میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

قدرت و جلال- گراهام گرین

هنوز از حال و هوای پدرو پارامو خارج نشده بودیم که به همراه گراهام گرین دوباره به مکزیک بازگشتیم! این بار شاید چند سال بعد... گراهام گرین در سال 1938 به مکزیک سفر کرد و مدتی را در آن سرزمین زندگی کرد و این کتاب حاصل آن سفر است که در سال 1940 منتشر شد. به عنوان مقدمه برای ورود به فضای داستان، آشنایی مختصر با بخشی از تاریخ مکزیک خالی از لطف نیست.

مکزیک در سال 1821 پس از حدود سه قرن مستعمرهٔ اسپانیا بودن اعلام استقلال کرد و امپراتوری مکزیک برپا شد که البته خیلی زود در سال 1824 به نظام جمهوری تبدیل شد. این کشور (که از قضا پرجمعیت‌ترین کشور اسپانیایی‌زبان محسوب می‌شود) زبان‌ رسمی ندارد و به 63 زبان مختلف در آن صحبت می‌شود، لذا از همان بدو تأسیس یکی از عناصر پیوند دهنده مردمان این سرزمین پهناور، مذهب کاتولیک بوده است. این سرزمین پهناور البته در سال 1835 و پس از آن بخش‌های وسیعی از خاک خود را (ایالت تگزاس و...) در مقابله با ایالات متحده از دست داده است اما هنوز هم از لحاظ وسعت در رده 11 جهان قرار دارد.

از سال 1876 تا سال 1911 رئیس جمهور پروفریو دیاز زمام امور را در دست داشت که اواخر حکومتش مصادف شد با تحرکات انقلابی که نهایتاً با استعفای ایشان انقلاب پیروز شد و فرانسیسکو مادرو زمام امور را به دست گرفت. مادرو دولت مستعجل بود و توسط ژنرال هوئرتا ساقط و سپس اعدام شد و این آغاز دوره خشونت‌بار انقلاب مکزیک است. هوئرتا نهایتاً توسط ائتلاف انقلابیون پرآوازه‌ای همچون امیلیانو زاپاتا، پانچو وییا، کارانزا و اوبرگون ساقط شد و کارانزا به ریاست جمهوری رسید. در سال 1917 قانون اساسی جدید که از قضا در آن مایه‌های محدود کننده قدرت کلیسا دیده شده بود به تصویب رسید. پس از آن، کارانزا توانست زاپاتا را از قطار انقلاب پیاده کند، اما خودش هم نتوانست مدت زیادی سوار قطار باقی بماند! پس از ترور کارانزا در سال 1920، ژنرال اوبرگون به ریاست جمهوری رسید و پس از او پلوتارکو الیاس کالس... در این زمان بود که قوانین محدودکننده کلیسا پیاده شد و اکثر کلیساها تعطیل و فعالیت کشیش‌ها متوقف شد و در برخی نقاط کشیش‌ها دستگیر و تیرباران شدند و انقلاب کریستروها و دست به اسلحه بردن کاتولیک‌ها پیامد این تحرکات بود. ژنرال اوبرگون در انتخابات سال 1928 برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد اما پیش از آغاز دوره‌اش توسط یک کاتولیک متعصب ترور شد. نقل است که این تروریست در پای چوبه اعدام فریاد viva cristo rey سر داد: زنده‌باد فرمانروایی مسیح!

با این مقدمه به داستان بازمی‌گردیم: روایت از یک بندر آغاز می‌شود، شخصیت اصلی داستان که یک کشیش است می‌خواهد با سوار شدن به کشتی خودش را از مهلکه برهاند... از قضای روزگار نام کشتی ژنرال اوبرگون است!... این کشیش چند ویژگی خاص دارد: اول اینکه آخرین کشیشی است که در این ایالت مانده است و فرماندار ماموریت ویژه‌ای برای دستگیری او به رئیس‌پلیس داده است و یکی از افسران وظیفه‌شناس و غیرفاسد اداره پلیس با اختیارات ویژه این ماموریت را به عهده می‌گیرد. ویژگی دوم این کشیش، اعتیادش به الکل است که موجب شده است با لقب کشیش ویسکی‌خور در میان مردم شهرت یابد! از قضا در این دوره علاوه بر فعالیت‌های مذهبی، خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی ممنوع است و مرتکبین آن به شدت مجازات می‌شوند. ویژگی سوم این کشیش، وظیفه‌شناسی اوست چنانکه در این سالهای اختفا و فرار (که ظاهراً هفت هشت سالی به طول انجامیده است) هرجا که توانسته است وظایف خود را از قبیل انجام مراسم عشای ربانی، غسل تعمید، شنیدن اعتراف و... انجام داده است و می‌دهد. ویژگی چهارم او احساس گناه است و دغدغه‌های ذهنی که در این زمینه دچار آن است... این کشمکش‌های ذهنی به خوبی شخصیت او را برای خواننده قابل لمس می‌کند. البته ویژگی‌های دیگری هم می‌توان برای او برشمرد.

