داستان فرم خاص و جالبی دارد. راوی اصلی داستان یک راوی سومشخص دانای کل است که گاهی شخصیت اصلی داستان را مخاطب قرار میدهد. روایت با یادآوری صبح یک روز عادی آغاز میشود؛ صبحی که در آن، زن و همسرش صبحانه میخورند. صبحانهای در یک خانه بزرگ ییلاقی به همراه گفتگو و روزنامه و هواشناسی رادیو و تلفن و آپپرتغال و کتری و انجیر و تستر و... یک صبح کاملاً عادی. تنها چیز غیرعادی به نظر خودم حسی بود که از آلزایمر و افسردگی مرد به ذهنم خطور کرد.
فصل اول که تمام میشود، یک میانفصل که درواقع گزارش روزنامه است را میخوانیم. گزارشی از یک خودکشی، خودکشی ری روبلز کارگردان 64 سالهی سینما در خانهی همسر اولش. در گزارش، مختصری هم در باب زندگی و آثار این کارگردان اطلاعات داده میشود و این که بازماندهی او همسر سومش خانم لارن هارتکه است.
در ادامه خواهیم دید که زنِ موجود در فصل اول، لارن هارتکه است و داستان به بیان نحوهی کنار آمدن او با تنهایی و غیبت همسرش میپردازد. در فصل ابتدایی به سروصداهایی از یکی از اتاقهای خانه اشاره میشود که بعداً منجر به احساس حضور مردی عجیب در خانه میشود. مردی که گویا از صفحهی کامپیوترِ لارن بیرون آمده است و...
*****
بادیآرت شاخه ای از پرفورمنسآرت است که بدن انسان در آن بهنوعی ابزار بیان هنری است. پرفورمنس گونهای هنری است، که در آن هنر بهصورت زنده معمولا توسط هنرمند و گاهی با همراهی همکاران و یا اجراگران ارائه میگردد. این گونه، در هنر آوانگارد در طول قرن بیستم حضور داشته و نقش مهمی را در جنبشهای آنارشیک مانند فوتوریسم و دادائیسم بازی کرده است. بادیآرت، هنرمندانی را شامل میشود که خودشان را در موقعیتی مانند یک مجسمه زنده قرار میدهند و همچنین کسانی که از بدنشان به عنوان بوم نقاشی استفاده میکنند (اطلاعات بیشتر اینجا و اینجا). لارن هارتکه یک بادیآرتیست است و در بخشهای انتهایی داستان، گزارشی از اجرای او را میخوانیم.
*****
از دان دلیلو کتابهای زیادی در لیست 1001 کتاب قرار داشت و دارد. در سال 2006 هفت کتاب (از جمله همین اثر)، در سال 2008 چهار کتاب و نهایتاً در سال 2012 سه کتاب در این لیست باقی مانده است (دنیای زیرزمینی، نویز سفید، مائوی دوم). از این نویسندهی آمریکایی در ایران بهغیر از این کتاب، هشت کتاب دیگر نیز ترجمه شده است (مطابق اطلاعات کتابخانه ملی) که نویز سفید و مائوی دوم را نیز شامل میشود. نویز سفید به تنهایی سهبار ترجمه شده است (تقریباً همزمان...با نامهای نویز سفید؛ سروصدای سفید؛ برفک) که امر تکراری و میمونی است!! البته شاهکار نویسنده ظاهراً همان دنیای زیرزمینی است که به فارسی ترجمه نشده است.
.........................................
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه منصوره وفایی، نشر نی، چاپ اول 1386 ، 108 صفحه.
پ ن 2: نمره کتاب از نگاه من 2.4 از 5 است. (در سایت آمازون 3.5 و در سایت گودریدز 3.2)
پ ن 3: مطالب بعدی به ترتیب درخصوص "نام گل سرخ" اومبرتو اکو و "منظره پریدهرنگ تپهها" ایشیگورو خواهد بود که میافتد به سال آینده.
پ ن 4: برای تعطیلات عید تصمیم دارم دو کتاب تقریباً قطور دست بگیرم! پس لطفاً از هر گروه به یک گزینه رای بدهید. فرض کنید خودتان میخواهید از میان این کتابها، کتابی را بخوانید... کدام را انتخاب میکنید.
گروه اول: الف) آسیاب کنار فلوس – جورج الیوت ب) زیر کوه آتشفشان – مالکوم لاوری ج) صخره برایتون – گراهام گرین د) نوسترومو – جوزف کنراد
گروه دوم: الف) بلآمی – گیدوموپاسان ب)ریشه های آسمان – رومن گاری ج) فتح پلاسان – امیل زولا د) مادام بواری – گوستاو فلوبر
ادامه مطلب ...
