مقدمه اول: عوامل زیادی وجود دارد که ممکن است به تنهایی یا دست در دست هم باعث شوند که ما از یک داستان خوشمان نیاید. یکی از آنها عدم تناسب فرم و محتوای داستان است که میتوان این عدم تناسب را طیفی در نظر گرفت که یک سر آن مواردی است که فرم بر محتوا غلبه تام و تمام دارد، به این معنا که خواننده حس میکند (درست یا به غلط) فقط با بازیهای فرمی و تکنیکی روبروست و سر دیگر طیف مواردی است که محتوا بر فرم غلبه دارد و خواننده احساس میکند نویسنده بیشتر از آنکه به دنبال خلق داستان باشد به دنبال انتقال پیامی است که دغدغه ذهنی اوست.
مقدمه دوم: برخی اشعار قدمای ما و معاصران حکایت از این دارد که در جامعه ما توجه به ظواهر و غفلت از اصل قضیه ریشههای قدرتمندی دارد. لذا اصلاً جای تعجب نیست که محتسبان حوزه نشر به این توجه دارند که مبادا شخصیتهای داستانی مشروب میل کنند و یا خدای ناکرده در متن اسمی یا اشارهای به اعضایی از بدن که کاربرد دوگانه دارد شده باشد و از آن طرف چشمشان به روی فاجعهای چون دزدی ادبی کاملاً بسته است. چشمانی کاملاً بسته!
مقدمه سوم: هفت هشت سالی از خرید این کتاب گذشته است. مدتهاست که موقع انتخاب کتاب به نوشتههای پشت جلذ توجه نمیکنم. به نظر میرسد این نوشتهها صرفاً قرار است دغدغههای ناشر را برای فروش برطرف کند و نه اینکه کمکحال خواننده برای انتخاب باشد. بهطور کلی این نوشتهها اغواگرایانه هستند و نه واقعگرایانه.
******
این داستان حاوی دو بخش مجزاست؛ بخش اول در میخانهای معمولی در قرون وسطی جریان دارد. عدهای مشغول نوشیدن و صحبت با یکدیگر هستند درحالیکه جلاد آن ناحیه نیز پشت یکی از میزها تنها نشسته است. حاضرین که مردمی عامی هستند، عقاید خرافی عحیب و غریبی بر زبان میآورند. از آن جمله میتوان به قدرت شفابخشی جلاد یا خونِ فرد اعدامشده و خونی که از شمشیر جلاد میچکد و... اشاره کرد.
«روح شیطانی در شفا دادن معرکه میکند. بعضی مردم بیا و ببین چه کار میکنند که یک ذره گیرشان بیاید. وقتی من شب موقع رفتن خانه از نزدیک سکوی اعدام رد میشوم، آنجا یک غوغا و جنجالی است که مثل مرگ، آدم را به وحشت میاندازد.»
بخش دوم در مکانی مشابه (تالاری بزرگ) و زمانی معاصر (ابتدای دههی 1930) جریان دارد. در این فضای بهنسبت مدرن، حاضرین در حال نوشیدن، عقاید و آرای خود را بر زبان میآورند. عقایدی که کماکان طعم و بوی خون دارند. آنها برای رسیدن به هدف خود از ریخته شدن خون دیگران ابایی ندارند. مثلاً یکی از آنها در واکنش به خبر اعدام، از آن دفاع میکند و معتقد است آنهایی که «بهترین» هستند زنده میمانند. «مردم» از نگاه آنان کسانی هستند که مانند آنها فکر میکنند و دیگران را باید به روشهای مختلف خفه کرد!
این بار هم جلاد در میان آنان نشسته است. حضور او نشانهای از عظمت و طلوع دوران نوین است و حاضرین با افتخار خود را پیروان او قلمداد و او را ستایش میکنند. این بخش خیلی عیان به هیتلر که در زمان انتشار کتاب به قدرت رسیده است، اشاره دارد.
در ادامهی مطلب به داستان و البته به فاجعهای که در یکی از باصطلاح ترجمههای کتاب رخ داده است خواهم پرداخت.
******
پر لاگرکوئیست (1891-1974) شاعر، نمایشنامهنویس و داستاننویس سوئدی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1951 است. او پس از تحصیلات مقدماتی به مدت دو سال در دانشگاه اوپسالا در هنر و ادبیات به تحصیل مشغول شد اما آن را نیمهکاره رها کرد و به پاریس رفت. نخستین اثرش مجموعه داستان کوتاهی بود که در سال 1912 منتشر شد و نخستین مجموعه شعرش در آستانه جنگ جهانی اول (1914) مورد توجه منتقدین قرار گرفت. جنگ تأثیر زیادی بر شکلگیری و تعمیق نوعی نگاه بدبینانه به انسان و جهان در او داشت؛ چرا که جنگ به راحتی میتواند جان میلیونها انسان را بگیرد و در چنین شرایطی چگونه میشود از «معنا»ی زندگی سخن گفت. او دهههای سوم و چهارم زندگی خود را در نقاط مختلف اروپا نظیر دانمارک و فرانسه و ایتالیا گذراند. او از سال 1940 به عضویت آکادمی سوئد در آمد. اولین توجه بینالمللی به آثار او پس از انتشار رمان «کوتوله» در سال 1944 به وجود آمد. در سال 1947 کاندیدای نوبل بود اما این جایزه را یک سال پس از انتشار «باراباس» که معروفترین اثر اوست دریافت کرد. در بیانیه نوبل به «...قدرت هنری و استقلال ذهنی که با آن در شعرش تلاش میکند تا پاسخی برای پرسشهای دیرپای بشر بیابد...» اشاره شده است.
رمان جلاد در سال 1933 نگاشته شده است و بیشتر بیانگر نگرانی فزایندهی او درخصوص توتالیتاریسم و فراگیر شدن خشونت و بیرحمی در اروپاست. محور مشترک آثار او جدال بین خیر و شر و البته قدرت و دستِ بالایی است که شر در این مبارزه دارد و این موضوع در این کتاب هم قابل مشاهده است.
...................
مشخصات کتاب: ترجمه مرحوم محمود کیانوش، انتشارات آگاه، چاپ اول بهار 1357.
پ ن 1: نمره من به کتاب 2.6 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.52)
پ ن 2: کتاب بعدی « «فریدون سه پسر داشت» از عباس معروفی و پس از آن «اومون را» از ویکتور پلوین و «باباگوریو» از بالزاک خواهند بود.
ادامه مطلب ...