داستان در واقع روایت تعقیب و گریز این دو شخصیت وظیفه‌شناس است که طبعاً تمرکز روی شخصیت کشیش است. در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.

*****

این کتاب یکی از برجسته‌ترین کارهای گرین محسوب می‌شود. جان فورد بر اساس آن فیلمی را در سال 1947 به نام «فراری» ساخت. در مورد واکنش‌های کلیسا نسبت به این کتاب نقل‌های ضد و نقیضی دیده‌ام؛ طبعاً با خواندن این داستان به نظرم نمی‌رسد طرز فکر این کشیش و ارتقای او به مقام قدیسان و بلکه حتی از آن بالاتر ظهورش در قامت یک مسیح، مطلوب واتیکان باشد!

این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد دو بار به فارسی ترجمه و منتشر شده است؛ نوبت اول با ترجمه عبدالله آزادیان با عنوان «قدرت و افتخار» توسط انتشارات امیرکبیر (1342) و نوبت دوم با ترجمه هرمز عبدالهی با عنوان قدرت و جلال توسط انتشارات طرح نو (1373) که من این دومی را خواندم.

مشخصات کتاب من: نشر چشمه، چاپ اول بهار 1391، تیراژ 1500 نسخه، 350 صفحه

...................................

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.2 از 5 است و گروه آن A. (نمره در گودریدز 4 و در سایت آمازون 3.9)

پ ن 2: دو کتاب بعدی به ترتیب چشم گربه از مارگارت اتوود و دایی وانیا از چخوف خواهد بود.

 

 

 

مصلحان خشن!

تاریخ جوامع سرشار از گروه‌هایی است که با گرفتن زمام امور تصمیم می‌گیرند از این فرصت تاریخی بهره ببرند و مطابق عقایدشان، مشکلات جامعه را «ریشه‌ای» حل کنند! معمولاً مردم این جوامع یا در زمان انجام این اصلاحات با آن مخالفند یا پس از گذشت مدتی از زمان تزریق! با آن مخالف می‌شوند ولیکن مخالفت آنها محلی از اعراب ندارد. آنها باید به بهشت بروند و گریزی از آن نیست؛ بهشت زمینی یا بهشت آسمانی، فرقی نمی‌کند، معمولاً مجریان فوق پس از گذشت زمان از دست و پا زدن جامعه زیر باز این تزریقات دچار خشم می‌شوند و برایشان این سؤال مطرح می‌شود که چرا این مردمِ جاهل از پیشرفت (مادی یا معنوی) گریزانند!؟

شخصیت «ستوان» در این داستان نمونه‌ای از این مصلحان است. او با فقر و خرافه و فساد و تمام مظاهر آن به شدت مخالف است و مردم را سزاوار رهایی از این سه عنصر می‌داند. ستوان همچنین مردم را سزاوار دانستن حقیقت می‌داند (از نظر او حقیقت این است که خدایی نیست) و به مردم حق می‌دهد که هرطور می‌خواهند شاد و خوشبخت باشند منتها شادی و خوشبختی را در گرو درک و قبول آن حقیقت می‌داند! او حاضر است به خاطر مردم دست به کشتار بزند... اول کلیسا بعد بیگانگان و بعد سیاستمداران و حتی روزی کلک رئیس خود را هم بکند... خلاصه اینکه مشکلات را ریشه‌ای حل کند! غافل از اینکه با این رویکرد کسی باقی نمی‌ماند که سزاوار دانستن حقیقت باشد!! و این نکته را گرین با یک جمله کوتاه به خوبی بیان می‌کند:

می‌خواست دنیا را از سر نو درست کند، همراه آن‌ها و در برهوت.

معمولاً این مصلحان «عاشق» سرزمین و مردمشان هستند و عاشقانه به فکر نجات آنها از منجلابی که در آن گرفتار شده‌اند هستند و عاشقانه هم در این راه عمل می‌کنند و بدبختانه عمدتاً عشقشان را از لوله تفنگشان بروز می‌دهند.

مهرورزی‌های دردناک!

شاید توجیه چنین مهرورزی‌هایی این باشد که اصولاً مردم در حالت عادی تمایلی به تغییر افکار و رفتارشان ندارند و خلاصه تا نباشد چوبِ تر... اما چنین رویکردهای عاشقانه‌ای تا الان جواب نداده است! به گمانم همه با هدف ستوان که پاک کردن فساد و خرافه است همدل باشند... اما پاکی اهداف دردی را چاره نمی‌کند این پاکی وسایل و راه‌های رسیدن به این اهداف است که باید مورد توجه قرار گیرد.

