادی کلان هستند (رقابت و رکود و...) و به نوعی رفتارشان قابل توجیه... (این هم از منصفانه اش که البته با همدلانه بودنش نسبت به ستمدیدگان به راحتی قابل جمع است)

شرکت معدنچیان در مراسم تشییع جنازه زولا (با فریاد ژرمینال ژرمینال) نشان از احساس دین این گروه به زولا دارد که من آن را قرینه ای بر همین توصیف دقیق و همدلانه می دانم و از طرفی (و مهمتر از دید من) نشان از ارتباطی است که این کارگران با کتاب برقرار کرده اند و این را مقایسه می کنم با خودمان! (منظورم این است که اینجا اگر نویسنده ای خودش را برای یک گروهی طبقه ای چیزی, جر هم بدهد , چنین اتفاقی در تشییع جنازه اش نمی افتد! ارتباط اساساً قطع است متاسفانه...)  

من فکر می کنم اگر معضلات جامعه منصفانه و دقیق بیان شود و دورنمایی که ایجاد می کند هنرمندانه نشان داده شود, قابلیت جریان سازی را دارد. نمی دانم شاید خوشبینانه است اما به نظرم بخشی از اصلاحات و یا آن چیزی که تحت عنوان به سر عقل آمدن سرمایه داری در دهه های بعدی رخ داد حاصل چنین آفرینش های هنری است.

***

در لیست 1001 کتاب از امیل زولا پنج اثر حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است. این کتاب سه بار به فارسی ترجمه شده است:

سروش حبیبی  1356    امیرکبیر (همچنین بعدها نیلوفر)

نونا هجری        1363    فرزان (همچنین 1386 گوتنبرگ)

ابوالفتوح امام    1364     گلشایی

لینک های مرتبط:

ژرمینال  کتاب نیوز

بوف تنهایی من

نگاهی به ژرمینال   (آفتاب) این لینک خطر اوث شدن کتاب را دارد اما برای کسانی که خوانده اند تجدید خاطره می کند.

***

پ ن 1: مشخصات کتاب من (انتشارات نیلوفر , چاپ سوم, بهار 1386, 2200 نسخه, 552 صفحه ,6500 تومان)