داستان مجموع نوشته های دو راوی است که تقریبن به صورت متناوب در فصل های کوتاه و جداگانه کنار هم قرار گرفته است. یکی از این راویان خانم "رُنه میشل" 54 ساله که سرایدار ساختمانی هشت واحده است که ساکنین آن از طبقه مرفه جامعه (نماینده مجلس، کارخانه دار، عضو شورای دولتی، منتقد معروف و...) هستند. او در ابتدا خودش را اینگونه توصیف می کند:
... ریزه میزه، زشت، چاق و خپله. پاهایم پر از میخچه است. بوی دهانم...نباید بی شباهت به نفس ماموت باشد. درس نخوانده ام، همیشه فقیر، ملاحظه کار و آدم بی اهمیتی بوده ام...تحملم می کنند به علت این که کاملاً منطبق با آن چیزی ام که باور اجتماعی از یک سرایدار دارد...(ص13)
بند آخر توصیف فوق اهمیت ویژه ای دارد. رُنه از کودکی دیوانه وار کتاب می خوانده است و علیرغم استعداد و هوش بالایی که داشته همیشه سعی می کرده که در مدرسه کسی متوجه این موضوع نشود و بعدها هم با کوشش بسیار تصویر خودش را با تصویری که از یک زن سرایدار در جامعه وجود دارد منطبق می کند. به همین خاطر در پستو کتاب می خواند و فیلم می بیند درحالیکه تلویزیون اتاق سرایداری با صدای بلند روشن است (و احتمالن روی کانال سریال های آبکی) و یا در ارتباط با کارفرماها مدام سعی می کند خنگ و متناسب با همان تصویر رایج ظاهر شود...اما در نوشته ها و افکارش که برای مای خواننده آشکار می شود ما با زنی فوق العاده باهوش روبرو هستیم که در مورد مسائل مختلف تحلیل های قابل توجهی دارد (حتا در مورد پدیدارشناسی هوسرل مطالعه می کند و حرف دارد!). ما در رفتار و گفتار و پندار این زن ظرافت هایی را می بینیم که طبعن به راوی دوم حق می دهیم اینگونه تشبیهی در مورد رُنه به کار ببرد:
خانم میشل ظرافت جوجه تیغی را دارد: از بیرون پوشیده از خار، یک قلعهی واقعی نفوذناپذیر، ولی احساسم به من میگوید که از درون او به همان اندازهی جوجهتیغی ظریف است، حیوان کوچک بیحال، بهشدت گوشهگیر و بیاندازه ظریف...(ص161)
اما راوی دوم "پالوما ژُس" دختر 12 ساله ای از ساکنان ساختمان است که از قضا او هم باهوش و به طرز خارق العاده ای چی بگم که حق مطلب را ادا کند!!؟...به طرز خارق العاده ای...حالا شما فعلن به موشکاف و تحلیلگر اکتفا کنید تا در ادامه به این موضوع بپردازم.پالوما تصمیم دارد که در روز تولد 13 سالگی اش خودکشی کند و از آنجایی که به قول خودش: مهم مردن و در چه سنی مردن نیست، مهم این است که آدم به هنگام مردن در حال انجام دادن چه کاری است (ص22) تصمیم دارد تا زمان موعود اندیشه های عمیق بپروراند و آنها را بنویسد. پس یک بخش از داستان همین اندیشه های عمیق پالومای 12 ساله است که شامل جملات اندیشه سوز و پولِ کتاب حلال کنی! است مثل این:
آدم ها خیال می کنند به دنبال ستاره ها می گردند ولی مثل ماهی قرمز های داخل پارچ کارشان پایان می یابد. (ص18)
از طرف دیگر چون این احتمال را می دهد که ممکن است در این جهان چیزی وجود داشته باشد که ارزش زندگی کردن را داشته باشد و منطقی نیست که آن را از دست بدهد در یادداشت های دیگری به این موضوعات می پردازد که تحت عنوان "یادداشت در زمینه حرکت مردم" بخش دیگری از روایت های پالوما ست.
با این حساب، این که زندگی چیست و چه ارزشی دارد و چه چیزهایی به زندگی ارزش می دهند موضوع اصلی داستان است.
***
این دو راوی علیرغم تفاوت سنی فاحش و تفاوت طبقاتی آشکارشان به شدت شبیه یکدیگرند به گونه ای که می توان هر دو را یکی دانست: یک مدرس سابق فلسفه در دانشگاه به نام خانم موریل باربری.
بعد از خواندن کتاب وقتی بشنوید که نویسنده فرانسوی آن در حال حاضر در ژاپن زندگی می کند اصلن تعجب نخواهید کرد واقعن جای دیگری اگر بود تعجب داشت... بار اول که کتاب را خواندم (همین چند روز پیش) حس خوبی داشتم و حتا برخی ناروانی های ترجمه را هم زیر جلکی رد می کردم (این که کتاب را از یکی از بهترین دوستانم هدیه گرفته بودم در این قضیه بی تاثیر نبود!)... اما الان که دور دوم را تمام کرده ام پنجاه پنجاهم!(از حیث رمان و ادبیات و شیوه های داستان پردازی و البته نه محتوا) در ادامه خواهم پرداخت به این موضوع....
کتاب را آقای مرتضی کلانتریان ترجمه و نشر کندوکاو آن را منتشر نموده است.
ادامه مطلب ...