در داستان می‌بینیم که کشیش هرجا که می‌رود به نحوی مورد احترام است و مردم فقیر و غیر فقیر، معتقد یا بی‌اعتقاد، علیرغم پاداش قابل توجهی که برای دستگیری او در نظر گرفته شده است او را لو نمی‌دهند و حتی جانشان را هم به همین خاطر از دست می‌دهند. البته این داستان است اما آخرین سرشماری در مکزیک نشان می‌دهد بعد از گذشت یک قرن از آن دوران 82٪ مردم مکزیک کاتولیک هستند و فقط حدود 5٪ بی‌دین می‌باشند.

ستوان وقتی از کنار تالار جدید سندیکای کارگران و دهقانان عبور می‌کند و نقاشی‌های ضدمذهبی که بر روی دیوارها نصب شده است را می‌بیند با خودش می‌گوید به زودی کاری می‌کنیم که نیاز به این تصویرها نباشد و به زودی مردم فراموش خواهند کرد روزی کلیسایی بوده است! به نظر می‌رسد برای معکوس کردن این آمار کافی بود ستوان و امثال او حکومت را به دست کشیشان می‌دادند!

حذف کلیسا در صورتی که هیچ جایگزین مناسب دیگری که مردم را از واماندگی برهاند در نظر گرفته نشود نتیجه نخواهد داد. به قول یکی از شخصیت‌های داستان کلیسا لااقل موسیقی داشت، چراغ داشت و خلاصه جایی بود که می‌شد از گرما به آنجا پناه برد و برخی هم در آنجا سرگرم می‌شدند و...

نتیجه همهٔ بگیر و ببندها در آخر داستان چیست؟! یک قدیس جدید خلق شده است، قدیسی که حتماً در کتاب‌ها در موردش خواهند نوشت که پای چوبه اعدام فریاد زد زنده‌باد فرمانروایی مسیح! پایان‌بندی داستان هم معرکه بود... ورود یک کشیش جدید به منطقه! همیشه این مهرورزی‌های خشن و از بالا چنین دستاوردهایی دارد. چه بسا و حتماً خوراک بسیار خوبی برای نحله‌های تندرو و متعصب فراهم می‌آورد.

برش‌ها و برداشت‌ها

1) نویسنده به خوبی موقعیت‌های طنازانه خلق می‌کند. برای نمونه در ابتدای داستان، دندانساز برای تحویل گرفتن کپسول اتر (جهت بی‌حس نمودن فک بیماران هنگام کار بر روی دندانشان) به بندر می‌رود اما وقتی به خاطر غفلت او کشتی حرکت می‌کند و از کپسول اثری نمی‌یابد اینطور عنوان می‌شود که: یک کمی درد اضافی در آن خلاء عظیم چندان محسوس نبود!

2) کشیش به خاطر رنج‌ها و مصائبی که در این سالها به آن دچار شده است دوست دارد هرچه زودتر گرفتار شود و گاهی این را به عنوان دعا زیر لب تکرار می‌کند و از طرف دیگر این را وظیفه خود می‌داند که گیر نیفتد (ص63) پس نمی‌تواند خودش را تسلیم کند ضمن اینکه تسلیم شدن با اعدام شدن مترادف است و انتخاب مرگ به وسیله خود آدم طبعاً کار ساده‌ای نیست بخصوص اگر با درد همراه باشد. شاید به همین دلیل آخر باشد که در مورد درد داشتن یا درد نداشتن اعدام از این و آن سؤال می‌کند.

3) کشیش در همان ابتدا به سلطان یکی از قبایل آفریقایی تشبیه می‌شود که به نوعی برده قوم خویش است و از ترس اینکه مبادا باد از وزیدن بازایستد حتی حق ندارد دراز بکشد! در همین راستا آن بخش از داستان که کشیش بعد از چند روز گرسنگی و آوارگی می‌خواهد در کلبه پیرمردی در یک روستای وسط جنگل بخوابد و با درخواست شنیدن اعتراف مواجه می‌شود بسیار خواندنی است. کشیش از فرط واماندگی گریه می‌کند و پیرمرد برای همسایگان نقل می‌کند که او به خاطر گناهان ما می‌گرید و...

4) هر جور زندگی کنیم باز لحظاتی از شادی و شعف در آن پیدا خواهیم کرد این عجیب‌ترین کشف بشر است و همیشه می‌توان لحظات سخت زندگی را با روزهای بدتری مقایسه کرد.

5) پدر خوزه کشیشی است که برای زنده ماندن تن به ازدواج داده است و فرماندار او را به عنوان مظهر فریبکاری کشیش‌ها در مرکز ایالت نگاه داشته است تا مردم آگاه شوند. شرایط او به نظر من شرایط وحشتناکی است و قضاوت در مورد او آسان نیست شاید به همین دلیل فصل چهارم که به این شخص اشارات بیشتری دارد با عنوان «تماشاگران کنار گود» نام‌گذاری شده است. به نظر من که او از همه‌ی شهدا شهیدتر است بخصوص با توجه به ناتوانی جنسی که دارد.

