ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
جوانی حدوداً سی و پنج ساله بود. لاغر و خجول و بیصدا... از آنهایی که ممکن است از دیوار صدا دربیاید ولی از آنها صدایی بیرون نخواهد آمد. یک سالی بود که به اداره روبرویی ما نقل مکان کرده بود. ما در سالن L شکلی در زیر سقف یک سوله کار میکردیم. قسمت دراز این سالن محل کار ما بود و اداره روبرویی، آن بخش پایه L را اشغال کرده بود. پشت دیوار بود و گاهی که با ما روبرو میشد خیلی آرام و زیرلفظی سلام و علیکی میکرد. آدم بیآزاری به نظر میرسید.
وقتی خبر رسید که پست ریاست اداره ما به ایشان واگذار شده است خوشحال شدیم. مسئولین قبلی کاری کرده بودند که همه ما از رفتنشان خوشحال باشیم. حُکمش موقت بود و ما میترسیدیم که نتواند از پس کار بربیاید و فردی از تیم قبلی بازگردد. از جان و دل یا از ترس آن چماقهای پیشین طوری کار کردیم که هیچ نقصی به چشم نیاید. دوران قشنگی بود، هدفی داشتیم و با رضایت به سر کار میرفتیم. آن زمان شش یا هفت سال سابقهٔ کار داشتم و همکارانم از من بیتجربهتر.
...
سالها از آن دوره گذشته است. تصویر رئیس همچون تصویر دوریان گری، پیش چشم ما تغییر کرد. هیچکدام از ما نمیتوانیم تصویر آن جوان خجول و بیآزار را در ذهنمان بازسازی کنیم یا آن را با تصویر امروزی او مطابقت دهیم. هر کدام از ما که به گذشته فکر میکند چهرهاش در هم فرو میرود، حتی آنهایی که توانستند فرار کنند، به خارج از اداره، به خارج از مدیریت، به خارج از سازمان، به خارج از کشور. زیردستان فعلی آن رئیس وقتی به ما از بند رستگان میرسند چیزهایی تعریف میکنند که تعجب ما را بیشتر از پیش برمیانگیزد. جالب است که در میان برخی از این همکاران نام کفندزدهای قبلی اندک تقدسی نیز پیدا کرده است!
...
مشکل از کجا بود؟
ماهیت قدرت!؟ شخصیت استبدادزدهٔ ما!؟ ساختارهای فشل سازمانی!؟ علاوه بر این سه مورد حتماً دلایل دیگری هم قابل ارائه است. به نظر میرسد فکر کردن به ریشههای این چنین تحولاتی مفیدتر از غر زدن به زمین و آسمان است!
...
نقل است که ملانصرالدین برای تعمیر سقف خانهاش، مصالح را بار الاغ کرد و از پلهها بالا برد؛ مصالح را خالی کرد اما هر چه کرد نتوانست الاغ را از پلهها پایین بیاورد... الاغ آنقدر بالا و پایین پرید تا هم سقف خراب شد و هم خودش از بین رفت.
مطمئناً اگر خودمان را به جای ملا بگذاریم هم باید بابت سقف گریه کنیم، هم بابت الاغی که کلی هزینه بابتش پرداخت شده بود و میتوانست کارهای مفیدی انجام بدهد... و البته بد نیست به خاطر قصورات خودمان نیز اشکی بریزیم!
....
پ ن 1: عنوان مطلب نام اثر ماندگار اسکار وایلد است. در مورد آن کتاب میتوانید اینجا را بخوانید.