6) مادری که برای فرزندانش در مورد شهدا و قدیسین کتاب می‌خواند و بسیار مقید است که فرزندانش مؤمنانه تربیت شوند پدر خوزه را فردی خائن به کلیسا و پست و زبون می‌داند. او شخصیت اصلی داستان را نیز چندان قبول ندارد و از اینکه همسرش این کشیش فراری را برای یک شب به خانه آورده است شاکی است چون فکر می‌کند این کشیش ویسکی‌خور موجب به وجود آمدن شبهه در ذهن فرزندانش می‌شود. همسر این زن البته از کارش دفاع می‌کند چون معتقد است اگر کشیش را به خانه‌اش نمی‌آورد این کشیش دستگیر و اعدام می‌گردید و به یک قدیس تبدیل می‌شد که سرگذشتش را در کتابها می‌نوشتند و همسرش آن را برای بچه‌ها می‌خواند! زن البته این ادعا را قویاً رد می‌کند و معتقد است که این کشیش هرگز به چنین مقاماتی ارتقا نخواهد یافت. البته در انتها می‌بینیم این زن حاضر است برای در اختیار گرفتن یک تکهٰ کوچک از دستمالی خونین برای تبرک پول خرج کند! این تغییرات برای ما عجیب و غریب نیست!

7) کشیش اگر منطقه را ترک کند هم سلامت خودش و هم سلامت و امنیت مردم حفظ می‌شود اما او تنها کشیشی است که بچه‌ها می‌توانستند به خاطر بیاورند و از طریق او بود که بچه‌ها می‌توانستند تصوراتی از ایمان و خدا در ذهن‌شان پیدا کنند و... این دغدغه ذهنی اوست... ماندن یا رفتن... او این ترس ذهنی را دارد که به خاطر گناهانش می‌تواند سرمشق بدی برای مردم باشد. البته در گفتگویش با ستوان صراحتاً عنوان می‌کند که دلیل اصلی ماندنش غرور بوده است. احساس اینکه در چنین وضعیتی آدم برجسته‌ای شده است.

8) گفتگوی کشیش و ستوان واقعاً عالی از کار در آمده است. این استدلال چشمم را گرفت: کشیش به ستوان می‌گوید که شما از ثروتمندان متنفرید و فقرا را دوست دارید و پس از تایید ستوان، این‌گونه ادامه می‌دهد که قاعدتاً با توجه به تنفرتان نباید بچه‌ها را طوری تربیت کنید که مثل آنها از آب دربیاید...

9) گفتگوی کشیش و آن زن پرهیزکار در زندان هم بسیار قابل توجه است. آن زن به دلیل تعصبات ذهنی که دارد همه را غرق گناه می‌بیند و از خیلی از انسانها نفرت دارد. اما کشیش در خیلی از گناهان «زیبایی» را می‌بیند و معتقد است شیطان با خروجش از بهشت با خودش بسیاری از زیبایی‌ها را بیرون آورده است! از نظر کشیش نفرتی که در ذهن این زن جمع شده است از کمبود و درماندگی نیروی تخیل سرچشمه می‌گیرد. نتیجه‌ای که بعدها از این گفتگو می‌گیرد بسیار حیاتی است (از منظر داستان): شاید خدا بزدلی و شور و شر را ببخشد، اما آیا امکان داشت که عادت به پرهیزکاری را هم ببخشد؟ او معتقد است آدم‌هایی نظیر یهودای داستان می‌توانند نجات پیدا کنند چون رستگاری هم گاهی می‌تواند همچون آذرخش قلب آدمی شریر و تبهکار را روشن کند اما عادت پرهیزکاری... از نظر او مانع بزرگی است.

10) «... و گناهان ما را ببخش چنان که ما نیز آنانکه بر ما گناه کردند را می‌بخشیم. و ما را در آزمایش میاور بلکه از بدی‌ها رهایی ده، زیرا ملکوت، قدرت و جلال از آن توست تا ابد. آمین.» این فراز انتهایی دعای عشای ربانی است که عنوان کتاب از آنجا گرفته شده است.


نظرات 11 + ارسال نظر
اندکی سایه پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 04:23 ب.ظ

یاد حرف های پدرم افتادم که می گفت طراحان انقلاب ایران اون زمان که سید هند.ی رو آوردن جلو پیشمرگه، به این نتیجه رسیدن که سرنگونی مذهب فقط بدست مذهب اتفاق می افته. یعنی قدرت وقتی دست مذهب بیفته حالا یکم دیر و زود، مثل کلیسا که ور افتاد، ورمی افته. سالیان سال تو ایران مذهب مشکل ساز بوده تو هر برهه ای از تاریخ یک پای مذهب و سیاستمداران اون هست که سنگ انداخته جلو راه.

سلام
پدر مرحوم من هم چنین عقایدی داشت و راستش به نظر می‌رسد که اکثریت مردم ایران چنین عقایدی دارند. توطئه قطعاً وجود دارد و در تاریخ ما هم سابقه دارد و می‌توانیم تعدادی از آنها را یک به یک بشماریم اما تحلیل وقایع پس از رخ دادن آنها بر اساس تئوری توطئه موضوع متفاوتی است... من هم گاهی پیش می‌آید که در این دام می‌افتم... همه‌مون نیاز داریم که در این زمینه تلاش کنیم که از این دام خلاص بشویم.
وقایع تلخی در گذشته دور یا نزدیک ما رخ داده است که هر کدام از ما وقتی به آن وقایع فکر می‌کنیم ،تصور می‌کنیم که اگر فلان واقعه رخ نداده بود چه تغییر عظیمی در سرنوشت ما حاصل می‌شد (حق هم داریم و درست هم فکر می‌کنیم) و بعد ممکن است به این نتیجه برسیم که این اتفاقات (که ما را از مسیر صحیح منحرف کرده است) نتیجه طراحی دشمنان این سرزمین یا نتیجه طراحی سردمداران دنیاست... می‌دانم که سخت است تصور حالت دیگر یا حالت‌های دیگر... ما باید بالاخره یک روز به این نتیجه برسیم که مسئولیت اکثر این وقایع و اتفاقات را به عهده بگیریم.
اگر یک روزی فرصتش را داشتید خواندن رمان آونگ فوکو در این زمینه خالی از لطف نیست

ROHAM پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:25 ب.ظ http://www-ketabnevis-ir.blog.ir

سلام استاد؛
این معرفی تان هم می رود پیش بقیه شان!.
که دوست شان می داشته و دارم.
می دانید؛ حس می کنم یکی از سبک های خاصی که شخص شخیص شما از آن در نوشتن بهره می گیرید، بیان ساده و شیوایی سخن است.
- فقط، 2 سوال:
1. چقدر زمان گذشت تا چنین چیره دست شوید؟.(سوالی بس تکراری اما مهم!).
2. حس می کنید از زمان شروع کارتان (در نوشتن) چقدر تغییر رویه داده باشید؟. و، به معرفی-نقد هاتان چه نمره ای می دهید؟.

* من را از جهت پرحرفی ام ببخشید. و اینکه، تاکید می کنم که چنانچه تمایلی به پاسخ به سوالات داشتید سبک تان در نوشتن را برای پاسخگویی از قلم نیندازید؛ و...روراست باشید.

سلام دوست من
شأن کلمه استاد را حفظ کنیم و آن را برای هر کسی استفاده نکنیم... باور کنید تعارف تیکه پاره نمی‌کنم... من هنوز اول راه هستم. البته نابغه‌هایی بودند که در همان اول راه استاد بودند که بحث‌شان کاملاً جداست ولی برای ما غیر نوابغ داشتن پشتکار و تداوم خیلی اهمیت دارد.
الان هشت سال است که اینجا می‌نویسم. جالب است که هفته گذشته دقیقاً هشتمین سال به پایان رسید... وقتی بعضی از مطالب اولیه را می‌خوانم خودم خنده‌ام می‌گیرد! روند مطالب البته یک خط صعودی نبوده است و به صورت سینوسی ... مثلاً بعضی از مطالب سال دوم یا سوم از بعضی مطالب متاخر بهتر بوده و هستند... در واقع فقط زمان و تجربه تاثیر ندارد بلکه گاه مطالعات جانبی در خصوص برخی موضوعات مطرح در یک داستان توانسته است به غنای کار بیفزاید.
در طول این سالها روش‌های مختلفی را برای معرفی در پیش گرفته‌ام که برخی از آنها موفق و برخی ناموفق بوده‌اند.. برخی را من دوست داشته‌ام اما بازخورد مثبتی نگرفته‌ام و برخی بالعکس.
قاعدتاً من نباید به این نوشته‌ها نمره بدهم ولی از 1 تا 5 در میان آنها یافت می‌شود. گاهی بعد از یک نوشته خودم سر ذوق آمده‌ام و گاهی احساس خلاصی داشته‌ام!
موفق باشید

سحر پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:01 ب.ظ

هرگز فکر نمی کردم این کتاب براساس یک تجربۀ تاریخی و مشاهدۀ دقیق خود نویسنده نوشته شده باشد. آن بخش از تاریخ مکزیک را که توضیح داده بودی، اصلا نمی شناختم و رفتم در ویکی نگاهی انداختم و از این که بخش به این مهمی در ویکی فارسی صفحه نداشت، متعجب شدم. حالا سر فرصت، بخش های مهمش را مثل همان دورۀ ماکسیماتو یا نبرد کریسترو یا آدمهای مهمی مثل کالس و اوبرگون را ترجمه می کنم و میگذارم. اما با اینکه آدمی مثل کالس اینطور به جنگ کلیسا رفت، هنوز بالاتر از هشتاد درصد مردم کاتولیک اند و این نشان می دهد باور مذهبی به آسانی از بین نخواهد رفت.
بعد هم این تم آدم معمولی نقطه ضعف دار که در بزنگاه تبدیل به قهرمان می شود یا در اینجا قدیس به نظرم سابقه ای طولانی در ادبیات دارد.

سلام
جالب است که این دوره خاص از تاریخ مکزیک و اصلاحاتی که آغاز کردند همزمان با رضاخان و آتاتورک و... بوده است. از این زاویه نیز قابل تامل است.
باورها و اعتقاداتی که قرن‌ها ریشه دارد به این سادگی‌ها صحنه را خالی نمی‌کند. شاید به ذهن برسد که چطور مسیحیت جایگزین تمام سنت‌ها و باورها و اعتقادات جاری در سرزمینی مثل مکزیک شد در حالیکه آن اعتقادات هم قرن‌ها ریشه داشتند در این جامعه... این سوال خوبی است... دلایل مختلفی می‌توان برای آن برشمرد: قدرت نظامی اشغالگران و مدرن و مدون بودن مذهب جایگزین و... اما... اما واقعیت مهمی را باید مد نظر داشته باشیم و آن هم این است که مسیحیت در مکزیک و به طور کل در آمریکای لاتین تلفیقی است از مسیحیت کاتولیک و باورها و سنت‌های پیشین! یعنی در واقع باورها و سنت‌های پیشین از بین نرفتند و حیات خودشان را ذیل مسیحیت ادامه دادند. با این حساب باورهای موجود ریشه‌ای بس درازتر از کاتولیسیسم دارند. به همین خاطر تلاش‌های امثال کالس و دیگران چندان (در این زمینه خاص) موفق نبود.
...
وقتی نیاز به قهرمان باشد از همین مصالح دم دست قهرمان ساخته می‌شود

بندباز شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:16 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

درود بر میله ی عزیز
راستش خواندن این پست کمی نفسگیر بود.
دارم فکر می کنم اگر روزی اشخاص مذهبی در جامعه ای نباشند، واقعا خدا فراموش می شود؟ یعنی همیشه لازم است که کسی در پوششی خاص، او را به یاد جماعت بیاندازد؟!... اصلا می شود یک زمانی زمین خالی از کشیشان و ... شود؟!
ذهنم مدام دنبال شرایط مشابه خودم و زمان خودم با آدم های این داستان می رود... .
سپاسگزارم.

سلام
ببخشید دیگه من خیلی سعی کردم کوتاهش کنم! (اگر از لحاظ حجم نفسگیر بوده است)
و راستش در آن برداشت‌ها و برش‌ها هفت هشت ده تایی رو قلم گرفتم. اما اگر از لحاظ برخی موضوعات نفسگیر شده است که دیگر کاریش نمی‌شود کرد
احتمالاً منظورت از اشخاص مذهبی افرادی است که به نوعی جایگاه رسمی در مذهب مورد نظر دارند مثل مبلغان و کشیشان و راهبه‌ها و... در دین مسیحیت. در واقع سوال اینطور قابل طرح است که اگر متولیان رسمی ادیان در جامعه‌ای نباشند آیا خدا فراموش می‌شود؟ جواب ریاضی و منطقی به این سوال "خیر" است. چرا که متولیان رسمی بعد از ظهور ادیان به وجود آمدند (حتی می‌شود گفت سالها بعد) و قدر مسلم این است که حتی پیش از ظهور ادیان، انسان‌ها به این مقولات فکر می‌کردند. در واقع اگر بخواهیم صحبت کشیش این داستان را جواب بدهیم می‌توانیم بگوییم کسوت ایشان حاصل تفکر آدمیان پیش از او به این مقولات است نه این که حضور ایشان عامل حضور خدا در جامعه... و اگر روزی در روی زمین هیچکدام از اینها نباشند باز هم به سبب باقی بودن علل و دلایلی که انسان‌های نخستین را به تفکر در این باب می‌کشاند، این باب باز خواهد ماند
سلامت باشی

مدادسیاه شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:42 ب.ظ

اخیرا و بعد از حدود 2 ماه، سفر دور و درازم به مکزیک را با 2666 تمام کردم. آن هم چه سفری!
این کتاب را به فهرست اضافه کردم .

سلام
دو ماه که به یک جایی سفر کنیم تقریباً می‌توان گفت تمام سوراخ سنبه‌های آن را سرک کشیده‌ایم... خسته نباشید
برای گرین‌خوانی انتخاب خوبی است. حداقل در میان کتابهایی که از ایشان خوانده‌ام.

خوانا یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 02:30 ق.ظ

درود
همیشه به دنبال همچین صفحه ای بودم
که بقول معروف'مو رو از ماست بکشه بیرون'
و فکرمیکنم بالاخره موفق شدم پیداش کنم
خداقوت

سلام و درود
ممنون از لطف شما
امیدوارم که این صفحات همین‌گونه باشد به کمک و همراهی دوستان.

اندکی سایه دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:08 ب.ظ

قبول دارم که باید یاد بگیریم مسئولیت کارهایی که انجام دادیم رو بپذیریم. مثل رایی که به روحانی دادیم.
خدایا خداوندا بار الها ما را از شر احمدی نجات های جنگ ستیز برهان و به سیدان لبخند بر لب بسپار که با پنبه سر می برند.

سلام و عذرخواهی بابت تاخیر
یک مقالاتی استاد کاتوزیان در مورد جامعه ایران دارد که خواندنش را می‌توان واجب اعلام کرد حالا اگر واجب نباشد مستحب را حتماً هست... نام کتابی که این مقاله در آن آمده است «فرهنگ، تاریخ، سیاست» است. ایشان تئوری معروفی در باب ایران دارد و معتقداست جامعه ما جامعه کلنگی و کوتاه مدت است و نگاه مردمان آن در حوزه فرهنگ و سیاست نگاهی زودگذر است.
برای شروع توصیه می‌کنم همین دو واژه جامعه کلنگی و جامعه کوتاه مدت را گوگل بکنید و اگر مطالب را پسندیدید خواندن کتاب را در برنامه خود قرار بدهید.
موفق باشید

اندکی سایه دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:00 ب.ظ

مقاله را خواندم و پسندیدم. تئوری جالبی بود. حتما کتابش رو می خرم. همان که عبدالله کوثری ترجمه کرده و نشر نی چاپ کرده؟ تئوری توطئه رو هم ایشون گفتند. البته من این رو قبول ندارم چون ایشون اقامت امریکا دارند و نمی تونند خیلی از واقعیت ها رو صحبت کنند. خیلی کنجکاو خواندن تحقیق و بررسی هایی که رو جامعه این چند دهه ایران انجام شده هستم. خصوصا جامعه از منظر روانشناسی البته کتاب ها و مقالاتی که درکش آسون باشه نه در حد منابع دروس دانشگاهی. اگه می شناسید معرفی کنید.

آن هم عالی است. حتماً آن را بخوانید.
بعد از خواندن آن اگر خواستید در این زمینه‌ها باز هم مطالعه کنید همفکری خواهیم کرد.
در مورد تئوری توطئه بعداً بیشتر صحبت خواهیم کرد. ایشالا بعد از خواندن این مقالات... تئوری توطئه سابقه بسیارطولانی‌تری دارد. متاسفانه در ایران به صورت حاد و بحرانی درآمده است.

مهرداد یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:39 ق.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
با تاخیر فراوان امروز موفق شدم این مطلب خوبت را بخوانم .
کتابی که درباره اش نوشتی و البته مطلبت از آن مطالبی است که حسابی ذهن خواننده ای مثل من را درگیر می کنه.از آن آثاری که دست می گذارد روی موضوعی که کشور خودمان هم با آن درگیر بوده و یا هست و خواننده را به سمت خواندن آثار تاریخی و تحقیقی در این باره هدایت می کند.
سر فرصت حتما به سراغ مقاله های معرفی شده ات خواهم رفت.و اگر اجازه بدی باهات بیشتر درباره اش حرف می زنم.
اما این کتاب
وقتی بخش اول مطلبت رو می خوندم با خودم می گفتم چقدر داستانش شبیه فیلمه و چقدر جا داره که ازش یک فیلم خوب ساخته بشه که چند خط بعد دیدم که گفتی جان فورد اینکارو کرده.حالا نمیدونم چقدر موفق بوده.
در بند 4 برش ها و برداشت هات به چه کشفی اشاره کردی. حقیقتا ً چه کشف مهمیه این کشف.
آفرین به شعور و درک شوهر اون خانوم که به کشیش پناه می داد تا کشته نشه فقط بخاطراین که ازش یه قدیس ساخته نشه. ما که عمرا این رو قبل نابود کردن و مرگ بر گفتن بفهمیم.و چه نکته مهمیه این نکته.
برام جالبه که این کتاب با دست گذاشتن رو این موضوع مهم در گروه A قرار می گیره.فکر میکنم اینم به نوعی نقطه قوت به حساب بیاد.به قول مهران مدیری در این کامنتدونی نامی از اومبرتو اکو هم اومد پس باز هم دعوتش میکنیم که تشریف بیارن اینجا در خدمتش باشیم.
لذت بردم . ممنون

سلام
من هم با تاخیر دارم به کامنتت جواب می‌دهم این به اون در!
گرفتاری‌ها روز به روز زیاد می‌شود
......
هرچقدر در این زمینه‌ها مطالعه کنیم کم است... ما متاسفانه مثل آونگ این قابلیت را داریم که که به آن سمت مقابل هم برویم و باصطلاح از آن طرف بام بیفتیم. شرایط هم کاملاً مهیاست. حجم تنفر و کینه‌ای که در اظهار نظر آدم‌های مختلف در فضای مجازی و غیرمجازی بیرون می‌ریزد وحشتناک است. مسئولین از یک طرف و مخالفین از طرف دیگر... هیچ کس به این نمی‌اندیشد این حجم کینه را این ملت چگونه می تواند هضم کند یا کنترل کند... نمی‌تواند... و حتماً در حوزه‌های دیگر بیرون می‌زند... در حوزه‌های کم ریسک... و بالاخره به حوزه‌های با ریسک بالا هم می‌رسد. مسئولین تحمل منتقدین منصف و ملایم را هم ندارند و طرف مقابل هم تحمل منتقدین منصف و ملایم را ندارند!! و این وسط هم مردم عادی هستند که تحت تاثیر این دو قطب بدترین انگ‌ها را به منتقدین منصف و ملایم می‌زنند. نمونه‌اش را در همین وبلاگها می‌بینیم. چنین اوضاعی بسیار خطرناک است.
چی شد به اینجا رسیدم!؟
بند 4 کشفی است که نویسنده کرده است و من تلمذ کرده‌ام و ثبت ...بلکه یادمان نرود!
در گروه A قرار گرفتنش به خاطر سبک ساده و روایت داستانی ساده آن است.
حتماً امسال از اکو در برنامه خواهیم داشت
سلامت باشی

ماهور یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 03:23 ق.ظ

سلام
۱. تو نظرات در جواب بندباز اشاره داشتید به اینکه یه چیزهایی رو حذف میکنید بخاطر حجیم شدن مطلب؟؟؟ نکنید اینکارو
۲. چه کتاب روون و قابل لمسی بود از تیپ و اسم کتاب فکر میکردم خیلی سخت خوانه!!!! ولی خداییش عاااالی بود خیلی لذت بردم
کتاب پر از لحظه هایی بود که فوق العاده بود و ماندگار که به چندتاش اشاره داشتید.
۳. تو کتاب یه جا عبارت میله بدون پرچم بود!!!!
۴. چرا از دورگه هیچی ننوشتییییییید ؟؟؟؟؟
۵. داستان خیلی خوب تموم شد نه فقط بخاطر ظهور کشیش جدید ... کلا همه چیز قشنگ چیده شد واقعا هیجانزده ام کرد
۶. ازین کتاب میشد خیلی چیزها یاد گرفت

سلام ماهور جان
1- گریزناپذیر می‌شود گاهی... ولی به هر حال ممنون از لطفت.
2- این کتاب در میان چهار پنج اثری که از گرین خوانده‌ام با فاصله بهترین اثر اوست و از نمره‌ای که داده ام راضی هستم. الان دوباره مطلبم را خواندم و به نظرم زمان نوشتن این مطلب هم حالم خوب بوده است!
3- این هم احتمالاً یکی از نکاتی بود که حذف شد
4- گفتم یک چیزهایی را هم برای خوانندگانی که بعد از خواندن مطلب به سراغ کتاب می‌روند باقی بگذارم! در بند 9 یک اشاره‌ای داشته‌ام... مثلاً می‌توانستم بگویم که کشیش و مصائبش همانند مصائب مسیح است و گرین به نوعی مصائب مسیح را در دوران مورد نظر بازآفرینی کرده است و برای شخصیت‌های داستان نظیری از داستان مسیح معرفی کنم و مثلاً بگویم فلانی هم نقش یهودا را داشت. البته این روش کاملاً لودهنده داستان بود. به همین خاطر از اشارات مستقیم برای این داستان صرف‌نظر کردم.
5- عالی بود.
6- خیلی زیاد.

کامران یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:27 ق.ظ

درود بر شما .خوراک فکری خوبی دارین برای اهل فکر و کتاب .و کلا در میان این حجم انبوه کتاب و رمان از خارجی و ایرانی ...به وجود نازنین شما نیاز هست تا در موضوع به گزینی و معرفی آثار فاخر و قابل توجه و تامل ، کمک رسان دوستان و اهل فکر باشید .شاد و سربلند باشید

سلام دوست عزیز
ممنون از حسن توجه شما
نه اینکه خودم را شایسته چنین تعریفی بدانم بلکه از این بابت که تلاش در جهت انتخاب خوب مورد تاکید شما قرار گرفته سپاسگزارم
سلامت باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد